تئاتر، بدون تو
فرانک مجیدی: همین دو ماه پیش بود. یکدفعه به صرافت تو افتادم. با خودم گفتم چرا پس خبری از تئاترها و تلهتئاترهای تو نیست، یادم باشد بروم برنامههای آیندهی «محمد رحمانیان» را چک کنم، بلکه خبری از تو باشد. داشتم کانکت می شدم که یادم آمد… حسی مثل لحظهی کوتاهی که پایت لیز میخورد و دلت میریزد پایین، حسی مثل شوک و درد… از یاد بردهبودم که 10 ماه هست که، تو دیگر نیستی!
تو را خیلی دوست داشتم، شاید اولش بخاطر صدای قشنگی که داشتی و توی گوش من خوش مینشست. حتی یادم هست آن کارتون خیلی قدیمی “زیردریایی 2020” که فقط هم سن و سالهای من بهیادشان میآید، همینکه صدایت را شنیدم، شناختم. اصلاً میدانی؟! کلاً از آن آدمهایی هستی که باید برایشان خواند «صدا کن مرا/ صدای تو خوب است…» هستی؟! زمان فعلم درست هست؟ پس چرا میگویند که تو…
بزرگتر که شدم، میدانستم که بازیگر تئاتر و نمایشهای رادیویی هستی. البته، توی «سلطان و شبان» هم بودی. آن هم بیشتر یک تلهتئاتر به حساب میآید. وقتی عقلم به آنجا رسید که بتوانم بازی خوب و بد را تشخیص دهم، میدانستم تو فقط یک بازیگر نیستی، تو ستاره بودی. نه از اینهایی که اسمشان سوپراستار است و رسمشان چرخ زدن در روزنامههای زرد و عکسهای دلبر انداختن. اصلاً ستارههای تئاتر، شان خود را به این ارزانی نمیفروشند. میدانند بازیگری و رفتن در جلد یکی دیگر و جای کسی بودن، حرمت دارد. یک سری هستند که راهشان را قشنگ هموار کردهاند و سطح خود را مشخص کردهاند، مثل «بهرام رادان» و «ترانه علیدوستی»، یک سری هم هستند مثل… بگذریم، ارزشش را ندارد. قرار بود فقط از تو حرف بزنم…
خاطرهی من از «تمام وسوسههای زمین»، به دو جهت بود: برای اولین بار «رضا کیانیان» را شناختم و دلیل دیگر، بازی خوب تو بود که نامزد سیمرغت کرد. سالها بعد، باز تو بودی و آقای کیانیان که دیگر روی دستش به سختی میشد بلند شد و «گاهی به آسمان نگاه کن» و باز نامزدی سیمرغ برای تو. گذشت تا نوبت «یک مشت پر عقاب » رسید که باز تو بودی و باز آقا رضا که خیلی کم سریال قبول میکرد (مثل تو)، داستان جراحی شد، نابود شد، وقتی به نظرم رنگ تصنّع گرفت، دیگر تماشا نکردم. یک روز باز اتفاقی دیدمش، یک نوشته اولش بود که میگفت نقش کاراکتری که تو بازی میکردی، بخاطر بیماری بازیگر به کس دیگری واگذار شده. «پرویز پورحسینی». من که مدتها سررشتهی سریال از دستم در رفتهبود نمیدانستم منظور، دقیقاً کدامتان بودید. ولی حتماً مریضی سادهای بود و تو مریض نمیشدی. چون من دوستت داشتم…
وای! تلهتئاترهایت را که دیگر نگو! من عاشق «نکراسوف» بودم. تو و «فرهاد آییش» چه کردید! آن تلهتئاتری که از روی فیلم «پسران آفتابی» وودی آلن بازی کردید، تو و «مهدی هاشمی» در نقش دو بازیگر مشهوری که حالا پیر شدهبودند، اینقدر من را خنداندید که اشکم در آمد. بعد هنوز برای بینندگان داشتید، آنجا که آخر نمایش دوتایی با هم تانگو رقصیدید. «بازرس» را از قلم نیندازم، عجب چیزی بود.
خب، حالا 3 آذر 87 هست و ساعت از 11 شب گذشته و من «دو قدم مانده به صبح» میبینم، صدایش را کم کردهام که تجزیه دستگاهی بخوانم. اولش یک زمزمه بود، خشکم زد.« با نهایت تاسف مطلع شدیم که احمد آقالوی عزیز بر اثر سرطان امروز درگذشت…» نه، من اشتباه شنیدم، دقیقاً یادم نیست، اما فکر میکنم با «دکتر صدرالدین شجره» تماس گرفتند و بعد، اسم تو تکرار شد، تکرار شد و من برگشتم به آن لحظه که «تو مریض نمیشوی، چون من دوستت دارم!»، تو مریض بودی و من یک احمق هستم که نفهمیدهبودم! بعد از آن دیگر همهچیز مثل چند برداشت کوتاه از ذهنم میگذرد، عکسهای مراسم خاکسپاری تو، صحبت دوستانت… عکس روزهای آخرت را دیدم، این تو بودی؟! همیشه لاغر و کشیده بودی، اما این چیزی بیش از لاغری عادی بود، چشمانت که از حدقه بیرون زدهبود، پوستی چروکیده روی گردن بلندت… آن روز باور کردم که دیگر نمیبینمت…
باعث شرمندگی من است، که سالنهای سینما برای یک مشت حرف بالای سن خاصی و با کسانی که اسمشان بازیگر نیست، پر میشود اما سالن تئاتر شهر که یک نماد هست، رو به ویرانی میگذارد. اصلاً گاهی شده، بنشینی و فکر کنی که تئاتر، نقطهی «ب» بسمالله سینما است؟ از ستارههای تئاتر یاد میکنی و اصلاً میشناسیشان؟ میدانی «محمد رحمانیان» و «محمد یعقوبی» چه زحمتها برای روی پا ماندن تئاتر میکشند؟ از بازی ناب «مهتاب نصیرپور»، «افشین هاشمی»، «فرهاد آییش»، «آشا محرابی»، «هومن برقنورد»، «پرستو گلستانی»، «فریده سپاهمنصور»، «علی عمرانی»، «مهدی پاکدل» و خیلیهای دیگر لذت بردهای؟ میدانی «سیامک صفری» چه بازی فوقالعادهای دارد؟ بیا و یک بار هم که شده، بخاطر «احمد آقالو» که عمرش را بر سر تئاتر گذاشت، با تئاتر مهربانتر باش!
باز 3 آذر شده، باز یک سال گذشته و این یک سال، بر رفتن «خسرو شکیبایی» نازنین هم گذشت. میدانم که باز یادم میرود و باز سراغت را خواهم گرفت و باز به یاد میآورم که دیگر بازی جدیدی نخواهی داشت و باز میخواهم همانطور که «رضا فیاضی» گفت: «به یاد احمد عزیز، لبخند میزنم…» برای خوشحال کردنت لبخند بزنم، ولی باز گوشهی لبهایم فشرده میشود و باز اشک… برای تو، احمد جان آقالو، دلم به سعی صفا و مروهی «باز» و «کاش» میرود و باز میگردد و به جایی نمیرسد، این راه، همهاش در دور تسلسل خیال تو میچرخد…
….چه خوب گفتی..(صداکن مرا ….صدای تو خوبست) …..بنظرم میاد توی یه تله تاتر با “جمیله شیخی”یه مهمانسرا…یه زمستون….آره صداش تو گوشمه……این روزها چی شده هنرمندها یکی یکی میرن از پیشمون…..
سلام. و من همیشه با صدای احمد آقالو زندگی کردم. با نمایش پل رحمانیان به بازی این هنرمند ناب تئاتر آشنا شدم و بعد نمایش های رادیویی جمعه ها با تئاتر… راستی نمایش رادیویی بوتیس بیچاره رو شنیدید؟ چه کرد این احمد آقالو در کنار صدرالدین شجره و مهین نصری نازنین. سعی کنید پیداش کنید و بشنوید. ما شیفتگان تئاتر وقتی برنامه رادیویی جمعه ها با تئاتر رو می شنیدیم و لحظه شماری برای نمایش هاش، چقدر با احمد آقالو در نقش بوتیس سیراب شدیم. درمورد درانتظار گودو و بازی اش در کنار میکائیل شهرستانی بزرگوار هم چیزی نمی گم… خدایش بیامرزاد.
اصلاحات:
[راستی هومن برق نورد (نه تیغ نورد)، محمد یعقوبی (نه حسین)] اینجا هم من به حسن معجونی، پیام دهکردی، علی سرابی، پانته آ بهرام، ستاره اسکندری، شبنم طلوعی (که جاش خیلییییی خالیه)، شبنم مقدمی، احمد ساعتچیان، رحیم نوروزی، سعید چنگیزیان و … اشاره می کنم
خانم میناوند عزیز!
از تذکر شما و آقای مترصد ممنونم. این دو اسم در ثانیههای آخر اضافه شد، و متاسفانه در افزودنش سهوی از جتنب من صورت گرفت که امیدوارم خوانندگان عزیز ببخشند!
البته اسامی که تمام ناشدنی هستند، مثل آقای رضا بابک، بهرام شاهمحمدلو، استاد داوود رشیدی، استاد انتظامی، استاد مرتضی احمدی و…. تمام قدیمیهایی که با تئاتر راه به سینما گشودند و بی چشمداشت مادی و به نام هنر، عشق و استعداد خود را با بینندگان شریک کردند. نام نبردن از همه نشانهی عدم علاقمندی نیست، هر چند آنهایی که نام بردم و مخصوصاً بازیهای آقای سیامک صفری برایم بیش از توان توصیف دلپذیر است! از پیشنهادهای زیبایتان در یافتن نمایشهای رادیویی هم خیلی ممنونم. امیدوارم تئاتر را، با مهری فزونتر دوست بداریم و هنرمندانش را قدر نهیم!
سلام.
با عرض شرمندگی ۲ جااسم ها رو اشتباه نوشتید که درستش اینه:
محمد یعقوبی
هومن برق نورد.
با سلام خدمت شما
تنها یک نکته
این ما نیستیم که باید به احترام فلان آدم -هرچند دوست داشتنی باشد- کاری را انجام دهیم
اگر آن هدف مطلوب باشد، اگر آن کار جذابیت داشته باشد خودش ما را جذب خواهد نمود
شما نمیتوانید به خاطر احساساتی شدن دیگران را به کاری فرا بخوانید؛ دیگران خود باید به این نتیجه برسند.
امیدوارم ناراحت نشده باشید.
با احترام
ص.ت
نکراسوف رو من هم دوست داشتم.
روحش شاد
خیلی زیبا نوشته بودین… طوری که چشم کمتر خواننده ایست که با خواندن این سطور خیس نشود… اما تئاتر فقط مختص تهران است و چند شهر بزرگ… با دیگر شهرها چه کنیم؟
روحش شاد و یادش گرامی باد
خیلی زیبا نوشته اید. چقدر خاطره با این صدا و تصویرداریم.
و در تئاتر رومولوس کبیر هم با اینکه سیامک صفری بازی زیبایی داشت جای خالی آقالو را با تمام وجود احساس کردیم…
متن زیبایی بود
سلام!
الان فهمیدم دومین 1pezeshk.ir آزاد شده!
البته شاید نیازی نداشته باشین، اما بهتره به نام خودتون ثبت کنید.
خدا رحمتش کند. خدا رحمتش می کند. هر که دوست داشتنی زندگی کند خدا هم دوستش خواهد داشت. خدا رحمتش می کند
رضا کیانیان خیلی وقته فیلم جدید بازی نکرده !!
چرا دوست عزیز، فیلم طنز «نیش و زنبور» با بازی او، رضا عطاران و مریلا زارعی اکنون روی پردهی سینماهای کشور است.
سلام و خسته نباشید.
سرویس وبلاگی برای پزشکان در ایران راه اندازی شده که به نظرم آمد شما را خبر کنم. البته قصد تبلیغ نیست. گفتم شاید برایتان جالب باشد.
موفق و پیروز باشید.
http://wwwsalamatblog.ir
میدانی نوشته ات بدجوری اذیت میکند…..
با فیلم تمام وسوسه های زمین آقای حمید سمندریان شناختمش، بازیش رو پسندیدم بعدها به تلویزیون آمد و هر هفته فکر کنم دوشنبه ها بود در شبکه دو با تله تئاترهاشون زندگی کردم در شبکه سه با سریال هوای تازه و نقش اون صاحبخونه دوست داشتنی از بازیش لذت بردم، حتی کار کودک هم کرد با میکائیل شهرستانیو رضا بابک به همراه اون سه عروسک کوچولوی دوستداشتنی برامون قصه گفت.
آه احمد آقالو بازیگر دوست داشتنیمان 🙁
یه چیز خنده دار: بخش جستجوی عکس جستجوگر بینگ مایکروساقت فیل.فیل شده