ویکتور خارا: زندگینامه و سرگذشت تراژیک او

20

فرانک مجیدی: داستان‌هایی توی تاریخ دنیاست، که امروز به گوش آن نسلی که آن‌ها را ندیده‌اند به افسانه مانند است. این داستان‌ها برای نسلی که آن را زیسته‌اند، زخمی است که درمان نمی‌شود، اشکی که بند نمی‌آید، غمی که از انتهای نگاه‌ها به در نمی‌رود. داستان شیلی، داستان تلخی بود. کافی است مستندهای تاریخی را نگاه کنید و یا مستندی را که چندی قبل، درباره‌ی خانم «ایزابل آلنده» از شبکه‌ی چهار پخش شد، بینید. این‌ که جلوی چشم دوستی، بینی دوست دیگر را می‌بریدند و دست و پای هر دو را می‌بستند و نفر اول را مجبور می‌کردند مرگ تدریجی آن دیگری را ببیند، افسانه نیست. این‌ها، صفحات سیاه تاریخ بشری و نهایت سقوط اخلاق انسانی است.

«ویکتور لیدیو خارا مارتینز» متولد 28 سپتامبر 1932 در خانواده‌ای پرجمعیت، فقیر و با پدری الکلی بود. وقتی پدر الکلی خانواده را ترک نمود، مادر روی آموزش بچه‌ها تاکید کرد. او پیش‌تر یک خواننده ی فولکلور در مراسم‌های عروسی بود. وقتی ویکتور در 15 سالگی مادرش را از دست داد، مدتی با خیال کشیش شدن یا پیوستن به ارتش زندگی کرد تا آن‌که به موسیقی و تئاتر علاقمند شد. او پس از مدتی در زمینه ی موسیقی بسیار نام‌آور شد و به اشعار «پابلو نرودا» توجه ویژه نشان می‌داد.

با کاندیدا شدن «سالوادور آلنده» برای ریاست‌جمهوری، او به کمپ حامیان او پیوست و به نفع او کنسرت‌های مجانی اجرا ‌کرد. در سال 1970، آلنده قاطعانه به‌عنوان رئیس‌جمهور برگزیده‌شد، اما آمریکا که افکار سوسیالیستی او را به ضرر منافع خود در منطقه‌ی آمریکای جنوبی می‌دید، در 11 سپتامبر 1973 بر ضد او و به یاری ژنرال «آگوستو پینوشه» کودتایی نمود که به مرگ تراژیک آلنده در کاخ ریاست‌جمهوری انجامید. در لحظات کودتا، ویکتور در دانشگاه فنی که در آن استاد بود، گیر افتاده‌بود. او شب کودتا را در کنار شاگردان و همکارانش در دانشگاه ماند.

صبح روز 12 سپتامبر، ویکتور خارا و هزاران تن دیگر دستگیر شدند و به استادیوم شیلی منتقل گشتند. آن روز و روزهای بعد، از شرم‌آورترین لایه‌های حیوانی پنهان در نهاد بشری حکایت می‌کند، چرا که به وحشیانه‌ترین شکل ممکن، طرفداران آلنده توسط نیروهای ارتشی یکی یکی به خاک و خون کشیده‌شدند. ویکتور خارا به طرز وحشیانه‌ای کتک خورد، چنان‌که استخوان‌های دستش شکستند. برخی می‌گویند دست‌های خارا را با تبر قطع کردند. نیروهای نظامی او را که از دست‌هایش خون می‌چکید به سخره گرفتند که حالا چطور می‌خواهد گیتار بزند؟! در این لحظه او شروع می‌کند به خواندن آهنگ “Venceremos” (ما پیروز می‌شویم) و تمام ورزشگاه با او هم‌خوانی می‌کنند. ماموران او را به باد کتک می‌گیرند و با خود می‌برند و او را با شلیک 30 گلوله به قتل می‌رسانند. به همسر انگلیسی ویکتور خارا، خانم «جوآن ترنر» اجازه می‌دهند جنازه‌ی شوهرش را تحویل بگیرد و بی سر و صدا دفن کند. جوآن پس از این مراسم، در سکوت شیلی را ترک می‌کند. گفته می‌شود در روزهای سیاه ورزشگاه بود که خارا ترانه‌ای درباره‌ی رفتارهای وحشیانه با اسرا سرود و آن را در کفش دوستش پنهان کرد. آن ترانه را، به‌عنوان استادیوم شیلی می‌شناسند.

اما کیست که نداند قدرتمندترین نیروها را توان ایستادن در برابر خشم مظلوم نیست؟! در سال 1987، پاپ ژان پل دوم به شیلی مسافرت کرد تا پینوشه را قانع سازد با یک انتخابات دموکراتیک تن در دهد. به هر حال نفوذ کلام پاپ سبب شد که این انتخابات 1988 برگزار شود. شادی احتمال خلاصی از سایه‌ی دیکتاتور مخوف آن‌قدر بود که مردم شجاعانه به کمپینی با نام «شادی باز می‌گردد» پیوستند. در 5 اکتبر 1988، اکثریتی 56 درصدی رای به رفتن پینوشه دادند . «پاتریسیو آیلوین» با گرایش دموکرات مسیحی به قدرت رسید. پینوشه در طول نخست‌وزیری خانم «مارگارت تاچر» با انگبستان روابط دوستانه‌ای برقرار کرده‌بود. در حالی‌که روز به روز اعتراضات برای رسیدگی به اعمال خشونت آمیز دولت وی علیه مخالفان افزوده می‌شد، علناً خطر چندانی او را تهدید نمی‌کرد تا آن‌که در مسافرتش در سال 1998 به انگلستان، او دستگیر شد. در سال 2000 ژنرال خون‌خوار روی ویلچیر به شیلی بازگردانده شد، در حالی که رئیس‌جمهور جدید شیلی، «ریکاردو لاگوس» به بازگشتش بی‌میلی نشان می‌داد و اعتقاد داشت او به وجهه‌ی شیلی آسیب می‌رساند. مدتی صرف این شد که آیا او دارای مصونیت قانونی هست یا نه؟ بالاخره دادگاه دیکتاتور برگزار شد، و حتماً به خاطر دارید که او اغلب بیماری و آلزایمر را بهانه می‌کرد. هنوز مسائل ناگفته از جنایاتش بسیار بود که او در 25 نوامبر 2005 بر اثر حمله‌ی قلبی در گذشت، مرگی که به نظر بسیاری از شیلیایی‌ها برای آن دیو مخوف، خیلی کم بود.

اما ویکتور خارا، نه تنها از حافظه‌ی تاریخی شیلی پاک نشد، که به اسطوره‌ای بزرگ بدل گشت. در سپتامبر سال 2003، استادیوم شیلی که مقتل ویکتور و هزاران شیلیایی دیگر بود، به «استادیوم ویکتور خارا» تغییر نام داد. در سال 2008، پرونده‌ی ویکتور خارا بازگشایی شد و مردی 54 ساله به نام «آدلفو پاردس مارکز» به جرم هم‌دستی در قتل خارا دستگیر شد. و چند روز قبل، در مراسمی باشکوه بدن خارا با حضور همسرش که پیر و شکسته شده‌بود با احترام دفن شد و هزاران شیلیایی با گل و ترانه و لبخند بدرقه‌اش نمودندو چیزی که پینوشه هرگز به آن نرسید…

در تمام مدت نوشتن این مقاله، تصویر آن زن میانسال شیلیایی که زجرکش کردن دوستش را مقابل چشمانش، با بریدن بینی و رها نمودن در خونریزی تعریف می‌کرد مقابل چشمانم بود. بیننده با صدای بلند از این همه قصاوت ضجه می‌زد، اما… آن زن فریاد نمی‌زد، اشک نمی‌ریخت، تنها به گوشه‌ای چشم دوخته بود و آهسته شرح می‌داد. غم و خشم هولناکی که در نگاه آن زن خانه کرده‌بود، سوزاننده‌تر از هر اشکی و رساتر از هر فریادی بود. به لحظه‌های آخر ویکتور خارا فکر می‌کنم، نمی‌دانم چرا به یاد مرگ منصور حلاج، آن‌طوری که عطار روایت می‌کند می‌افتم که خون دستان قطع شده‌اش را بر گونه‌ها می‌مالید تا روی زرد شده‌اش از فرط خونریزی ، به حساب ترس گذاشته نشود. به بغض و حقانیت آن ترانه‌ی آخرین ویکتور خارا فکر می‌کنم. به خودم فکر می‌کنم که افتخار روایت یک اسطوره را یافته‌ام، به اندوهی که از آثار «ایزابل آلنده» به در نمی‌رود، «از عشق و سایه‌ها»ی او، تا «خون و آه» من…

پ. ن 2: اجرای ویدئویی و دانلود صوتی ترانه Venceremos


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

در مورد این عکس‌ها فقط می‌توانیم بگوییم چیزها به نحو عجیب یا خنده‌داری، سر جای خودشان نیستند!

ما در طول زندگی آدم زیاد دیده‌ایم که سر جای خود نبوده، اما در مورد اشیا، گاهی نبودن آنها در سر جای خودشان یا کاربرد بدیع آنها برای خودش یک طنز و شگفتی می‌شود، در این سری عکس‌های می‌خواهیم تعدادی از این موارد را با هم مرور کنیم:راهی…

بهترین سریال های هندی | 49 سریال هندی تماشایی به همراه توضیحات

محتوای شرقی به صورت عام و فیلم‌ها و سریال‌های هندی به صورت خاص طرفداران خاص خودشان را دارند. به خصوص با توجه به کم‌مایه شدن سینما و تلویزیون آمریکا روز به روز افراد بیشتری رو به سریال‌های کره‌ای یا سینمای مستقل‌تر کشورهایی مثل اسپانیا و…

همکاران سمی چه بلایی می‌توانند سرتان بیاورند + گالری عکس

همکاران شما ممکن است زیاد آدم‌های بدی به نظر نرسند و جلوه خارجی‌شان خیلی محبوب و موجه هم باشد. اما باید کسی مدتی نزدیک آنها کار کرده باشد تا بداند که چه بلایی سر زندگی و آسایش شما می‌توانند بیاورند. هیچ وسیله‌ای را نباید به آنها قرض داد و…

کارخانه متروکی در پرتغال با ماشین‌های کلاسیک قدیمی در آن کشف شد و سوژه عکاسی شد

متروک بودن هم زیبایی خاص خودش را دارد. خانه و هتل و امارت متروک انگار یک تونل زمان است. یک موزه خاک گرفته دست نخورده.اما این بار کارخانه‌ای با ده‌ها ماشین کلاسیک رها شده در پرتغال با کوشش عکاسان سوژه شده.«داخل این ساختمان صنعتی دو…

هوش مصنوعی نشان می‌دهد که سلبریتی‌ها در دهه‌های بعد چگونه به نظر می‌رسند

یک عکاس از هوش مصنوعی برای ایجاد مجموعه‌ای از پرتره‌ها استفاده کرده که نشان می‌دهند برخی از سلبریتی‌ها ممکن است چند دهه آینده چه چهره‌ای پیدا کنند. عکاس و وکیل ترکیه‌ای به نام Alper Yesiltas این پروژه رو انجام داده. او به دلیل کارهای…

اولم، یکی از عجیب‌ترین جانداران روی زمین – شبیه جنین نارس یا موجودات سری فیلم‌های بیگانگان

جانداری به نام Proteus anguinus که همچنین به عنوان اولم olm شناخته می‌شود، گونه‌ای سمندر است که بومی آب‌های زیرزمینی آلپ در جنوب شرقی اروپا است. این جاندار از معدود مهره‌داران غارنشین است و به دلیل شکل سر و دست‌ها  رنگ سفید مایل به صورتی و…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو /جراح تیروئید / پزشکا /تعمیر فن کویل / سریال ایرانی کول دانلود / مجتمع فنی تهران / دانلود فیلم دوبله فارسی /خرید دوچرخه برقی /خرید دستگاه تصفیه آب /موتور فن کویل / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /دانلود نرم افزار /
20 نظرات
  1. سهیل می گوید

    فرانک خانم یک پست هم در مورد آخرین شاهکار وودی آلن (Whatever Works) بنویسید!!!

  2. عطا می گوید

    وقتی مطلبو خوندم گفتم باید یه کامنت بذارم ولی هر چی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید شایدم از اثراته مطلبه بوده !!!

    ممنون

  3. Reza می گوید

    خانم مجیدی خسته نباشید بسیار خواندنی بود.

  4. مسعود می گوید

    عالی بود… جداً لذت بردم… حیف که متن انگلیسی شعرهایی که اشاره شد هم لینک میدادید

  5. farsheed می گوید

    V

  6. کیمیاگر می گوید

    سلام
    مطلب خوبی بود. دستتان درد نکند. اما ای کاش ترانه‌ای یا آهنگی از ویکتور خارا هم در این پست می‌گذاشتید.
    باز هم ممنون از زحماتتان

    1. فرانک مجیدی می گوید

      دوست گرامی،

      به احترام خواسته‌ی شما و آقا مسعود، لینکهایی که خواستید به پست افزوده‌شد! امیدوارم راضی‌کننده باشد!

      1. کیمیاگر می گوید

        خیلی ممنون

  7. پویا ربانی می گوید

    درود بر شما بانو مجیدی گرامی .

    راستش را بخواهید بنده از سبک قلم شما لذت بیشتری می برم تا قلم برادرتان هر چند که شما هر دو عالی می نویسید اما احساس زیبایی که در قلم شما به چشم میخورد مطالبتان را متمایزتر از پست های بردارتان می کند .

    اما به زیبایی هر چه تمامتر شخصیت ویکتور خارا قهرمان شیلیایی را توصیف کردید و به جرات بگویم از این زیباتر امکان نداشت تا با توجه به نوشته های شما بدانیم که اگرچه سالوادور النده یک قهرمان تمام عیار برای مردم شیلی بود اما در پس این قهرمان شخصیتی بزرگ وجود داشت که زندگیش را پای ایمانش گذاشت و خود را تبدیل کرد به اسطوره ای تمام نشدنی برای مردم شیلی و یا حتی مردم جهان . جای سگ های ملعونی چون اگوستو پینوشه اوگارته همیشه در قعر جهنم است و یاداورشان همیشه با ننگ و انزجار می باشد .
    به پاس این قلم زیبا کلاه از سر برداشته و در برابر این پست دراماتیک تعظیم می کنم .

    اگر برایتان مقدور بود مایلم یک پست درباره زندگی پریسلی داشته باشید .
    سپاسگزارم . ارادتمند شما : پویا ربانی .

  8. NAZANIN می گوید

    من از وبلاگ شراگیم سایت شمارا پیدا کردم هزاران درود بر شما که یادی از این هنرمند متعهد و مبارز کردید. مضمون یکی از اشعارش اینست که مردم متحد هرگز و هرگز شکست نخواهند خورد برپا خیز و بخوان که ما پیروز خواهیم شد. و این سرود تمام آزادیخواهان جهان است.

  9. بی صدا می گوید

    اگر احساس فراق و هجران همسرش را درک نمیکرم حتما به عنوان کتابش ایراد میگرفتم،ویکتور خارا “یک آواز بی انتها و ابدی” است و ژنرال دیکتاتور “آوازی ناتمام “بود که نتوانست اقتدار خود را حفظ کند و دست روزگار گردن ستبر یکی از بزرگترین دیکتاتورهای قرن را شکست

  10. بردیا می گوید

    درود خانم مجیدی
    خیلی علی بود ! موفق باشید

  11. a.sharif می گوید

    ویکتور از یادها نمی ره .. از یاد آوری شما سپاس..
    موفق باشید عزیز..

  12. مرد صبور می گوید

    سلام. این مطلب تکانی به من داد که سال ها مدیون نویسندگانش خواهم بود.
    خواستم ضمن تشکر بگویم در وبلاگم متن را با درج منبع کپی کردم. نتوانستم بفهمم اجازه می دهید یا نه.
    خلاصه کپ زدیم دیگه!

    1. فرانک مجیدی می گوید

      خواننده‌ی گرامی!

      ابتدا از این‌که می‌فرمایید مطلب بر شما تاثیر گذاشته، به‌عنوان نویسنده ی مطلب خوشحالم و امید بر آن دارم که تاثیری مثبت بوده‌باشد. اما، دیگر به قول خودتان کپ زده‌اید، و یک کامنت هم برایتان گذاشته‌اند و به احترام ایشان دیگر حرفی قابل گفتن نیست. اما بارها گفته‌ایم که با لینک دادن مطالبمان مشکلی نداریم، ولی با کپی کامل مطالبمان مشکل داریم. حتی با ذکر منبع! می‌توان اگر مطلبی مورد پسند ما بود، به خواننده توصیه‌ی خواندنش را بدهیم اما این که بگوییم از فلان وبلاگ این مطلب را کپی کرده‌ایم آن هم پیش از کسب نظر از نویسنده‌ی آن وبلاگ، غیر از نقض کپی‌رایت و عدم رضایت نویسنده چه معنایی می‌تواند داشته‌باشد؟

      1. مرد صبور می گوید

        با سلام البته برای من که ویندوزم و آنتی ویروسم را اوریجینال خریدم تا مدیون نباشم تلخ بود که ببینم به همین سادگی کپی رایت شما را نقض کرده ام
        ولی راستش در سایت شما مطلبی که به من بفهماند ندیدم و الان که مجددا دقیق نگاه کردم دیدم خیلی راحت آن پایین در یک جمله همه چیز نوشته شده است!
        به هر حال هر چه بوده باز هم عذر بی دقتی خودم و قولی که دیگر رخ ندهد.
        ببخشید!

  13. reza می گوید

    عالی نوشتی فرانک جان. دنبال میکنم نوشته هات رو.

  14. امین ثابتی می گوید

    درود بر تو فرانک عزیز،
    این قلم، قلمی است که من به آن عشق می‌ورزم… درود بر تو… خودت می‌دانی معنای حرفم چیست…

  15. افسانه می گوید

    به احترام این مطلبت که باعث شد هم اشکی بریزم هم بغض و سکوتم را بشکنم و فریادم را در قلب کلماتی بریزم و پستی به یاد خارا و حلاج و ندا ها بگذارم، درود خدایم را و مهر قلبم را نثارت می کنم.

  16. میلاد می گوید

    پست جالب و آموزنده ای بود با ادبیات و لحن خاص خودت نوشتی که متن رو جذاب تر می کرد ؛ از گودر خوندم لازم دونستم تشکر کنم از شما 🙂

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.