فیلم برادرها (2009) – بررسی و تحلیل

فرانک مجیدی: اگر بخواهم راستش را گفته‌باشم، تا قبل از نوشتن پست نامزدهای گلدن‌گلوب، اصلاً خبری از پروژه‌ی ساخت «برادرها»ی «جیم شرایدن» نداشتم. اغلب ما کارهای درخشانی که زوج شرایدن- دی‌لوییس در دهه‌ی 80 و 90 با هم انجام دادند، یعنی «پای چپ من» و «به نام پدر» را به‌یاد داریم. دیدن همین دو فیلم بیننده را مجاب می‌کند که شرایدن چقدر در ساخت درام‌های اجتماعی و داستان‌گویی استاد است. در سالی که بیشتر پروژه‌های سینمایی اکران‌شده که در رقابت‌ها شرکت داشتند، درباره‌ی جنگ و آسیب‌های آن بودند، شرایدن هم یک فیلم دانمارکی را که کارگردانش «سوزان بایر» بود برای بازسازی برگزید. با همکاری بایر در نوشتن فیلمنامه و بازیگران شناخته‌شده، شرایدن یک فیلم محکم و قوی دیگر ساخت.

کاپیتان سم کاهیل (توبی مگوایر)، پسر ارشد یک خانواده‌ی متوسط است که پدرشان (سم شپارد) کهنه‌سرباز جنگ ویتنام بوده. او نیز مانند مردان بسیاری از خانواده‌های متوسط یا فقیر، نظامی است و جا پای پدر گذاشته. برادر کوچک او، تامی (جیک گیلنهال)، اهل خلاف و دزدی و شر است و تازه از زندان آزاد شده. سم، همسر زیبایی به نام گریس (ناتالی پورتمن) و دو دختر شیرین دارد و عاشقانه آن‌ها را دوست دارد، او چند روز دیگر به افغانستان فرستاده می‌شود. با آزادی تامی، پدر خانواده مدام پسر بزرگ‌تر را توی سر برادر کوچک می‌کوبد و او را تحقیر می‌کند، هرچند سم تلاش می‌کند میان‌داری کند. اما چند روز بعد در افغانستان…

فیلم برادرها

می‌توانم «برادرها» را فیلمی توصیف کنم که از کارگردانش انتظار کار ضعیفی نداریم و از بازیگرهایش انتظار کار قوی. اما دومی را اشتباه کرده‌ایم. اگر به‌خاطر اسم مگوایر که همواره با چهره‌ی «مرد عنکبوتی» به‌یادش می‌آوریم و گیلنهال، گمان کنیم کاری متوسط و عامه‌پسند می‌بینیم، اشتباه بسیار بدی کرده‌ایم. در این فیلم شما مگوایری می‌بینید که انتظار این‌همه مردانه شدن را از او ندارید، این القای خارق‌العاده‌ی احساسات و بازی عالی، این خشم و غضب و طغیان و تردید و آن خاطره‌ی تلخی که او را کاملاً تغییر می‌دهد. گیلنهال در نقش کسی که همیشه تحقیر شده، و می‌خواهد کاری کند که واقعاً مفید باشد ولی کمتر درکش می‌کنند فوق‌العاده است. شپارد هم کارش دیدنی است. حتی بازی بِیلی مدیسن در نقش دختر بزرگ سم و گریس خیلی قشنگ و دیدنی شده. این وسط ناتالی پورتمن، بازیش به اندازه‌ی مردان فیلم چشم‌گیر نشده. مادری کردن چندان به پورتمن نمی‌آید. پورتمن، بازیگر جوانی است که روز تولدی مشترک با «جانی دپ» و «مایکل جی. فاکس» دارد و دوست بسیار صمیمی جیک گیلنهال است. او را بیشتر برای V For Vendetta ، «نزدیک‌تر» و «لئون» به‌یاد می‌آورند، اما به اندازه‌ی این سه فیلم بازی چشمگیری ارائه نداده. در این فیلم سه بازیگر ایرانی و یک بازیگر افغان حضور دارند که در میان آن‌ها نقش «امید ابطحی» در نقش رهبر گروه طالبان دیدنی‌تر است و خیلی خوب نقش یک جوان سادیسمی را در آورده، او در چند اپیزود «فلش فوروارد» هم حضور دارد. در مجموع می‌توان این بازی‌های عالی را مدیون توانایی فوق‌العاده‌ی شرایدن در هدایت بازیگران دانست.

موسیقی فیلم را «توماس نیومن» ساخته که تا کنون نامزد 10 جایزه‌ی اسکار شده و هنوز نت غم‌انگیز و متاثرکننده‌ی پیانویش در «جاده‌ی رولوشنری» از گوشم بیرون نرفته. او این‌بار هم یک کار عالی ارائه داده.

شرایدن که این‌روزها روی پروژه‌ی «خانه‌ی رویا» (Dream House) کار می‌کند، استاد در آوردن صحنه‌های درام است. در فیلم «پای چپ من»، آن‌جا که پس از مرگ پدر خانواده کریستی (دنیل دی‌لوییس) در کافه همه را مهمان می‌کند و مردی دربار‌ه‌ی پدرش حرف‌های ناراحت‌کننده می‌زند و یا سکانس‌های زندان در «به‌ نام پدر» به‌شدت بیننده را از لحاظ روانی درگیر می‌کند. در این فیلم هم سکانس جشن تولد دختر کوچک خانواده و دعوای پدر و دختر بزرگش، بسیار منقلب‌کننده است. او در این فیلم به‌زیبایی تصویر جامعه‌ی زیردست امریکایی را به تصویر می‌کشد، خانواده‌هایی که برای زیستن راه دیگری ندارند، و جنگی که بزرگان یک کشور به‌نام آزادی به راه می‌اندازند و جدای مردمان کشور تحت حمله، مردان سرزمین خود را هم قربانی می‌کند. پایان فیلم تکلیف نهایی را مشخص نمی‌کند، چرا که کاهیل‌ها، نماینده‌ی تمام خانواده‌های درگیر جنگ هستند و با ادامه یافتن لشگرکشی‌ها در خاورمیانه، داستان زندگی آن‌ها هم نامعلوم است. عذاب‌وجدانی که شرایدن در فیلمش خلق می‌کند، به اندازه‌ی داستان «بادبادک‌باز» تکان‌دهنده و تلخ است و بیننده را با قهرمان داستان هم‌دل و همراه می‌کند. با دیدن این فیلم مدام از خود می‌پرسم این زخم‌های آشکار و پنهان، چگونه درمان می‌شوند و کی بحران به پایان می‌رسد؟


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

6 دیدگاه

  1. یکی از بهترین فیلمهایی که سال گذشته دیدم.من «برادرها» را از «قفسه درد» هم در این ژانر بیشتر دوست دارم !

    تمام جوانب و اثرات روحی و روانی جنگ را در این فیلم میشه دید هر چند پایان فیلم کمی آبکی و قابل پیشبینی بود.جالبه که نمی‌دانستم رهبر طالبان در این فیلم ایرانی بوده !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]