از دو که حرف میزنم، از چه حرف میزنم

بعد از مدتها توانستم کتاب «از دو که حرف میزنم، از چه حرف میزنم» موراکامی را تهیه کنم. از وقتی کافکا در کرانه را خواندم، شیفته این نویسنده شدم. شاید کسانی که معتاد به دویدن آماتوری هستند، بهتر بتوانند این کتاب را درک کنند و بیشتر بتوانند از ان لذت ببرند.
از دو که حرف میزنم، از چه حرف میزنم
نوشته: هاروکی موراکامی
ترجمه: مهدی ویسی
نشر چشمه
179 صفحه
3800 تومان
بریدهای از کتاب:
برای ما چندان مهم نیست که دوندهای دیگر را شکست دهیم. البته دوندگان تراز اول دوست دارند از نزدیکترین رقبایشان جلو بزنند و بر آنان غلبه کنند ولی در مجموع، محور اصلی کار یک دونده، رقابت فردی نیست. بیشک دوندگانی هم پیدا میشوند که برای چیره شدن بر رقیبی خاص تن به تمرینات سخت میدهند ولی سؤال این است که که اگر بنا به هر دلیلی آن فرد نتواند در رقابت شرکت کند آنان چه خواهند کرد؟ در چنین مواقعی یا انگیزهشان را به کلی از دست میدهند و یا دست کم میل و رغبتشان فروکش میکند. چنین افرادی در این رشته زیاد دوام نخواهند آورد.
عاملی که بیش از هر چیز دیگر به اکثر دوندگان انگیزه میدهد، هدف شخصی است: برای نمونه، رسیدن به یک حد نصاب تازه و شکستن کرود خود. مادامی که یک دونده بتواند دست به رکوردشکنی بزند از کار خود خشنود خواهد بود. در غیر این صورت، چنین احساسی سراغ او نخواهد آمد. حتا اگر نتواند به حد نصاب مورد نظر خود برسد، تا زمانی که از کار و نهایت تلاش خود رضایت داشته باشد -که شاید در جریان مسابقه هم منجر به کشف مهم در مورد خود او شده باشد- به هدف خود رسیده است و احساسی امیدوارانه و خوشایند تا مسابقه بعد به او انگیزه خواهد داد.
این قاعده در حرفه خود من نیز مصداق دارد. در رماننویسی نیز تا جایی که من میدانم، مسئلهای به نام برد و باخت مطرح نیست. شاید فروش نسخههای فراوان از یک رمان، اهدای جایزههایی به آن و ستایشهای منتقدان، ملاکهایی برای موفقیت آن کتاب در جهان ادبیات تلقی شوند، ولی در نهایت هیچ یک از این موارد اهمیتی ندارند. نکته اساسی آن است که آیا نوشتار به ملاکهایی که نویسنده برای خود تعیین کرده است، دست یافته است یا نه. ناکامی در دستیابی به معیارها و ملاکها، موضوعی نیست که بتوان به راحتی توضیحش داد. وقتی پای دیگران در کار باشد، آدم همیشه میتواند یک توضیح مجابکننده ارائه دهد، ولی او که نمی تواند سر خودش کلاه بگذارد. از این منظر نشوتن یک رمان و دودین تا آخر خط مسابقه ماراتن، شابهتهای بسیاری به هم دارند. اساسا یک نویسنده محرکی درونی و خاموش دارد و در پی کسب تأیید از جهان بیرون نیست. دویدن از دید من، هم تمرین است و هم یک استعاره. من با دویدن هر روزه و شرکت در مسابقات مختلف ذره ذره ملاکها را بالا میبرم و با شفاف کردن هر مرحله از کار در واقع خود را ارتقا میدهم. دلیل تلاش هر روزه من دستکم همین بوده است که سطح کار خود را بالاتر ببرم. خودم میدانم که دونده بزرگی نیستم، از هیچ نظر. معمولی هستم یا شاید بتوان گفت: متوسط. ولی مسئله آن نیست بلکه نکته مهم این است که آیا میتوانم از دیروز بهتر باشم یا نه. در دوهای استقامت تنها رقیبی که باید بر آن غلبه کرد، خود است، کسی که قبلا بودهاید.
این نوشتهها را هم بخوانید
موراکامی به حق یکی از معدود طلایه دارن (زنده) سبکی در نگارش است که با پایان جنگ سرد و فروپاشی دیوار برلین دیگر کمتر اثری از آن دیده میشود… سبکی که خاص نویسندگان اروپای شرقی بوده و در آن چیستی شناسی رفتار بشر امروز در تقابل با جامعه مدرن مهمترین دغدغه و محور کتاب به شمار میرود. موراکامی ویژگی افزون بر انها دارد که آن شرقی-نویسی (به مفهوم شرقی فهم بودن) است… یعنی مطمئن باشید من ایرانی خیلی بهتر آثار موراکامی را لمس میکنم تا یک آمریکایی… همچنین عشق فضاهای خالی درون کتابش هستم… بخش اعظم ماجراها را خود باید درون ذهن خود دریابید… از معرفی این کتاب ممنونم… به شما پیشنهاد میکنم مجموعه داستان های “دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای آوریل” را از دست ندهید… نشر ثالث و با ترجمه روان محمود مرادی
دکتر جان مترجم کتاب آقای مجتبی ویسی می باشد
من بیشتر فکر می کنم این کتاب برای آموزش دوندگان ماراتن نوشته شده باشد . من در این کتاب نه زیبائی ، نه جذابیت و نه هیچ کششی پیدا نکردم . شرح مشخصات کفش و مسیر دو و پارک ها و … چه ربطی به ادبیات دارد ؟ نامه ها ، خاطرات ، دلمشغولی های نویسندگان زیادی را خوانده بودم ولی این خیلی یخ و بی مزه بود . بیش از هفتاد در صد کتاب توضیح نحوه دویدن و تکنیک آن است . راستش از خودم ناراحت شدم که جو گیر شدم و رفتم و این کتاب را خریدم . موراکامی هر کس می خواهد باشد این کتاب ارزش خواندن ندارد.
زمستان امسال وقتی تصمیم گرفتم به زندگی خودم نظم ببخشم و درس بخوانم ، و این کار را باید هر روز و با انگیزه ی درونی انجام میدادم ، همزمان تصمیم به دویدن های صبح گاهی گرفتم و هر روز ، دویدن به من یک درس جدید میداد. در همان روزها به کتاب هاروکی موراکامی برخوردم ، و از سطر سطر خواندنش لذت بردم و به شدت با کتابش همزاد پنداری کردم.
از نظر من کتاب فوق العاده ای بود.