ما ز یاران چشم یاری داشتیم!
رابطه خبرگزاریهای آنلاین و نشریات کاغذی ما با وبلاگها پر از تناقض است. این رابطه در ایران به کلی با تعامل مثبتی که در خارج از ایران وجود دارد، متفاوت است.
وبلاگنویسهای ایرانی غالبا بیچشمداشت و تنها برای اشتراک آرا و عقاید خود، مینویسند. بیشتر اوقات تنها بهره آنها از این نوشتارها، سرخوشی این اشتراک است، آنها لذت میبرند که روزنهای برای ارتباط بیواسطه با خوانندگان خود دارند و میتوانند در کمترین فاصله بازخورد از خوانندگانشان بگیرند.
اما وبلاگنویسهای ایرانی با وجود همه دشواریهای تکنیکی و تاکتیکی که با آن مواجهاند، از حمایت وبسایتها و نشریات کاغذی هم محرومند.
1- در غرب رابطه نشریات کاغذی و وبلاگها یک رابطه مثبت دوجانبه است. نشریات کاغذی به صورت مرتب در مورد اهمیت وبلاگها مینویسند و این رسانههای شهروندی را تشویث میکنند و مطرحشان میکنند، آنها حتی وبلاگنویسهای مستعد را جذب میکنند و در وبسایتهای خود قسمتی برای انعکاس نظرات وبلاگنویسها در مورد رویدادهای روز دارند. اما در ایران کمتر شاهد چنین چیزی بودهایم.
2- یکی از دلایل عدم برقراری چنین رابطهای، می تواند واهمه از مسئولیتهای حقوقی باشد. فرض کنید که نشریهای مطلبی از یک وبلاگ با ذکر منبع جذب کند و بعد در آن وبلاگ پستهایی پیدا شد که با قوانین جاری کشور سازگار نباشد.
3- اما بیسلیقگی و نشر بدون اجازه مطالب هم بیداد میکند. راستش من نفهمیدم که ذکر منبع چه اشکالی میتواند داشته باشد. چرا خبرگزاریهایی که بودجههای آنچنانی دارند، در مواردی تنها کپیپیستکننده مطالبی هستند که خود تولیدشان نکردهاند.
4- خست در لینک دادن، هم فراوان مشاهده میشود. بعضی از سایتها ظاهرا برای رفع تکلیف، به نوشتن نام وبلاگ بدون لینک به وبلاگ بسنده میکنند. گویا میترسند که خوانندهای را روانه یک وبلاگ کنند!
5- اما در مواردی به نظر میرسد که مسئولین بعضی از نشریات در مورد اصالت و کپی بودن مطالب کمتر تحقیق میکنند. فرض کنید که سردبیر روزنامه و مجله ای هستید و مقالهای خوب از یکی از خوانندگان دریافت کردهاید. به نظر من، با توجه به جو رایج در ایران، باید چند جملهای از مقاله را در اینترنت جستجو کنید، تا احیانا مقاله، کپی محض یا با حذف و اضافات از مطالب وب نباشد و به این ترتیب جفایی در حق نویسنده و پدیدآورنده مطالب وارد نیاورده باشید.
برای نمونه به اسکن یکی از مقالات یکی از هفتهنامههای خوب ما توجه کنید. «چلچراغ» هفتهنامهای است که من سالهاست که به طور مرتب میخوانم، در این مقاله هیچ منبعی ذکر نشده است، نام کسی که خود را نویسنده مقاله قلمداد کرده، در کنار عنوان به چشم می خورد، حالا این مقاله را مقایسه کنید با مطلبی که خواهرم با صرف ساعتها وقت، چند وقت پیش در وبلاگ یک پزشک نوشته بود.
برای دانلود این اسکن در ابعاد بزرگ به اینجا بروید.
6- بارها گفتهام که مقالات این وبلاگ قابل نیستند و شوق نوشتن و اشتراک مطالب و لطف خوانندگان آن، انگیزه اصلی نوشتن نویسندگان آن است. بعضی از روزنامهها و مجلات قبل از بازنشر مطالب این وبلاگ، اجازه میگیرند و با امانتداری مطالب را منتشر میکنند، نفس چنین کاری شایسته تقدیر است و من در بیشتر اوقات چنین درخواستی را قبول میکنم.
چلچراغ دهه شصتی رفتار کرده!
راستش زیاد با چلچراغ زیاد اشنا نیستم!!توی شهر من هم این مجله پیدا نمیشه اصلا!!
متاسفانه در مورد اولی که می فرمایید مسئولیت های حقوقی،درسته.خبر که چند وقت پیش منتشر شد که شیرازی به دلیل مطلبی در یکی از وبلاگ های سیستمش بازداشت شده،نشون میده که اکثر تصمیم گیرندگان شاید حتی نمیدونن سایت و وبلاگ چیه و چه تفاوتی داره…
پلیس فتا هم که فعلا از سایتش مشخصه که باید چقدر بهش امیدوار بود!!!
کپی رایت هم،راستش در موردش نظری ندارم…همیشه سعی میکنم تا جایی که امکانش هست کپی رایت رو نگه دارم(شخصی!)
همه این مسائل فرهنگی هست.یعنی باید ما برای خودمون جا بندازیم که آقا جون این کار دزدیه ، زشته ، قبیحه و الکی برای خودمون توجیه نبافیم.
وقتی خانواده ها فقط به فکر لباس و خوراک بچه های خودشون باشن و
با بچه های خودشون بحث نکنن و اون ها رو به مطالعه تشویق نکن خب این بچه تبدیل میشه به کسی که از لحاظ فرهنگی ضعف داره.خیلی چیزها
براش مهم نیست و به چشم یه کار نادرست نمیبینه. به نظر میاد هم راهش اینه خودمون جدایی از توجیه ساختن حق مولف رو رعایت کنیم
حتی اگه مطالب مربوط به منابع خارجی هست.یعنی بدونیم اون بابای
خارجی هم یه انسانه و یه مطلب نوشته حتی ترجمه به یه زبان دیگه هم باید با کسب اجازه باشه.یا به قول شما گذاشتن لینک اون مطلب.
این کارها هم با آرامش و در دراز مدت به دست میاد نه یک شبه.اینجوری نیست من الان برم پای تمام مطالبم لینک بزارم یا انتظار
داشته باشم بقیه مطالبی رو که از من کپی کردن تصحیح کنن.با آرامش
تمام و در فضایی منطقی.
واقعا از چلچراغ بعید بود! ولی این چنین نقص هایی به وفور یافت میشه و حداقل کاری که نقل کننده میتونه انجام بده، ذکر منبع هست. بماند حق تحریر هم باید پرداخت بشه که نمیشه.
شگفتا! این همان علیرضا مجیدی محافظهکار است که نوشتهای این گونه را در وبلاگش منتشر میکند؟
دست روی نکتهی مهمی گذاشته اید. اصولن در کشور ما رسانههای رسمی (از رادیو و تلویزیون تا نشریات) میانهی خوبی با رسانههای غیررسمی ندارند. کاپیرایت هم که برایمان تنها در حد شعار مطرح است. اما اگر وبلاگهایی چون یک پزشک، گهگاه با انتشار مطالبی چون همین نوشته، گوشزدی به این رسانهها بدهند، دست کم از ترس آبروشان، مجبورند کم کم این مسائل را رعایت کنند.
این مورد و موارد مشابه الا ما شاالله زیادند. گویا برای روزنامه ها و مجلات اینترنت و مطالب بلاگ ها و سایت ها شده یک منبع که براحتی می توانند سطرها را پر کنند. به نظر من همین بدون چشم داشت بودن و همچنین در بسیاری موارد حقوقی نبودن و بدون پشت بودن اینترنتی ها مشکل ایجاد می کند. از طرف دیگر کسانی که رسانه های کاغذی را می خوانند شاید کمتر از اینترنت شناخت دارند و همین باعث می شود نویسنده بدون هیچ مشکلی مطلب کپی کند. به نظر من برای جلوگیری دست یاری که نه بخورد چاره ساز است. چه برخورد تکنیکی و تاکتیکی چه برخورد قانونی.
خود غلط بود آنچه می پنداشتی !
تقابل دو مجلهی چلچراغ و دانشمند
🙂
بی خیال
خودتو عشقه
khodaaaaaaaaaaye maaaaaaaan
shukhi,ba barca ham shukhi,ba 1pezeshk ham shukhi!!!!!1
تاسف انگیزه
ذکر منبع نه تنها از محبوبیت ذکر کننده در ذهن خوانندگانش کم نمی کنه
بلکه حس اعتماد رو در بین خوانندگان مطلب ایجاد می کنه .
اینکه منتشر کننده اون مطلب به یک چیزهایی پایبنده و اعتقاداتی واقعی داره و اصولی شاید نانوشته رو رعایت می کنه .
کاملا حق باشماست.
سلام بر جناب مجیدی عزیز…
امیدوارم که حالتون خوب باشه ..
مطالب زیباتون رو هر روز می خونم و لذت می برم.. اما مطلب امروزتون به نوعی درد مشترک تمام فعالان دنیای اینترنتی ایرانه.. نمی دونم چرا ایرانی جماعت به تنبلی رو آورده… دوست داره بدون زحمتی بدون تلاشی کاری رو انجام بده و بدرخشه و انتظار به به و چه چه هم داره…
متاسفانه کسی هم راه حل مبسوط و خوبی نداره برای این کار… و همیشه عزیزانی هستند که از این مسئله ضربه ها خوردن..
امیدوارم و تلاش می کنم که حداقل این رفتار زشت و به دور از اخلاق زیبایی ایرانی از بین بره …
ناراحت کننده ست و وقتی چنین نقصی رو توی رسانه هایی مثل چلچراغ می بینیم ناراحت کننده تر هم میشه.
این مساله نشون میده که ضعف فرهنگی چقدر توی ارکان جامعه ( و حتی بخش فرهنگی جامعه) ریشه دوونده
این روزها انتشار نشریات کاغذی به امر بسیار سهل و بی دردسری تبدیل شده، وقتی بیشتر اونها رو دست میگیریم، مجموعه ای از مطالب کپی پیست شده رو (که میشه در عرض نیم ساعت جستجو بهشون رسید) می بینیم.
تعجبی هم نداره، وقتی که تصور ایجاد شده در رسانه رسمی کشور از اینترنت، چیزی مخرب و خطرناک و نفوذی هست، خودبخود حرمت قلم های دیجیتال نادیده گرفته میشه
سلام
من یه زمانی خیلی چلچراغ می خوندم. راستش این مطلبی که گفتید یه بار دیگه هم اتفاق افتاده بود. چند شماره قبل از اینکه توقیف بشه، یه مطلبی در مورد “جرمی برت” نوشته بود که بیشتر متن مربوط به “جرمی عزیز، هلمز نازنین” از سایت شما کپی شده بود. من هرچقدر دنبال اسم سایت شما گشتم، چیزی ندیدم. خیلی ناراحت شدم. با اینکه چلچراغ رو دوست دارم ولی همون موقع هم خیلی بهم برخورد.
سلام
حق با شماست
من قبل از این که این مطلب رو از چلچراغ بخونم از سایت شما خوندم. خیلی هم لذت بردم. دو روز پیش که داشتم چلچراغ رو می خوندم…مدام به نظرم می رسید که این مطلب رو یه جای دیگه خوندم. بعد یادم افتاد که از سایت شماست مطلبش…عینن همون مطالب. بعد دنبال نویسندش گشتم که جز اون آقا به عنوان نویسنده اسم دیگه ای نبود. این کار چلچراغی ها با همه احترامی که براشون قائلم خوب نبود، هر جند هنوز هم معتقدم بیشتر یه اشتباه بوده تا یه کپی برداری از یه اثر، بدون ذکر نام.
موفق باشید
وقتی دیدم این سرقت غیر حرفه ای را اون هم از سوی مجله ای که از سوی بچه هایی اداره میشود که از این نوع حقوق بی خبر نیستند مطمئن شدم که اعتراض نرم شما در در این نوشته کاملا باید حمایت شود زیرا بداخلاقی حرفه ای از همین جا ها تسری پیدا میکند. بارها مطالب خود من را در نشریات بدون ذکر نام یا بدون اجازه اما با ذکر نام ،درج میکنند. چند وقت پیش یک مطلب کامل با عکس خودم(!) تو یک نشریه جدیدالتاسیس منتشر شده بود و کپی شده مصاحبه نشریه دیگر بود. منطقشون هم اینه که حرفهای خوبت را داریم بدون اینکه ازت پول بگیریم منتشر میکنیم! خب فرض کنیم دستون درد نکنه ولی مگر اشکالی دارد قبلش به خودم هم بگید؟؟؟ باور کنید من خودمتو کار با مطبوعات کاغذی وسواسهایی دارم که به خاطر احترامم به بچه های خبرنگار و مدیران مسوول باعث شده استانداردی برای خودم پیدا کرده باشم و این پست شما کمک میکند استاندارد همه نشریات بالاتر برود.
خسته نباشید
حالا اینها کپی برداری کردن و در نشریه کاغذی چاپ کردن. این نوع کپی برداری فکر میکنم درصد کوچکی از حجم عظیم سرقت مطالب هست که در دنیای مجازی فارسیزبان اتفاق میافته.
خودم شخصاً هر کدوم از مطالبی که منتشر میکنم رو بعد از یکی دو روز، عنوان دقیقش رو توی گوگل جستجو میکنم و میبینم حداقل 10-12 نفر با خیال راحت ورداشتن کپی کردن.
حتی بعضیها وبلاگ زدن با مطالب کپیبرداریشدهی سایت من.
گاهی آدم هوس میکنه از تکنیکهای «ایرانی» برای جلوگیری از کپی برداری استفاده کنه مثل مهران مدیری.
نمیدونم دقت کردین جاهایی که مردم آشغال میریزن، طرف ورمیداره روی دیوار مینویسه «لعنت به پدر و مادر کسی که اینجا آشغال بریزه» و از فرداش دیگه آشغالی اونجا نیست.
شاید ما هم باید ورداریم تیتر «استفاده از مطالب این سایت تنها با درج لینک فعال به مقالۀ مبدا، مجاز است.» رو تبدیل کنیم به «لعنت به پدر و مادر کسی که مطالب این سایت را کپی کند یا بدون لینک فعال به منبع از آن استفاده کند». شاید اینجوری جواب بده 🙂
نتیجه؟ چلچراغ نخرید٬ همشهری جوان بخرید!:دی
راستش هر دو مجله را میخرم و دلیلی برای نخریدن چلچراغ نمیبینم.
آقای مجیدی من همیشه از مطالب مفید وبلاگتون استفاده کردم و برام جالب بوده و واقعا ازتون ممنونم
جالبه که چند روز پیش داشتم بکی از مجلات نظام پزشکی رو می خوندم (شماره 131 ، آبان 1389) که در صفحه 81 مطلبی بود دقیقا با عنوان “سندرم دست بیگانه” که کلمه به کلمه از مطلب شما که با همین عنوان قبلا در وبلاگتون منتشر شده بود کپی کرده بودند ولی هیچ منبعی و هیچ اسمی از نویسنده اش نیاورده بودند، واقعا جای تاسف داره…!
آن مطلب را به احتمال زیاد یکی از دوستان برای مجله ارسال کردهاند و از انجا که به ذکر نام من بوده است و توافق قبلی انجام شده بود، هیچ مشکلی وجود ندارد.
مطمئنا اشتباهی شده وگرنه خود چلچراغی ها پیشرو این اصل هستند! نمی دونم اگر اشتباهی نباشه باید حتما فقط به روشون بیارید همین کافیه براشون!مرسی مثه همیشه که حرف دل رو می زنید دکتر!
دوست خوب و نادیده علیرضا مجیدی عزیز
با سلام،خیلی شرمنده شدم وقتی امروز دانستم دوستان ما چه حرکت غیر حرفه ای انجام داده اند در کپی پیست پست خوب خواهر شما در مجله… و چه قدر بیشتر شرمسار شدم وقتی دیدم واکنش شما که طبعا باید از این حرکت برآشفته و حداقل دلگیر می شدید،چه بزرگ منشانه و حرفه ای بود. اگرچه در مجله از این بابت پوزش خواسته ایم،ولی باز من لازم دیدم خودم هم از شما عذرخواهی کنم و امید داشته باشم دغدغه هایی را که در پست آخرتان “ما زیاران چشم یاری داشتیم” مطرح کرده اید،دیده و شنیده شود.
با احترام-فریدون عموزاده خلیلی
سلام. از پاسخگویی و رفتار حرفهای شما در عکسالعمل به این مسئله سپاسگزارم. افتخار آن را داشتم که یکی دو شماره برای چلچراغ مطلب بنویسم. چند بار هم از مطالب این وبلاگ در آن نشریه استفاده شد که مایه خشنودی من را فراهم آورد. من به خوبی از دشواری مدیریت یک نشریه هفتگی مطلع هستم و میدانم که همواره مجال و فرصت چک کردن همه مقالات منتشره در آن نیست. اما در کمال تردید صلاح دانستم که این گله را مطرح کنم، چون توقع ما از چلچراغ بسیار بالاست. ممنونم.
از 40چراغ انتظار نداشتم….واقعا این چه وضعه
ما ایرانی ها از وقتی که یاد میگیریم وبلاگ بسازیم طبق یک رسم دیرینه نتلاگی و البته بیشتر ایرانی شروع به کپی کردن مطالب دیگران به نام خودمان میکنیم تا بریم دبستان پیش دوستامون پز بدیم که اره…
همینطور تخم مرغ دزدی ادامه پیدا میکنه تا بشیم یه کاره ای تو یک مجله یا روزنامه و چیز مشابه! اون موقع دیگه وجدانمون رو عادت دادیم هیچی سر و صدا نمیکنه!
اگه کسی هم ازمون بپرسه چرا همچین پس!؟ میگیم خودت چرا!؟
ما یاد گرفتیم از روی دست هم تقلب کنیم و حالا هم حقوق هم رو قورت میدیم چون مطمئن نیستیم صاحب واقعیش کیه!
اینا که گفتم دور از جون شما و البته یه ذره خودم!
دسته بندی نت از همون لحاظ:
1. اونایی که کپی کارن
2. اونایی که خودشون مینویسن ولی با دیدن این وضع یا نمینویسن یا کپی کار میشن
3. اونایی که همیشه از خودشون مینویسند و هر وقت هم خسته شدن یه کم قر میزنن و باز ادامه میدن
خیلی مسخره بود! نه؟
من جزء اونایی هستم که نا امید شدم و گاهی مینویسم و گاهی نه و گاهی کپی
من هم چلچراغ رو دیدم به کپی بودن مطلب کاملا پی بردم.
اما از فریدون عمو زاده ممنونم چونکه واقعا انتظار همچین حرکتی رو از چلچراغ داشتم.
آقای دکتر، این عدم منبع نویسی و عدم رعایت حق مولف در همه جای فرهنگ فعلی وجود داره…
از نقل صحبتهای دیگران گرفته تا منبع یک مقاله ادبی و علمی.
دوست عزیز من سالهای سال است با چلچراغ آشنا هستم. دوستانی که میگند از چلچراغ انتظار نداشتم یکم کم لطفی کردن. واقعا خود شما میدونید چقدر اداره یه مجله سخته !
اونم مجله هفتگی.
چلچراغ عشق من و خیلی های دیگه است و نسبت به هرزه نامه های دیگه که اسمش رو مجله گذاشتن فوق العاده است. امیدوارم چلچراغ با قوت و قدرت و صد البته دقت بیشتری به کار خودش ادامه بده.
اینجور چیزا ریشه فرهنگی داره و این افراد که بدون کپی رایت مینویسنن یه چیزی کم دارن …
البته همه اینجوری نیستن …