داستان کوتاه: دزد کیست؟
به نظرم کار درستی نیست که یک وبلاگنویس، خوانندگانش را به خواندن هر روزه وبلاگش عادت بدهد و بعد هر وقت حوصله نداشت و مایل نبود، ناگهان چند روزی کارش را قطع کند. بعضی از بلاگرها در خود یک تعهد خاص و نانوشته به خوانندگان احساس میکنند. بنابراین برای خالی نبودن عریضه و دست خالی برنگشتن در این چند روزه که وبلاگ به روز نخواهد شد، داستان کوتاهی تقدیم میشود.
شخصا ترجیح میدهم سرعت به روز شدن این وبلاگ کم باشد تا اینکه لحاظ محتوایی افت کند. طرحهایی به این منظور دارم، از اسفند یا ابتدای سال نو، اجرایی خواهند شد، اگر پیشنهاد و انتقادی داشتید دریغ نکنید.
عادت ندارم روزانهنویسی کنم و وقت شما را بگیرم، اما مدتی است که به فکر خرید یک آیپد دست دوم افتادهام. راستش نمیشود آدم از دنیای اپهای آیفون کاملا بی اطلاع باشد. فعلا با توجه به سرعت بسیار زیاد شدن گجتها، خرید آیپد نو برایم به صرفه نیست. اگر کسی مایل به فروش بود، وسیلهاش «خداوکیلی»! سالم بود و قیمتاش مناسب بود با من تماس بگیرد. چه بهتر که این شخص یک بلاگر باشد که تا اندازهای از وی شناخت داشته باشم.
اما داستان این پست، در ویژهنامه علمی تخیلی مجله دانشمند، قریب به 20 سال پیش چاپ شده بود. این داستان را جک لویس نوشته و م. کاشیگر ترجمه کرده است.
داستانی که میخوانید، داستان زیبایی است. اگر حال خواندن مطالب بلند را ندارید، بوکمارک کنید و بعدا در فرصت مناسب بخوانید.
جک لویس کیست؟ این پرسش را چهبسا بهجز خود جک لویس یا فردی که در سالهای 1950 به این اسم داستان مینوشت و پارهای از آشنایان خصوصی و گمنام او نتوانند پاسخ دهند. بنابراین از جک لویس نه عکسی چاپ میکنیم و نه شرحِ حالی، فقط اینقدر میگوییم که او یکی از خوانندگان پروپاقرص داستانهای علمی تخیلی بود و داستان «دزد کیست؟» را نیز در اوایل دهه 50 در ستون نامهها و نظرها و داستانهای خوانندگان مجله پر آوازه استارتلینگ به چاپ رساند. این داستان کوتاه را که هم از جنبه ساختمانی بدیع است و هم از جنبه محتوایی شیوا، ژاک سادول «یکی از زیباترین داستانهای باطلنما» توصیف کردهاست. داستان به شکل 12 نامه است.
نامه اول
سردبیر مجله دیپ اسپیس مگزین
گیرنده: آقای جک لویس
26-90 خیابان 219
کوینز ویلیج، نیویورکآقای لویس عزیز،
دستنوشت داستان «بُـعد نهم» را برمیگردانیم. من در برخورد اول آن را داستانی ارزیابی کردم زیبا و به فکر چاپ آن افتادم. چرا نمیبایست به این فکر بیفتم؟ در سال 1924 نیز که این داستان برای بار اول چاپ شد، ویراستاران مجله «کاسمیک تیلز» آن را در خور چاپ ارزیابی کردهبودند. خودتان هم خوب میدانید که «تاد ترامبری»، نویسنده داستانی که برایمان فرستادهاید، نویسنده بزرگ افسانههای علمی است و نه شخص شما. به هر تقدیر فقط یادآور میشوم که در این مملکت دزدی ادبی پیگرد قانونی دارد و به خطرش نمیارزد.
با تقدیم احترامات فائقه
2 آورین 1952
امضا: د. پ. گیتس
نامه دوم
گیرنده: آقای دویل پ. گیتس
مجله دیپ اسپیس مگزین، نیویورکآقای گیتس عزیز،
من شخصی به نام تاد ترامبری نمیشناسم و هرگز هم اسم این آدم را نشنیدهام. داستانی را که پس فرستادهاید، خودم نوشتهام. آن را صادقانه برای شما فرستادم. به همین دلیل هیچ از اشارهها و کنایههای شما خوشم نیامد.
من حدود یک ماه پیش «بُـعد نهم» را نوشتم و اگر میان داستان من و داستانی که تاد ترامبری نوشته شباهتهایی هست، این شباهتها صرفا جنبه تصادفی دارد.
با این همه نامه شما مرا در فکر فرو برد. چون چندی پیش یک داستان دیگر نوشته بودم و وقتی آنرا برای مجله «استاردوست ساینس فیکشن» فرستادم، آن مجله هم به این دلیل که داستانم زیادی توی مایه ترامبری است، آنرا پس فرستاد.
شما را به خدا به من بگویید این تاد ترامبری کیست؟ من ده سال است خواننده پروپاقرص داستانهای علمی تخیلیام، ولی هیچ داستانی از او نخواندهام.
ارادتمند شما
5 آوریل 1952
امضا: جک لویس
نامه سوم
سردبیر مجله دیپ اسپیس مگزین
گیرنده: آقای جک لویس
26-90 خیابان 219
کوینز ویلیج، نیویورکآقای لویس عزیز،
در پاسخ به نامه 5 آوریل جنابعالی به اطلاعتان میرسانم که ویراستاران مجله ما کسی را بیدلیل متهم نمیکنند و از این نکته هم به خوبی آگاهی دارند که وجود مشابهت در ادبیات، آن هم مشابهتهایی عجیب، هیچ عجیب نیست. اما ما نمیتوانیم قبول کنیم که شما تاد ترامبری را نمیشناسید.
هرچند تاد ترامبری دیگر در میان ما نیست و دیرزمانی است که درگذشته است، اما آثار او باقی است و مانند آثار بسیاری دیگر از نویسندگان، پس از فوت نابهنگامش در 1942، مطرحتر شدهاست. چهبسا سرچشمه لایزال مضمونهای بکر داستانهای او، تحقیقات و پژوهشهایش در قلمرو الکترونیک بود. تاد ترامبری آنچنان نویسنده بزرگی بود که حتی امروزه نیز با همه پیشرفت علوم و تکنولوژی نهتنها آثار او هنوز خواندنی است که حتی جا دارد نویسندگان نوپا بکوشند از سبک او تقلید کنند. اما منظور ما از «تقلید»، تکرار کلمهبهکلمه نوشتههای او نیست و شما چنین کاری کردهاید. ادعای شما را مبنی بر اینکه مشابهت تصادفی است، ما بههیچوجه نمیتوانیم بپذیریرم: امکان تکرار تصادفی کلمهبهکلمه یک داستان کامل، یکمیلیون بار کمتر از این است که بیست نفر که بیست سال است از یکدیگر بیخبرند، بدون توافق قبلی سوار یک هواپیما بشوند. دلم نمیخواست این حرف را بزنم، اما ما بچه نیستیم.
با تقدیم احترامات
11 آوریل 1952
امضا: د. پ. گیتس
نامه چهارم
فرستنده: جک لویس
گیرنده: آقای دویل پ. گیتس
مجله دیپ اسپیس مگزین، نیویورک
حضرت آقا
اتهاماتتان گویای محتوای ورقپارهای است که منتشر میکنید. لطف کرده اشتراک مرا باطل کنید.
14 آوریل
امضا: جک لویس
نامه پنجم
گیرنده: مرکز کتب و مجلات علمی تخیلی
144 فرانت استریت، شیکاگوآقایان،
احتراما خواهشمند است مجلاتی را که آثار تاد ترامبری در آنها چاپ شدهاست، برایم ارسال دارید. زیرا به دلایلی مایلم آثار او را بخوانم.
با تشکر قبلی و احترامات فائقه
14 آوریل 1952
امضا: جک لویس
نامه ششم
فرستنده: ری البرت
رئیس مرکز کتب و مجلات علمی تخیلی
گیرنده: آقای جک لویس
26-90 خیابان 219
کوینز ویلیج، نیویورک
آقای لویس عزیز،
ما هم مانند شما به مطالعه آثار تاد ترامبری علاقهمندیم و تنها توصیهای که میتوانیم به شما بکنیم این است که یا با مجلاتی که آثار او را منتشر میکردند مکاتبه کنید -اگر این مجلات هنوز باشند- یا به سراغ فروشندگان مجلات کهنه بروید. اگر موفق شدید چیزی از او بیابید، مرکز ما آماده است آنرا به بهای گزاف از شما بازپس بخرد.
با تقدیم احترامات
22 آوریل 1952
امضا: ری البرت
نامه هفتم
26-90 خیابان 219
کوینز ویلیج، نیویورک
گیرنده: آقای سامسن ج. گراس
سردبیر مجله استرنج ووردز مگزین
سنت لوییز، میسوریآقای گراس عزیز،
به پیوست دستنوشت داستانی به قلم خودم را میفرستم. برای نوشتن این داستان که «ویرانگر ده میلیون کهکشان» نام دارد ناچار به مطالعه و تحقیقات وسیعی شدهام و لذا ناگزیرم حداقل دستمزد مورد مطالبهام را کلمهای 2 سنت معین کنم. بدین امید که درخور چاپ باشد و با تقدیم احترامات فائقه
11 مه 1952
امضا: جک لویس
نامه هشتم
فرستنده: سامسن ج. گراس
مجله استرنج ووردز مگزین
گیرنده: آقای جک لویس
26-90 خیابان 219
کوینز ویلیج، نیویورک
آقای لویس عزیز،
با کمال تاسف به اطلاع شما میرسانم که چاپ «ویرانگر ده میلیون کهکشان» عجالتا در برنامه ما نیست. البته این داستان بسیار زیباست و شما میتوانید مطمئن باشید اگر روزی در برنامه چاپ ما قرار گرفت، ما حتما دستمزد مطالبهشده را پرداخت خواهیمکرد. اما نه به شما، بلکه به ورثه مرحوم تاد ترامبری که نویسندهای بزرگ به معنای دقیق کلمه بود.
با احترامات فائقه
19 مه 1952
امضا: سامسن ج. گراس
نامه نهم
گیرنده: آقای دویل پ. گیتس
دیپ اسپیس مگزین، نیویورکآقای گیتس عزیز،
قبلا نوشتم که دیگر مایل نیستم هیچ رابطهای با شما یا مجلهتان داشتهباشم. اما مسئله بغرنجی برایم پیش آمدهاست.
ظاهرا هیچ مجلهای حاضر به چاپ داستانهای من نیست. فقط به این دلیل ساده که داستانهای من اصلا بهجز در مورد اسم نویسنده، با داستانهای تاد ترامبری مو نمیزند.
شما در نامه آخرتان گفتید که امکان مشابهت تا این حد برای یک داستان چقدر کم است. امکان مشابهت برای دستکم نیم دوجین داستان چقدر خواهدبود؟ یک عدد نجومی!
با اینهمه از من قبول کنید. من این داستانها را خودم و فقط خودم نوشتهام. من تا به حال حتی یک جمله هم از تاد ترامبری ندزدیدهام. به این دلیل ساده که تاکنون حتی یک کلمه هم از او نخواندهام. همانطورکه قبلا هم گفتم من تا این اواخر حتی اسم او را هم نشنیدهبودم.
تنها فکری که به عقلم میرسد اینقدر غریب است که جرئت نمیکنم آنرا با کسی بهجز شما، که یک مجله علمی تخیلی درمیآورید، در میان بگذارم. فرض کنیم، فقط فرض کنیم، این ترامبری به دلیل تبحرش در علوم توانستهباشد سد فضاــ زمان را بشکند، و میدانم باور کردنش عجیب است، سالها پیش از آنکه من شروع به نوشتن کنم با اطلاعی که از آینده داشته، داستانهای مرا سالها پیش از آنکه خودم بنویسم، نوشتهباشد.
منظورم را میفهمید؟ فکر میکنید ممکن است تاد ترامبری با سفر در زمان، به زمان ما آمده، داستانهای مرا دزدیده و در گذشته چاپ کردهباشد؟
شما را به خدا جوابم را بدهید.
22 مه 1952
امضا: جک لویس
نامه دهم
فرستنده: دویل پ. گیتس
سردبیر دیپ اسپیس مگزین، نیویورک
گیرنده: آقای جک لویس
26-90 خیابان 219
کوینز ویلیج، نیویورک
آقای لویس عزیز، تنها فکری که ما میکنیم این است که بهتر است شما به روانپزشک مراجعه کنید.
ارادتمند
25 مه 1952
امضا: د. پ. گیتس
نامه یازدهم
26-90 خیابان 219
کوینز ویلیج، نیویورک
گیرنده: سمیوئل ماینز
سردبیر استاندارد مگزین اینکورپوریشن
نیویورک 16آقای ماینز عزیز،
متنهای پیوست را نمیشود داستان بهمعنای دقیق کلمه دانست: اینها ده نامه است که میان من و افراد مختلف مبادله شدهاست. آنها را به این امید برایتان میفرستم که شاید کمکم بکنید و مرا از معضلی که به آن دچار شدهام دربیاورید.
من نامهها را بهترتیب تاریخ مرتب کردهام و فکر میکنم خودشان بهتنهایی گویای کل ماجرا باشند. شاید با چاپ آنها یکی از خوانندگان توضیحی برای مشکل من پیدا کرد. من اسم این مجموعه نامهها را گذاشتهام «دزد کیست؟»
ارادتمند
3 ژوئن 1952
امضا: جک لویس
نامه دوازدهم
فرستنده: سمیوئل ماینز
سردبیر استاندارد مگزین اینکورپوریشن
گیرنده: آقای جک لویس
26-90 خیابان 219
کوینز ویلیج، نیویورک
آقای لویس عزیز،
فکر نوشتن یک داستان علی تخیلی، به شکل مجموعهای نامه خیلی جالب است، اما بدیع نیست. بار اول آقای تاد ترامبری در اوت 1940 به این فکر افتاد و داستانی را در مجله «مکبر ادونچر» به چاپ رساند که به شکل نامه بود و از حسن یا بد تصادف، هم مضمونش مضمون این نامهها بود و هم اسمش: دزد کیست؟
اگر چیزی از خودتان داشتید، حتما با ما تماس بگیرید.
با احترام
10 ژوئن 1952
امضا: سمیوئل ماینز
واقعاً داستان تفکر برانگیزی بود. واقعاً این تاد ترامبری کیست؟؟؟
این داستان باعث شد سر گیجه بگیرم و مخم هنگ کنه ، اگه کسی این رو نوشته فقط برای اینکه یه داستان نوشته باشه واقعا کار مزخرفی کرده ولی اگه یه داستان نویس شرح ماوقع کرده باید به حالش زار گریست .. شاید داستان بودا که میگه همه ما دوباره به اصل خودمون برمیگردیم و دوباره متولد میشیم در مورد ایشون صدق کنه .. من واقعا گیج شدم
سلام
مدت زیادی هست که مطالب وبلاگ شما رو از طریق گوگل ریدر دنبال می کنم. یادم میاد که چند وقت پیش یک تبلت سامسونگ خریدید
اما تا به حال نقدی یا بررسی درباره آن انجام ندادید اما هر از چندی از اپلیکیشن های اپل حرف زدید و امروز هم که تصمیم به خریدن آیپد گرفتید. خواستم نظرتون رو درباره تبلت گالکسی بپرسم و اینکه چرا شما از کیفیت خودش و سیستم عاملش ناراضی بودید.
باز هم به خاطر مطالب خوبتون ممنون
من پست مشروحی در مورد گلکسی نوشتم. از خریدش هم اصلا ناراضی نیستم. با این همه دنیای متفاوت اپهای اپل را هم میخواهم تجربه کنم.
این همه تجربه نو٬ یک بار هم خرید فیلم و نرم افزار اصل را تجربه کنید! و اگر دل پذیر بود٬ در وبلاگ در موردش بنویسید.
پیشنهاد من: استفاده از آی تونز
از کجا آی تونز گیفت کارد بخرید؟:از game-ir.com ارزان تر از همه جا می فروشد.
خوب گفتی.عجیب ولی واقعی!
وای خدا چه داستانی ! رسما دیوانه شدم!
داستان بسیار جالبی بود 🙂
تشکر
دکتر عزیز
اینجا یک وبلاگ عادی نیست. اینجا مهمترین وبلاگ فارسی است. تداوم و عالی ماندن این وبلاگ برای همه وبلاگستان بسیار مهم است.
به نظرم در مدتی که قادر به نوشتن نیست از دوستان وبلاگستانی به عنوان نویسنده مهمان استفاده کنید. مطمئناً بسیاری از دوستان مشتاق خواهند بود در 1pezeshk بنویسند.
اینکه اینجا مهمترین و شاید شاخصه وبلاگستان فارسی است
شک ندارم و اما علاقه ای هم ندارم که این وبلاگ با نویسنده مهمان پر شود . من این وبلاگ را به همین صورت دوست دارم و با همین نوع دیدگاه و نوشته .
اینجا کمتر آپ شود بهتر از این است که تغییر مسیر دهد .
داستان از چه قرار است دکتر نتیجه گیری نمی کنید؟
فرستنده: تاد ترامبری
گیرنده: دکتر مجیدی
آقای دکتر مجیدی عزیز،
فکر نوشتن یک داستان کوتاه در وبلاگ خیلی جالب است، اما بدیع نیست. بار اول اینجانب به این فکر افتادم و داستانی را در وبلاگ خود نوشتم که به شکل نامه بود و از حسن یا بد تصادف، هم مضمونش مضمون این نامهها بود و هم اسمش: دزد کیست؟ برای اطمینان شما آدرس اینترنتی وبلاگ خودم را در انتها آورده ام.
اگر چیزی از خودتان داشتید، حتما با من تماس بگیرید.
با احترام
امضا: تاد ترامبری
http://1pezeshk.com
:))
از: جک لوویس
به: تاد ترامبری
تاد عزیز،
به جان خودم قبل از نامه تو به دکتر قصد داشتم نامه ای به این مضمون پست کنم. با توجه به اینکه شانس شبیه بودن این ایده بین دو نفر اصلا کم نیست خواشمند است شرافتمندانه به دزدی خود اعتراف کرده و بنده را در دستیابی به دستمزدهای معوقه و آبروی ریخته شده اینجانب یاری کنید.
دوستدار شما
امضا جک لوییس
من با تمام بی سوادی ولی با تمام افتخار ابراز می کنم که هر کمکی از دست خودم و وبلاگم بر بیاد برای این وبلاگ عزیز انجام می دم ! در ضمن کلی هم داستان باحالی بود فقط ما که آخرش کلی گیج شدیم!:))
اگر چه داستان تخیلی بود ؛ اما من گیر دادم که دزد تخیلی را پیدا کنم ؛ نتیجه این شد :
پستچی ( که اتفاقا در جعل هم مهارت داشت ) دزد بود.
داستانهای لویس بیچاره را به مجلات با قیمت گزاف میفروخت و از طرف مجلات کلی بد و بیراه نثار لویس نگونبخت میکرد. و برای اینکه لویس به چیزی شک نکند در نامه ششم نوشت “….اگر موفق شدید چیزی از او بیابید، مرکز ما آماده است آنرا به بهای گزاف از شما بازپس بخرد.”
طبق نامه دوم “شما را به خدا به من بگویید این تاد ترامبری کیست؟ من ده سال است خواننده پروپاقرص داستانهای علمی تخیلیام، ولی هیچ داستانی از او نخواندهام.” اگر تادترامبری ای وجود داشت لویس باید حداقل یکبار داستانی از او میخواند اما با جمله ای که دزد بی حیا در نامه ششم نوشت , فکر جستجوی تاد ترامبری را از ذهن لویس پاک کرد.
ایول!
خودشه!
در ادامه کامنت قبل ؛ عاقبت این سبیلهای پواروئی کار خودش را کرد 🙂
فقط یه وقت وبلاگ رو تعطیل نکنی دلمون میگیره. مطمئن باش طرفدار خیلی داری، مثلا خود من با اینکه به ندرت تا حالا کامنت گذاشتم (تقصیر این گودره!) یکی از خوانندگان قدیمی شما هستم. الان هم از گوگل ریدر اومدم به وبلاگت که همینو بگم. موفق باشی دکتر عزیز. (ضمنا من خودم به شخصه مطالبی که در مورد آی.تی و تکنولوژی روز و موارد جالب دنیای پزشکی میذاری رو بیشتر از همه دوست دارم!(میونه ام با ادبیات زیاد خوب نیست!)
sincerely
a big fan!
سلام
برای اینکه ویدئوهای تد بخوایم ترجمه کنیم و براشون زیرنویس بذاریم و بفرستیم به سایتش..از کدوم قسمت باید بریم ؟
خیلی داستان جالبی بود. البته مشابه کامنت آقای بابک را میخواستم بگذارم که ایشان گذاشته بود و کامنت مجدد بیمزه میشد!
یکی به ما بگه
حالا چطور شد قضیه
ما نفهمیدیم
این جک لوییس واقعا این اتفاق واسش افتاده؟
یعنی قبلا داستان میداده به مجلات ؟
یا کلا داستان هست؟
جالب بود. به یاد کتاب کوچکی به نام “دیگر اسمت را عوض نکن” اثر مجید قیصری افتادم. موضوع کتاب در مورد نامه نگاری یک سرباز ایرانی با طرف عراقی اش در مرز ایران و عراق است.
توصیه می کنم آن کتاب را هم بخوانید. 🙂
ای وووووووووووووووو!
یک مدتی طوفانی قالب عوض کنید و هی پست بدید و لینک بگزارید و … بعد یک مدتی هیچ خبری نباشد؟ بهتر بود یک تاریخی می دادید برای پست یا به روز کردن بعدی
وبگاه شما فوق العاده هست. بخصوص اگر اولین پستی که از آن می خوانید، این داستان شگفت انگیز و مرموزانه باشد! از این پست گهگداری پست های شما را – بخصوص داستانهاییش – را خواهم خواند. ممنان!
پ.ن: یک پیشنهاد، آیا تاکنون خودتان هم قلم داستاننویسی را بر کاغذ زده اید؟!
دوباره سلام
سوالی داشتم. کجا میشه چندتا از این نوع داستان های مرموزانه و باطل نما رو پیدا کرد؟!
دکتر جان اکیدا به شما توصیه می کنم داستان های پل آستر رو بخونی، به ویژه سه گانه نیویورک، و به ویژه داستان ارواحش رو.
خیلی جالب بود. توی این برهوت داستان های علمی – تخیلی توی ایران کلی دلم شاد شد با خوندن این داستان. حتما بازم پست های مشابه این بذارین لطفا.
جک لویس دزده.
سلام.سعی میکنم از امروز به بعد بیشتر سراغتون بیام
به نظر من تاد ترامبری یک شخصیت ساختگی از سوی مجلات بوده ، تا به این شیوه داستان رو از نویسندگان دیگر بگیرند و با نسبت دادن اون به تاد ، از چاپ اون در آینده به عنوان دزدی ادبی مجله دربرابر نویسنده اش رفع اتهام بشه . به نظر من دزد مجلات بودن.
واقعا جالب بود
میشه لطفا برام این داستان رو به انگلیسی بفرستی؟
نه