بهار اومد، لباس نو تنم کرد!
فرانک مجیدی: خوب یادم هست برای نوروز سال 80، مجری برنامهی ویژهی شبکهی سه، «عادل فردوسیپور» بود با یکی دو نفر دیگر، حتی خاطرهای که از نوروزش تعریف کرد هم یادم هست. آن موقع، فردوسیپور جوان و بیتجربه بود و «نود» ش هم مثل حالا جذاب و دیدنی نبود. دههی شصتیها هم مثل ما یا نوجوان بودند و یا تازه به مرز هیجانانگیز بیست سالگی رسیدهبودند. 10 سال، برای آبدیده کردن همهی ما، زمان زیادی است. این دهه هم گذشت. با تمام نشیب و فرازهایی که برایمان پیش آورد.
دههای که «فرهاد مهراد» رفت، اما آن شوق وصفناپذیر ستاره ساختن با دو لک را بین ما گذاشت و بیم –هنوز ترسناک- کم شدن عیدی از فرط شمردن. گیرم که حالا، جز هیجان و موج خاطرات این ترانه، اشکی هم از چشمانمان برای نبودنش، دیگر نخواندن آن صدای پر از بغض و ادای بینظیر کلمات میچکد. عمو «خسرو شکیبایی» بیمار شد، جلوی چشممان آب شد و رفت، اما آن تکیهکلام «آهاننننن دِ برادررر» را در دهانم باقی گذاشت. بم از مهابت زلزله ویران شد و صدها نفر، دیگر صبحی تازه را ندیدند. «مرتضی ممیز» و «هانیبال الخاص» هم تنهایمان گذاشتند. «مارلون براندو»ی بزرگ، «گریگوری پک»، «پل نیومن»، «لوچیانو پاواروتی»؛ «اوریانا فالاچی» هم آنسوی دنیا رفتند.
عکس از بینگ / گرفته شده در هوکایدوی ژاپن
در کنار غصهها، شادیهای کوچکی هم داشتیم. سالهای اولیهی این دهه بود که نوشتن را شروع کردم و خواندنم را جدیتر پی گرفتم. در مقطعی نوشتن را رها کردم. به دانشگاه رفتم و بر حسب اتفاق، وبلاگنویس شدم. صفحهی سفید وُرد، به من انگیزه داد و حالا از آن شوق، دو سال و نیم میگذرد. وقتی همهی پرمدعاهای مغرور، از افتخار گرفتن مدال المپیک باز ماندند، «هادی ساعی» طلا گرفت و تنها دلخوشی ما شد. هر چقدر آرژانتین با بدشانسی یا بازی افتضاح خودش، حسرت قهرمانی را به دل ما میگذاشت، بارسا ناگهان شکُفت و دلخوشی شبهای شنبه یا یکشنبهمان شد. والیبال، بسکتبال و فوتسالمان در عوض فوتبال ملی فاجعهبارمان، نتایج قابلقبولی گرفت. سینمای ایران در دههای که بر سینماگران و سینمادوستان، سخت گذشت و فیلمهایی نازل مجوز میگرفت، چند تایی کار قابلقبول ارائه داد و «اصغر فرهادی» کارنامهاش را با «خرس طلایی جشنوارهی برلین»، پرافتخارتر کرد.
خلاصه آنکه زمان به وظیفهاش عمل کرد. عزیزانی را گرفت، غمها و دندانقروچههایی گذاشت و دلخوشیهایی هم داد. زمان، خیلی چیزها را عوض میکند. خیلی از حضورها را به عکس و خاطره تبدیل می کند و ما علیرغم آنکه قلبمان میشکند ادامه میدهیم، چون خاطرهها و یادگاریها به ما این قدرت و وظیفه را میدهند. ما که شرقی هستیم، بیشتر از سایر مردم دنیا این خاطرهبازی را درک میکنیم. زمانهایی بود که غم را در صورت هم میدیدیم، اما ادامه میدهیم، چون «غم مخور» حافظ به ما امید بهْ شدن حال میدهد. رسم «چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند» هنوز امیدوار کننده است. هنوز نفْس رسیدن بهار به هیجانمان میآورد. قرنها است که آغازش را گرامی داشتهایم و آغازش را نیکو پنداشتهایم. دم مسیحایی بهار، هنوز هم بهترین نشانه است برای باور آوردن به اینکه «همیشه امیدی هست، هنوز امیدی هست». من به شگون خوش بهار باور دارم. برای همهی آنهایی که در دنیا زخمی هستند، آرزوی بهبود کنیم و برای تمام کسانی که دوستشان داریم آرزوی خوب بودن و خوب ماندن. باشد که بهار بر همهی آرزوهای خوب، لباس نوی برآوردگی به تن کند، باشد که…
متن زیبایی بود. ممنون
ببینیم ما مردم دقیقه 90 توی سال 90 چه گُلی به سر خودمون میزنیم.
زیبا بود اما محتاطانه نوشته شده بود
ای کاش زمانی که در مورد دهه اخیر حرف زدید حداقل اشاره ای به (…)
پست بسیار زیبایی بود . قلبمان می شکند اما همچنان ادامه می دهیم . عید بر شما و آقای دکتر عزیز مبارک باشه و ان شاء الله سال خوب و خوشی رو در کنار عزیزان داشته باشید و هر روز بر بهتر بودن وبلاگ شما اضافه بشه. مرسی
سال نو گروه سایت محترم یک پزشک مبارک
امسال هم از مطالب جالبتون استفاده زیادی داشتم هرچند نظر دادنم اصلا خوب نبود
امیدوارم سال موفقی داشته باشید و بتونید به اهدافتون برسید
barghrar mesle cisco mahbob mesle google stable mesle intel flexible mesle win7 movafagh mesle Microsaft bashed year 1390 is loading…… please wait………
زیبا بود، ممنون.
بسیار عالی بسیار عالی
فردوسی پور، فرهاد، ساعی، حافظ. نوستالژی قشنگی بود.
در ضمن اون پایین نوشته: copyright 2005-2010
تکلیف 2011 چیه؟
یک پزشک، بهار نو مبارک
فرانک جان پست خیلی باحالی بود. شب عیدی کلی حال کردم. مرسی
سال نو و عید باستانی رو به شما تبریک می گم!!!!!!![نیشخند] ایشالا سال خوبی در پیش داشته باشید!!!!!!![نیشخند]
بسیار عالی بود.
سال نوتون مبارک امیدوارم سالی بهتر از هر سالتون باشه
یک بار live برای نوروز عکس تخت جمشید رو گذاشت. یک بار هم bing 33پل رو. دیگه خبری از نوروز تو اونا نیست.
حرفم رو پس می گیرم. الآن که دوباره دیدم پل خاجو رو گذاشته بینگ.
به نظرم عید معنای خاصی ندارد ; ما آدم ها به این خاطر که محدودیم چیزی به نام زمان را تعریف کردیم و بعد هم برای یاد آوری بعضی چیزها یه نقطه از اون رو زخمی کردیم.
مثل یه یادگاری روی درخت.
هر لحظه دائما تکرار می شود.
هر لحظه عید است اگر بدانیم!
واقعا زیبا نوشتید…
سال نو بر شما مبارک.
موفق باشید
ممنون از مطلب بسیار زیباتون
…………………………………
مبارک بادت این روز و همه روز
مبارک بادت این سال و همه سال…
سلام خانم مجیدی ..مطالب سینماییتون رو دنبال می کنم..من از دیشب که عید شد همچین حس و حال عید نداشتم و از امروز مطالب زیادی خوندم که حس خوبی بهم داد و این “امید های” مطلب شما یه حس خوب بهم داد انشالله که همین طور هست
زیبا بود.ممنون
سال خوبی داشته باشید
همین
یاد آور نوشته های بهنود عزیز بود.
زیبا بود
عیدتون مبارک
یادی هم از ناصر عبدالهی بکنید
بهار اومد لباس نو تنم کرد تازتر از فصل شکفتنم کرد
روح اش شاد
این نوشته بوی نوستالژی میداد. بوی لحظه هایی که زمان بودنشان را درک نکردیم… اما امیدوارم روزهای پیش رویتان بهتر از روزهای گذشته باشند و روزهای بعدی باز هم بهتر
صد سال بهتر از این سالها
روزهایتان بهاری و طراوت بهار در زندگیتان جاری
من امروز که بهمن 1392 هست این متن رو خوندم و بسیار لذت بردم… احسنت به شما و قلم زیبایی که دارید… با اجازه اتون قسمتی از متن رو برداشتم تا برای تبریک سال نو جدید (1393) برای دوستانم بفرستم… خیلی قشنگ بود دلم خواست کسانی که دوستشو دارم هم اونو بخونن…