عبد الفتاح جَندَلی: پدر بیولوژیک استیو جابز
بعد از انتشار خبر مربوط به استعفای استیو جابز، توجه رسانهها از جمله نیویورک پست و روزنامه عربی «دار الحیاه» به زندگی پدر استیو جابز یا شاید بهتر باشد آن گونه که خود جابز ترجیح میدهد بگوید، پدر «بیولوژیک» استیو جابز جلب شده است و برای اولین بار میتوانیم بخوانیم که او الان کجاست و داستان زندگی او چه بوده است.
به خوانندگانی که نمیدانند قضیه چیست، توصیه میکنم این پست یک پزشک را بخوانند، ولی به صورت خلاصه باید بگویم که پدر واقعی استیو جابز سوری و مادرش یک آمریکایی با اصالتی سوئیسی و آلمانی است!
عبد الفتاح هماکنون نایب رئیس کازینویی در یکی از شهرهای نوادا است. او هشتاد ساله است و قصد ندارد به این زودیها بازنشسته شود.
او میگوید که بر احساس گناهش به خاطر رفتاری که با فرزندش داشته کنار آمده و تازه، همین اواخر متوجه شده است که فرزندی که رها کرده، رئیس شرکت بزرگ اپل بوده است.
حالا که روزها برای استیو به سرعت در حال گذشتن هستند، پدر بیولوژیکاش دوست دارد که پسرش در برقراری ارتباط پیشقدم شود. او میگوید که غرور سوری درون او باعث میشود که از بیم متهم شدن از سوی فرزندش به سوء استفاده از شرایط بیماری، خودش پیشقدم نشود. عبد الفتاح میگوید که اگر چنین چیزی رخ دهد و آنها بتوانند قهوهای با هم بخورند، بسیار خرسند خواهد شد.
عبد الفتاح میگوید که عاشق مادر جابز یعنی جوآن بود ولی پدر ستمگر این دختر به خاطر اینکه او سوریتبار بود، اجازه ازدواج آن دو را نمیداد، به همین خاطر جوآن به تنهایی به سانفرانسیسکو رفت تا جابز را به دور از خانواده و حتی هیچگونه اطلاعی به عبد الفتاح به دنیا بیاورد. جوآن نمیخواست خانوادهاش را خجالتزده کند.
جابز و عبد الفتاح تا به حال با هم حرف نزدهاند، البته ایمیلهایی از سوی عبد الفتاح برای پسرش فرستاده شده است.
عبد الفتاح در سال 1931 در شهر حمص سوریه که این روزها به واسطه حوادث سوریه برای ما آشناست، به دنیا آمد. پدر او تحصیلات دانشگاهی نداشت، اما ثروتمند بود و چند روستا را در تملک خود داشت.
پدر عبد الفتاح مایل بود که پسرش تحصیلات دانشگاهی داشته باشد و شرایط این کار را برای او فراهم کرد. مادر عبد الفتاح خانهدار بود و نقش مهمی در آن خانواده مردسالار بازی نمیکرد.
در 18 سالگی عبد الفتاح به دانشگاه آمریکایی بیروت رفت، او در آن زمان در جنبش دانشجویی ملیگرایانه فعال بود و از استقلال و اتحاد اعراب دفاع میکرد. سه سال و نیمی که او در دانشگاه بیروت بود، بهترین سالهای زندگی او به شمار میرفت. عبد الفتاح سپس برای تحصیلات تکمیلی در اقتصاد و علوم سیاسی به آمریکا رفت. او نخست در دانشگاه کلمبیا تحصیل کرد و سپس به دانشگاه ویسکانسین رفت. در همین جا بود که با مادر استیو یعنی جوآن کارول شِپِل آشنا شد.
آشنایی این دو منجر به تولد به استیو شد، ممانعت خانواده جوآن از پذیرش عبد الفتاح باعث شد که آنها توافق کنند که خانوادهای را برای پذیرش استیو پیدا کنند. نخستین خانواده، به خاطر اینکه مایل بودند، نوزاد دختر داشته باشند، بعد از مدت کوتاهی استیو را برگرداندند.
تا اینکه پل و کلارا جابز، زوج سادهای که هیچ یک تحصیلات درست و حسابی نداشتند، داوطلب پذیرش استیو شدند، جوآن حاضر شد، در صورتی اینکه این دو تعهد بدهند استیو را به دانشگاه بفرستند، اوراق فرزندخواندگی را امضا کند و این گونه هم شد.
بعد از مدتی عبد الفتاح موفق شد با جوآن ازدواج کند، حاصل این ازدواج دختری بود که نامش را سمیاها مونا گذاشتند. اما بعد از بازگشت عبد الفتاح به سوریه این دختر هم از سوی خانواده دیگری با نام خانوادگی سیمپسپون پذیرش شد. استیو جابز بر خلاف پدرش با خواهرش رابطه نزدیکی دارد. خواهر او یک رماننویس خوب در آمریکا محسوب میشود.
عبد الفتاح که تصور میکرد در بازگشت به سوریه شغلی دولتی دست و پا کند، موفق به این کار نشد. در آن زمان درآمد استادان دانشگاه در سوریه بسیار پایین بود و بنابراین عبد الفتاح مجددا به آمریکا رفت، مدتی استادیار دانشگاه میشیگان و نوادا بود تا اینکه به تجارت علاقهمند شد و رستورانی باز کرد، کارش را توسعه داد و هماکنون از کاری که دارد راضی است. او از 35 سال پیش تا به حال به سوریه نرفته است.
زندگی، داستان پیچیدهای است که حوادث در آن نقش زیادی بازی میکنند. شاید اگر پدر استیو باارادهتر و مهربانتر بود و شاید اگر او را با خود به سوریه میبرد و در آن زمان کاری دولتی پیدا میکرد، استیو هماینک یک شهروند معمولی سوری در حمص بود! شاید اگر خانواده اولی که او یک نوزاد دختر را به او ترجیح دادند، هماینک پشیمان باشند. اما به هر حال استیو جابز کسی است که در زندگی فارغ از وابستگی ژنتیک و به قول خودش بیولوژیک، راه خودش را رفت.
یاد ترانه مشهوری از فرانک سیناترا میافتم با عنوان My way.( + و +)
فوق العاده است که انسانی مثل جابز زیر دست همچین پدری نیست و اصلا دوست ندارم کسی که اینقدر ایده هاش و شخصیتش رو دوست دارم (…) !
“…سوی عبد الفتاح بریا پسرش…”
“…خانواده مدرسالار بازی….”
“…دانشجویی ملیگریانه…”
“….سه سال و نیمی که او در دانشگاه بیروت برد….”
“….اگر او را به خود به سوریه…”
“….در ان زمان…”
“شاید اگر خانواده اولی که او یک نوزاد دختر را به او ترجیح دادند، هماینک پشیمان باشند.”
این همه اشکال در متن علیرضا مجیدی و نه مهمان. آن وقت خانم مجیدی٬ وقتی میگوییم که ۱پزشک به خاطر جلب مخاطب مطلبی را سریع منتشر میکند چون مربوط به بحث داغ این روزهاست٬ ما را متهم میکند که احتمال اشتباه را نمیدهیم!
شما وبلاگ یا رسانهای میشناسین در پی جلب مخاطب بیشتر نباشه؟ تعهد بیشتر رسانهها، محتواسازی متناسب با سلیقه مخاطب و سرگرمیسازی متعهدانه است.
از سویی من خوشحالم که مطالبم آنقدر با دقت خوانده میشوند، طوری که وقتی آی با کلاه درج نمیشود، خواننده متوجه میشود، اما از سوی دیگر برای من و همچنین هر نویسندهای بسیار ناخوشایند است که خواننده به جای توجه به روح مطلب به ظواهر توجه داشته باشد. بله! تذکر اشتباه تایپی، چیز بدی نیست، همان طور که من همین الان آنها را اصلاح کردم و باید سعی کنم این اشتباهها کمتر رخ بده، اما از سوی دیگر وقتی میبینم مخاطب توجهی به هدف نویسنده ندارد، شوقم برای نوشتن کم میشود.
در این پست دو هدف داشتم: 1-وابستگی خانوادگی و ژنتیکی و شرایط دشوار، نباید پایبندی برای پیشرفت محسوب شود. 2-برای خودم و حتما دسته زیادی از خوانندهها جالب بود که در مورد زندگی جابز بیشتر بدانند.
بهترین نوع کامنت از دید من، کامتی است که «ارزش افزوده» به پست بده.
قبول کنید که خیلی دشواره وقتی کسی با انگشت ماه را نشان میده، مخاطبش، روی نوک انگشتش تمرکز کنه.
من اصلا با قصد پیدا کردن اشتباه نخواندم٬ شروع که کردم دیدم یک اشتباه دارد٬ گفتم وقتی خواندن را تمام کردم مینویسم. دیدم یکی دیگر است٬ برای همین رفتم پایین و در قسمت نظر دو اشتباه را نوشتم. بعد که دیدم بیشتر است٬ قسمت عجله برای انتشار را هم به نظرم اضافه کردم.
اتفاقا قصدم اول بیشتر اصلاح متن بود٬ حتی فکر میکردم نظرم تایید نشود چون فقط اشکالات املایی را گفته. با این که جلب مخاطب بیشتر هدف رسانهها و اکثر وبلاگهاست اما عجله هم کار خوبی نیست. قبول کنید که این همه اشتباه در یک متنی که مربوط به بحث داغ روز است و نویسندهاش هم سابقه داشتن این همه اشتباه در متن پست شده را نداشته٬ نشان از عجله دارد. عجله ای که به نظر من تاثیر چندانی در بیشتر شدن وبلاگی همچون ۱پزشک ندارد.
در ضمن شما که انتظار ندارید من در نظرم بگم که بله اهداف شما رو گرفتم و اینم لیستش! اتفاقا دوست خوب اونه که اشکالات دوستش رو بگه:)
در ضمن این که رویهتان را عوض کردهاید و بیشتر به نظرها پاسخ مستقیم میدهید خیلی خوب است. فقط اگر نظردهندهها را بشناسید و برایشان قدمت هم قائل شوید خیلی بهتر میشود. مثلا من انتظار داشتم چون این همه نظر میدهم و نظردهندهی نسبتا قدیمی هستم (مثلا یک مورد مشخصش نظر مطلب فوتبال و شبکه ۳ و جومونگ بود) حداقل به نظر نیاید که ظاهربین شده ام!:) (البته شاید اعتماد به نفسم هم زیادی است!)
محض اطلاع شما، سوژه شب پیش رصد شد. امروز صبح قبل از این پست، دو پست دیگر در وبلاگ گذاشتم، و بعد از آن پست نزدیک ظهر کار شد. به علاوه اگر توجه کنید خود پست را در کتگوری متفرقه گذاشتم و جزو خبرهای تاپ بالای وبلاگ نگذاشتم، چون واقعا فکر میکردم وجه سرگرمکننده بیشتر از وجه آموزشی آن است. بنابراین هیچ شتابی در کار نبوده و دوستانی که در شبکههای اجتماعی من را میشناسند میدانند که من سریع، اما پر از استباه تایپی مینویسم و به این مسئله عادت دارند. به هر حال هدف، چیز دیگری است.
دوست عزیز مطلب بسیار زیبا و جالب بود.اشتباهات تایپی و املایی شمارا دلگیر نکند.من لینک مطلبت را برای عزیزانم فرستادم.شاد باشی.
Moteshaker!
در فرهنگ فرزندخواندگی رسمه که از عبارتهای پدر و مادر بیولوژیکی و پدر و مادر (یا در موارد خاص پدر و مادر adoptive) استفاده میکنند. به عبارت دیگه پدر و مادر واقعی یک فرد، همون کسانی هستن که فرد رو به فرزندی قبول کردهاند و بزرگ کردهاند. وقتی هم که میبینین استیو جابز تاکید داره بر گفتن «پدر و مادر بیولوژیکی» ریشه در همین داره که پدر و مادر واقعیاش رو همون کسانی میدونه که به فرزندی قبولش کردهان.
شما نوشته بودین «پدر واقعی استیو جابز سوری و مادرش…». پیشنهاد میکنم که وقتی خود استیو جابز پدر واقعیاش رو آقای جابز (و نه پدر بیولوژیکیاش) میدونه، شما هم بپذیرین! میتونین شما هم از عبارت «پدر بیولوژیکی» استفاده کنین.
فرزندخواندگی در جامعهی ایرانی مورد خیلی خیلی غریب و ناشناختهایه و کاملا قابل درکه که خیلی از ماها همچنان پدر و مادر واقعی رو تنها پدر و مادر بیولوژیکی میدونیم و حاضر نیستیم غیر از این چیز دیگهای به ذهن راه بدیم. اما در عین حال به نظرم بد نیست که از همین جا تلاش کنیم که در استفاده از عبارتها دقت کنیم و این مسالهی ناشناخته رو بهتر و نزدیکتر به واقعیت جا بندازیم.
کاملا درسته ولی توجه داشته باشید من دارم برای مخاطب ایرانی می نویسم که پدر و مادر بودن واقعی را DNA تعیین میکنه ، نه یه عمر وابستگی. توضیحات کامل هم در خود پست داده شده.
این طبیعت بازی پیچیده ای داره
یکی از عجیبترین سرنوشتهایی که خواندم همین داستان جابز هست
طبیعت همه جوره توانشو به کار گرفته نابودش کنه نشده
الان هم که سرطان 🙁
ای درد و بلای جابز بخوره بر سر هر چی موجود بی خاصیت که اسمشونو نمیارم
خیلی جالب بود. واقعا عالی و خواندنی بود.
نمی دونم چرا عکس خواهر استیو جابز به نظر یه جوری میاد !
بنده خدا با آرایش کردن و اصلاح رابطه ای نداره! :دی
مطلب جالبی بود!
khili khoob bood man vaghti mofaselesho khoondam geryam gereft:(