دنیای شگفت‌انگیز ذهن: خلق «بهشتی از جهنم» یا «جهنمی از بهشت»

24

سخنرانی پال بلوم با عنوان «منشأ لذت» در TED، واقعا زیبا و پر از نکات آموزنده و جالب بود. به همین خاطر تصمیم گرفتم، در یک پزشک این سخنرانی را به صورت کامل برایتان روایت کنم:

هرمان گورینگ، از برجسته‌ترین اعزای حزب نازی بود، او در زمان جنگ جهانی دوم، بعد از شخص هیتلر، دومین فرمانده جنگ آلمان‌ها محسوب می‌شد. در این پست می‌خواهم از یک داستان جالب، که به نحوی مربوط به گورینگ است، شروع کنم و به قسمت اصلی نوشته برسم.

گورینگ، درست مثل هیتلر، عاشق جمع‌آوری کارهای هنری بود. او در زمان جنگ‌ جهانی دوم، شروع به دزدیدن، غصب کردن و گاهی هم خرید نقاشی‌های مختلف برای مجموعه‌اش کرد. در این میان او شدیدا دنبال یکی از کارهای «ورمر» Vermeer بود. شما حتی اگر نام ورمر را هم نشنیده باشید، به احتمال زیاد به واسطه دیدن فیلم «دختری با گوشواره‌های مروارید»، با یکی از کارهای این نقاش آشنا هستید.

در ان زمان هیتلر، دو تا از نقاشی‌های ورمر را در تملک داشت، اما گورینگ چیزی از او در اختیار نداشت. گورنیگ سرانجام یک دلال هلندی به نام «هان فان میگرن» Han van Meegeren را پیدا کرد که یکی از کارهای برجسته ورمر را با مبلغی معادل ده میلیون دلار کنونی، به او فروخت. این اثر، بهترین چیزی بودی که گورینگ در مجموعه خود داشت.

جنگ جهانی به پایان رسید و گورینگ زندانی شد و بعد از محاکمه نورمبرگ، محکوم به اعدام شد، هر چند قبل از اعدام خودکشی کرد.

متفقین در این زمان به سراغ مجموعه او رفتند و نقاشی‌های او را پیدا کردند و کسانی را جستجو کردند که این آثار برجسته را به او فروخته بودند. سرانجام پلیس هلند در آمستردام فان میگرن را پیدا و بازداشت کرد. فان میگرن به جرم خیانت به کشور، محکوم به اعدام شد.

اما فان میگرن گرجه اعتراف کرد که اثر را به گورینگ فروخته است، اما هرگز به خیانت اعتراف نکرد. چرا؟

چون میگرن اعتراف کرد که شاهکار واقعی هنری را به نازی‌ها نفروخته، بلکه شخصا اثر را جعل کرده و اثر جعلی را به فروخته است!

البته هیچ کس حرف فان میگرن را باور نکرد، اما میگرن در صدد بود که حرف‌اش را اثبات کند. او یک بوم نقاشی و رنگ طلب کرد، تا در جلوی هم اثری دیگری از ورمر را با کیفیت‌ای بهتر از آنچه به گورینگ فروخته بود، کپی کند! البته او برای خلق این اثر جعلی به چیزهای دیگری هم نیاز داشت: مرفین و الکل. چرا که میگرن، به شدت معتاد به آنها بود!

ابزار نقاشی برای میگرن فراهم شد و میگرن توانست، حرف خودش را ثابت کند و از جرم خیانت تبرئه شود، اما به خاطر جرم جعل، به یک سال زندان محکوم شد.

این داستان باعث شد که او ناگهان قهرمان هلندی‌ها شود! گرچه مدت کوتاهی بعد، به خاطر مسائل پزشکی در سال 1947 از دنیا رفت.


در جریان محاکمه، فان میگرن، درباره شاهکارهایی که جعل کرده بود و به هنرمندان دیگر نسبت داده بود، صحبت می‌کرد، صحبتی که جنبه خودستایی هم به خود می‌گرفت، او در مورد تابلویی به نام «شام در اماس» The Supper at Emmaus ، که بهترین کار ورمر محسوب می‌شد ولی در واقع جعلی بود. تا پیش از اینکه مردم متوجه جعلی بودن آن شوند، از سراسر دنیا برای تماشای آن به موزه می‌آمدند، اما وقتی جعلی بودن آن فاش شد، از موزه برداشته شد.

حال و روز خود گورینگ هم وقتی فهمید که تابلوی تقلبی به او فروخته شد، خیلی دیدنی بود، زندگی‌نامه‌نویس او روایت می‌کند که وقتی او متوجه مطلب شد، تازه فهمید که در دنیای شیطان‌هایی هم پیدا می‌شوند که یارای رو دست زدن به او را هم دارند.

اما از لحاظ روانشناسی چرا «منشأ» اثر برای ما مهم است؟ آیا ما ظاهرپسند هستیم، آیا ما می‌خواهیم با نشان دادن اینکه نسخه اصلی چیزی را داریم ثروت و جایگاه خودمان را به رخ بکشیم؟

حقیقت این است که لذت منشأ عمقی دارد، انسان تا حدی ذاتا ماهیت‌گرا خلق شده است، ماهیت، سرچشمه و جنس اشیا برای ما اهمیت دارد و این امر نه‌‌تنها در مورد لذت‌های سطح بالای هنری صادق است، بلکه در مورد لذت‌های ساده هم درست است. در این جا شواهدی از این مدعا را برایتان می‌نویسم:

1- در یک آزمایش جالب دانشمندان عصب‌شناس مغز افراد را با MRI‌ مورد بررسی قرار دادند، به این افراد در حین آزمایش نوشیدنی‌های داده می‌شد، روی صفحه مانیتور جلوی آنها جنس نوشیدنی هم به آنها نشان داده می‌شد، هر وقت نوشیدنی گران‌تر و از مارک معتبرتری بود، مرکز احاس لذت مغز سوژه‌های آزمایش، بیشتر فعال می‌شود. اما نکته جالب این بود که در واقع یک نوشیدنی به افراد داده شده بود!

برای زیبا به نظر رسیدن، چیزهای مهمتری از ظاهر فیزیکی وجود دارد، وقتی عاشق کسی هستید، آن شخص در نگاه شما زیباتر دیده میشود، به همین دلیل در ازدواج‌های موفق، زوج‌ها دوست دارند فکر کنند که همسرشان، زیباتر از هرکس دیگری که می‌شود تصور کرد، است!

2- در یکی از پست‌های «یک پزشک» به صورت کامل در مورد سندرمی به نام سندرم کاپگراس، برایتان نوشتیم. خواندید که در این سندرم، یک آدم تصور می‌کند که فرد آشنایی مثلا پدر، همسر یا مادرش، عوض شده و فرد شیادی با ظاهر و رفتاری کامل شبیه به او، در صدد است خود را جای آن آشنا جا بزند. فرد مبتلا به هم می‌ریزد و ممکن است، فردی را که شیاد می‌پندارد، به قتل برساند.

اما دست‌کم ما موردی را سراغ داریم که نه‌تنها به فاجعه ختم نشد، بلکه، پایانی خوش هم داشت، این مورد در سال 1931 ثبت شد. این گزارش زنی مبتلا به سندرم کاپگرس را  توصیف می‌کند که از فقیر بودن و جذاب نبودن معشوقش شکایت می‌کند.
اما در پی ابتلای این زن به کاپگراس، همه چیز عوض شد، چرا که او اعتقاد پیدا کرد که همتایی از معشوقش را پیدا کرده است که سخت جذاب و خواستنی و ثروتمند است!

3- حتما اخبار مربوط به حراج اشیایی متعلق به ستاره‌ها و مشاهیر را خوانده‌اید. مثلا چوب گلف جان اف کندی با اینکه یک چوب معمولی بازی بود، اما 750هزار دلار به فروش رسید یا آدامس بادکنکی بریتنی اسپرز، صدها هزار دلار فروخته شد! یا شاید برایتان جالب باشد که یک میلیونر عرب، کفشی را که چند سال پیش در جریان کنفرانسی خبری در عراق به سوی جورج بوش پرتاب شد، 10 میلیون دلار خریده است.

حالا شما ممکن است، این خریدها را ناشی از پول بی‌حساب و بی‌کاری خریداران تصور کنید، اما خود ما هم اشیایی پیش خودمان داریم که از نظر معنوی برایمان غیر قابل جایگزینی هستند، مثلا یک جفت کفش یا اسباب‌بازی دوران کودکی برایمان همتایی ندارد.

4- در یک آزمایش روانشناسی جالب دیگر، از افرادی خواسته شد که بگویند، محبوب‌ترین شخص مشهور از دید آنها، چه کسی است. خیلی‌ها از جورج کلونی یاد کردند! بعد ادعا شد که پلیوری جورج کلونی را می‌توانند تهیه کنند و به آنها بفروشند. بیشتر افراد حاضر شدند که با بهایی بیشتر از معمول، پلیور را تهیه کنند.
سپس برای اینکه مشخص شود که چه عواملی ارزش ذهنی شیء را تغییر می‌دهند، شرط‌هایی به معامله اضافه شد. مشخص شد که اگر به افراد اجازه داده نشود که به بقیه خرید این جنس با ارزش را اطلاع بدهند و با آن پز بدهند، ارزش پلیور در نظر آنها به شدت پایین می‌آید. حتی اگر پیش‌شرط معامله شستن پلیور، قبل از ارائه بود، باز هم ارزش پلیور پایین می‌آمد!! اما اگر اجازه به رخ کشیدن پلیور داده می‌شد، حاضر بودند هر بهایی را برای آن بپردازند.

5- در مورد کار هنری، پیشینه یه چیز حیاتی است. دنیس داتن Denis Dutton فیلسوف در کتاب شگفت‌انگیزش «غریزه هنری» The Art Instinct این مسئله را مطرح میکند که ارزش یک کار هنری، ریشه در نوع برداشت افراد از شخصی دارد که در پشت آن اثر پنهان است و این چیزیست که می‌تواند تفاوت بین یه کار اصلی و جعلی را نمایان کند. آنها ممکن است که شبیه هم باشند، اما پیشینه‌ای متفاوت دارند. کار اصل معمولا حاصل یه عمل خلاقانه است، در حالی که کار جعل، نه.

مارلا اولمستد، کودک هنرمندی بود که کارهای زیادی به سبک «جکسون پولاک» می‌کشید، ارزش کارهایی او ده‌ها هزار دلار بود. اما خانواده‌اش کار اشتباه و نابخردانه‌ای کردند، آنها از برنامه مشهور 60 دقیقه دعوت کردند که به خانه آنها بیاید و گزارشی از این کودک نابغه تهیه کند. اما همین مسئله باعث شد که ارزش کارهای مارلا به صفر برسد. کارها از نظر مادی، همان کارها بودند، اما پیشینه آنها ناگهان فرق کرده بود! گرچه شواهدی در مورد کمک کردن پدر مارلا در خلق این آثار هم در سقوط ارزش کارهای او مؤثر بود.

مورد بعدی مورد جاشوا بل، نوازنده مشهور ویولون است که پیش از این در یک پزشک، داستان آزمایش جالبی که به یاری او انجام شد را با هم خوانده بودیم و من مجددا در موردش نمی‌نویسم.

اما در اینجا خیلی خوب است که مثال دیگری از دنیای موسیقی برایتان بزنم، «جان کیچ» قطعه عجیب و غریبی دارد به نام 4 دقیقه و 33 ثانیه. در این قطعه این پیانیست مشهور، در پیانو را باز می‌کند و برای مدت 4 دقیقه و 33 ثانیه هیچ کاری نمی‌کند!
اما نکته جالب این است که می‌شود این قطعه سکوت را از آی‌تونز دانلود کرد! لابد این سکوت با سکوت‌های دیگر فرق دارد.

6- انسان این قدرت شگفت‌انگیز جالب را داراست که در شرایط کنترل‌شده، میزان کمتری از درد را حس کند و حتی آن را به لذت تبدیل کند. درست مثل خوردن فلفل تند یا سوار شدن ترن هوایی.

باور ما در مورد منشأ درد می‌تواند، بر روی میزان رنجش ما تأثیر بگذارد. در یک آزمایش روانشانسی جالب در هاروارد، کسانی را روی صندلی نشاندند و به آنها شوک الکتریکی وارد کردند. بار اول به آنها گفته شد که کسانی که به آنها شوک وارد می‌آوردند، بدذات نیستند و در حقیقت نمی‌دانند که با فشار دادن دکمه جلویشان به آنها شوک وارد می‌آورند.

در مجموع پنج شوک به افراد مورد آزمایش داده شد. شدت درد در شوک‌های بعد از شوک اول، به تدریج کمتر «احساس» می‌شد، چون افراد به شوک عادت کرده بودند.

اما در بار دوم، به افراد گفته شد که افرادی که به آنها شوک وارد می‌آورند، عامدا این کار را می‌کنند، این بار، شدت شوک‌ها به تدریج بیشتر «احساس» می‌شد، با اینکه شدت شوک‌ها یکی بود.


به طوری که دیدید ذهن دنیا شگفت‌انگیزی است و می‌تواند بسته به شرایط و مؤلفه‌های گوناگون و با در نظر گرفتن خاطرات و ماهیت یک شیء، رویداد یا پدیده، شاد شود و لذت ببرد یا برعکس احساس نفرت کند.

جان میلتون شعر زیبایی دارد که در آن می‌گوید، ذهن جایگاه خویش را دارد و در درون خویش می‌تواند «بهشتی از جهنم» یا «جهنمی از بهشت» را به وجود آورد.


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

عکس‌هایی از طراحی‌های داخلی و خارجی بسیار زیبا و بی‌نظیر

طراحی‌های داخلی و خارجی هم این روزها بسیار تکراری شده‌اند و فاکتورهایی مانند هزینه مواد، هزینه طراح و تخیل او و انتظارات سطح پایین کارفرماها از نظر کاربرد یا زیبایی‌شناسی آنها باعث می‌شوند که شاهد طراحی‌های تقریبا همسان در مجموع باشیم.…

تجدید خاطره‌ای با وبلاگستان – اسکرین شات‌هایی از برخی از وبلاگ‌های قدیمی خوب

شبکه‌های اجتماعی وبلاگ‌ها را فرونرخیتند. دلایل فروریختن آنها بسیار بیشتر از محبوب شدن شبکه‌های اجتماعی بود:1- بسته شدن ابزارهای رایگان‌های وبلاگ‌نویسی2- نوع نوشتن وبلاگ‌نویس‌ها که هم بسیار انرژی‌بر و وقت‌گیر بود و هم به خاطر…

ابر تورم آلمان در سال 1923 چه بر سر مردم آورد؟

به زمانی می‌رویم که یک آلمانی طبقه متوسط، ​​میلیاردها مارک در جیب خود حمل می‌کرد اما هنوز نمی‌توانست چیزی بخرد. یک قرص نان 200 میلیارد مارک قیمت داشت.با حقوق بازنشستگی یک هفته‌ای حتی یک فنجان قهوه را نمی‌شد خرید. سقوط آزاد ادامه داشت و…

چرا غذاها در کتاب‌های مصور و انیمیشن‌ها اینقدر اشتها برانگیزند؟!

دوران کودکی خودم را که به یاد می‌آورم، یاد کتاب‌های داستان مصور می‌افتم که در بعضی از صفحات آن عکس میزهای پر از غذا درج شده بود. نقاشی‌های آنقد آنقدر خوب بودند که تصور می‌کردم میوه‌ها و مرغ و بوقلمون و سوسیس فرنگی‌ها مسلما باید کیفیت…

داستان پسر دو سر بنگال، آن هم به صورتی تقریبا دیده نشده!

در ماه مه 1783، در روستای کوچکی به نام Mundul Gaut، در بنگال هند، یک کودک عجیب به دنیا آمد. او دو سر داشت.مامایی که به زایمان کمک می کرد از ظاهر کودک چنان وحشت زده شد که سعی کرد با انداختن او به داخل آتش این هیولا را بکشد. خوشبختانه…

اگر این شخصیت‌های سینمایی و تلویزیونی به صورت گربه تصور می‌شدند

این کاری است با هوش مصنوعی انجام آن نستا ساده شده است. اما به یاد دارم که در سالیان دور برای همانند نشان دادن برخی سگ‌ها با شخصیت‌ها انسانی خاص، عکاس و روتوش کار چه زحمتی کشیده بود و این سری عکس‌ها را در شماره ظاهرا نوروزی یک شماره مجله…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / قیمت وازلین ساج / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو / مجتمع فنی تهران /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / لیست قیمت تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ / سریال ایرانی کول دانلود / دانلود فیلم دوبله فارسی /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو /توانی نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /تولید محتوا /دانلود نرم افزار /
24 نظرات
  1. Masoud می گوید

    Kheili moteshaker!

  2. میترا می گوید

    این پستتون را خیلی دوست داشتم. فوق العاده جالب بود .فکر که میکنم مثال های زیادی به یادم میاد .
    مثلا همین تابلوی مونالیزا را یک نقاش میگفت واقعن این اثر این همه راز و رمز ندارد و عوامل دیگری باعث شده که اینطوری بشه
    یا توی سینما هم کارگردان خوب باعث میشه جهت دیگه ای به دید بیننده فیلم بده و فیلمو پرفروش کنه هرچند فیلم آنچنان جالب نباشد
    اون شعر هم بینهایت جذاب بود.

    ای کاش علاوه براین مثال ها درموردش بیشتر توضیح میدادید . این موضوع رو شدیدن دوست دارم

  3. حسین می گوید

    به این میگن یه پست طویل و خوب ! واقعا خوشحال شدم که شما هم با دنیای شگفت انگیز Ted ارتباط دارید ! ولی خیلی کم از اون بخش مطلبی نوشتید یا نقل قول کردید ؟؟! حتی میتونید یه بخش از بلاگتون رو به Ted اختصاص بدید، حتی یه بخش مخصوص آخرین دستاوردها در Ted راه بندازید !! در هر حال موفق باشید !

  4. محمد می گوید

    جالب بود. من رو یاد یک جمله انداخت از مرحوم آیت‌الله بهاءالدینی که می‌فرمود: دعا کنید خدا مبداء میل ما را عوض کند، یعنی کانون تمایلات ما را عوض کند.

  5. سکوت می گوید

    کلا خوشم ازتون میاد!

  6. night می گوید

    naghashia doraye ronesans ra baramon zendeh
    mihine mamnon az in posteton

  7. محمد رضا ف می گوید

    جالب بود.از این پست ها باز هم کار کنید

  8. امیر می گوید

    شاید دلیل محبوبیت اپل هم همین باشه !

  9. کاوه می گوید

    عالی بود. آدمها خیلی وقتها که توی زندگی احساس گرفتاری و دردسر میکنن اگه بتونن ذهنشو کنترل کنن میتونن به احساس خوشبختی برسن. من به شخصه تونستم این کار رو انجام بدم و هر قدر هم که مشکل داشته باشم بازم از زندگیم راضیم و خدا رو شکر هر روز بهتر از روز قبل میشه.

  10. jimmyheller می گوید

    فوق العاده ترین پستی بود که در این اواخر خوندم از این وبلاگ!

  11. احمدی می گوید

    خیلی خیلی جالب بود

    همه ما مثالهایی از نحوه کنترل ذهن خود در شرایط خاص رو داریم که چطور به دادمون رسیده، در واقع این ذهن ما هست که به ما و دنیای اطراف ما معنی خاصی را می دهد.

    wish you a beautiful mind

  12. بهار می گوید

    عالی بود دکتر، عالی، عالی، عالی. پیچیدگی های روانی انگار از تمام پیچیدگی های جسمی انسان بیشتر هستند. شگفت آوره!

  13. امیر می گوید

    هیچ چیز دارای هیچ معنایی نیست جز معنایی که شما به آن می دهید.

  14. سعید می گوید

    این پست جنسش متفاوت بود و واقعا پر معنی
    به نظر میرسه اکثر پست مطلب ها تون که به جنبه روان شناختی میپردازه یه جورایی فوق العاده میشه

  15. فرزاد می گوید

    من هم لذت بردم . ممنون

  16. آرش می گوید

    “اعضا “رو در خط سوم نوشتید” اعزا” !! لطفا اصلاحش کنید

  17. آرش می گوید

    جایی که در مورد گورینگ مطلب نوشتید ، چند پاراگراف در ادامه از 1تا 6 شماره گذاری شده که در پاراگراف شماره 1 خط سوم نوشتید “مرکز احاس” فکر کنم منظورتون “مرکز احساس” بود. لطفا اینم اصلاح کنید. در کلاس یک پزشک نیست غلط املایی داشتن! مرسی از این پست جذاب و پر محتوا!

  18. رضا قربانی می گوید

    عظمت باید در نگاه تو باشد نه در چیزی که به آن می‌نگری.

  19. بچه بابام می گوید

    من همیشه عاشق مطالب روانشاسی بودم اینهم جالب بود مرسی

  20. محمد امین حسینی می گوید

    سلام
    بسیار عالی بود.
    مثل همیشه.
    موفق باشید

  21. مینا می گوید

    خیلی دوست داشتم. آدم ساعت ها اینجا قفل میشه!!!! 🙂

  22. زیگورات می گوید

    واقعا زیبا وقابل لمس بود

  23. سحر می گوید

    خیلی اشتباهات نافرم داره این پست
    ورمر نه و ورمیه
    هان فان میگرن نه و ها ون میگرن (یا میگه رن) (مثل ون گوگ)
    سوم تابلوی شام در اماس نه و شام در عمواس
    چهارم این تابلو اصلا مال ورمیه نیست، مال کاراواجو است

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

••4 5