من با چشمهای خودم دیدم….

43

نویسنده مهمان: مریم نیکزاد: در سال 1984 در شهر برلینگتون واقع در ایالت کارولینای شمالی، برای جنیفر تامپسون، دانشجوی 22 ساله، حادثه شومی اتفاق افتاد که پیامدهای آن منجر به شکل‌گیری یکی از بزرگترین چالشهای قضایی در دادگاههای امریکا گردید.
در شب حادثه، جنیفر در آپارتمان خودش خوابیده بود. جوانی سیاهپوست، چراغ ورودی خانه وی را شکست، سیم اصلی تلفن را قطع کرد و وارد اتاق او شد. لبه چاقو را زیر گلویش گذاشت و تهدیدش کرد که اگر کوچکترین صدایی کند، او را خواهد کشت. جنیفر می‌گوید: «به او گفتم کارت اعتباری، کیف پول، و ماشین من را بردار و برو، ولی او گفت پول مرا نمی‌خواهد… و آن موقع بود که فهمیدم چه اتفاقی قرار است بیفتد…»

جنیفر با خودش قسم خورد که اگر از آن مهلکه جان سالم به در ببرد، انتقام خود را از مرد متجاوز بگیرد: او باید می‌توانست او را به پلیس معرفی کند، باید به هر قیمتی او را به دست قانون بسپرد و به سزای عمل پلیدش برساند، او باید آنقدر در زندان بماند تا بپوسد. اینها افکاری بود که در آن سی دقیقه جهنمی در سر جنیفر می‌چرخید. او تمام تلاش خود را کرد تا شکل و شمایل، خطوط صورت و تُن صدای مرد را به خاطر بسپارد تا بعدا بتواند هرچه دقیق‌تر به پلیس گزارش بدهد.

خوشبختانه جنیفر زنده ماند. او مدعی بود که چهره جنایتکار را خوب به خاطر دارد و هرجا او را ببیند، می‌تواند شناسایی‌اش کند. در جریان چهره‌نگاری، عکس فرضی متهم با استفاده از توصیفات او بازسازی گردید و چند نفر مظنون دستگیر شدند. سه روز بعد از حادثه، جنیفر به اداره تشخیص هویت فراخوانده  شد تا از بین عکس‌های شش مظنون، مجرم اصلی را شناسایی کند. او عکس‌ها را با دقت بسیار نگاه کرد و بعد از پنج دقیقه یک عکس را نشان داد: رانـِلد کاتِـن.

همه متهمان به اداره پلیس احضار شدند. آنها را در یک اتاق به صف کردند تا این بار بطور فیزیکی توسط شاهد، تعیین هویت شوند. جنیفر این بار هم انگشت اتهام خود را به سمت رانلد نشانه رفت. او می‌گوید: «به من گفتند این همان فردی است که قبلا هم عکسش را شناسایی کردم، و من خیلی خوشحال شدم… پس او دیگر خودش بود و من اشتباه نکرده بودم.»

دادگاه تشکیل شد، جنیفر دستش را بر روی کتاب مقدس گذاشت و قسم خورد که جز حقیقت چیزی نگوید. او علیه رانلد شهادت داد و هیئت منصفه ظرف تنها چهل دقیقه، رأی خود را صادر کرد: حبس ابد باضافه 50 سال. جنیفر می‌گوید: «آن روز بهترین روز زندگی من بود. در آن لحظه حس کردم عدالت اجرا شده، من یک قربانی بودم و او یک جنایتکار وحشتناک که دیگر هرگز قرار نبود از زندان بیرون بیاید.»


اما جنیفر اشتباه می‌کرد: رانلد سرانجام از زندان بیرون آمد. او پس از 11 سال، و در حالی که تبرئه شده بود، آزاد گردید! جنیفر علیرغم تمام دقتی که به خرج داده بود، نتوانسته بود مجرم را درست شناسایی کند. خطایی که او ناخواسته مرتکب شد، بزرگ و جبران‌ناپذیر بود. زمانی که رانلد به زندان افتاد، تنها 22 سال داشت. او همسن جنیفر بود. در طی این سالها جنیفر درسش را تمام کرده بود، ازدواج کرده بود، و صاحب سه فرزند شده بود. رانلد اما از تمام این فرصتها محروم مانده بود…

در دوره‌ای که رانلد سال سوم محکومیت خود را می‌گذراند، اتفاق عجیبی افتاد. او می‌گوید: «یک روز وقتی در زندان بودم، یک مجرم دیگر را که متهم به تجاوز بود، به آنجا آوردند. من احساس بسیار عجیبی داشتم. او خیلی به تصویر بازسازی شده من در اداره پلیس شباهت داشت. اسمش بابی پول بود و اهل همان محله‌ای بود که من ساکن بودم. او هم مثل من در آشپزخانه زندان مشغول به کار شد. نگهبان‌ها و زندانی‌های دیگر ما را با هم اشتباه می‌گرفتند و حتی گاهی اوقات من را بابی صدا می‌کردند.»


راست: رانلد کاتن- چپ: بابی پول

در زندان شایع شده بود که یک نفر از بابی پول شنیده که جنایت آن شب را او مرتکب شده است. رانلد به وکیلش در این مورد نامه نوشت و درخواست کرد که پرونده مجددا بررسی شود. رانلد یک بار دیگر، و این بار به همراه بابی پول در دادگاه حاضر شد. او به این جلسه امید بسیار بسته بود: اگر جنیفر چهره مجرم اصلی را می‌دید، حتما او را به یاد می‌آورد… هر دو متهم در مقابل جنیفر قرار گرفتند، لحظه‌ای بسیار تعیین‌کننده در پیش بود. جنیفر اما در کمال ناباوری مدعی شد که بابی پول را هرگز در زندگی‌اش ندیده و کسی که به او تجاوز کرده، رانلد کاتن بوده است! همه امیدها درهم ریخت. همانند محاکمه قبلی، گفته‌های جنیفر به عنوان شاهد عینی واقعه، و اطمینان خاطر او در معرفی مجرم، برای اقناع هیئت منصفه کفایت کرد. رانلد دوباره مجرم شناخته شد و این دفعه به دو بار حبس ابد محکوم گردید. جنیفر می‌گوید: «من خیلی عصبانی بودم. چطور به خودشان جرئت داده بودند که شهادت من را زیر سؤال ببرند؟! چطور می‌توانستند فکر کنند که من ممکن است قیافه آن جنایتکار را، آن قیافه‌ای که هرگز از خاطرم محو نمی‌شد را فراموش کرده باشم؟!»

بدین‌ترتیب رانلد هفت سال دیگر در زندان ماند تا آنکه یک روز، در حالی که داشت از طریق رادیوی کوچکش جلسه دادگاه یک متهم دیگر را پیگیری می‌کرد، چیزی به گوشش خورد که تا آن روز نشنیده بود: DNA. او دوباره به وکیلش نامه نوشت. در اداره پلیس برلینگتون تنها دو بسته قدیمی ده ساله، حاوی مدارک باقیمانده از واقعه آن شب موجود بود و خوشبختانه در یکی از آنها قسمتی از تنها یک عدد اسپرم که حاوی DNA بود، یافت شد! و همان زندگی رانلد را نجات داد. از او رفع اتهام شد و بابی پول به جرم ارتکاب تجاوز به حبس ابد محکوم گردید.

جنیفر تماماً در هم شکست… ضربه تحمل‌ناپذیری بود. نمی‌توانست باور کند که زندگی یک انسان بی‌گناه به خاطر اشتباه او تباه شده: «مثل آن بود که یک نفر زندگی من را گرفته باشد و سر و ته کرده باشد. مردی که اطمینان داشتم هرگز در زندگیم ندیده‌ام، همان کسی بود که تنها به فاصله چند سانتیمتر از من چاقویش را زیر گلویم گذاشته بود و تهدید به مرگم کرده بود، همان کسی که مرا آزار داده بود و روح مرا نابود کرده بود؛ و مردی که من چندین و چند بار و با چنان اعتقاد راسخی متهم کرده بودم، مردی که شبانه‌روز آرزوی مرگش را کرده بودم، پاک و بی‌گناه بود. عذاب وجدان و شرمساری داشت مرا خفه می‌کرد…» او از رانلد درخواست کرد که در یک کلیسای محلی همدیگر را ملاقات کنند.

جنیفر می‌گوید: «نمی‌توانستم درست روی پاهای خودم بایستم، وقتی او را دیدم که وارد کلیسا شد، به گریه افتادم… به او گفتم که اگر من هر یک ساعت باقیمانده از روزهای عمرم را، و هر دقیقه از هر ساعت آن را، و هر ثانیه از هر دقیقه آنرا صرف عذرخواهی و اظهار تاسف کردن کنم، باز هم نخواهم توانست، هرگز نخواهم توانست، آن ندامت عمیقی را که در قلبم احساس می‌کنم، به زبان بیاورم… و… رانلد فقط خم شد، دستهای من را در دست گرفت، و گفت: جنیفر! من تو را می‌بخشم….»


سرنوشت عجیب این دو انسان پیوندی پر فراز و نشیب و ناگسستنی برایشان رقم زده بود. از آن پس آنها با یکدیگر دوست شدند و تا امروز هم رابطه دوستی‌شان پابرجا مانده است. رانلد که امروز در آستانه 50 سالگی خود قرار دارد، تلاش بسیار کرد تا زندگی خود را از نو بنا کند. او پس از آزادی سخت مشغول به کار شد، ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. اکنون به همراه خانواده‌اش در خانه‌ای زندگی می‌کند که پول آن را دولت، بعنوان جبران خسارت به او پرداخت کرده: 10 هزار دلار به ازای هر یک از سالهایی که او در زندان سپری کرده است.

از آن تاریخ به بعد رانلد و جنیفر در بسیاری از محافل عمومی در کنار یکدیگر حاضر شدند تا پیام خود را به دیگران برسانند، با این امید که داستان زندگی‌شان نجات‌بخش زندانیان بی‌گناه دیگر شود و مسئولان دست‌اندرکار را به بازنگری در قوانین موجود ترغیب کند. آنها همچنین تصمیم گرفتند تجربه‌های الهام‌بخش و منحصر به فرد خود را به رشته تحریر درآورند. در سال 2009 مشترکاً کتابی با عنوان Picking Cotton را به چاپ رساندند که در لیست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز قرار گرفت و جوایزی را از آن خود کرد (تریلر کتاب). این کتاب تصویرگر داستانی حیرت‌آور درباره بی‌عدالتی و بخشش است. بسیاری از مسائل اجتماعی از قبیل حقوق قربانیان تجاوز، نقش تعصبات نژادی در صدور حکم دادگاهها، کارکرد زندان‌ها در جوامع، اصلاح قوانین کیفری، و خطاهای سهوی شاهدان عینی در این کتاب خواندنی مطرح شده است. شیوه نگارش آن به نحوی است که هر کدام به طور جداگانه داستان خود را از دریچه چشم خود روایت می‌کنند و بدین ترتیب خواننده از دو زاویه مختلف با آنها همگام می‌شود و در جریان جزئیات افکار و اتفاقاتی که بر آنها گذشته، قرار می‌گیرد. مطالعه این کتاب برای تمام علاقمندان، و به طور خاص برای هر کسی که به نحوی با مسائل قضایی و حقوقی سروکار دارد، مفید و روشنگر خواهد بود.


داستان تکان‌دهنده جنیفر تامپسون و رانلد کاتن در بسیاری از شبکه‌های تلویزیونی، وب‌سایت‌ها و کتاب‌های روانشناسی و دانشگاهی منعکس گردید. سؤال بزرگ و گیج‌کننده برای همه این بود که چرا جنیفر با آنکه آگاهانه سعی کرده بود از آن فاصله نزدیک خصوصیات ظاهری مجرم را به حافظه بسپرد تا بعدا بتواند او را به پلیس معرفی کند، چنین اشتباه بزرگی مرتکب شد؟ و از آن بدتر، چرا سه سال بعد زمانی که در اتاق دادگاه با چهره فرد اصلی روبرو شد، نتوانست او را به یاد بیاورد؟!

به دنبال این ماجرا، بیش از 230 زندانی دیگر نیز در سراسر امریکا یکی پس از دیگری از طریق آزمون DNA تبرئه شدند! بیشتر آنها درگیر پرونده‌های جدی و مهمی مثل قتل و تجاوز بودند. این روند باورنکردنی، جرم‌شناسان و روانشناسان کیفری و اجتماعی را به بررسی دقیق و موشکافانه مسئله سوق داد. آنها دریافتند که بیش از 75 درصد این «محکومان بی‌گناه» به دلیل آنکه یک شاهد عینی اشتباها علیه آنها شهادت داده، به زندان افتاده‌اند!

در سیستم قضایی امریکا، شهادت شاهدان عینی از اهمیت به سزایی برخوردار است و به خصوص اطمینان بالای شهود به گفته‌های خود، ملاک قابل اعتمادی بر صحت شهادت آنها قلمداد می‌گردد. درحالی که نتیجه سال‌ها تحقیقات روانشناسان و متخصصان در این زمینه چیز دیگری می‌گوید: هیچ رابطه معناداری بین میزان اطمینان شاهد عینی و صحت و دقت شهادت او وجود ندارد! یک شاهد عینی، که بنابه تعریف در هنگام وقوع جرم حاضر و ناظر بوده، احتمالا به آنچه که تصور می‌کند دیده، اطمینان بسیار زیادی دارد: «من خودم آنجا بودم، من با چشمهای خودم دیدم!» و طبیعتا در نظر ما سندی معتبرتر از گفته‌های کسی که خودش آنجا بوده و صحنه را با چشمهای خودش دیده، وجود ندارد. با این حال این امکان همواره وجود دارد که شهادت وی، به دلایل متعدد، به کلی دور از واقعیت باشد. نه به این خاطر که شهادت‌دهنده قصد پنهان‌کاری یا دروغ‌پردازی دارد، بلکه صرفا به این دلیل ساده که «حافظه» اطلاعات درستی را در دسترس وی نمی‌گذارد و او «صادقانه» اشتباه می‌کند!

حافظه انسان بنا بر ماهیت ناگزیر خود، بسیار خطاپذیر، تغییرپذیر، و تلقین‌پذیر است و انواع مختلف خطاهای حافظه در هر لحظه از مراحل سه‌گانه به‌خاطرسپاری، یعنی دریافت، ذخیره، و بازخوانی اطلاعات به کرات اتفاق می‌افتد.


اما حافظه دقیقا چگونه خطا می‌کند؟ و چگونه می‌توان از حافظه شاهدان عینی مراقبت کرد تا احتمال خطای آنها به حداقل برسد؟
در پی یافتن پاسخی قانع‌کننده برای این پرسش‌های حیاتی، برنامه تلویزیونی 60 دقیقه که در سال 2009 از شبکه CBS پخش شد، تلاش کرد تا با مصاحبه با افراد مختلف و بررسی نقش عوامل گوناگون، تصویری همه‌جانبه از موضوع ارائه دهد. در جریان این مستند دیدنی، جنیفر تامپسون، رانلد کاتن، و مایک گالدین (کارآگاه پرونده) مسائل جالب توجهی را مطرح می‌کنند و دو تن از اساتید سرشناس روانشناسی در دانشگاههای آیوا و کالیفرنیا (به ترتیب گـَـری وِلز و الیزابت لافتِس) با انجام چند آزمایش قابل تأمل و تأثیرگذار، نقش کلیدی و عجیب حافظه در وقوع خطای شهود عینی را توضیح می‌دهند.

این برنامه دانش‌افزا را اینجا و اینجا ببینید.

شما می‌توانید ترجمه فارسی این برنامه را به صورت یک فایل PDF از اینجا دریافت کنید.


از مریم نیکزاد به خاطر این پست جالب متشکریم.

– اتفاقا دو سه روز قبل این مطلب را در sciencedaily دیدم که عنوانش این بود: Seeing Isn’t Believing. بد نیست بخوانیدش.

– در حین خواندن این مطلب، البته من سوای هدف و غرض اصلی آن، ناخودآگاه یاد داستان کوتاهی از تولستوی افتادم. داستان را باز اول با نام «خدای صبور و دانای حقیقت خوانده بودم»، با جستجویی که در اینترنت کردم، توانستم این داستان را در اینجا پیدا کنم، بد نیست، آن را هم بخوانید.


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

آیا سیگار الکترونیکی ایمن‌تر و سالم‌تر از سیگار معمولی است؟

در انگلستان، هم‌زمان با مبارزه با سیگار کشیدن جوانان، سیگارهای الکترونیکی به عنوان بخشی از تلاش‌های دولت برای کمک به مردم برای ترک سیگار تبلیغ می‌شوند. ما به اینکه چرا در مورد این دستگاه‌ها دو نظر بسیار متفاوت وجود دارد، نگاهی می‌اندازیم.…

نمونه‌هایی از تغییر دکوراسیون‌های زیبا و اقتصادی

بعضی از تغییر دکوراسیون‌ها بسیار زمان‌بر و پرهزینه هستند، اما برخی هم بسیار اقتصادی و مختصیر و مفید هستند، با این همه تغییر زیادی در روحیه ما و زیبایی خانه‌مان ایجاد می‌کنند.این تغییر دکوراسیون‌ها ممکن است برایتان جالب باشند:…

کلاژهای کاغذی زیبای مینیمال از شخصیت‌های سینمایی مشهور

اینکه بتوانی به صورت خلاصه و مختصر و مفید با هنر خودت، مفهومی را برسانی، هر بسیار جالبی است. حالا تصور کنید که با برش چند کاغذ رنگی و کنار هم نهادت انها، یغنی کلاژ کاغذی بشود، شخصیت‌های مهم سینمایی را بازسازی کرد.این کاری است که مارگارت…

محصولات رادیواکتیوی که در قرن بیستم در قالب کالاهای مصرفی عادی به مردم فروخته می‌شدند

پیش از درک خطراتی که قرار گرفتن در معرض تابش‌های رادیواکتیو برای انسان به همراه دارد، مردم و حتی دانشمندان می‌پنداشتند که مواد رادیواکتیو ترکیبات جالبی برای درخشان و نورانی کردن اشیا هستند. در ادامه چند مورد از عجیب‌ترین کاربردهای مواد…

آیا می‌توانید در این عکس شیر کوهی را در حال تعقیب الک (گوزن شمالی) ببینید؟

یک دوربین خودکار راه‌اندازی شده توسط سرویس حیات وحش ایالات متحده، عکس‌هایی از یک شیر کوهی را در حال تعقیب یک گوزن شمالی ثبت کرد. از این عکس‌ها مشخص است که این شکارچی بسیار دشوار است.پس اگر گوزن بزرگ شکار شده باشد و متوجه خطر نشده باشد،…

عملیات گانرساید: حمله نروژ به تاسیسات آب سنگین نازی‌ها که آنها را از بمب اتمی محروم کرد

سرهنگ ارتش سلطنتی نروژ، لیف ترونستاد، پس از تحویل کپسول‌های انتحاری، به سربازانش اطلاع داد: «نمی‌توانم به شما بگویم که چرا این مأموریت اینقدر مهم است، اما اگر موفق شوید، برای صد سال در خاطره نروژ زنده خواهد ماند.»با این حال، این…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / قیمت وازلین ساج / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو / مجتمع فنی تهران /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / لیست قیمت تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ / سریال ایرانی کول دانلود / دانلود فیلم دوبله فارسی /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو /توانی نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /تولید محتوا /دانلود نرم افزار /
43 نظرات
  1. هومن می گوید

    خیلی عالی بود.

    1. padideh hashemi می گوید

      دیگه آدم به چشمای خودشم نمیتونه اعتماد کنه…بعد از این چه طور جرات کنم بگم فلانی رو دیدم که چنین کرد؟ باید حتما آزمایش دی .ان .ای گرفت!!!

  2. ایده می گوید

    جالب بود..

  3. مصطفي می گوید

    عجببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببب! جذاب و جالب …

  4. اشکان افشار می گوید

    مطلبی بی نظیر، بی نظیر و بی نظیری بود! واقعا از خانم «مریم نیکزاد» متشکرم.
    واقعا «رانلد کاتن» مرد بزرگی بوده. اگه هر کس دیگه ای جایش بود «جنیفر» رو نمی بخشید.
    اواسط داستان فکر کردم وقتی «کاتن» از زندان آزاد شه میره و از «جنیفر» انتقام می گیره اما آخرش چیز دیگه ای شد.
    مرسی از مطلب بسیار خوبتون یک روز پس از 16 شهریور ماه.

  5. عابدی می گوید

    پست جالبی بود.

    یه جورای غیر مستقیمی من رو یاد فیلم رستگاری از شاوشنک انداخت.

    ممنون

  6. محمدرضا می گوید

    واقعا ً خوشحالم.از این که با سایت خیلی خوبی به نام یک پزشک آشنا هستم و چیزهای آموزنده ای رو ازش یاد میگیرم.

  7. نیما می گوید

    سرگذشتی تلخ و جالب بود
    زندگی چه بازی هایی که نداره
    واقعا که هیچ یک از لحظه های بهترین سالهایی که ان بی گناه در زندان گذراند با چیزی قابل جبران نیست

  8. شایان می گوید

    مرسی از خانم نیکزاد و آقای مجیدی
    با کمال افتخار این مطلب را در وبلاگم طی پستی لینک دادم
    بوس

  9. محمود می گوید

    واقعا روح بزرگی میخواهد که ببخشد و او اینکار را کرد. و بخشیدممنون از پست بسیار خوب شما

  10. فرزاد می گوید

    جالب، آموزنده و تاثیر گذار بود. ممنونم.

  11. آرش سالم می گوید

    خیلی پخته قلم زدید. متشکرم بابت این پست پر مغز

  12. نوید نیک بین می گوید

    آموزنده و بسیار عالی بود. اتفاقاً امروز با یکی از دوستان در مورد این که اضافه شدن نویسندگان مهمان به سایت یک پزشک — که کیفیت بالا و سبک و سیاق خاص خودش را داشته — حرکت مثبتی بوده یا نه صحبت مختصری بود. پست های این چنینی قصعاً کفه مثبت بودن این حرکت را سنگین تر می کند.

  13. محمد مهدی می گوید

    واااااااااااااای من اگر جای رانلد بودم کاری میکردم جنیفر هر لحظه ارزوی مرگ کنه
    البته خوبه انجا دولت حمایت میکنه و ماهی 10000 دلار کمک میکنه بهش

    1. مریم می گوید

      دوست عزیز سالی 10.000 تا، نه ماهی! 🙂 یعنی کل مبلغی که پرداخت شده (بابت 11 سال) 110.000 دلار بوده. البته در سال 2004 در همان ایالت (کارولینای شمالی) قانون جبران خسارت زندانیان بیگناه تغییر کرد و مقرر شد به هر کس که از 1 ژانویه 2004 بیگناه به زندان افتاده باشد، مبلغ 50.000 دلار به ازای هر سال پرداخت شود باضافه مزایای تحصیل رایگان و یک سال آموزش مهارتهای کاری. ولی کاتن در 12 جولای 1995 تبرئه شده بود و مشمول این قانون نشد.

  14. سینا می گوید

    خیلی جالب بود، ممنون!

  15. روزبه دانشور می گوید

    این پست عالی بود.

  16. آرمین می گوید

    مطلب جالبی بود

  17. امیر کافه‌چی می گوید

    خیلی مطلب خوبی بود. ممنون.

  18. Hosiya می گوید

    اتفاقا یکی‌ از قسمت‌های فصل سوم سریال به همین مساله برمیگرده و اتفاق مشابه‌ای در اون قسمت رخ میده! گاهی ذهن انسان هست که می‌بینه و نه چشمانش! یعنی‌ چیزی رو میبینیم که ذهن ا می‌خواهد ببینه! با سپس از خانوم نیکزاد. یادشت بسیار مفیدی بود.

  19. مرتضی می گوید

    این هم یکی دیگه از مشکلات مجازات اعدام. اگر رانلد کاتن اعدام شده بود الان دیگه هیچ راهی برای جبران گذشته نبود. اصلا به احتمال زیاد حقیقت روشن نمی شد.

  20. حسین می گوید

    سرگذشت جالبی بود. جالب تر واکنش رانلد به سرنوشت و محکومیت اش بود.
    البته همین یک مورد و رقم 75% که گفتید کافیه برای این که آمریکا تغییری در سیستم قضایی اش بوجود بیاره. راستی چرا خیلی از کشور ها با اینکه می دونن با تعداد زیادی آنومالی متوجه هستند، هیچ تغییر و تحولی ایجاد نمی کنند. واقعا اگر بجای رانلد فرد سرشناسی به چنین سرنوشتی دچار می شد، باز هم واکنش دولت همون 10 هزار دلار بود ؟!

  21. مصطفی می گوید

    فوق العاده بود. مرسی از این پست زیبا و مفید.

  22. مریم می گوید

    سلام، بسیار ممنون. آیا لینکی از اصل مطلب به زبان انگلیسی دارید؟

  23. jimmyheller می گوید

    فوق العاده بود مرسی خانم نیکزاد .

  24. آرش می گوید

    یه نمایشنامه ای هم هست به اسم «دوازده مرد خشمگین» که اون هم موضوعش تقریبا رو همین محوره.

  25. ف.ر می گوید

    dear friend
    i t was perfect
    so many thanks

  26. نازنين می گوید

    مطلب عالی بود. با تشکر از نویسنده.

  27. مجید می گوید

    درود
    اگر فیلم زندگی دیوید گیل (۲۰۰۳)
    با بازی زیبای کوین اسپیسی رو ندیدید، حتما ببینید، میتونه مطالب بالا رو براتون عینی کنه.
    بدرود

  28. سعید می گوید

    مطلب فوق العاده ای بود. واقعا تقدیر با آدم ها چه ها که نمی کند!!
    خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم

  29. فرزاد می گوید

    خیلی جالب بود/ مرسی

  30. مسعود می گوید

    واقعا جالب،تکان دهنده و در عین حال آموزنده بود. بسیار ممنون.

  31. bahar می گوید

    واقعا جالب بود:)

  32. bahar می گوید

    ولی من 1 چیزیو نفهمیدمـ !!

    حبس ابد باضافه ۵۰ سال یعنی چی؟!:دی

    1. احمد ک می گوید

      رستگاری شاوشنک هم اینطور بود .اون قتل بود این تجاوز . اون فرار کرد ای دی ان آ بفریادش رسید ….و اما 50سال اضافه رو بخاطر بخشش هایی که در طول مدت زندان بدلایلی نصیب زندانی میشه . اضافه میکنن که طرف به این اسونی ها از زندان مرخص نشه.

  33. FreD می گوید

    Really Awesome !

  34. مهیا می گوید

    بسیار آموزنده. در فیس بوک شیر شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت.

  35. علی می گوید

    سلام
    شاید یکی از علت هایی که این اتهام در اسلام حتما این است که 4 شاهد دیده باشند همین باشه که بیخود زندگی افراد بر مبنای حدس و گمان تباه نشود

  36. یه غریبه می گوید

    مرسی
    واقعا مطلب خیلی جالب بود ، این نشون میده آدم نباید رو قضاوت های شخصی خودش خیلی پافشاری کنه
    پاینده باشی

  37. بیتا می گوید

    چه مرد بزرکی بود رانلد !

  38. kasra می گوید

    جالب بود …

  39. آمد می گوید

    عالی بود واقعن سخته بی گناه باشی و نصف عمر رو از دست بدی.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

••4 5