ملانوما: نقطه سیاه در زندگیام
نویسنده مهمان: دکتر فرزانه عبیری: دنیای «آنا هاردی» بعد از شنیدن این خبر تکان دهنده و دهشتناک که خال سیاه روی پایش ملانوما است زیر و زبر شد. ملانوما یکی از انواع سرطانهای پوست است که هر چند مانند دیگر انواع سرطانهای پوستی شایع نیست ولی از همه آنها خطرناکتر است و علاوه بر پوست میتواند به اعضای داخلی بدن و حتی استخوانها نیز سرایت کند. آنا هاردی 25 سال سن دارد و یکی از زنان جوان روزنامه «اتاوا سیتیزن» است. او یک تحلیلگر فعال سیاسی و یک دونده دو ماراتن و ورزشکار پاورلیفتینگ است. او در مقالهای که در تاریخ 6 آگوست 2011 به قلم وی در این نشریه منتشر شد و در زیر برایتان میآورم، اصرار دارد که هیچ کس نباید خالهای مشکوک را نادیده بگیرد، پس این شما و این داستان زندگی آناهاردی:
زمانی که شما دارید این مطلب را میخوانید ممکن است من در بیمارستان و در حال دریافت داروهای شیمی درمانی و یا شاید در حال گذراندن آخرین روزهای زندگیام در یک کلبه ساحلی در جاماییکا باشم. یا ممکن است در حالی که خیلی سرحالم دقیقا در حال انجام همان کارهایی باشم که یک ماه قبل از این انجامشان میدادم، قبل از تشخیص این سرطان لعنتی.
چیز زیادی برای گفتن ندارم؛ ببینید! ملانوما یکی از آن بیماریهایی است که از یک فرد به فرد دیگر همه چیز تغییر میکند. میزان بقا پس از ابتلا به این بیماری از خیلی خیلی بد وترسناک تا بد و دلهره آور متغیر است. خیلی از بیماران پس از انجام اولین جراحی هرگز مجددا دچار سرطان نخواهند شد. ولی در بعضی موارد هم دیده شده که پس از جراحی اولیه، بیماری به شکل خیلی مرموز و نهفته در تمام بدن منتشر شده و خیلی سریع و در عرض یک سال بیمار را از بین میبرد.
بنابراین این سرگذشت من است. در مورد توانمندی داروهای جدیدی و روشهای مدرن که پس از جراحی و برداشتن کامل ضایعه انجام میشود حرف زیادی برای گفتن وجود ندارد. اگر روی شانس باشید ممکن است در طی بیست دقیقه یا کمتر زندگیتان نجات پیدا کند. وقتی که از زبان پزشکان مختلف میشنوم که «شما خوش شانس بودین که زود متوجه این قضیه شدین» با خودم فکر میکنم که خیلی اتفاقی زنده ماندهام.
در اکتبر سال 2010، متوجه نقاط سیاه ریزی روی یکی از خالهایی که روی پایم دارم، شدم. این خال را از زمانی که یادم میآمد روی پایم داشتهام ولی در مورد نقاط سیاهرنگ کاملا مطمئن بودم که آنها را تا به حال ندیده بودم. با تمام این حرفها خیلی راحت نادیده گرفتمشان و با توجه به اینکه تمام طول زمستان پاهایم خودشان را در در چکمههای زمستانیام قایم کرده بودند، به کلی این مسأله را به دست فراموشی سپردم تا ماه ژوئن که حقیقتا فکر کردم برای تغییر شکل خالم باید کاری بکنم و بهتر است در این مورد با پزشک خانوادهمان مشاوره کنم.
پزشک خانواده به من اطمینان خاطر داد که به احتمال زیاد خال خوشخیم است ولی فقط برای اطمینان بیشتر لازم است که از خال نمونه بیوپسی تهیه و برای بررسی پاتولوژیک به آزمایشگاه آسیبشناسی فرستاده شود. به هرحال یک هفته و نیم بعد، از مطب دکتر با من تماس گرفته شد. نتیجه آزمایشم آمده بود و دکتر میخواست فردا با او ملاقاتی داشته باشم. در سیستم درمانی کانادا شما میتوانید بفهمید که چه زمانی در وضعیت بدی قرار دارید و آن زمانی است که شما در لیست بیماران در انتظار قرار نمیگیرید ، این یعنی شرایط شما از نظر سلامتی آن قدر بد است که پزشک معالج شما میداند که اگر شما را به حال خود رها کند، یک خطر واقعی شما را تهدید میکند. حالا من ناگهان از یک بیمار عادی با یک خال کوچک به یک بیمار در اولویت تبدیل شده بودم و این خبر خوبی نبود.
روز بعد سراسیمه خودم را به مطب دکتر رساندم و با بیقراری تمام در اتاق مشاوره به حرفهای پزشکم گوش کردم. پزشکم به من گفت خبر خوبی برایم ندارد. او به من گفت: «تشخیص اونها سرطان بوده.» و سپس برایم توضیح داد که سرطان من از نوع ملانومای بدخیم است.
به سختی میتوانستم به حرفهایش توجه کنم، در حالی که آنها اطلاعات مهم و ارزشمندی بودند که باید میشنیدم وبعد برای ادامه راهی که بیماری پیش پایم گذاشته بود، به درستی از آنها استفاده میکردم، ولی کلمه سرطان بدجوری ذهنم را به هم ریخته بود. ده دقیقه بعد مطب پزشک خانواده را به توصیه وی و به منظور ملاقات با یک متخصص پوست ترک کردم. در حالی که کلمه سرطان روحم را میخورد و این حس را به من میداد که دیگر این بدن به درد چیزی نمیخورد، این بدن سرطان دارد.
من دونده دوی ماراتن بودم ودردو روز آینده باید در رقابتهای پاورلیفتینگ شرکت میکردم. آخر چه کسی میتواند باور کند که سرطان این طور با من پنجه در پنجه بیاندازد و از من فردی مغلوب بسازد؟
هرچه فکر کردم کمتر به نتیجه رسیدم و تنها کاری که به نظرم مناسب بود را انجام دادم، به محل کارم برگشتم وسپس در کلاس ورزشم شرکت کردم. دو روز بعد هم برای دریافت استانداردهای کیفی ملی پاورلیفتینگ تمام تلاشم را کردم. قصد نداشتم اجازه بدهم که سرطان همه وجودم را تصاحب کند. این نقطه تیره کوچک روی پایم نمیتوانست مرا در زیر پای خود له کند.
البته در طی مدتی که در انتظار ملاقات با متخصص مربوطه بودم، سعی کردم نکاتی احتمالی در مورد چیزی که امروز خیلی راحت به آن «خرچنگ» میگوییم و از کنارش به آرامی میگذریم پیدا کنم.(آخر میدانید ریشه کلمه سرطان که در انگلیسی به آن crab میگویند ، کلمه یونانی karkinos به معنی خرچنگ است.)
طبق چیزی که گوگل میگفت، ملانوم شایعترین علت مرگ در اثر بیماریهای پوستی است، این بیماری مسئول 75 درصد مرگهای ناشی از سرطانهای پوست است؛ در حالی که فقط حدود 4 درصد سرطانهای پوست را تشکیل میدهد. شایعترین بدخیمی در زنان 29-25 ساله است و در زنان 35-30 ساله نیز پس از سرطان پستان دومین بدخیمی شایع محسوب میشود و میزان مرگ ومیر آن فقط از سرطان ریه کمتر است. پوست روشن، وجود خالهای آتیپیک در نواحی در معرض آفتاب و محفوظ از آفتاب و خالهای مادرزادی از عوامل افزایش خطر ابتلا به این بیماریاند. یک ABCD مشهور در تشخیص بیماری وجود دارد که شامل : A: عدم تقارن، B: نامنظمی حاشیهها ، C: وجود رنگهای گوناگون، D : قطر بیشتر از 6 میلیمتر است. در واقع اینها کمک مفیدی برای برانگیختن شک بالینی یک پزشک به این بیماری است:
هنوز این بیماری، تست خونی تشخیصی ندارد و «دیدن»، هنوز یک روش کارآمد تشخیصی است که توسط پزشک خبره اعمال میشود. تا زمانی که بیماری در مرحله صفر باشد یعنی تا وقتی موضعی و محدود به اپیدرم (اولین لایه پوست ) است ، بیماری میزان بقای بسیار بالایی دارد.در واقع اندازه ضخامت عمودی ملانوم به تنهایی مهمترین عامل تعیین کننده پیشآگهی بیماری محسوب میشود؛ هرچه ملانوم نازکتر، پیشآگهی بهتر! این سرطان از دسته سرطانهای بسیار مهاجم است به این معنی که با سرعت زیادی منتشر میگردد. زمانی که قطر ضایعه بزرگتر از یک میلیمتر باشد بیماری خطرناکتر است و زمانی که بیماری به غدد لنفاوی منطقهای دستاندازی کرده باشد از نظر آماری احتمال متاستاز (دستاندازی دوردست) بیشتر است.
روزی که برای ملاقات پزشک متخصص رفته بودم، منتظر بودم بشنوم که این ضایعه سرطانی صد در صد در مرحله صفر قرار دارد و آنها قادرند که خرچنگ لعنتی را بطور کامل از بدنم خارج کنند و مرا به سراغ کار و زندگیم بفرستد. ولی همیشه چیزی که ما انتظارش را داریم پیش نمی آید؛ پزشک متخصص پایم را به دقت با وسیلهای که بعدها فهمیدم درماتوسکوپ نام دارد، معاینه کرد وبعد با نهایت تعجب و با صدای بلند گفت: «اوه، اون لایه سطحی را پشت سر گذاشته، بدتر از چیزی هست که فکرش را میکردم.» و بعد بلافاصله گوشی تلفن را برداشت و با پرستاری صحبت کرد و از او خواست مرا در فهرست برنامههای فردای وی قرار دهد تا در وقت ناهار بدخیمی را مورد بیوپسی قرار دهد.
سپس به من گفت که لازم است تحت بی حسی موضعی برداشت وسیع موضعی بافت انجام شود به این معنی که ضایعه به طور کامل به همراه قسمتی از پوست سالم اطراف آن برداشته و برای آزمایشگاه فرستاده خواهد شد. این اقدام به این منظور انجام میشود که مشخص شود بدخیمی چقدر پراکنده شده است. او گفت که تا زمانی که نمونه بیوپسی برای آزمایشگاه ارسال نگردد و گزارش پاتولوژیست را دریافت نکند نمیتواند هیچ چیز در مورد میزان پیشرفت و انتشار بیماری بگوید.
کل این اقدام تشخیصی چیزی حدود بیست دقیقه طول کشید. من امیدوارم که این بیست دقیقه همه آن چیزی باشد که برای حفظ زندگیم نیاز بوده است و مشکلآفرینی خرچنگ لعنتی به همین جا ختم شود. در طی چند روز آینده متوجه خواهم شد که بیماری تا چه مرحلهای پیش رفته است و این که آیا واقعا من از آن معدود افراد خوش شانسی هستم که در آنها بیماری در مرحله پایین تشخیص داده شده است یا نه.
تا اینجا میتوانم چند نکته ای که از خرچنگ لعنتی یاد گرفتم را با شما در میان بگذارم:
اول اینکه صرفا زندگی در یک مکان جغرافیایی فاقد نور زیاد آفتاب مانند مناطق سرد کانادا که از تابش شدید نور خورشید بهرهمند نیست، شما را از ابتلا به ملانوما معاف نمیکند.
دوم اینکه برنزه شدن با نور آفتاب یا نور مصنوعی، یکی از مضرترین مکانها برای سلامت شماست. شما هرگز متوجه تغییرات درون بدن خود که ناشی از دریافت این اشعهها است نمیشوید .
سوم اینکه هرگز استفاده از ضدآفتاب را فراموش نکنید . روزی متوجه میشوید که رایحه بهشت از آنها استشمام میشده، ولی شما از آن غافل بودهاید.
چهارم اینکه کلاهها و آفتابگیرهای دارای لبه پهن را فراموش نکنید. آنها هم به میزان قابل توجهی از مقدار اشعهای که با پوست شما تماس مییابد، میکاهند.
پنجم اینکه این را یاد بگیرید که بعضی تغییرات در بدن واقعا اهمیت دارند تا آنجا که عدم توجه به آنها شما را به سراشیبی مرگ و نیستی میبرد و زمانی میرسد که شما در حالی که از اینکه تغییراتی را که شاهدش بودید، به حال خود رها کردهاید ، احساس حماقت میکنید؛ چیزی که من این روزها آنرا تجربه میکنم. این روزها سرنوشت و مرگ و زندگی من در دست پزشکانی است که مرا نمیشناسند و سرطانی که کمر به قتل من بسته است. با خودم فکر میکنم که اصولا باید ترس از این خرچنگ لعنتی من را بیرمق میساخت ، ولی راستش را بخواهید هیچ وقت تا کنون اینقدر احساس آرامش، قدرت و آمادگی در خود سراغ نداشتهام.
وینستون چرچیل میگوید: «شهامت بزرگترین خاصیت است، چون این همان چیزی است که تمام قدرتهای دیگر را ضمانت میکند.» من ممکن است سرطان داشته باشم ولی تمام وجودم پر از شهامت و امید است.
پس ملانوما منتظرم باش که من دارم میآیم.
منبع: ottawacitizen
این خانم ورزشکار پاورلیفتینگ هم بودن. با توجه به شیوع بالای مصرف مواد نیروزا در این قشر جامعه، فکر میکنم لازم به ذکر هست که مصرف هورمون رشد به عنوان یک داروی نیروزا که این روزها خیلی شایع شده هم میتونه باعث افزایش ریسک بدخیمی ها باشه.
خیلى خوندنىو جالب بود ولى تصور اینکه هر نقطه کوچک در بدن میتونه اینقدر دردسرساز بشه آدم را به وحشت میندازه
مطلب خوبی بود
ولی کاش دو قسمتش می کردی
مطلب جالبى بود، امیدوارم از این مطالب آگاهى دهنده در زمینه بیماریها بیشتر بذارین
واقعا تأسف آور بود.
با تشکر از خانم دکتر، این پست رو که خوندم وحشت کردم، پدرمن روى گردنش خالى داره که هم بزرگترشده و هم مدتیه زخمى شده وخوب نمیشه. خودش فکر میکنه بخاطر اصلاح صورتش هست، اون هم میتونه خطرناک باشه؟
نگران نباشید ولی حتما بررسیاش کنید.
دوست عزیز در مباحث پوستی زخم طول کشیده آن هم در منطقه در معرض تابش آفتاب جای بررسی دارد، خصوصا اینکه بر روی خال با تغییر سایز هم سوار شده باشد. به نظر میرسد که مشاوره با یک پزشک متخصص پوست الزامیست. یک بیوپسی کوچگ شما را از نگرانی در خواهد آورد . به امید خدا مشکلی نخواهد بود
سلام،ممنون از پست عالیتون. من هم از گرفتاران این خرچنگ لعنتىام. چند ماهى هست که مبتلا به لوسمى حاد شده ام و تحت درمانم وتو تمام این مدت طعم نگرانیها و عذابهایى که این خانم تحمل کرده را چشیده ام. اگه عمرم به دنیا بود میخوام تجربیاتم رو با بقیه در میون بذارم،شاید جالب باشه. یعنى میتونم ؟
دوست عزیز، همیشه و در هر شرایطی، امیدی وجود داره. برای تمام چیزهایی که ارزشش رو دارند که مال شما باشند، و همهی کسانیکه دوستتون دارند، باید با تمام توان بجنگید. مطمئن باشید اگر بخواید، در این جنگ برندهاید. همهی ما برای شما آرزوی سلامتی میکنیم و از ارادهتون حمایت.
آقای علی نامور،متون علمی مرجع که مادر رشته پزشکی با آنها سرو کار داریم در بسیاری از موارد نسبت به درمان ومیزان بقا در لوکمی حاد خوش بین هستند، شخصا از زمان دانشجویی تا الان کیسهای متعددی از لوکمی حاد را دیده ام که بهبود یافته اند. بنابراین محکم و پر از امید قدم بردارید. نهالی باش بی قرار روییدن/ سرشار از شکفتن/و آرزومند شکوفه بستن/با شورو شوق صدها جوانه بی تاب در درون
باسلام،ممنون خانم دکتر عبیرى. از مطلب خوبى که انتخاب کردین استفاده کردم، متاسفانه حتى بعضى ازهمکاران پزشک هم ملانوم را دست کم میگیرند و این هشدار جدى به این همکاران هم هست. کاش در مورد انواع ملانوم بدخیم هم توضیحاتى داده میشد
پست خوبى بود ولى واسه من یکى که زیاد از پزشکى و امراض سر در نمیارم خوندن تحلیل کتاب از این نویسنده میهمان جذابتره
سلام
خیــــــــــــــــلی جالب و مفید بود، مخصوصا چند پاراگراف آخِر
ممنون 🙂
خیلى خوب بود،خوشحالم که پزشک نیستم، دیدن اون چشم ها و انتظار مرگ توى وجود یک نفر آدم رو افسرده میکنه
خیلى جالب بود، براى على هم آرزوى سلامتى دارم
مثل همیشه مطلبتون عالی بود خانم دکتر. در عین حالی که بسیار متاثر کننده بود ولی خیلی مفید و informative هست. منتظر پستهای دیکتون از این نوع هستم.
این دومین مطلبی هست که در دو روز اخیر درباره ملانوما دیدم. دفعه اول در سابت یاهو دیدم و بعدش با ترس و لرز تمام خالهای روی بدنم که تعدادشون کم هم نیست رو بررسی کردم. در اولین فرصت میرم پیش دکتر.
ممنون ولى بنظر من مطلب جالبى نبود، باور کنید آخرش که رسیدم افسرده شدم، فکر کنم دلیل افسردگى اکثر پزشکان دیدن اینجور چیزهاست
دوست عزیز، آقای حسین ممنون از اینکه زحمت کشیدین و با اینکه مطلب را نپسندیدید تا آخر خوندینش و کامنت گذاشتین.بهتون حق میدم مطلب ناراحت کننده ای است، راست گفتین. ولی انصافا ما اونقدرها هم افسرده نیستیم که شما گفتین! لطفا مدرک مستدلی را که بهش استناد کردین برای ما هم بفرستین! ولی از شوخی گذشته اگر قشر پزشک شاد نیست تاثیر مشکلات بیماران فقط یکی از علتهاش هست و علل متعدد دیگری باعث اونه که احتمالا همکاران پزشک ازشون خبر دارندو گفتن نداره. بقول اون بزرگ حرفهایی هست برای “گفتن” که اگر گوشی نبود نمی گوییم و حرفهایی هست برای “نگفتن” که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند. باز هم ممنون از توجهتون
چه قدر غم انگیز.
بابت اطلاع رسانیتون ممنونم و خوشحالم که خبر و توصیهای به این خوبی را (در کمتر از یک ماه از انتشار) به زبان فارسی مطالعه میکنم .
– جالبه همین مقاله در سایت اصلی یک Like داره و ترجمه فارسیاش در اینجا یازده Like 🙂
ممنون از پست بسیار خوبتون. آموزنده و جذاب بود
واقعا از تمام خواننده های این مطلب میخام که به چند سطر آخر توجه کنند. فرزند من از یک بی دقتی من و مادرش در توجه به درد کره چشمش ، به جایی رسید که الان در اثر تومور دید چشمش را کاملا از دست داده و در این مرحله دیگر از هیچ دارو و جراحی کاری بر نمیاد
آقای سعید جدا از خوندن کامنتتون متاثر شدم.به عنوان یک زن که روزی مادر خواهد بود همیشه دیدن پدر و مادرهای گرفتار مانند شما و همسرتون من رو عمیقا متاسف میکنه. از صمیم قلب برای فرزندتون آرزوی سلامتی میکنم.
با سلام،فرصت خوبى هست که در ادامه مطلب عالیتون به همکاران پزشک توصیه کنم که در برداشتن توده مشکوک به ملانوم جراحى مینیمال و برداشت محافظه کارانه بافت بخاطر اهمیت دادن به زیبایى معنى ندارد و مساوى با مشکلات بعدى بیمارست
متشکرم. متاسفانه این روزها سرطان در جامعه ما فراوان شده، کسى هم به فکر نیست. براى على آرزوى سلامت دارم
ممنون ، مطلب عالی و … ناراحت کننده ای بود.
سلامتی بزرگترین نعمتیه که داریم ولی در یک لحظه ممکنه متوجه بشیم که از دستش دادیم و این خیلی وحشتناکه !
برای آقای علی نامور آرزوی سلامتی میکنم
و از شما خانم دکتر عبیری هم بخاطر تمام مطالب مفیدتون ممنونم
مطلب جالبى بود، آیا ممکنه چندتا از این خالهاى سرطانى شکل لکه هاى قهوه اى شبیه تصویر بالا با هم شروع به رشد کنند؟
آقای حسین با سلام، دقیقا پاسخ سوالتون رو نمیدونم چون وتخصص این رشته نیستم ولی در هینجا از همکارانی که در رشته تخصصی پوست فعالیت میکنند و احیانا خواننده ما هستند میخوام راهنمایی کنند. با تشکر از شما
یا سلام
با تشکر از مطالب آموزنده شما من هم در ارتباط با ملانوم مطالعاتی داشته ام که شاید مفید باشد. نخست اینکه نرخ رشد ملانوم از هر سرطان دیگری شایع تر است و با اینکه تابش مکرر نور خورشید بدون شک ریسک ملانوم را افزایش می دهد اما ملانوم بدون دخالت نور خورشید هم می تواند بروز نماید و عوامل دخیل در ابتلا پیچیده تر از آن هستند که بتوان بسادگی آن را توضیح داد. در حال حاضر مطالعات مولکولی گسترده ای بر روی جهش ها مستعد کننده و عوامل مولکولی دخیل در حال انجام است و داروهایی نیز در مراحل آزمایشات کلینیکی هستند. افراد بور و دارای پوست روشن به مراتب در ریسک ابتلای بالاتری قرار دارند هر چند پوست تیره به دلیل کاهش کنتراست تشخیص در مراحل اولیه را دشوار می سازد. در حال حاضر تست خونی برای تشخیص بیماری در مراحل اولیه موجود نیست. علایم تشخیصی A, B, C, D و E مربوط به مراحلی هستند که ملانوما رشد عمقی زیادی داشته و مراحل اولیه بیماری این نشانه ها را ندارند بنابراین اگر خالی را مشاهده نمودید که به نظرتان جدید بود و نمی توانستید قدمت آن را به خاطر بیاورید حتما به پزشک مراجعه نمایید. متاسفانه همانطور که در متن اشاره شده پزشکان در ایران ممکن است در این گونه موارد سهل انگاری نمایند که دلیل آن ممکن است عدم اطلاع رسانی صحیح در مورد این سرطان باشد. بنابراین حتما در صورت مشاهده جدی بگیرید و بخواهید که خال با حاشیه مناسب (حدود نیم سانتی متر) برداشته شود و نمونه را به آزمایشگاه پاتولوژی ببرید. بدون استفاده از بیمه هزینه جراحی و آزمایشگاه حدود 100-200 تومان خواهد بود اما در صورتی که ملانوما از لایه های عمقی پوست عبور کند و به غدد لنفاوی برسد شانس زنده مانی به کمتر از 10 درصد کاهش پیدا می کند در حالیکه برداشتن ملانوما در مراحل اولیه یعنی سلامت 100 درصد.
بخاطر داشته باشید که better safe than sorry
با سلام، آقای بهروز متشکر از توجهتون و مطالب بسیار ارزنده ای که متذکر شدین.
سلام چرا میگید ده درصد؟؟؟؟جیمی کارتر متاستاز مغزی هم شد اما امروز داره ب دور از سرطان زندگی میکنه. پدر من ب این لعنتی مبتلاست و متاسفانه ب غدد لنفاوی هم متاستاز داشته. پزشک ایمونوتراپی رو براش تجویز کرده که ب زودی شروع میشه. اما من و برادرم خیلی امیدوار و قوی میخولیم که بابارو حفظ کنیم و سلامتش رو بدست بیاریم و این کاملا شدنیه. پس لطفا یه کمی مراقب نوع صحبتتون باشید شاید واقعا امید کسی رو ناامید کنید با حرفهاتون
در این لینک انیمیشنی در ارتباط با گسترش ملانوما و نیز اطلاعات مفیدی در مورد بیماری موجود است
http://www.skincheck.org/Page4.htm
با تشکر از مطلب ارزنده شما بیصبرانه منتظر مطالب پر بار دیگر شما هستم.
ممنون مطلب جالبى بود
سلام منم مثل همه ممنونم از مطلبتون .پدر منم ملانومای بدخیم داره و درحال حاضر داره شیمی درمانی میشه .لطفا براش دعا کنید….
با امید بهبودی
با سلام خدمت خوانندگان عزیز امروز 10 روز که ما متوجه شدیم خواهر عزیزم دچار ملانوم شده و امروز قرار است جواب پاتالوژی رو دریافت کنیم و به دکترشان نشان بدهیم. دیروز خانه مادرم همراه با هم سوره یاسین رو می خواندیم مادرم صداش می لرزید و از ته دل گریه می کرد خیلی ناراحت شدم چون همه به مادرم گفتند که نباید روحیه خواهرم رو تضعیف کنند. حالا مادرم باید با تمام وجود حفظ حالت کنند. خدا رو به صاحب اسم خواهرم فاطمه زهرا قسم میدهم که سلامتی رو به خواهرم بر گردانند و مرتبه ای دیگر خنده بر لبهای مادرم جاری گردد.
سلام سلام سلام سلام هزار تا سلام به اون خدای بزرگ که هنوز ما بنده هاش درست نمی شناسیمش . خدایا ما رو ببخش که بعضی وقتا یادمون میره وجود تورو خدا شکرررررررررررررررررررررت. امروز خواهرم دوباره به ما دادی . عزیزان تو رو خدا هیچ وقت خدا رو فراموش نکنید . ما امروز جواب پاتالوژی خواهرم رو گرفتیم و یکبار دیگه به قدرت خدا پی بردیم . خدا خواهرم به ما بخشید . وای چه لذتی داره . خدا کنه هر کی مریض داره یا مریضی داره لذت شفا رو خدا بهش بده و این حس امروز ما رو براش بخواهد خیلی شیرین .خدایا شکرررررررررررررررررررررررررررررررر. یا فاطمه زهرا شکررررررررررررررررررررررررررررررر.