به جای پستی که آپلود عکسهایش ممکن نشد
دو سه روزی یک پزشک یا خاطر مشغله کاری و نبود حوصله به روز نشد، متأسفانه امروز هم که سوژه و فرصت بهروز کردن وجود دارد، وضعیت اینترنت طوری نیست که بشود عکسی آپلود کرد، پس در کمال شرمندگی برای خالی نبودن عریضه بر خلاف سنت یک پزشک در این چند ساله مجبورید، روزنوشت تحمل کنید.
عرض شود که شماری از خوانندگان لابد زمانی که پستهای فارغ از دغدغه را در یک پزشک میخوانند، تصور میکنند که با کسی روبرو هستند که صبح تا شب آسوده و رها پای اینترنت نشسته و در حال کتاب خواندن و مطلب خواندن است، چیزی که با عالم واقع تفاوت بسیار دارد. تصور میکنم، روزانهنویسی بتواند کمی بهتر شما را با آنچه که واقعا نویسنده این وبلاگ روزانه آنها را تجربه میکند، آشنا کند. پس با این مقدمه توجه کنید به روزانهنویسی امروز.
خیلی از ماها یاد گرفتهایم که در زندگی روزانه، یک سوییچ مجازی در ذهنمان بسازیم، یعنی تا وقتی که از خانه از بیرون نرفتهایم، یک طور هستیم و وقتی از خانه بیرون میرویم و وارد محل کار و جامعه میشویم، کلیدی را ناخودآگاه فشار میدهیم و وارد یک «مود» دیگر میشویم.
زمانی را به خاطر میٱورم که سوییچ بین این مودها برای من دشوار بود و نیم ساعتی وقتی به مود دیگر میرفتم، سرگردانی ذهنی داشتم، سرگردانی بین دنیای ذهنساخته و دنیای کتابی و عالم فارغ از غم گودر مملو از مطالب فناوری و محیطی که برخی از اجزایش ناسازگار با درونم بودند و آزارم میدادند، اما به مرور زمان این سوییچ خیلی سریعتر انجام میشود . حتی رفتارها و گفتهها و ادبیات و واژگان به کار رفتهام هم به تناسب خیلی سریع تغییر میکنند.
یکی از ویژگیهای کار در مشاغل مربوط به پزشکی این است که برخورد مستقیم با قشرهای مختلف مردم دارند، مردمی از همه قشرها. شما اگر دانشآموخته شیمی، ریاضی، مهندسی نرمافزار، یکی از رشتههای هنر یا علوم انسانی باشد، احتمال اینکه هر روز برخورد با قشرهای مختلف را داشته باشید، خیلی کم است، در هر صورت برخوردهای شما گزینشی میشود و با همکاران و مراجعانی سر و کار خواهید داشت که به صورت پیشفرض، در طیف شما هستند، اما در پزشکی چنین برخورد دستچینشدهای با یک قشر محدود وجود ندارد.
در این میان کار کردن در یک اورژانس، غلظت این مسئله را بیشتر میکند، اورژانس به اعتقاد من چکیده واقعی همه معضلات جامعه است. 24 ساعت بودن در اورژانس تلقی شما را نسبت به جامعهای که در ذهن ساختهاید با آنچه که واقعا ساری و جاری است، عوض میکند.
وبگردان، دانشجویانی که هنوز وارد بازار کار و زندگی نشدهاند، شاغلانی که برخورد مستقیم با مردم ندارند، تصوری متفاوت با کسانی دارند که عملا مشکلات مردم را با برخورد مستقیم با آنها لمس میکنند.
مردی تکیده و سوخته که اعتیادش تابلو است، روی صندلی مینشیند، ظاهری 35 ساله دارد، اما باید سن تقویمیاش بیشتر از 22- 23 نباشد، خانمی همراهش است، 20 ساله به نظر میرسد، بفهمی نفهمی چاق است و نگران.
– ناراحتیتون چیه؟
کمی سرش را جلو میآورد و آرام میگوید که دو بسته مواد مخدر بلع کرده، یکی هروئین و دیگری شیشه، از ترس گیر افتادن. مقدار اضطرابش با مشکلی که تهدیدش میکند، نامتناسب است، طوری که آدم را مشکوک میکند که نکند تظاهر به مشکل میکند، اما به هر حال باید کارها را انجام داد.
عکس گرفته میشود، خبری نیست. در این فاصله مشخص میشود مادر دختر هم میآید و مشخص میشود که فردا بیمار ما قرار است با همان دختر خانم بفهمی نفهمی چاق ازدواج کند!
مادر میگوید که آبرو داریم، کاری کنید مرخص شود، کارت چاپ کردهایم و پخش کردهایم.
شستشوی معده، مانیتورینگ، گریه، ویزیت جراحی، آزمایشات و بیمار از اورژانس خارج میشود و دیگر خبری از او ندارم.
جوانی دیگر را میآورند، میگویند که با خودرو قصد زیر گرفتنش را داشتهاند، ترومای «بلانت» شکم، الگوریتمهایی برخورد با بیمار ترومای بلانت شکم، معاینه. اما در معاینه هیچ علامتی ندارد و بیمار هم حتی زحمت نمیکشد که تظاهری به درد کند، اما به هر حال باید مواظب بود، بستری و اقدامات مقتضی.
با این همه نباید از بیمار غافل شد. دقایقی بعد داستان بیمار مشخص میشود، بیمار دختری را فرار داده، غیرت، برادر دختر! این بار اما ظاهرا قضیه حاد نشده.
پیرمرد 65 ساله لاغراندام مؤدبی با پسرش میآید، مشکل؟ سرگیجه، فشار کمی پایین، درمان علامتی، شاید اگر کمی مایع بگیرد، سرگیجهاش برطرف شود، اما شاید مسائل دیگری مطرح باشد، نورولوژیک یا قلبی-عروقی. باید پیگیری کنم.
پسر به داروخانه میرود؟ پیرمرد در اتاق معاینه نشسته، در را کمی باز میکند و از بیرون رفتن پسر مطمئن میشود. نمیخواستم جلوی پسر بگم ولی باید بگم، از اون قرصهای چهارتایی خورده بود. اشاره به قرصهای ناتوانی جنصی.
غرض و خلاصه اینکه اگر در زمره کسانی هستند که علاقه به تئوریپردازی و راهکار دادن دارد، اگر به تازگی کتابهای جامعهشناسی میخوانید، اگر اخبار روز را از طریق وب مرور میکنید و تصور میکنید که از آخرین اخبار داغ اینترنت مطلعید، اگر مثلا تصور میکنید که معضل عمده جامعه حاشیههای بازی پرسپولیس و داماش یا فرود عجیب و غریب آن هواپیماست، باید بگویم که تنها وسعت کمی از جامعه تحت نظاره شماست. نه من میتوانم ادعا کنم که تظاهراتی که جامعه در قالب بیماران میبینم، به تنهایی مشتی، نمونه خروار جامعه هستند و نه شمایی از دور دستی بر آتش دارید و پشت مانتیورها خبرها را میپایید.
در پزشکی جمله مشهوری وجود دارد با این مضمون که «بیمار کتابهای پزشکی را نخوانده» که مفهوم آن این است که باید نباید بیمار را فقط از چشم علایم و تصاویر و جداول و الگوریتمهای مندرج در کتابها دید و در هر مورد باید متناسب با شرایط بیمار اقدام به تشخیص و درمان او کرد و بینشی عمیق داشت.
در نگاهی ژرفتر، عامه مردم کاری با کتابها، مقالهها، تفسیرهای خبری، منیفستها، نظریهپردازیها و امیدهای شما ندارند. درصد قابل توجهی از آنها هیچ کدام از دغدغههای قشری وبگرد یا اقشاری که خود را روشنفکر میدانند یا جامعه خارجنشین ندارند را درک نمیکنند، ایدهآلها و آمال و آرزوهای آنها هم با هم متفاوت است.
گرچه ممکن است که در ورای واژگان و جملات و اصطلاحات پرتکلف همین آدمها، چارهاندیشیهایی هم وجود داشته باشد، اما شکاف عظیم بین این لایهها و تفاوت حاد زاویه دید بین لایهای، چیزی نیست که بشود آن را منکر شد.
بسیار زیبا و خواندنی بود . ممنون دکتر جان
وبلاگتون عالیه.
من همیشه پست های شما رو می خونم. چه پست هایی که در مورد فناوری ، کتاب ، فیلم و گاهی پزشکی می ذارید .چه روزنوشته هاتون. همه عالیند. این بسیار فوق العاده ست که یک پزشک این قدر توانایی در خوب نوشتن داره.
براتون آرزوی موفقیت می کنم و باز هم تشکر می کنم.
سلام جناب مجیدی
من خودم که به شخصه از این پست لذت بردم. اتفاقا فکر میکنم که خیلی از خوانندگان و طرفداران شما هم ترجیح میدن که گه گاه با پستهایی اینطوری، شما رو بهتر بشناسن و حالا یک مقدار واقعی تر از این دنیای مجازی شما رو بشناسن.
به هرحال ممنون.
پستتان بسیار دلنشین بود…
چه خوب خواهد شد که در کنار یادداشتهای فناوری، روزنوشتهاتان را بیشتر با ما به اشتراک بگذارید.
ارادتمند
“وبگردان، دانشجویانی که هنوز وارد بازار کار و زندگی نشدهاند،….”
وبگردان یک طیف خاص مثل دانشجویان وارد نشده به بازار کار نیستند. وبگردی یک ویژگی است که هر گروهی می تواند داشته باشد. مثلا خود شما که وب گردید و پزشک. این وب گردها هم باید یک جوری پول در بیاورند! (به غیر آنهایی که در حال ارتزاق از جیب پدر هستند)
عجب؟!!
درود
دکتر جان
در کنار پست های معمول این وبلاگ
عاشق این گونه نوشت هات هستم . قبلا هم گفتم خواننده یک وبلاگ علاقه شدیدی داره که با نویسنده وبلاگ بیشتر آشنا بشه ، دردهاشو بدونه و مشغولیت های ذهنی و کاری اش رو درک کنه .
موفق باشی دکتر
میگردم در فیس پیدات کنم
به لیستم اضافت کنم
دکتر جان! منم یک همکار! نوشتت بدجور حالی داد! مدتها بود میخواستم یک چنین حرفی رو تو نت بخونم که زدیش! عدم مواجهه با مردم شاید مشکل خیل زیادی از قشر روشنفکر ما به وی»ه دانشجوهای شهر های بزرگ باشه! الان که اومدم و دارم تو یک شهر کوچیک کار میکنم! می بینم مردم واقعا دنیاشون با کسایی که پشت اینترنت نشستن فرق داره! یک سری دغده های هست که تا قاطی مردم نشی نمی فهمی! از مشکل فلان وام گرفته تا …. کسایی که تو هفته فقط شاید ستایش رو دنبال کن و حداکثر یک خبر ساعت 9 رو ببینن! جوانها هم دلمشغولی هایی دارن که بعضا خندت می گرده! امیدوارم همیشه موفق باشی!
سلام دکتر جان
همیشه این سوال برایم مطرح بود که با این که شما یک پزشک هستید و مشغول به خدمت، چطور وقت می کنید که هم آخرین اخبار مربوط به آی تی و کتاب و فیلم و فناوری را بخوانید و هم سایت یک پزشک را سرپا نگه دارید، با خواندن این پست فهمیدم به سختی!
خدا قوت و دست مریزاد.
واقعا خوندنی بود ، به نظرم از بهترین پست هاتون بود
شاید یه توفیق اجبارى بوده که عکسها لود نشن و ما این نوشته رو بخونیم. پایدار باشید
این پست از همه پستهاتون خواندنی تر بود.
سلام جناب مجیدی
در صورت امکان ، مایل بودم علت حذف کامنت ام را بدانم.
با تشکر و آرزوی توفیق روزافزون شما.
مرسی!
واقعا عالی بود! امیدوارم همیشه لب هایت خندان و دلت شاد باشه دکتر جان!
ما همیشه دوست داریم
نوشته ساده و پرمفهومی بود. اگر بشه ماجراهای شغلی خودتون رو به شکل داستان دربیارید، حتما خواندنی میشه و من یکی از خریداران اون خواهم بود.
درست می فرمایید. مشکلات و دغدغه ی اصلی غالب جامعه اعم از خواص و عوام، فارغ از جامعه ی مجازی و زندگی آنلاین است. مطلب بجایی نوشتید. مخصوصا بند زیر را بسیار ظریف ذکر فرمودین:
«… ایدهآلها و آمال و آرزوهای آنها با هم متفاوت است»
با دیدن این تصاویر الان حالت خوبه دکی؟!!
سلام خسته نباشید
نوشته اید:
«گرچه ممکن است که در ورای واژگان و جملات و اصطلاحات پرتکلف همین آدمها، چارهاندیشیهایی هم وجود داشته باشد، اما شکاف عظیم بین این لایهها و تفاوت حاد زاویه دید بین لایهای، چیزی نیست که بشود آن را منکر شد.»
خب! شکاف وجود داشته باشد مگر چه اشکالی دارد؟ آیا شما وظیفهی روشنفکر را این میدانید که وی باید برای مشکلهای روزمرهی مردم چارهای بیندیشد؟
نه هر روشنفکری!
روشنفکر مورد نظر شما کسی ست که به وی روشنفکر حوزهی عمومی گویند تازه وظیفهی او نیست یافتن درمان برای موردهایی که برشمردید. به یقین شما خود آنها را بهتر از هرکس دیگری بیرون از شغلتان انجام خواهید داد.
به موردی اشاره کنم: «آزادی» آیا مردمی که برشمردیدشان هیچ اهمیتی به آزادی میدادند؟ چرا باید بدهند؟ حال اگر شماری از مردم جز به «قرصهای چهارتایی» به چیزی دیگر اهمیت نمیدهند گناه دیگران (گیرم که اقلیت باشند) چی ست که به آزادی میاندیشند؟ آیا دیگران نباید به آزادی بیندیشند؟
ناگفته پیدا ست که شکافی در جامعه هست (ژرف یا کم عمق). کافی است کمی از مرکز پایتخت به سمت شمال حرکت کنید؛ (گیرم فقط در خیابان باشید به درون منزل مردم کاری نداشته باشید) چه خواهید دید؟ جز افزایش تفاوت در پوشاک، خوراک و تفریحها و غیره. حتا افزایش شمار سگهای دستآموز در آغوش یا به همراه آدمها میتواند نشانهای گویا باشد. نباید که حتماً در اورژانس کار کرد!
باید بودن تفاوتها را در جامعه نه نشانهی بد دانست و نه خوب. انسانها مانند گلهای یک باغ هستند. باغ بشریت. هر گلی رنگ و بوی خود را دارد؛ تفاوت عیب نیست.
پیروز و تندرست باشید
خیلی برام جالبه چه جوری با این همه مشغله به همه کارهایی که هم دوست دارید می رسید انجام بدید اگه میدونستم چه جوری برنامه ریزی میکنید خیلی خوب بود
من الان یه مدتیه سایت شما رو هر روز میخونم و برام خیلی جالبه واسه مطالب خوب و متنوعتون ممنونم
موفق باشید
سلام . من برای اولین بار متن شما را دیدم…زیبا می نویسی و عمیق…ممنونم