یادگیری خودکار و بیدردسر، رؤیایی که ممکن میشود؟
دوازده سال پیش، زمانی که فیلم ماتریکس را میدیدم، در میان آن همه جلوههای ویژه و مفاهیم تخیلی و حتی فلسفی نهفته در فیلم، یک صحنه خیلی برایم جذاب بود، در صحنهای لازم بود که «ترینیتی»، هلیکوپتری را براند، اما او خلبانی هلیکوپتر را نمیدانست، به ناچار شیوه خلبانی توسط دوستان او بیدرنگ روی مغزش بارگزاری شد تا او بتواند هلیکوپتر را از روی زمین بلند کند.
اما آرزوی یادگیری بیدرنگ و خودکار چیزی نیست که فقط به ذهن برادران واچوفسکی، هنگامی که فیلمنامه ماتریکس را مینوشتند، خطور کرده باشد، کمتر محصل و دانشجویی است که آرزو نکرده باشد، با فشار یک دکمه یا خوردن یک قرص، یا با دیگر شعبدهای ناگهان همه محتویات یک کتاب را یاد بگیرد.
اما آیا چنین چیزی از لحاظ علمی ممکن خواهد شد؟
این هفته خبری منتشر شد که در بسیاری از سایتها بازتاب خبری پیدا کرد:
پژوهشگران دانشگاه بوستون و آزمایشگاه علوم اعصاب کامپیوتری ATR در کیوتوی ژاپن، دست به آزمایش بسیار جالبی زدهاند.
آنها از تصاویر MRI رمزگشایی شده برای القای طرحهای دلخواه، در قشر بینایی مغز استفاده کردهاند، به این ترتیب آنها میتوانند طرحی جدید را در مغز اشخاص القا کنند و مهارت او را در انجام اعمالی که دید جزء مهمی از آنهاست، افزایش دهند.
بگذارید قدری برایتان توضیح بدهم، شاید تصور خیلیها از فرایند دیدن و درک تصاویر، صرفا یک فرایند اپتیک و یک فرایند انتقال ساده سیگنالها به مغز باشد، اما این طور نیست. تصاویری که ما میبینیم، به تدریج در مغزهایمان شکل میگیرند. قسمتی از مغز که مسئول پردازش پیامهای عصبی دیداری است، در قسمت پشت مغز در قشر پسسری قرار گرفته است. تصاویر ارسال شده به تدریج در این قسمت درک و حس میشوند و خطوط، زوایا، رنگها و حرکات، در یک فرایند پویا ادراک میشوند.
قشر بینایی مغز که صحبت از آن شد، خود به دو قسمت اولیه و قسمت ثانویه یا غیرمخطط تقسیم میشود.
در این یکی دو ساله پژوهشهای بسیار جالبی روی قسمت اولیه قشر دیداری انجام شده است، برای مثال پژوهشگران دانشگاه Vanderbilt دو سال پیش دریافتند که این قسمت از قشر دیداری که قبلا تصور میشد نقشی در اعمال شناختی سطح بالا ندارد، در فرایند حافظه و ثبت اطلاعات نقش دارد. ابزار آنها برای این تحقیق، استفاده از نوع خاصی از MRI به نام MRI عملکردی بود. آنها تصاویر MRI عملکردی را با شیوه خاصی رمزگشایی کردند، تا پی به کارکرد قشر دیداری اولیه ببرند.
اما سؤالی که تا به حال به آن پاسخی داده نشده بود این بود که آیا میتوان به نوعی روی قشر بینایی اولیه تأثیر گذاشت، یا اینکه این عملکرد این قسمت از مغز به کلی غیرمنعطف است.
برای آزمایش این مطلب، پژوهشگران از شیوه بازخورد عصبی رمزگشایی شده با کمک MRI عملکردی استفاده کردند و متوجه شدند که میشود طرحهای خاصی را به این قسمت مغز القا کرد. به علاوه آنها دریافتند که با تکرار این طرحها میتوانند، عملکرد بینایی طولانیمدت و دیرپا را سبب شوند. واضح است که از این دستاورد میتوان برای ارتقای حافظه یا ایجاد مهارتهای حرکتی استفاده کرد.
به عبارت سادهتر، اگر به عملی شدن این طرح خوشبین باشیم، میشود هنگامی که یک هنرمند یا ورزشکار مشغول انجام کاری است، اطلاعات قشر بینایی اولیه او را رمزگشایی کرد و به مغز هنرجو القا کرد. این به معنی آن است که به صورت مستقیم هنرجو مثل استادش خواهد دید و دیگر نیازی به توضیح اضافی نخواهد بود!
به این نکته توجه کنید که این یافته فقط در مورد یادگیریهای صادق خواهد بود که در آنها ادراک حسی نقش مهمی بازی میکنند. بنابراین شاید در آینده یادگیری نواختن گیتار، سانتر به شیوه بکهام یا پرتاب به سبک شکیل اونیل را بتوان راحتتر یاد گرفت!
البته مثل دیگر کاربردهای دانش و فناوری باید مراقب، کاربردهای غیراخلاقی احتمالی آن هم بود.
اینطور دیگه همه چیز بهراحتی قابل انجام دادن میشه و… .
جل الخالق!
:دی
کی میشه خواندن به سبک شجریان رو هم یاد بدن این دانشمندا؟
جالب بود.
مرسی
آقای دکتر اگه سریال Dollhouse رو ندیدین یه نگاه بهش بندازین ضرر نداره. موضوعش در مورد همین یادگیری لحظهای و استفادههای غیراخلاقی ازشه
اتفاقا این موضوع مدتی ذهن من رو هم به خودش مشغول کرده بود.
مدتی پیش خبری رو خوندم مبنی بر اینکه یک خانم در یکی از کشور های خارجی برای مدتی به کما رفته بود و پس از به هوش اومدن، زبان مادری خودش رو به طور کامل فراموش کرده بود ولی یک زبان خارجی که خیلی دست و پا شکسته بلد بوده رو مثل زبان مادری روان صحبت می کرده!
مطمئن هستم روزی فرا می رسه که آموزش ها رو به نحوی به مغز تزریق می کنند و آیندگان دیگه نیاز به طی مراحل دبستان، راهنمایی و دبیرستان رو نخواهند داشت.
البته تا عملی شدن این رویاها فاصله زیادی هست ولی بیایید تصور کنیم بارگزاری دانشهای مختلف در ذهن عملی شده. یکی از مشکلاتی که ایجاد میشود این خواهد بود که اگر این کار برای هر کسی امکان پذیر باشد، تعریف دانش و دانشمند عوض میشود و افراد برای انجام کارهای تخصصی، به جای مراجعه به متخصص، به دنبال دانلود اطلاعات لازم و تزریق آن به ذهن خود خواهند رفت.
مثلا تصور کنید در حوزه پزشکی، وقتی بیمار احساس کند به یک مشکل گوارشی دچار شده، میتواند به جای مراجعه به متخصص این بیماری، خودش را به یک فوق تخصص تبدیل کند و بلافاصله با استفاده از ابزارهایی که تا آن روز در دسترس عموم هم خواهند بود، مراحل تشخیص و درمان را شروع کند.
آیا در چنین شرایطی ضرورت وجود قشرهایی مثل معلمان و استادان دانشگاه هم زیر سوال نخواهد رفت؟
همین امروز هم این تعاریف عوض شده . دیگه کسی که معلومات زیادی داره انسان درجه اولی نیست . کسی که میتونه پردازش بکنه و اطلاعات جدیدی تولید بکنه درجه اول هست .
در آینده یادگیری اتوماتیک انجام میشه. آدم ها پیر نمی شوند. شایدم اصلا کار نکنند. چون روباط ها همه کاری بلندند انجام بدند….
متاسفانه انسان داره تبدیل میشه به یک نوع ماشین ، من به شخصه انسان رو یک نوع جنس نمی بینم که بشه با ذهن اش مثل یک هارد دیسک برخورد کرد
این عمل خلاف اصول اولیه انسانیته حالا هر چقدر که علم پیشرفت کنه انسان باید به نوع خودش احترام بذاره ، تحت هر شرایطی ایم موضوع باید صورت بگیره وگر نه جنون و ماشین زدگی نسل انسان رو به سمتی می بره که ازادی تفکر و وجودیمونو حتی از دست میدیم
قبلا هم پستی نوشته بودید که دانشمندان در حال ساخت مدارهای الکترونیکی با استفاده از الیاف زنده هستند و یکی از کاربردهای آن هم مثلا میتوانست وصل کردن یک حافظه فلش به مغز باشد. شاید نه به این زودی ها ولی مطمئنا در آینده تمام این آرزوها محقق خواهد شد همانطور که 200 سال پیش اگر کسی فکر پرواز / فکر پیوند قلب / فکر کلون سازی /و … میکرد احمق خوانده میشد
ای کاش یه صد سال بعد به دنیا می اومدیم
فکر می کنم بینی اختراعات گذشته بشری یعنی اون چیزهایی که امروزه کاربرد زیادی دارند و اختراعات آینده بشری یه وقفه ای افتاده
و چیزهای مفید تر و جذاب تر رو شایددر سالهای بعد بشر ایجاد کنه
علم و دستاوردهاى علمى ….که انسان به ان دست یافته…وتازه ان هم در ابتداى راه ان هستیم….بخش کوجکى از خودشناسى وشناخت جهان هستى است.که انسان متفکر (homosepian)با تفکر و تخیل در ان به ان رسیده…ولى نباید فراموش کنیم که حتی بزرکترین وتمامیه دستاوردهاى علمى بشرى تنها درک و فهم بخش کوجکی از تکامل کائناتى است..بس نمیتوان کفت که بخاطره کوجک بودن بعضى انسانهائی انسان نما …وسواستفاده ویا بد فهمیدن انها باید در مقابل رشد و تکامل ایستاد ویا قبول نکرد..زیرا که ما قسمتی کوجک از این عظمت خلقت درحال تکاملیم. ….و تکامل یعنی روند رو به رشد هر یک از اجزاء این کائینات خلق شده bigbangاز طریق کاملترین روش که در ان هر نقصی در صورت عدم ترمیم محکوم به نابودى است..نه ما انقدر توانائیم که بر ان تاثیر و نه انقدردانا که بر ان غلبه کنیم ما بخشی کوجکی از او هستیم…حتى اکه نقصهاى شخصیمونو نتونیم رفع کنیم محکوم به فنا هستیم بجای نقدهاى غلطى که از هم میکنیم اول واقعى خودمونو غلط گیرى کنیم تا ……….
این طوری وقتی بیشتر پیشرفت کردن میتونن اطلاعات ساختگی رو وارد ذهن مردم کنن … مثلا یه کاری کنن که تو فکر کنی یه اتفاقی تو یه سالی افتاده و تمام جزییاتشو تو ذهنت داری انگار خودت دیدیش ولی این اتفاق هیچ وقت نیافتاده … و میتونن خیلی باور ها و خیلی چیزای دیگه رو هم وارد کنن …
بعد یه سازمان جهانی درست میشه که اطلاعات درست و غلط رو مشخص میکنه و یه سری رو تایید میکنه ولی خود اون سازمانم دستش با یه گروه یا کشوری تو یه کاسس (اگه معنای کشور و مرز اون موقع وجود داشته باشه)
انرژی اسکالر :
یکی از کاربردهای ذهنی این انرژی این است که قادر خواهیم بود اطلاعات و دانش زیادی را به سرعت و راحتی درون ذهن فردی جای دهیم و سطح دانشی او را افزایش دهیم.فیلم ماتریکس را به خاطر دارید.در واقع این کار حتی به سختی و آزاردهندهگی آنچه در آن فیلم نمایش داده می شد هم نیست.مثلا فردی را می توان تا سطح PHD یک رشته تخصصی رساند ،آنهم فقط در حد چند ماه و نه چندین سال.
ممنون از مطالب جالبتون
برای من یک سوال پیش امده و ان اینکه فردی که قشربینایی اولیه اش اسیب ببیند و نا بینا شود ، آیا میتواند رویاهای دیداری داشته باشد ؟ خوشحال میشم جواب دهید
سؤالات سختی میپرسید،نه!