چگونه در زبانهای گوناگون، رنگها نام میگیرند؟
بهترین مقاله علمی که این هفته خواندم، در مورد ذره هیگز نبود! این مقاله در مورد تأثیری بود که زبان روی ادراک ما از جهان خارج میگذاشت.
تا پیش از خواندن این مقاله تصور میکردم با دانستن فیزیولوژی سیستم بینایی، بیشتر چیزها را در مورد بینایی و دید رنگی میدانم، اما این مقاله بسیار جالب نشان داد که مغز انسان همیشه چیزهایی برای شگفتزده کردن ما دارد.
این مقاله آنقدر جذاب بود که با وجود طولانی بودن، تصمیم گرفتم در «یک پزشک» با شما به اشتراکش بگذارم، هر چند که خواهی نخواهی شاید سرنوشت دیگر مقالههای طولانی یک پزشک را پیدا کند!
هرمان ملویل -خالق موبی دیک- در قسمتی از داستان «بیلی باد» نوشته بود:
«چه کسی میتواند در یک رنگینکمان خطی بین جایی که بنفش تمام میشود و نارنجی شروع میشود، بکشد؟ ما به صور مشخص تفاوت رنگها را میبینیم، ولی یک رنگ دقیقا کجا وارد دیگری میشود؟ عقل و جنون هم چنین حالتی را دارند.»
در ژاپن اگر باشید، با شگفتی میبینید که مردم در محاوره میگویند که با آبی شدن چراغ راهنمایی حرکت میکنند، اما در ژاپن هم مثل بقیه جاهای دنیا، رنگ چراغی که اجازه حرکت را میدهد، سبز است. پس چه چیز باعث این «گمگشتگی در ترجمه» میشود؟
این معما، ریشه در تاریخ زبان دارد.
آبی و سبز تهرنگ یکسانی دارند. در یک رنگینکمان، آنها در کنار هم هستند، چشمان ما میتوانند بدون پرش از طیف رنگ آبی به طیف رنگ سبز یا برعکس حرکت کنند.
پیش از دوران مدرن ژاپن، ژاپنیها برای رنگ آبی و رنگ سبز، فقط یک کلمه داشتند: Ao. در آن زمان هنوز دیواری بین دو رنگ بنا نشده بود، اما با تحول زمان، در دوران Heian، حدود یک هزار سال پیش، واژه جدیدی برای توصیف سبزی انتهایی رنگ آبی ایجاد شد: midori. البته همچنان میدوری، زیرمجموعهای از رنگ Ao بود و رنگ مستقلی به شما نمیآمد.
وضع به همین منوال بود تا ژاپنیها به سال 1917 رسیدند، در این زمان، نخستین مدادرنگیها وارد ژاپن شدند، اینجا بود که بچههایی که از مدادرنگی استفاده میکردند، شروع به استفاده از کلمههای میدوری و Ao برای اشاره مستقل به رنگهای سبز و آبی کردند.
اما تحول اصلی بعد از اشغال ژاپن توسط متفقین در جنگ جهانی دوم ایجاد شد، در این زمان محتواهای آموزشی جدید وارد ژاپن میشد. در سال 1951، مطابق راهنماهای آموزشی، آموزگاران کلاسهای اول میبایست به کودکان رنگها را با استفاده از کلمات جدا برای سبز و آبی آموزش میدادند. اینجا بود که سرانجام میدوری، وجودی مستقل پیدا کرد.
نشان این جدایی آبی از سبز، البته جوشگاههای (اِسکار) خاص خود را در زبان ژاپنی ایجاد کرد و هنوز هم ما میتوانیم در این زبان، شواهدی از مشترک بودن واژه مورد استفاده برای توصیف آبی و سبز را پیدا کنیم. برای مثال در بسیاری از زبانها برای توصیف سبزیجات، از خود خود واژه سبز استفاده میشود (سبزی در اردو و فارسی و greens در انگلیسی)، ولی در ژاپنی، هنوز هم سبزیها آبیرنگند (ao-mono) و خبری از سیب سبز نیست!
در انگلیسی گاهی از کلمه سبز برای توصیف اشخاص تازهکار و خامدست استفاده میشود، اما در ژاپنی به آنها ao-kusai گفته میشود که ترجمه تحتالفظیاش این است که فلانی بوی آبی میدهد.
پس هنوز که هنوز است، آبی و سبز کاملا از هم در ژاپن جدا نشدهاند.
اما فقط در زبان ژاپنی نیست که چنین چیزی را میبینیم، در تعداد زیادی از زبانهای دیگر هم خط بین آبی و سبز، محو است. در زبان Thai، کلمه khiaw، به معنی سبز است، مگر اینکه برای توصیف دریا و آسمان استفاده شده باشد، در این صورت خود شنونده باید دریابد که معنی آبی میدهد. در زبان کرهای و چینی قدیمی هم وضع مشابه است.
ولی فقط در زبانهای شرق آسیا این وضعیت عجیب حکمفرما نیست، جالب است که در تمام تورات و ایلیاد هومر هم اگر جستجو کنید، هیچ جا به رنگ آبی برنمیخورید!
بیایید ژرفتر نگاه کنیم و ببینیم چه چیزی باعث میشود ما حد مرزهایی بین طیفهای مرئی نور قائل بشویم. تصور کنید که کاغذی به صورت زیر به دست شما بدهند که در آن رنگها به نرمی به صورت یک طیف به آرامی به رنگ دیگر میل میکنند. حالا شما باید قلمرو هر رنگ را مثل نقشه کشورها مشخص کنید و مشخص کنید اینجا صورتی است یا جای دیگر نارنجی و زرد است. یک فرد انگلیسی چنین نقشهای را رسم میکند:
اما افراد متعلق به فرهنگها متفاوت با پیشینه تاریخی متفاوت، به صورت متفاوتی خط و مرزها را مشخص میکنند.
در سالهای دهه 60 میلادی، برنت برلین و پاول کِی، تلاش کردند که قانونی جهانشمول بیابند. قانونی که مشخص کند که چگونه فرهنگهای مختلف، اطلس رنگی خود را رسم میکنند.
جالب است بدانید که فرهنگهای مختلف، تعداد متفاوتی رنگ برای مشخص و متمایز کردن طیف کلی رنگها دارند، در بعضی از جوامع فقط یک کلمه برای اشاره به رنگهای روشن و یک کلمه برای توصیف به رنگهای تیرهتر وجود دارد، بعضی از زبانها هم از 11 کلمه برای متمایز کردن طیفهای مختلف رنگ استفاده میکنند.
این دو محقق با بررسی 98 زبان مختلف، موفق شدن یک قانون کلی پیدا کنند. مطابق پژوهش آنها، در سادهترین صورت همان طور که اشاره کردیم، تنها یک واژه برای رنگهای روشن و یکی هم برای رنگهای تیره وجود دارد، اما وقتی که قرار باشد یک زبان، رنگ سومی را هم به رسمیت بشناسد، اولین رنگ، رنگ قرمز است.
اگر یک زبان بخواهد رنگها بیشتری را متمایز کند و برایشان کلمه داشته باشد، نوبت به طیف سبز و زرد میرسد و تازه بعد از این طیف است که نوبت به رنگ آبی میرسد.
به عبارت دیگر جامعهای با 3 واژه برای رنگها نداریم که در آن برای آبی کلمهای وجود داشته باشد، اما خبری از کلمهای مستقل برای قرمز نباشد. زبان مورد نظر ما حتما باید 6 کلمه مختلف برای رنگها داشته باشد، تا بتواند کلمهای برای رنگ آبی کنار بگذارد.
البته منتقدانی پیدا شدند که ایرادهایی برای این تحقیق مطرح کردند، از جمله اینکه تحقیق روی تعدادی کمی از مردمی آن 98 زبان انجام شده بود، تحقیق کَمّی نبود و همه زبانهای مورد بررسی متعلق به کشورهای صنعتی دارای خط بود.
محققان برای پاسخ به منتقدان و رفع ایرادها، از یک پرسشنامه مخصوص استفاده کردند و از اواخر دهه 70 میلادی، یک پروژه تحقیقاتی جدید را شروع کردند تا وضعیت 110 زبان مختلف را مورد بررسی قرار بدهند.
در این تحقیق آنها یک جدول رنگی به صورت زیر به مردم نشان دادند تا آنها قلمرو رنگهایی را که زبانشان واژهای برای توصیف آنها داشت، مشخص کنند.
همان طور که میبینید این جدول 400 بلوک رنگی مختلف دارد، انگلیسیزبانها معمولا 11 محدوده مشخص روی این جدول میتوانند رسم کنند.
اگر به اینجا بروید و نگاهی به نقشه تعاملی بیندازید، میتوانید ببینید که در نقاط مختلف جهان وضعیت به چه صورت است. مثلا در نقاط کوهستانی گینه نو، تنها دو کلمه برای توصیف رنگها وجود دارد، بعضی از مردم، تنها 3 کلمه برای رنکها دارند، بعضیها هم 4، 5 یا 6 کلمه. حتی یک قبیله در آمازون به نام Pirahã به نظر میرسد هیچ کلمهای برای رنگها نداشته باشد، آنها وقتی میخواهند به رنگ قرمز اشاره کنند، میگویند مانند خون!
جالب است که نحوه مشتق شدن رنگها از رنگهای پایه هم در جوامع مختلف دقیقا به یک صورت نیست. از هر شش زبان، پنج زبان یک مسیر اصلی را در جریان رنگافزایی طی میکنند، این مسیر همان قانونی کلی بود که در سطور بالا به آن اشاره کردم، اما یک ششم زبانها هم راهها فرعی را طی میکنند:
اما بیایید باز هم دقیقتر بشویم و سؤال دشوارتری را بپرسیم، آیا در تشخیص و متمایز کردن رنگها یک چیز زیستی یا فرهنگی هم دخیل است؟ یا اینکه همه چیز به همان تعداد کلمات موجود هر زبان میگردد؟
آیا همه جوامعی که 4 ، پنج یا شش کلمه برای توصیف رنگها دارند، قلمروهای رنگی که روی نقشه میکشند، یکی است؟
مسلما نه! پژوهشگران حتی برای این کار از کامپیوتر استفاده کردند. آنها با کمک یک برنامه کامپیوتری خواستند که کامپیوتر خودش رأسا قلمروهای چندگانه را مشخص کند. مشخص شد چیزی که کامپیوتر رسم میکند با چیزی که مردم میکشند، متفاوت است.
پس باید عوامل دیگری هم در نامگذاری طیف رنگها علاوه بر تعداد کلمات موجود در هر فرهنگ و زبان دخیلی باشد و اصلا این پدیده چیزی کمی نیست.
یک سگ، نسبت به انسان به میزان کمتری میتواند بین رنگها تمایز قائل شود، اما یک میگوی خاص به نام MANTIS SHRIMP، توانایی تمایز بین طیف وسیعی از رنگها دارد و میتواند در طیفی که ما به سادگی قرمزش مینامیم، هزاران رنگ را از هم متمایز کند!
در اینجا میخواهم به مفهوم جالبی به عنوان نسبیت زبانی اشاره کنم: ساختار زبان مورد استفاده، روی نحوه مفهومسازی از جهان تأثیر میگذارد. فرضیه نسبیت زبانی در ابتدا توسط زبانشناسی به نام ساپیر و پس از آن یکی از شاگردانش به نام ورف Whorf معرفی شد.
ساپیر
ما غالبا برای توصیف برف فقط یک کلمه داریم، برف! تصور نمیکنم در زبان فارسی برای برف شل و سفت چندین واژه داشته باشیم، اما اسکیموها این طور نیستند، آنها تعداد زیادی کلمه تنها برای برف دارند.
در سال 1984، پاول کِی، تحقیقی بین متکلمان زبان انگلیسی و کسانی که در شمال مکزیک به زبان تاراهومارا صحبت میکردند، انجام داد. در زبان تاراهومارا برای توصیف سبز و آبی از یک کلمه استفاده میشود. اما در جریان این تحقیق مشخص شد که داشتن کلمهای جدا برای آبی باعث تصویرسازی ذهنی بهتری هم میشود و انگلیسیزبانها حتی راحتتر بین این دو رنگ تمایز قائل میشوند.
خب! بیایید عکسی از این دختر تاراهومارایی بیندازیم. خوب دقت کنید! چیز جالبی نمیبینید؟!
حالا بیایید یک پژوهش جالبتر را برایتان تعریف کنم که در سال 2006، توسط آبری گیلبرت انجام شد، این تحقیق به این منظور انجام شد که نشان بدهد تفاوتهای زبانی روی نحوه ادراک جهان خارج تأثیر میگذارند.
خوب به + وسط این عکس نگاه کنید و رویش تمرکز کامل کنید:
شما گاهی در جریان تمرکز، تصویر را به این صورت میبینید:
این آزمایش روی کسانی که دو واژه جدا برای سبز و آبی داشتند و روی کسانی که برای هر دو رنگ، تنها یک واژه داشتند، انجام شد، مشخص شد که دسته اول خیلی راحت میتوانند بین دو رنگ در جریان این آزمایش ساده، تفاوت بگذارند، اما از دید دسته دوم، تفاوتی بین دو رنگ وجود نداشت!
به عبارت دیگر تحقیق میخواهد بگوید که تفاوت زبانی، روی ادراک ما از دنیای خارج تأثیر میگذارد.
اما در یک تحقیق کمی جالبتر، چیز عجیبتری هم مشخص شد، این بار زمانی که برای تشخیص رنگ آبی و سبز در تحقیق بالا مورد نیاز بود، سنجیده شد.
در کمال تعجب مشخص شد اگر مربع با رنگ متفاوت در سمت راست باشد و آزمایش روی کسانی انجام شود که دو کلمه برای توصیف آبی و سبز دارند، آنها سریعتر از زمانی که مربع در سمت چپ است، رنگها را از هم تمیز میدهند.
خب! خیلی عجیب است، مگر چه فرقی میکند، که چیزی در سمت راستمان باشد، یا سمت چپ؟! مگر سیمکشی مغزمان در سمت راست و چپ با هم فرق میکند؟
نه سیمکشی مغزمان در راست و چپ، با هم فرقی نمیکند، اما به یاد داشته باشید که همه تصاویری که در سمت راست میدان بینایی ما قرار دارند، در سمت چپ مغزمان پردازش میشوند و برعکس. از سوی دیگر در بیشتر افراد، سمت چپ مغزمان در پردازش زبانی قویتر است، پس احتمال دارد که در فردی با واژههای بیشتر برای توصیف رنگ، سمت چپ مغز او، ادراک او از میدان بینایی سمت راست را تقویت کند!
همین تحقیق در مورد کرهایها انجام شد، کرهایها، دو واژه برای توصیف سبز دارند، که یک به سبزیای که به زردی میگراید، اشاره میکند. در جریان تحقیق مشخص شد که کرهایها نسبت به انگلیسیزبانها وقتی مربع رنگی در طیف رنگ سبز در سمت راست باشد، سریعتر عمل میکنند.
اما شاید اشتباه کنیم و واقعا زبان در این کار تأثیر نداشته باشد. این بار دانشمندان آزمایش را تحت شرایط تکرار کردند، آنها برای اینکه مرکز زبان مغز را مشغول کنند، از سوژههای آزمایش خواستند که کلمهای را به خاطر بسپارند، مشخص شد که وقتی مرکز زبان مغز را مشغول نگاه داریم، تشخیص بین سبز و آبی دشوار میشود!
خلاصه اینکه زبان توان سمت چپ مغز را در تشخیص رنگهایی با نام تفاوت تقویت میکند.
همه ما زمانی در دنیایی زندگی میکردیم که هیچ نامی برای رنگها در آن وجود نداشت، ما این دنیا را در زمان شیرخوارگی خود تجربه کرده بودیم. یک بچه دو ساله شاید بتواند بگوید که یک موز زرد است و یک سیب، سرخرنگ. اما شاید اگر به او فنجانی آبیرنگ نشان بدهید، بگوید قرمز است. تا زمانی که یک کودک به چهار سالگی نرسد، علیرغم اینکه ممکن است نام صدها چیز را به درستی بگوید، قدرت تمایز بین رنگها را پیدا نمیکند.
اما سؤال ما اینجاست که وقتی یک کودک با واژههای توصیفکننده رنگها آشنا میشود، ادراکش از دنیا تغییر میکند؟
با تکرار آزمایشات بالا، مشخص شد که از زمانی که یک کودک با واژههای رنگ، آشنا میشود تواناییاش در تمیز دادن رنگ در سمت راست میدان بینایی به میزان قابل توجهی نسبت به سمت چپ بیشتر میشود.
در زبان فارسی انبوه واژهها را برای رنکها داریم، مثلا از آبی، نیلی، فیروزهای، لاجرودی، نیلوفری، کبود، همه به تناسب برای توصیف رنگ آبی استفاده میشوند.
در مورد کاربرد رنگ در ادبیات فارسی میتوان رسالهها نوشت، همان طور که با جستجویی مختصر در اینترنت، من یکی را پیدا کردم.
هفت گنبد، قویترین و نمادیترین کاربرد رنگ در ادبیات فارسی است، در «هفت گنبد» نظامی، صحبت از هفت سیاره، هفت روز هفته و هفت الهه آنها است که با هفت رنگ قرین گشتهاند.
حافظ نقاش چیرهدستی بود گه از رنگهای مختلف برای رنگآمیزی شعرهایش استفاده میکرد، سبزی ساقه و سپیدی و زردی گلبرگها در جامه حوران و سیم و زر آنها، سیم اندامی معشوقان با ابرو و مژان و چشمان سیاه، لبان لعل و خط سبز و زنگاری، عاشقان زردروی نزار که وجودشان در سرخی خون غوظه میخورد، دیباهای رنگین طبیعت و…(+ و +)
استاد شفیعی کدکنی میگوید به رغم اینکه در زبان رایج، رنگها متنوعند، لیکن در زبان ادب پارسی، دایره لغت در زمینه رنگها چندان گسترش نیافته است و در قدیم رنگها ثابت بوده و دگرگونی زیادی به خود ندیده است. از این رو گویندگان این محدودیت را از رهگذر استعارهها و تعبیرات خاص جبران کردهاند. هر قوم به واسطه شرایط اقلیمی خود، رنگی را دوست دارد، چنانکه عرب صحرانشین همیشه رنگ سبز را دوست و رنگ سرخ را دشمن داشته است، اما همین شاعر عرب وقتی در عراق خوش آب و هوا میزید، رنگ سرخ را میستاید، چون دیگر یاد آور خاک و باد و مرگ نیست بلکه یاد آور رنگ گونهها و گل سرخ و بهار است. (+)
جالب بود
لازم بذکر است که تا آخرش رو خوندم و لذت بردم
بسیار عالی بود.
ممنونم آقای دکتر که باعث می شید مطالعه کنیم. مطالب خوب مطالعه کنیم. مرسی.
عالی بود!
در ارتباط با این مطلب به پادکست زیر هم گوش بدهید. مطالب جالبی دارد که مکمل این مقاله است:
http://www.radiolab.org/2012/may/21/?utm_source=local&utm_media=treatment&utm_campaign=daMost&utm_content=damostviewed
در ضمن من نفهمیدم در عکس دختر تاراهومارایی چه چیز عجیبی وجود دارد
دکتر من نفهمیدم در عکس دختر تاراهومارایی چه چیز عجیبی وجود دارد واقعن، مرا چه میشود آیا؟
شاید منظور رنگ گلها باشه!؟
عالی بود.
استاد ادبیات ما تو دانشگاه میگفت توی خیلی از آثار ادبی قدیمی آسمون رو سبز توصیف کردن. یه نمونه هم که برامون آورد همون شعر معروف “سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند”
ایشون میگفتند “چمان” که به معنی “چمنی” یا “به مانند چمن” است استعاره از آسمونه. (که خوب مشخصه آسمون آبی رو چمنی و یا سبز در نظر گرفته شاعر)
البته نمونه های دیگه هم آوردن که من یادم نیست.
احتمالا منظور استادتان این مصرع بوده: «مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو» که حافظ آسمان را به رنگ سبز دیده هرچند باید در نظر گرفت که اینجا آسمان به مزرعه تشبیه شده و منظور حافظ تاحدودی سبزی مزرعه هم بوده است.
اما غرض از نوشتن این کامنت این بود که اشتباه شما در معنی کردن شعر را اصلاح کنم تا باعث اشتباه دیگران نشود. این که نوشتهاید: «“چمان” به معنی “چمنی” یا “به مانند چمن” و استعاره از آسمان است» قطعا اشتباه است. چمان اینجا به معنی خرامان است و معنی مصرع این است که معشوق بلندبالای من که به ناز راه میرود، چرا به چمنزار (یا باغ و بستان) نمیآید؟ این بیت هیچ ربطی به آسمان ندارد و من بعید میدانم چنین خطای آشکاری از استادان ادبیات سر بزند.
یک نکته هم خطاب به دکتر مجیدی عزیز: فکر می کنم انتشار کامنتهایی که اشتباهات آشکار دارند، آن هم بدون هیچ توضیحی، با اهداف علمی وبلاگ شما تناقض داشته باشد.
سلام.خدا خیرت بده زحمت منو کم کردی. این بنده خدا هم از استادی نادان یاد گرفته وقصد وغرضی نداشت . بسلامت باشید
ممنون که توضیح دادید منم چیزی رو که شنیده بودم گفتم.
حالا اون بدبخت یه چیزی گفته ، نزنیدش گناه داره ؟ واقعا عصبی هستید .
بهنام جان خوب شد بقیه مطالب استادتون یادت نیومد وگرنه هم تو و هم استادتونو گاز میگرفتن .
مقاله تون در خصوص رنگها، خیلی زیبا نگاشته شده بود!
لذت بردم.
متشکرم
ممنون از این پست خوبتون دکتر! چون من رشته خودم در ارتباط با رنگ هست تمام مطلبو خوندم و قسمت مربوط به ادبیات پارسی بسیار جالب بود!
چیزی که به ذهن خودم میرسه اینه که ممکنه خود تفاوتهای فیزیولوژیکی روی زبان اثر میذاره و به همین خاطر کره ای ها این تفاوت رو با انگلیسی ها یا بومی ها دارند!
در ضمن تا جایی که یادمه استاد ما میگفت بعد از 4 ماهگی کودک رنگ رو درک میکنه! در واقع نیم واکنش هایی در ویژوال کورتکس به هر رنگ اختصاص دارند که در اون سن تکمیل میشم!
سلام
ممنون از مقاله بسیار جالبتون. لذت بردم. درباره تمایز دو رنگ سبز و آبی: در زبان ترکی آذربایجانی هم با وجودی که دو کلمه برای رنگهای آبی و سبز وجود داره (گؤی، یاشیل) با این حال مشاهده میشه که بعضی اوقات مخصوصا توی محاوره به هر دو رنگ گؤی گفته میشه.
حتی بعضی اتیمولوژیستها ریشه واژه گوجه در فارسی رو از همین کلمه گؤی+جه به معنی به رنگ سبز دونستند.
عالی بود… تشکر فراوان.
مطلب بسیار جامعی بود!
البته وقتی ما میگیم که فلان کشور 6 تا رنگ دارن ممکنه اشتباه باشه همونجور که تو متن بود
الان خود من ممکنه اسم رنگ های آبی، نیلی، فیروزهای، لاجرودی، نیلوفری، کبود رو شنیده باشم اما در عمل تشخیصش برام سخته پس ازشون استفاده نمیکنم و این باعث میشه که فکر کنم رنگ ها کم هستند
در کشور های مختلف هم مطمئنا اینجوری هستش و بالاخره یک دسته ای مطمئنا رنگ های بیشتری رو میشناسن نسبت به دیگران!
افرین
“هر چند که خواهی نخواهی شاید سرنوشت دیگر مقالههای طولانی یک پزشک را پیدا کند!”
این جمله منا غیرتی کرد که تا آخر بخونم!!!!!!!!!
واقعا” مطلب جالبی بود.
ممنون
لطفا از بوزون هیگز بنویسید. جاهای دیگه فقط به خبرش پرداختند. ولی من آخرش نفهمیدم چرا اینقدر اهمیت داره و اینکه آیا 100% تایید شده یا نه؟
http://www.radiozamaneh.com/science/2012/07/05/16647
در ترکی هم همینطوره . در ترکی به سبزی گؤی میگند و به رنگ آبی هم گؤی می گویند.
یادت نره برادر من فقط در ترکی آذزی اینگونه است که در 40 سال اخیر کلمه یاشیل به معنی سبز فقط در میان پیرترها پابرجاست.افراد میان سال هم به یاشیل میگن گوی و افراد جوان و تحصیل کرده ام به فارسی بهش میگن سبز.و این نمونه بارزی از سیاست رضا خانی برای نابودی تورکی در ایران است.
در ضمن داستان به این ساده گیام نیست چرا که جریان استفاده کلمه یاشیل این بوده که سبز اصیلا در ترکی باستان میشود گوو.این را میتوان در فعل گوورمک به معنی سبز شدن هم دید که به صورت گروو و گرین از مسیر دیگر زبانها به انگلیسی هم راه یافته است.حالا میبینید که گوو(سبز) و گوی(آبی) به هم شبیهن پس یه کلمه یاشیل هم نیاز است.
تازه بازم داستان به اینجا ختم نمیشه چرا که تحریف دیگری نیز در زبان ترکان ایران و بعضی مناطق دیگر رخ داده که گوی به معنی آسمان در اصل نماینده رنگ آبی آسمانی یا همان رنگ میان سبز و آبی یا همان فیروزه ایست و معادل دقیق آبی خالص میشود ماوی.
سلام
yashil هم می گن به رنگ سبز
اشتراک لفظی بین آبی و سبز در زبان ما هم وجود داره البته برعکس ژاپنی ها ما به آبی میگیم سبز در حالی که اونا به سبز میگن آبی. حافظ میگه: مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو…یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
حافظ آسمان را سبز میبینه. جالبه
به عنوان یک زبان شناس که سالهاست در فرضیه نسبیت زبانى تامل مى کنم، بسیار از این مطلب شما لذت بردم. مطلب را نگه مى دارم و در وقت مناسب هنگام ارائه بخش نسبیت زبانى، با دانشجویانم -با ذکر منبع البته- در میان خواهم گذاشت. بسیار سپاس.
سلام
جالب بود
چند سطر اول دوسه تا مشکل املایی داشت
مثلا
به شمار می اید
و حکمفرما
اولی رو نوشتین به شما می اید( یه همچین چیزی)
دومی هم که سر همی نوشتین
البته من خودم زیاد این مشکلات دارم
فقط گفتم که سایت زیباییش رو از دست نده
ممنون
زهرامعبودی
عمیقاً لذت بردم…
این نوشته شما من رو یاد مطلبی انداخت، جالب هست که خیلی از افراطی های عرفان مدرن (و مبتنی بر فیزیک کوانتوم) عقیده دارند که “وجود” و “کیفیت وجود” هر چیز ناشی از ذهن ما است و آسمان دقیقا همان رنگی هست که ما میخواهیم و اگر من بخواهم میتوانم آن را زرد ببینم… و البته ادعا هم میکنند فکر کردن نسبت به وجود چیزی آن را ایجاد میکند…
در مورد این شبهه هم که مثلاً چرا همه آسمان را ابی میبینند مدعی هستند به دلیل تلقین آن از کودکی به ما است… یک مثال معروف هم دارند که میگویند جیمز کوک وقتی با کشتی به ساحل استرالیا نزدیک میشد تا در خود ساحل پیاده نشد هیچ یک از بومیان وی را ندیدند… چون تصوری بر وجود و آمدن کشتی بزرگ از آب به سوی ساحل را نداشتند و قرن ها با این تلقین بزرگ شده بودند…
مطلبتان عالی بود… برقرار باشی دکتر مجیدی عزیز
شرمنده
در مورد اون ۲ تصویری که + وسط داشت و مربع در اطرافش همه همون چیزی رو دیدن که دکتر گفت؟
در تصویر اول که یک مربع آبی وجود داره در دومی هم سبز / تمرکز هم که کردم همه ی اطراف خاکستری شد
ربطی با اون تصویره دختره داشت؟
دکتر اگه یه دونه از این گزینههای : «مرا از دیدگاههای بعدی مطلع کن» بذاری هم خیلی خوب میشه
با تشکر
منهم مثل شما پس از تمرکز رو تصویر، چیزی که در مقاله ادعا شده بود رو ندیدم. با تشکر
با عرض سلام
خواستم تشکر کنم بابت این مطلب و خدمتتون عرض کنم این مطلب واقعا یکی از بهترین مطلب هایی بود که تا به امروز به قلم شما خوندم.
واقعا استانداردهای مطلب بینالمللی بود. شما یک مقاله ای که به نظرتون جالب بوده رو نه تنها مطالعه و ترجمه کردید که اون رو با اون چه ما تو ایران داریم تطبیق دادبد که هم کار قشنگی هست و هم نکته سنجی شما رو فقط می طلبه.
ممنون برای این مطلب عالی
مقاله خوب و جالبی را انتخاب کردید. متشکرم.در تایید مطلب شما نقل مطلبی را که حدود بیش از 10 سال قبل از جایی خوانده بودم برای شما و دیگران دوستان تعریف میکنم….
در برخی از کشورها بر روی رنگها و اثرات مثبتی که از لحاظ روانشناسی و اجتماعی دارند بسیار تحقیق میکنند و ارزش قایل هستند.
کارخانه بی ام دبلیو در سالیان نه چندان دور با مشکل پایین آمدن راندمان کار و فروش پایین مواجه شده بودند. پس از بررسی برای رفع این مشکلات مدیریت قرار براین شد سه روش را انجام دهند: رنگ کارخانه ها ومراکز فروش را عوض کردند.
دربین کار هر شیفت به کارکنان آبمیوه میدادند.
درهریک ازاین اماکن موزیک مناسب پخش کردند.
پس ازمدتی مشکلات مذکور بطرف شد….
البته دکتر جان رنگ بین آبی و سبز بسیار اثرمثبتی دارد برای همین دربسیاری از مراکز درمانی لباس کارکنانش از این رنگ استفاده می کنند.
باز هم از شما متشکرم.
دوستان عزیز میدانم که موضوع بحث بیشتر زبان بوده ولی رنگش برای من قشنگ تر بود ….برای همین دیدگاهم را روی اثرات رنگ بیان کردم…..
ارادتمند همه شما
سلام دکتر. ممنون از مقاله عالیای که در این باره نوشتی. من هم در مجله دانستنیها، در ستونی که به یاد دکتر سجادیه و نوشتههاشون درباره ریشهشناسی واژهها مینوشتم، چنین مطلبی نوشتم که به عین برای شما نقل میکنم:
مورد عجیب آسمان سبز رنگ و هیمباهای آفریقایی
عرفان خسروی | پیش از این درباره تاریخ واژههای فارسی و ریشهشناسی آنها و تغییرات معنایی واژهها طی زمان صحبتهای زیادی کردیم. همه این اطلاعات ریز و درشت، اگر تنها برای حفظکردن و نقلکردن برای دوستان باشد، بی مجموعهای بیارزش تبدیلشدهاند. اما اگر توانسته باشیم نوع نگاه رایج درباره ریشهشناسی عامیانه را اندکی جابهجا کنیم و نسبت به «زبانـ»ـی که هر روز استفاده میکنیم، احساسی آگاهانه ایجادکنیم، شاید تنها گام مثبت ما در این راه باشد. اما آگاهی نسبت به زبان، تنها از طریق بررسی ریشه تاریخی واژهها بهدستنمیآید. بنابراین سعیمیکنیم از این به بعد گاهی هم به جنبههای دیگری درباره مطالعه زبانهای بشری بپردازیم و البته از دوستانی که در این زمینه تخصص و مطالعه حرفهای دارند تقاضا میکنیم در این راه یاریگر و راهنمای ما باشند. بهخصوص که نگاه یک زیستشناسی تکاملی، با نگاه یک زبانشناس تفاوت دارد، و همهچیز را از دریچه تغییرات تاریخی و زیستی بررسیمیکند. اتفاقاً مستندی که اخیراً درباره درک انسانها از رنگها دیدهام، بهانهای شد برای نگارش مطلبی که اکنون مشغول خواندن آن هستند.
سالها پیش وقتی بیش از امروز به مطالعه ادبیات کلاسیک ایران میپرداختم، با نکتهی عجیبی درباره کاربرد عنوان رنگ سبز/خضرا در زبان قدما روبهرو شدهبودم؛ به نظر میرسد که در متون کلاسیک فارسی خیلی جاها برای توصیف رنگ آسمان و حتی دریا، از واژه سبز/خضرا استفاده شده است (ناصرخسرو: «ای قبهی گردندهی بیروزن خضرا…»، مولانا: «…چرخ اخضر خاک را خضرا کند»، «…آن ببین که بحر خضرا را شکافت»، حافظ: «دریای اخضر فلک و کشتی هلال…»، «مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو»)؛ خیلی جاها نیز به همرنگی آسمان با سنگ زبرجد/زمرد (که سبزرنگ است) اشاره شده است (حافظ: «بر این رواق زبرجد…»، «…بر قبه طارم زبرجد»). فیروزهای هم توصیف دیگری است که از رنگ آسمان کردهاند که رنگی میان سبز و آبی است. البته برخی جاها نیز به رنگ کبود/ازرق برای گنبد آسمان اشاره شدهاست (ناصرخسرو: «بشنو سخن این کبود گنبد…») که البته بسامد بسیار کمتری دارد، و واژه «آبی» هم ظاهراً تنها در دوره جدید معنای رنگی پیدا کردهاست. درباره این کاربرد عجیب رنگ سبز هیچ توجیهی پیدانشدهاست و اساتید تاریخ ادبیات تنها به این نکته بسنده کردهاند که شعرای ایران، از یک سنت ادبی برای سبزنامیدن آسمان پیروی کردهاند. اما این پرسش فکر من را رها نکرد تا اینکه مدتی پیش چند مقاله درباره رابطه «زبان» و «رنگ» به چشمم خورد (میتوانید مقالهها را از این نشانیها ببینید: http://goo.gl/I4vJR، http://goo.gl/Ttpyg، http://goo.gl/JUKgJ و البته یک مقاله دیگر با نگاه انتقادی: http://goo.gl/D8dcl). موضوع تحقیق این مقالات درک رنگ در مردمان «هیمبا» (قبیلهای آفریقایی) است. آنها رنگها را مانند ما طبقهبندی نمیکنند. مثلاً به قسمتی از طیف سبز و طیف آبی، میگویند «بورو» و به قسمت دیگری از طیف سبز و طیف زرد و نارنجی میگویند «دومبو» (در خود مقالهها نمودارهایی وجود دارد که این موضوع را به خوبی نشانمیدهد). اما ماجرا فقط همین نیست. در مستند بسیار جالبی از مجموعه «Horizon» به نام «تو همانی را میبینی که من میبینم؟» (تولید سال ۲۰۱۱) آزمایشی جالب روی مردم هیمبا انجاممیشود. در مرحله اول چند مربع رنگی به آنها نمایش دادهمیشود که به نظر من و شما همگی یکرنگ هستند، اما اختلافی بسیار جزئی در یکی از مربعها وجود دارد که ناشی از تفاوت در میزان جزء آبیرنگ است. اما جالب است که هیمباها بیمعطلی مربع متفاوت را تشخیص میدهند. در مرحله بعدی باز تعدادی مربع رنگی به آنها نشان دادهمیشود. اینبار رنگ یکی از مربعها به وضوح (برای چشمان ما) با بقیه فرق دارد، اما چشمان تیزبین هیمباها نمیتوانند تفاوتی میان رنگها تشخیص دهند (قسمت کلیدی مستند را از اینجا ببینید: http://goo.gl/uPxkM و تورنتاش را از اینجا بارگزاریکنید: http://goo.gl/Zd6fE). نتایج این تحقیقات نشانمیدهد نامی که ما انسانها به قسمتهای مختلف طیف میدهیم ممکناست همیشه یکسان نباشد، و این تفاوت واقعاً با درک ما از رنگها وابستگی معناداری نشانمیدهد. برخی زبانشناسها دوستدارند بگویند این تأثیر زبان بر روی قشر بینایی مغز است، اما شاید موضوع به این سادگی هم نباشد. بههرحال اکنون با وجود چنین مورد عجیبی، دیگر سبزنامیدهشدن آسمان توسط شعرای ایرانی چندان عجیب نیست. بعید نیست همانطور که معنای واژه آبی در چند سده اخیر دگرگونشده، معنای واژه سبز، و البته درک ما از رنگ سبز هم دگرگون شدهباشد. به هرحال فهمیدن بهتر این موضوع وابسته به تحقیقات بیشتر و روشمند مردمشناسی، زبانشناسی و عصبشناسی است.
بعد از توضیحاتتون خیلی مشتاق شدم این تورتنت را دانلود کنم، ولی متأسفانه آدرسی که دادید، خالی است.
سلام. فکر میکنم از وقتی این مطلب را نوشتم، برخی از چیزهایی که در اینترنت آپلود کرده بودم (در سایت آیفایلایت) پاک شده است. اگر مایل هستید مستند را ببینید با ایمیل من تماس بگیرید تا فایل تورنتاش را برایتان بفرستم. نشانی من erfan.khosravi در جیمیل است. خوشحال میشم بتونم کمکی کنم.
چه طور میگین کبود برای آسمان کمتر به کار میره و بسامد کمی داره؟ اتفاقاً برخلاف چیزی که میگین بیشترین صفتی که همیشه از مادربزرگهامون درباره آسمون شنیدیم همینه: یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود….
این مطلب دیگه هم درباره تغییر معنایی کلمات سیاه و سپید در زبانهای مختلف بود:
واژهها در بستر فرهنگ معنی میگیرند
عرفان خسروی | یکی از خوانندگان عزیز ریشه واژههای «سیاه»، «اسود» و «black» را پرسیدهبودند. «سیاه» و «black» هر دو واژههایی با تبار هندواروپایی هستند، اما همریشه نیستند. واژه «black» انگلیسی، بهنحو عجیبی از ریشهای با معنای متضاد مشتقشده است. این کلمه که در انگلیسی میانه و باستان به صورت «blak» و «blæc» ضبطشده از ریشه «bhel» هندواروپایی آمده است. از همینریشه در برخی زبانهای دیگر هندواروپایی نیز واژههایی مشتقشده اند که کمابیش معنی «روشن» و «براق» میدهند (مثلاً «bhárga» در سنسکریت). یکی از واژههای دیگری که از این ریشه باستانی مشتقشده، «blanc» در آلمانی باستان است. این واژه به صورت مؤنث «blanche» به زبان فرانسه رفته (مصدر «blanchir» یعنی سپیدکردن) و سپس از فرانسه در انگلیسی میانه بهشکل «blaunchen» (مصدر سپیدکردن) وامگیریشده و بهصورت «blanch» در انگلیسی نو درآمده که معنی «رنگزدایی» میدهد. واژه «bleach» (سپیدکردن) در انگلیسی نو نیز از همان ریشه آلمانی باستان گرفتهشدهاست! جالبتر اینجاست که حتی «blank» انگلیسی نو (به معنی «خالی») از همان مصدر فرانسوی بهمعنی سپیدکردن گرفتهشدهاست! اینجاست که هم دلیل غنای زبان انگلیسی معلوم میشود (وامگیریهای متعدد و چندگانه از زبان فرانسه) و هم مشخصمیشود چطور زبان انگلیسی (که از شاخه زبانهای گرمنی است) اینقدر به زبان فرانسه (که یک زبان رومن است) شباهتیافتهاست. درحقیقت وابستگی فرهنگی و قرنها داد و ستد با رومیها و جانشینان فرهنگی آنها زبانی پربار مانند انگلیسی خلقکرده و نه تبار و اصالت باستانی زبان انگلیسی. ما هم باید به همین نکته درباره واژههای وامگیریشده از زبانهای ترکی و عربی دقتکنیم. گرچه پسندیده و زیباست که واژههای زیبا و با تبار ایرانی بهکار ببریم، اما جایگاه وامواژههای فراوان زبان عربی و ارزش آنها در زبان فارسی نباید نادیدهگرفتهشود. در زبان فارسی واژه «سیاه» از ریشه «سیاک» در پارسی میانه (پارسیک) گرفتهشده و با «سیاوَه/سیامه» در پارسی باستان و اوستایی و سنسکریت همریشه است. نامهای «سیاوش» و «سیامک» نیز هردو از همین ریشه گرفتهشدهاند. این ریشه در زبان لاتین بهصورت «Cimex» (کیمکس: سوسک/ساس) دیدهمیشود. همینموضوع نشانمیدهد احتمالاً معنی ریشه هندواروپایی آن (که احتمالاً kiemo بودهاست) با معنای رایج در زبانهای ایران متفاوت است. واژه «اسود» (سیاهتر) در زبان عربی نیز از ریشه سهحرفی «سود» سامی گرفتهشده است و ارتباطی به زبانهای هندواروپایی ندارد. جالباست که این ریشه در زبان عربی کاربرد دارد و البته معناهای دیگری هم یافتهاست (برای مثال بهصورت استعاری معنی شور و جنون میدهد). واژه رایج برای معنی رنگ سیاه در عبری «שחור» (شهور) است که بیشتر معنی «تیره» و «سوخته» میدهد. جالبتر ایناست که واژه همریشه دیگرش «חור» (هور) است که معنی «رنگپریده»، «بیرمق» و حتی «سپید» میدهد! شاید مهمترین نکتهای که از بررسی ریشه این لغات بهدست میآوریم اینباشد که چگونه معنی واژهها در فرهنگهای مختلف تغییرمیکند و حتی واژگون میشود. آیا تاکنون به معنای واژه «دیو» در فارسی و واژههای همریشه آن در زبانهای هندواروپایی دیگر فکرکردهاید؟
مطلب رنگی و قشنگی بود.
راستی باید بگم:کیفیت مطلب در خوانده شدن یا نشدن آن موثره نه کمیتش.
اونایی که مطالب طولانی رو نمی خونند، کوتاهش رو هم کامل نمی خونند.
پس دکتر جون برای دلت بنویس؛ به دل ما میچسبه 🙂
خیلی عالی بود.منم تا آخرش رو خوندم:)
مرسی دکتر
من واقعا با هر پست جدید یه چیز جدید به دانسته هام اضافه میشه و “بهترین وبلاگ ایرانی” واقعا برازنده این وبلاگه
امیدوارم همیشه بهتر و بهتر بنویسید
سلام
مقاله خیلی جالبی بود
من ترک آذربایجانی هستم . همیشه من تو این فکر بودم که چرا ما کلمه ای که کاملا دو رنگ سبز و آبی رو از هم متمایز کند رو نداریم که این مقاله برام بعضی چیزهارو روشن کرد.
ما (آذربایجانی ها) برای رنگ آبی “گوی” (گوی یا گوک به معنی آسمان هم است) استفاده می کنیم درحالی که برای چیزی که رویدنی است هم “گورمک ” یعنی رویدن استفاده می کنیم همین باعث میشه که اغلب قدیمی ها تو گفتن و تمایز رنگها بین آبی و سبز مشکل داشته باشند . البته این مشکل فقط مربوط به ما نیست ترکهای نرکیه ای هم همین مشکل رو داشتند چرا که اونها هم الان برای آبی ” ماوی” که از کلمه عربی ” ما ” اومده رو استفاده میکنند که کاملا مشخصه اونها هم قبلا رنگی به نام آبی رو نمیشناختند .
البته آلان ما توی ترکی آذربایجانی برای سبز “یاشیل” و برای آبی ” گوی” استفاده می کنیم یعنی اینکه توزبان ما وقتی کلمه ای جدید میاد قدیمترین اسم برای جدیدترین شئی انتخاب میشه و برای قدیمیترین شئی اسم جدید انتخاب میکنیم
توی زبان ترکی آذربایجانی نکته ای که شبیه همین بود فاوت بین رنگ “زرد ” و قرمز” است . دقیق نمی دونم اما قرمز باید کلمه ای ترکی باشه اما قدیما زیاد تفاوتی بین قرمز و زرد وجود نداشت به طور مثلا ما برای “سرخ کردن ” ” قیزارتماف ” می گیم در حالیکه برای طلا ” قیزیل ” استفاده می کنیم . الان تو ترکیه و آذربایجان هم قرمز و زرد کاملا جدا هستند و جالبه که بازهم برای قرمز که از زرد مشتق شده یعنی قرمز که کلمه نسبتا جدید است قدیمیترین اسم که همان از فعل” قیزارماق” است “قرمیز” استفاده می کنیم و قدیمیترین مفهوم که همان زرد است با اسم جدید “ساری میشناسیم.
البته تاثیر زبان تو ادراک دنیا به همینجا ختم نمیشه من تو کلاس زبان که بودم برای تعریف فلفل به انگلیسی گفتم که میوه ای است تلخ مزه .استادم گفت نه همچین چیزی نیست من خیلی تعجب کردم و گفتم ما 4 تا مزه داریم (تلخ ، شیرین ، شور، ترش) باهم استادم قبول نکرد.یکی از دختر تو کلاس که خودش ترک بود اما مثل اینکه اینجا بزرگ شده بود گفت که تو ترکی چیزی به اسم مزه “تند” نداریم .
من حالا هم نمیفهم که تند چه مزه ای است شاید کمی تلخ رو به اسم تند میگن ولی بازهم مشخصه که تلخه .
من خیلی دیدم که فارسها تو زبانشون خیلی ابهام دارن ولی با وجود ابهام تو صحبتها هاشون به راحتی منظور همدیگرو می فهمه نن ولی یک ترک با فارس صحبت میکنه همیشه دچار مشکل است شاید دلیلش تعداد افعال زیادی که تنها برای انجام یک کار خاص به طریقهای مختلف تو زبان ترکی است و باید تو صحبت کردن به طور مشخص بیان بشه.
به طور مثال برای بستن یک در تو ترکی میشه فعل”اورتمک” یعنی بستن در به طوریکه که در بسته نشه ولی جلوی دید داخل خانه از بیرون سلب بشه رو میرسونه که زبونه فارسی وجود ندارد.
در جمع مقاله خوبی بود
ما توی شیراز میگیم پیش کردن. مثلا میگیم در رو پیش کن
ما اصفهانیها نیز همین اصطلاح رو به کار میبریم.
تو تهران هم همینطوره!
من همیشه تعجب میکردم چرا به ماهی قرمز سفره هفت سین ما تو ژاپن ماهی طلایی گفته میشه و برعکس بعضی وقتها رنگ طلا به سرخ تعبیر میشه. گویا قرمز و طلایی هم توی فرهنگها با هم تداخل دارن.
تو فارسی وقتی میگیم : “در را پیش کن ” همین معنی رو میده
حس لامسه من میگه تلخ و تند دو مزه کاملا متفاوتند مثل مزه قهوه فرانسوی بدون شیر و شکر و فلفل قرمز. حالا میشه برای توصیف هر کدوم از این دو حس یه لغت اختراع کرد ولی این دو مزه متفاوتند
برای اون حالت بستن درب هم “پیش کردن” هست با همون تعریف
کلا بحث کفایت یک زبان در توضیح مفاهیم واقعا گسترده تر از این سطح آنالیز هست و با بررسی چند تا لغت قابل تحلیل نیست. همونطور که لغت برف اسکیموها یا انواع “دویدن” انگلیسی گواهه، هر زبانی در گستره های فرهنگ و تاریخ و جغرافیای منطقه خواستگاهش در بیان یک سری مفاهیم قوی هست.
و نتیجه گیری نهایی که در فارسی برای بیان مفاهیم، لغت کافی نیست کاملا سطحی و نادرسته
مهدی جان لطفا اگر سواد درست و حسابی درباره تورکی نداری آبروی این زبان را نبر!اتفاقا یاشیل از قبل تر از ماقبل تاریخ در تورکی وجود داشته است،هر چند که در آن زمان زبانی به اسم تورکی وجود نداشته ولی ریشه این زبان از 30-20 هزار سال بیش این کلمه را دارا بوده است.اثبات آن هم سخت نیست با توجه به مشترک بودن ریشه سرخ بوستان آمریکا با تورکان آسیا و جدا شدن آنها در 30-20 هزار سال بیش از یک دیگر؛هنوز هم چند صد کلمه مشترک بین این دو زبان موجود است((مثل هاوا(هوا)-سو(آب)و…)).که اتفاقا یکی از آنها کلمه یاش+ایل=یاشیل است.یاش یعنی چیزی که سبز و سالم است و یاشیل یعنی سبز.زبان ناقص تورکی استامبولی سالهاست که بر تورکی کاملتر آزرباجانی سایه افکنده و مردم ایران که سواد آزری نمیدانند آن را اصل و این را فرع میدانند.شاید باورتان نشود ولی این بلا به سر تورکی استامبولی تنها در 50 سال اخیر رخ داده است چون اگر شما به فیلمهای 50-40 سال ترکیه ای نگاه کنید تورکی آنها تقریبا هیچ تفاوتی با تورکی آزربایجانی ندارد.دلیل وضع امروزی استامبولی این است که((کلاغ میخواست راه رفتن کبک را یا بگیرد راه رفتن خودش هم یادش رفت)).حالا بریم سر کلمه گوی.گوی یعنی آسمان و همچنین رنگ آبی که رنگ آسمان است.به نظر میرسد که رنگ گوی به معنی آبی در اصل گویجا بوده ولی بسوند جا به مرور از بین رفته است.ولی دلیل اصلی سر گشتگی مهدی جان فعل گویرمک به معنی سبز شدن و از طرفی از بین رفتن تدریجی کلمه یاشیل در ایران است.ولی معنی گوی در کلمه گویرمک؛گوی(گویجا) به معنی آبی نیست.بلکه به معنی بالا و آسمان است و گویرمک یعنی بالا آمدن یا سر ازخاک بر آوردن.
ممنون . منتظر داستانهای جالب شما هستم
ممنون از مقالهی خوبی که نوشتید.
همیشه از خواندن مطالب وبلاگ شما لذت میبرم.
راستی نکتهی عکس آن دختر چه بود؟
گل و بته را ببینید.
مطلب فوق العاده ای بود.طوری نگارش و نوشته شده بود که خواندن آن را تا انتها میسر می کرد.فقط در زمینه ی اون دختر تاراهومارایی من متوجه چیز جالبی نشدم!!
از طریق معرفی یکی از دوستان اینجا آمدم و مطلب را خواندم. نکتههای خوبی در این مقاله بود ولی تمام ماجرا این نیست. تاثیر زبان بر ادراک درست است اما تاثیر جهان پیرامون بر خود زبان بایستی برجستهتر دیده شود (به همان مثال اسکیمو دقت شود). ضمنا دوستان لطفا دست از سر حافظ بردارید و قبل از اظهارنظر در مورد اینکه حافظ آسمان را چه رنگی میدیده سعی کنید معنی شعرش را بفهمید!
خوب است حافظ را به نام شما سند نزده اند که این طور او را مصادره می کنید و برای دیگران تعیین می کنید چگونه با شعر او برخورد کنند.
چقدر خوب است این احساس خوددانشمندپنداری را کنار بگذاریم و سعی کنیم اتز موضع بالا با دی گران برخورد نکنیم. دیگرانی که برخی کامنتهای بالا نشان می دهد بسیار هم مطلع هستد.
من هم یک بار یک مقاله ی مرتبط با همین موضوع خواندم. در آن مقاله اشاره شده بود به قبیله ای که به جای کلمات «جلو، عقب، راست » و غیره از جهت های جغرافیایی استفاده می کردند. و جالب است بدانید که آنها هم به ادراک خاصی رسیده بودند، و مانند پرندگان که میدان مغناطیسی را حس می کنند شمال و جنوب و شرق و غرب را حس می کردند و احتیاجی به قطب نما نداشتند. اصل مقاله را می فرستم اگر پیدا کردم.
در ضمن، در زبان ارمنی هم نکته ی جالبی که هست، میوه هایی که ما «زرد» به حساب می آوریم، سفید می دانند. مثلاً گیلاس سفید، انگور سفید. و هیچوقت هم از اصطلاح سفید شدن استفاده نمی کنند. بلکه همیشه می گویند رنگ از دست دادن. مثلاً اگر بگویی فلانی مثل گچ سفید شد مفهوم را می فهمند ولی هیچوقت به این صورت مسأله را بیان نمی کنند.
قرمز کلمه ایه که از عربی وارد ترکی شده. این کلمه وارد زبانهای غربی هم شده. تو انگلیسی به قرمز سیر crimson گفته میشه.
http://www.nisanyansozluk.com/?k=k%C4%B1rm%C4%B1z%C4%B1
ترک های باستان از کلمه “ساریغ” برای رنگ زرد و برای رنگ قرمز از “قیزیل” استفاده میکردند که امروز توی آزربایجان معادل “طلا” هست.
جالبه که با وجود کلمه “یاشیل” برای سبز در ترکی باستان، “گؤک” به کار رفته توی کتیبه های اورخون هم، هم به معنای آبی و هم به معنای سبز به کار رفته.
مطلبتون خیلی خوب بود ، جالب اینجاست که مادر بزرگای ما هم به رنگ آبی ،سبز می گفتن !!!!
اما یه خوب دیگه که در این مورد خونده بودم رو معرفی می کنم ، خیلی کامله :
“چرا در متون کهن جای رنگ آبی خالی ست؟”
http://naatashamoharramzadeh.persianblog.ir/post/241/
مطلب خوبی بود. من مدت ها راجه به این مسایل فکر و تحقیق کرده بودم و آشنایی داشتم.
نکته ی جالب دیگه اینه که فقط رنگ ها نیستن که چنین داستان هایی دارن برف مثال خوبی بود که خودتون هم آوردین.
من اهل شمالم و تو زبان شمالی برای بارش باران بیش از ۶ نوع کلمه و برای مه گرفتگی از ۸ کلمه مختلف استفاده میشه به دلیل غرابت و وفور.
که واقعا میشه رساله های تحقیقی مناسبی بشن
—————————————————————————-
اینجا یک نمونه از رفتارهای عجیب ما ایرانی ها رو میبینیم. من تقریبا سایر پست های بلندتون رو خوندم و کامنت های انتهاشم دیدم اما کامنت های این پست فرق دارن که میتونه به دلیل
۱- جمله ی اعتراضی-التماسی ابتدای پست
۲- قبولندن مخاطب به خودش که مثل بقیه نیست و سر سری رد نمیشه
۳- جذابیت پست
۴- طولانی نبودن به اندازه ای که تو ذهن مخاطب القا شده بود (کلی عکس داشت و اندازه ی سایر پست های طولانیتون هم نبود)
باشه.
خوندن کامنتها لذت پست به این خوبی رو چند برابر کرد. از همه متشکرم.
سلام
مرسی از این همه زحمت و کار خوب ترجمه این مقاله.
پایدار باشی دکتر جان
مقاله خیلی جالبی بود. تا آخر خوندم. و بسیار لذت بردم. البته نکتهای که اینجا بهش اشاره نشده اینه که توی همه فرهنگها افرادی هستند که بین بعضی رنگهایی که بقیه اون جامعه میبینن نمیتونن تمایز قائل بشن که بهشون میگن کوررنگ و دلائل کاملاً فیزیولوژیک هم داره و بیشتر تمایز آبی و سبز و قرمز در این افراد مختله.
یک نکته دیگه هم که نمیدونم درسته یا نه اینه که من فکر میکنم زنها رنگها رو بهتر از مردها تشخیص میدن و براساس تجربه شخصی دایره لغات و درک و کاربرد بیشتری برای رنگها دارن مثلاً صورتی و گلبهی و نارنجی به وضوح برای زنها قابل تمایزه ولی خیلی از آقایون تفاوت عمدهای بین اونها پیدا نمیکنن.
همین خاصیت در حیوانات هم وجود داره. در بیشتر حیوانات نرها رنگی هستند نه مادهها که نشون میده نرهای رنگی مادهها رو جلب میکنند ولی مادهها احتیاجی به رنگ برای جلب نرها ندارن که نشون میده نرها رنگ زیاد براشون مهم نیست! البته امروزه این موضوع تو انسان برعکس شده چون کلاً جنسیت در انسان برعکس شده و برخلاف طبیعت انسان تو انتخاب جنسیت معکوس عمل میکنه و تمام حیوانات انسان مردسالار شده و جنس انتخاب کننده مذکر شده و جنس مونث مجبور شده خودش رو با رنگهای تند و متنوع آرایش کنه چون در حالت طبیعیش برعکس انسان مذکر، انسان مونث مثل همه حیوانات دیگه کمرنگتره و جنس مذکر هم در دیدن و افتراق رنگها ضعیفتره!
اینها همه نکاتی بودن که فکر میکنم میتونه به این مقاله مربوط باشه. تفاوت دریافت رنگها به نظر بیشتر از تفاوت زبان و فرهنگی و توی یک فرهنگ ثابت هم اقلیت (کورنگ) و همچنین بین مرد و زن اختلاف وجود داره.
نکته آخر هم این که من اون نقاط آبی که وسطشون یک + بود رو اون طور که در مقاله گفته شده ندیدم. نهایت تلاشم بعد از مدت طولانی خیره شدن این بود که رنگها کمی به هم نزدیک شدند نه اون نتیجهای که پایینش اومده.
خیلی عالی بود
موفق باشین …
خیلی ها خوندن دیدی اشتباه می کردی
ممنون آقای دکتذ. این پرسش برای من هم بوجود آمده بود که آیا همه مردم دنیا رنگها را مثل من میبینند. مثلا پدرم به یک ماشینی که از دید من سبز رنگ بود میگفت آبی! من همه به این فکر کرده بودم. مقاله ارزشمندی بود و خیلی استفاده کردم.
دکتر لطفا مقالات علمی بیشتری رو برامون ترجمه کنین
ما هستیم و میخونیم ولی کامنت نمیزاریم !!
خود من الان دو سال و خورده ای با یک پزشکم و فکر نکنم بیشتر از 5 تا کامنت گذاشته باشم ولی بیشتر مطالب طولانی و جالبتون رو خوندم
مخصوصا کتاب هایی که معرفی میکنین
ممنون دکتر جان
kheyli jaleb bud kheyylii…
با سلام و درود:
{تفاوت زبانی، روی ادراک ما از دنیای خارج تأثیر میگذارد.} این از پایه های اصلی فرضیه نیچه در مورد عدم تفاوت بین ادراک آگاهانه و نیاز های غریضی هم هست . کتاب فراسوی نیک و بد ؛ نیچه .
بسیار جالب بود جناب مجیدی. به نظر من همه چیز به نیاز آدم ها بر میگرده. همین نیازها هستند که ادراک رو شکل میدن. و مجددا همین ادراک، بستر بروز نیازهای ما خواهند شد…
اینکه مقاله خوب رو پیدا کنید ترجمه کرده و با اصطلاح فرنگی ها لوکالش کنید جای تحسین داره . دوستان هرچی که جای تشکر و قدردانی داشته باشه گفتند.
مثل همیشه فوق العاده
ممنون جالب بود.
عرض ارادت
گمانم نیاز و استفاده از رنگ باعث نامیدن و تمایز افکندن بین رنگهای طیف ها میشود. کسانی که قالی بافی میکنند از رنگهای زیادی استفاده می کنند،ما هم مانند آنها رنگها را متمایز میبینیم اما نام آنها را نمی دانیم چون نیاز برای نامیدنشان نداشته ایم . بنظرمان جالب است قومی برای آبی و سبز لغت واحدی به کار می برد ، اینطور به ذهن متبادر میشود ک سبز آبی دیده میشود ، این برداشت کسی است ک برای بار اول این مطلب را می خواند چون در مطلب مداقه نمی کنیم سختمان م ی آید ک در ازمنه ی قدیم کشورمان سبز و آبی یک نام داشته اند.شاید آن شاعر ک آسمان را به گنبد خضرا ماننده کرده دامنه ی لغاتش برای رنگها محدود بوده ، دنیای من دنیای کلمات من است چه با آنها توصیفش میکنم،هر قدر محودتر توصیف من هم سطحی تر و بی قدر تر ، نامیدن رنگ هم بهمین طور.بار اولی که با زن قالیبافی رو در رو شدم از تعداد نام رنگی ک میدانست حیران شدم . نیاز به نامیدن اسمش گمانم باشد بهتر است. مقاله ی خوبی است اما کلافه و گم است ، از گیجی افاده معنا نمیکند ، و لغات ناصحیح جای لغات درست نشانده شده.با اینکه مطالب خوبی مینویسید یا ترجمه میکنید اما با تعجیل و بی ویرایش.علاقه ام به خواندن مطالبتان به این دو دلیل کم شده.سلاست کلام دکتر
خیلی ممنون از متن قشنگت.
مدتی بود که مطالعه نداشتم مقالت منو به مطالعه کشوند.
قشنگ بود ممنون 🙂
واقعاً مقالهء جالب و پرباری بود.
سپاسگذار
با سلام
مرسی از مطلبتون
مقاله رو بیخیال !!!!! :دی
این میگوِ چقدر خوشگله !
از بس رنگ تشخیص میده خودشو 1000 رنگ کرده
سلام. مطلب جالبی بود. تا آخرش خوندم.
سلام
آخرش را نفهمیدم . متن تا فرضیه نسبیت خوب پیشرفت ولی …
سلام
به این نکته هم خوبه اشاره بشه که قبل از اومدن قهوه حدود 300 سال پیش به قهوه ای چه گفته می شده و در شعر کهن چه نامیده شده است.
در تورکی که همیشه کونور به معنی آفتاب سوخته یا کبود شده در اثر ضربه که باعث درد سطحی میشود بوده.
این چند نام بودن رنگ ها توی زبان ترکی که توی ایران رایج هست هم وجود داره. کلمه ی Gov هم به آبی و هم به سبز اطلاق میشه. مثلاً به آسمان و سبزه هم همین کلمه استفاده میشه. یا وقتی میخوای بگی سبز شد تبدیل به فعل می شه به شکل govaydi. البته رنگ ها نام های دیگه ای هم دارن برای متمایز کردن مثلا به سبز yaşıl هم میگن.
معذرت میخام شما احتمالا اهل میاندواب نیستین که به گوورمک میگین گوویمک یعنی مثل بعضی بچه ها به ر میگین ی.البته قصدم توهین نیست بلکه یاد آوری این نکتس که لهجه روستای من یا تو معیار یک زبان نیست.
اتفاقا منم چند وقت پیش خاطرات سفر دو نفر به تاجیکستان رو می خوندم که یکیشون چشایه سبزی داشت و مردم بومی نواحی کوهستانی اونجا بهش میگفتن چشاش کبوده!
جالبه تو سایت خارجیش 76 نظر هست، با نظر من هم می شه 76 تا نظر اینجا!
بسیار عالی.
تا جایی که اطلاع دارم تصور عامه دربارهی وجود کلمات بسیار برای «برف» در میان اسکیموها، درست نیست.
مرسی ، جالب بود.
در هر منطقه ای برای چیزهایی که مردم زیاد باهاش سر و کار دارند ، لغتهای بیشتری وجود داره: مثلا جهرمی ها لغات زیادی برای خرما دارند، یا شمالی های قدیمی برای هر نوع بارانی، نام بخصوصی استفاده میکردند.
بسیار عالی بود. ممنون از وقتی که گذاشتین
از وقتی تابستون اومده مطلبی نخونده بودم که اینقدر ذهنم رو درگیر کنه
دکتر جان چندصباحی از این مقالات بذار برای جو 1پزشک خیلی خوبه
سلامت و موفق باشید
بسیار عالی بود
دنیا از رنگ ساخته شده ؟این نتیجه گیری من بود از مقاله
با آقای گای دویچر و کتاب مهم و خواندنی اش از طریق لینک مطلبی در کامنت ها آشنا شدم (چرا در متون کهن خبری از رنگ آبی نیست؟)
این نشانی سایت ایشان است. کتابش در iBookstore اپل هم موجود است. http://www.guydeutscher.org
(در فروشگاه آیبوکز، میتوان سمپل یا نمونه ای از هر کتاب را دریافت کرد تا در صورت علاقه، کل کتاب را خرید.)
ممنون از این مقاله خوب و خواندنی، ممنون از افزوده های بومی و وطنی، و ممنون از کامنت های خوب همه دوستان 🙂
ممنون عالی بود
افرین……خیلی جالب بود…..مرسی
بعضی تصاویر وسط مطلب لود نشدند
مثل اکثر مواقع , این مقاله بسیار جالب, نو و راهساز !!! بود.
از مطالب مربوط , مطلب”چگونه زبان بر درک رنگ تأثیر میگذارد” بود. نمیدونم چرا لینکش نبود.
به شخصه از نوشته های مربوط به نسبیت زبانی و رنگ به شدت استقبال میکنم.
سپاس
عالی بود. مقاله ی بسیار بسیار پر از اطلاعاتی بود. هنری زبانی اجتماعی ممنون
نمونه ای از اسم رنگها در تورکی اصیل:
رنگ ترکی معادل فارسی
گوی آبی
آچیق ماوی آبی روشن
ساری زرد
قره سیاه
آغ سفید
کونور یادا قهوه قهوه ای
آلتین-قیزیل طلائی
گوموشو نقره ای
مور بنفش
کویو تیره-کبود
آل(تند آتشین)یادا قیرمیز قرمز
پنبه صورتی
ترونجی پرتقالی یا نارنجی
یاشیل سبز
در ضمن بز به معنی خاکستری یادم رفت
بسیار متن جالبی بود. بیشتر اوقات رنگ در روانشناسی بحث میشود. ولی اشاره به رنگ به عنوان یک مفهوم اساسی در جامعه شناسی و فرهنگ شناسی بدیع و جالب بود. بسیار ممنون
اخیرا طرحی برای نام گذاری رنگها در زبان فارسی و کارایی نظریه برلین و کی برای زبان فارسی انجام و مقاله آن منتشر شده است
“طرح «نامگذاری رنگها در زبان فارسی» اجرا شد”
ایسنا: کد خبر: 93030401818
یکشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۳ – ۱۲:۱۴
Color naming for the Persian language
http://onlinelibrary.wiley.com/doi/10.1002/col.21887/abstract
سلام آراز جان ممنون به خاطر اطلاعات معلومه اهل مطالعه هستی
ممنون میشم ایمیلت رو برام بفرستی کلی سوال دارم ازت
mehdi_mm20@yahoo.com
سلام عالی بود من دانشجوی مترجمی زبانم داشتم درباره رنگها different expression of colours دنبال مقاله میگشتم تصادفا مقالتونو خوندم عالییییییی بود عالییییییی. ممنونم ..موفق باشید
سایت بسیار خوبی دارید. خسته نباشید. مقاله بسیار عالی بود.
NOMAD
از مطلبی که زحمتش رو کشیدید و در اینجا قرار دادید بسیار متشکریم برای ما خیلی خیلی جالب بود ولذت بردیم
من تا حالا فکر میکردم میگن در رو پیچ کن :))
البته تو زبان ترکی هم میگن پیش کن به نظرم
جالب بود