دروغهای دوستداشتنی
با سبک ادبی رئالیسم جادویی شاید آشنا باشید، سبکی که اگر یکی از کتابهای مارکز را خوانده باشید، دستتان آمده چیست، در این سبک نویسندهای آمیزهای از واقعیت و خیال را در کنار هم میگذارد.
سخن امروز من من در مورد این سبک ادبی یا مارکز نیست، بلکه در مورد یک روند فکری خاص است که مدتهاست نشانههایی از آن را در اینترنت و خارج از اینترنت میبینیم.
1- مشهورترین آنها شاید همان نامه کذایی چارلی چاپلین به دخترش باشد، اگر در اینترنت جستجو کنید، در صدها سایت این نامه که متنی بسیار زییا دارد منتشر شده است، فکر کنم در رادیو هم در چند برنامه متن این نامه قرائت شده باشد، اما این نامه نوشته چاپلین نیست و سالها پیش «فرجالله صبا» -روزنامهنگار نشریه روشنفکر- با هدف نوشتن یک نوشته فانتزی به سبک روزنامههای غربی، این نامه را خلق کرد، هدف او البته دروغپردازی نبود، بلکه او میخواست خلاقیت خود را در نوشتن یک نامه به بوته آزمایش بگذارد که ظاهرا هم بسیار هم موفق بود.
میزان استقبال از این نامه نشان داد که گاه چقدر روح ما نیاز به باور کردن دروغهای دلپذیر دارد و گاه دروغهایی که مطابق میل ما تدوین شده باشند، چه اندازه در مقایسه با حقایق پذیرفتنیتر هستند. (+)
2- در سال 1365 ذبیحالله منصوری درگذشت، مترجمی که عامه مردم او را بیشتر از نامدارترین مترجمان دیگر میشناسند و شهرت او به مراتب بیشتر از مثلا نجف دریابندری یا مهدی سحابی است. او انبوهی از کتابها را ترجمه کرده است و شخصا زمانی که کتابهای سینوهه، جراح دیوانه یا شاهزاده خانم محکوم (دکابریستها) را میخواندم، بسیار لذت میبردم، اما این مترجم علیرغم همه دینی که به خاطر کتابهایش داریم، ظاهرا سبکی خاصی از ترجمه مورد نظرش بود، سبکی که در آن مترجم به متن اصلی وفادار نیست و داستان را بسط میدهد. زمانی که اولین بار این واقعیت را دریافتم با خودم فکر کردم که خدای من! چند درصد آن داستانهایی که خواندم، ترجمه صحیح بودند و چند درصد خیالپردازی مترجم؟!
اما با این وجود، کتابهای منصوری همچنان به صورت رسمی و غیررسمی خوب میفروشند و خوانده میشوند، چرا؟ چون او ظاهرا ذائقه خواننده ایرانی و چیزهایی را که مطابق میل آنهاست، بهتر از خود آنها میدانست.
3- بعد از زلزله آذربایجان در فیسبوک خبرهای جالبی منتشر شد که بسیار لایک خوردند، یکی از آنها این بود که علی دایی خودرویش را فروخته و خرج هموطنان آسیبدیده کرده است، البته علی دایی به نوبه خود، تلاشهای خوبی در این زمینه انجام داده بود، اما این خبر نادرست بود.
اما خبر جالبتر این بود که «آنجلینا جولی» قدم رنجه کردهاند و به آذربایجان آمدهاند، خبر با عکسهایی حعلی منتشر شده بود.
معلوم نیست که این تنظیمکننده خبر با چه هدفی، این مطلب را در فیسبوک تولید کرده بود، اما لایکهای پرشمار نشان میداد که در کارش موفق بوده است.
4- چند ماه پیش، مطلب بسیار جالبی در مورد «زن عاشق سرخپوش میدان فردوسی» خواندم، این مطلب را میتوانید در اینجا بخوانید. مطلب نابی بود.
اما ظاهرا از چند ماه پیش تا به حال ذهن خیالپرداز بعضیها فعال شد و در کمال تعجب به خبر اصلی مطلبی را افزودند: «کریس دی برگ» ترانه بانوی سرخپوش The Lady in Red را برای این بانوی ایرانی خوانده است!
این یکی را که خواندم دیگر تاب نیاوردم و دست به کیبورد شدم تا این پست را بنویسم، لازم به توضیح نیست که آن ترانه هیچ ربطی به «یاقوت» ندارد و مطابق اطلاعات ویکیپدیا و همچین مصاحبههای کریس دی برگ، او این ترانه را برای همسرش -دیان- و خاطره نخستین ملاقاتشان خوانده بود.
حالا سؤال اینجاست که چرا ما عادت به فریب خوردن داریم؟ شاید کشف مواردی که مثال زدم، چندان ساده نباشد، خیلی دشوار است که متوجه نادرستی مطالب کذبی شویم که مطابق میل و سلیقه ما تنظیم شده باشند، اما گویا آستانه تحمل دروغ ما خیلی بالاتر از این حرفهاست. میگویید نه؟!
در تاکسی بنشینید، و خبری تولید کنید، در این خبر میتوانید پنهانترین راهبردهای طولانیمدت پنتاگون، سیا، اوباما و اگر شهامتاش را داشته باشید، سیاسیون داخلی را مطابق میل خود تدوین و عرضه کنید، اصلا میتوانید خبر علمی هم بسازید، در هر صورت، خیلی کم پیش میآید که کسی بگوید: نه آقا! این حرفها چیست؟ سند داری؟
البته ممکن است بنا به ملاحظاتی مستمع خبر شما، در بحثتان شرکت نکند، اما شما اگر خبرتان را جالب تنظیم کرده باشید، قطع بدانید که موقع پیوستن مخاطبان شما به حلقه دوستان و خانواده، خبر شما بسط پیدا خواهد کرد و لعابی زیباتر هم پیدا خواهد کرد.
واقعیت این است که تولید دروغ همهگیر و به اصلاح فرنگیها «وایرال»، یک مهارت و هنر تا حدی زیادی فطری است.
اصلا هم تصور نکنید که این چیز مختص ما ایرانیها است، همین دو سه روز پیش خبری در یکی از نشریات فرنگی خواندم که در اینجا از تکرارش بنا به ملاحظاتی خودداری میکنم، اما این خبر که پیدا بود، لایههای آروزهای پنهانی تنظیمکننده در آن مستتر است، در بسیاری از سایتهای نسبتا معتبر هم بازتاب پیدا کرد و در این میان کمتر کسی پیدا شد که با دلیل و برهان، درستی خبر را زیر سؤال ببرد.
باور کردنش سخت است، اما در عصری که با چند کلیک میشود، درستی یا نادرستی یک خبر را چک کرد، ذهنهای ما مشتاقانه و فعال؛ منتظر دریافت دروغهای دلنشین یا جالب هستند!
پینوشت: با تشکر از خوانندگان عزیز، بخشی از این پست در مورد ذبیح الله منصوری ویرایش شد. به نظر میرسد که ترجمههایی با وفاداری کم نسبت به متن اصلی و گاه افزودن مطلب به نوشته اصلی در مورد این مترجم صحیح باشد، اما نه با غلظتی که بعضیها مثلا در مورد کتاب سینوهه شایع کردهاند.
خیلی جالب بود برام مرسی واقعاً چرا ؟
و به اینها اضافه کنید:
یک: تبلیغ پپسی روی ماه.
دو: آتش گرفتن خودبهخودی افرادی که به مقدسات ادیان توهین کردهاند.
سه: کشف موجودی شبیه “هما”ی اسطورهای دوران هخامنشیان.
…
و جالبتر از آن رفتار انفعالییی است که برخی در مقابل به آن دست میزنند. گشتی در جوامع مجازی نشان میدهد که برخی هم هستند که هر عکسی ببینند، زیرش مینویسند: “فوتوشاپ”. و این، خود نشاندهندهی رفتاری دیگر از ماست: رفتارهای واکنشیِ صِرف.
البته اون تصویر حیوان اسطوره ای واقعی است، اما نوع حیوان ناشناخته است.
یک بار توی یک مستند “خارجی”، دو تا عکس از دو زاویه مختلف و توسط دو فرد متفاوت ازش نشون داد که میتونه دلیلی بر واقعی بودنش باشه.
خیلی ممنون از پست جالبتون. البته کتاب سینوهه اثر “میکا والتاری” واقعا کتاب حجیمیه (برای مثال این نسخه 797 صفحه داره: http://www.goodreads.com/book/show/131080.Sinuhe_Egyptil_inen ) و بسط دهنده پاپیروسهای هیروگلیف آقای والتاری بوده نه مرحوم منصوری.
اصولا سایت های زیادی این طور مطالب رو میسازند و البته فیس بوک هم چند وقتیه مثل مجله های زرد شده. به شخصه گوگل پلاس رو ترجیح میدم.
اتفاقاً دکتر، این استعداد رو ممکنه همه جای دنیا داشته باشند، ولی هیچ جای دنیا مث ما ایرانیا بدون هیچ آموزشی این استعداد رو بصورت ژنتیکی ندارند!
دروغ پردازی، شایعه سازی، و از همه مهمتر گسترش مافوق سرعت اینترنت اون!
ما ایرانیا بدجور نیاز به نصب مجدد سیستمعامل داریم!
البته من اسم این ها رو دروغ نمی گذارم و بهتره بگیم داستان، چون وقتی واژه دروغ رو می شنویم انتظار اتفاقات خوب رو نداریم
داستان اون هم از نوع آرزو و دست نایافتنی که امیدواریم روزی دستیافتنی شود برای همین دوست داشتنی است
دوست داشتنی است چون به هر نحو و به هر صورت ما را از حقیقتی راست یا دروغ سیراب می کند، در این صورت کمتر از انتظار کشیدن احساس خستگی می کنبم
“دروغهای دوستداشتنی”
خیلی موضوعه خوبی بود !
“اصلا هم تصور نکنید که این چیز مختص ما ایرانیها است…”
این حرف شما هم نیاز به سند داره ! ؟
نه که بی خودی بخوام بگم فتوشاپه . !
آقای مجیدی , در اینکه مرحوم ذبیحالله منصوری مترجم امینی نبودند و در کتابها [ دست ] میبردند شکی نیست , اما چند سال پیش بنده فیلم سینمائی سینوهه رو دیدم که متجاوز از 3 ساعت بود و اکثر اتفاقاتی که در فیلم می افتاد را من در کتاب خوانده بودم , این فیلم قبل از انقلاب دوبله شده بود و آقای جلال مقامی هم به جای شخصیت سینوهه صحبت می کردند… مرحوم منصوری کتابها را حجیم تر می کردند اما نه به اندازه 900 صفحه!
بله در مورد سینوهه حق با شماست و اوضاع به آن منوالی که در ویکیپدیا ذکر شده نیست.
This is waltari’s book:
http://www.amazon.com/The-Egyptian-Novel-Rediscovered-Classics/dp/1556524412
it is a couple of hundred pages, not 60. Little did you know that wikipedia is filled with delicious lies
خوب ظاهرا در ویکیپدیای فارسی دروغهای دوستداشتنی کم نیست! ویرایشگر ویکیپدیا به نظر بدون تحقیق مطلب نادرستی را که جالب به نظر میرسیده منتشر کرده، البته در مورد دقت کم ترجمهها درمورد ایشان، فقط مورد همین کتاب سینوهه نیست.
چندی پیش خبر تکان دهنده ای در اینرنت منتشر شد بدین عنوان که در شهر کوچکی در چین نوعی سوپی تهیه می شود به نام سوپ گیاهی جنین! خوردن این سوپ باعث سلامتی و افزایش قوای (جنصی) می شود! قیمت این نوع سوپ در چین حدود 4 هزار یوان (تقریبا 585 دلار) می باشد. مدیر کارخانه ای در چین اظهار داشت که او مشتری همیشگی این نوع سوپ می باشد چون خیلی مفید و موثر می باشد. وی درباره چگونگی طبخ این نوع سوپ گفت که این سوپ خوراک لذیذی می باشد که سبزی های گران قیمت به آن اضافه می شود، در این سوپ جنین انسان با گوشت مرغ به مدت 8ساعت جوشیده (بخار پز) میشود.
این مدیر کارخانه 62 ساله به همسر 19 ساله اش که در کنارش بود اشاره کرد و گفت که آنها هر روز رابطه جن ..ی دارند و این قوای جن..ی تنها به خاطر مصرف کردن سوپ جنین می باشد.! این خبرنگار در جای دیگری با زوجی برخورد کرده بود که صاحب 2دختر بودند، خانم نیز باردار بوده و برای زوج جوان مسجل شده بود که بچه سوم آنها نیز دختر می باشد. بنابراین تصمیم گرفتند که این بچه 5ماهه را سقط کنند و علی رغم میل باطنی شان، بدلیل هزینه بالای سقط جنین در چین آن را بفروشند. این خبرنگار می افزاید که اکثریت مردم چین ترجیح می دهند که صاحب نوزاد پسر باشند و آن را یک حسن تلقی می کنند اما در خانواده های فقیر چینی جنین های دختر به فروش می رسند که این امر باید هر چه زودتر خاتمه یابد.
ولی اصل داستان چیز دیگری است:
در نمایشگاه غذای چین، یک نمایشگاه هنر مفهومی توسط هنرمندان چینی برگزار شد و یکی از هنرمندان ابتکار خوردن جنین انسان در کنایه به تک فرزندی در چین را بدین صورت برگزار کرد. منبع: اشپیگل:
http://www.spiegel.de/netzwelt/web/entwarnung-die-legende-von-den-babyfressern-a-426201.html
اون چیزی که نمی خواستی بگی و ملاحظات را رعایت کردی تبلیغ پپسی بود!
نه چیز دیگری بود.
مطلب جالبی بود و از همه جالب تر خود نویسنده هم در آخر مطلب به همین روش عمل کرده
مسئله ای که مهمه و شایع هست تو جامعه اینه که مردم بدون مدرک و دلیل حرف می زنن و همین جور همه حرفی رو قبول می کنن , ایرادی که به نویسنده این مطلب وارده اینه که کسی که هدفش حل این معضل اجتماعی هست باید اول سعی کنه خودش این مشکل رو نداشته باشه یا حداقل توی نوشته اش خوب رفرنس دهی کنه من بگم یه چیز می دونم که از گفتنش معذورم ملاک خوبی نمی باشه و توجیه مناسبی نیست
سلام.
مطلب خیلی خوبی بود. مثال دیگری هم هست که اگر بتونید به این پست اضافه کنید بسیار عالی میشه، چون به نوعی بازی با زندگی انسانهاست: موضوعی با عنوان «مثلث حیات» که همین طور دست به دست می گرده و به مردم توصیه میکنه که در زمان زلزله کاری که در این ایمیل گفته شده انجام بدن، نه کاری که قبلا آموزش دیدن.
اما با یه جستجوی کوچیک روی نت میشه دید که این مطلب نامعتبره. مثلا رجوع بشه به:
http://en.wikipedia.org/wiki/Triangle_of_Life
یا
http://science.howstuffworks.com/nature/natural-disasters/survive-earthquake5.htm
البته این مثلث ایمن بعضی جاها واقعا کمک کرده البته نه اونجوری که میگن، مثلا تو زلزله بم تو خوابگاه دانشجویی دختران، یکی از دخترا چون کنار یخچال بوده نجات یافته بوده. این سیستم موقعی جواب میده که سقف یکپارچه پایین بیاید و جسمس که کنارش پناه گرفتید تحمل بار رو داشته باشه (مثل یخچال و یا حتی ماشین لباسشویی. به هر حال خیلی وابسته به سیستم طراحی ساختمان بستگی داره. به همین دلیل هست که سیستم پناه گرفتن تو خانه های شهری یا روستایی و خونه های آپارتمانی یا یک طبقه متفاوت هستند.
اون مطلبی که نمیخواین بگین فکر کنم دادن سکه از طرف سامسونگ به اپله
خیلی جالب بود. ما ایرانیها هم احساسی بدون فکر زود میگیم دروغه درسته و راسته!
فقط میخواستم این مطلب رو اضافه کنم که این ماجرا فقط مربوط به جغرافیایی خاصی نیست (زیاد میبینم که این مطالب رو به عنوان فرهنگ ما ایرانی ها و ما ایرانی ها اینجوری هستیم به قولی لیبل میزنند). همان طور که خودتون اشاره کردید، این ماجرا به طریقی به طرز فکر انسان ها در پذیرش دروغ های دوست داشتنی مربوط میشه، و نه تنها مکاتب ادبی، هنری و غیره چندی بر این اساس کار میکنند، سود های تجاری زیادی هم با استفاده از این واقعیت برده میشود و بیزینس ها که بر آن بنا نشده است. کلن باز هم میخواستم بگم از این جور ماجرا ها و عکس ها و خبر های دروغین در همه کشور ها و زبان ها رایج است و فقط ما نیستیم که سو استفاده زیاد میکنیم، همه همینند.
عکسای آنجلینا جولی و بردپیت مال پاکستان بود مثکه
خیلی جالب بود ممنون:D
جای “نامه ی آنجلینا جولی به سلحشور” فقط خالیه بود:))
لایک :دی
نامه خسروپرویز به عمرخطاب هم جایش خالی بود
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA_%D8%AA%D8%B5%D9%88%D8%B1%D8%A7%D8%AA_%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA_%D9%85%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%84
و
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%D9%88%D8%B1_%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA_%D8%AF%D9%87_%D8%AF%D8%B1%D8%B5%D8%AF_%D8%A7%D8%B2_%D9%85%D8%BA%D8%B2
و
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA_%DA%A9%D9%84%DA%A9%E2%80%8C%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7_%D9%88_%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%B9%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7
و
http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%84%DA%A9%E2%80%8C%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7_%D9%88_%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%B9%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86
هم در این زمینه ارزش مطالعه دارند و ما را در این فکر فرو میبرند که بسیاری از باورهای ما شاید نادرست باشند!
در مورد تاریخ ایران هم بهمین صورت انجام میشود مثلا نویسندگان از قبل انقلاب تا به امروز مطالبی را از قول هرودت و یا گزنفون و غیره در کتابهایشان نشر و انتشار میدهند که به هیچ عنوان در اصل ان کتابها چنین مطلبی نیست . مثلا یکی بگوید هخا به چه معنی است چنین لغتی مربوط به کدام زبان و قوم هست ؟ اگه گفتید ؟؟ عبری … امیر اصلان اصلانی
به نظرم این سایت داره تلاش خوبی میکنه برای این که اینجور دروغهارو روشن سازی کنه یه سری بهش بزنید بد نیست.
http://www.gomaneh.com/
با سلام، به عنوان یه کتاب خوان حرفه ای نظر شما رو به چند نکته جلب می کنم:
1) تمام آثار آقای منصوری (خدا رحمتشون کنه) تحت عنوان ترجمه و اقتباس (دقت داشته باشین به کلمه اقتباس) انجام شده و ایشون ترجمه صرف انجام ندادن.
2) ایشون در آثار خودشون, یک کتاب رو به عنوان پایه در نظر می گرفتن و با توجه به اطلاعات و کتابهای دیگه ، اون روتکمیل می کردن (مثلا اگر کتاب پطر کبیر نوشته رابرت ماسی رو ترجمه و اقتباس کردن، در جای جای کتاب نظرات و عقاید و موارد متناقض با کتاب پطر کبیر نوشته هانری ترویا رو هم ذکر می کنن، در حقیقت این ترجمه ایشون مجموعه ای از کلیه کتاب ها در ارتباط با پطر کبیر است )
3) ایشون در مورد هر کلمه و رویداد تاریخی ، با وسواس فراوان ، معانی آن کلمه، ریشه آن ، تلفظ آن و صحت رویداد تاریخی ، روایت های مختلف اون رویداد رو تو پاورقی های کتاب توضیح میده که گاهی اون توضیحات حجم کتاب رو خیلی افزایش میده و البته اطلاعات زیادی در اختیار خواننده قرار میده ( به عنوان مقایسه ، جلد اول پطر کبیر رو با جلد دوم اون مقایسه کنید. جلد اول ترجمه ایشون و جلد دوم ترجمه آقای خسرو کریمی است . بخش دوم ، فاقد انسجام ، روانی و شیوایی بخش اول و فاقد اون پاورقی های مبسوط آقای منصوری است.)
4) باید دید که هدف از ترجمه و یا نوشتن کتاب چیه؟ مطمئنا کسی برای تحقیقات و مطالعات دقیق تاریخی و علمی از آثار آقای منصوری به عنوان یه رفرنس صد در صد استفاده نمی کنه ( هر چند که کتاب های ایشون در 90 موارد و وقایع اصلی و مهم کاملا معتبرن و فقط در بعضی جزئیات نظر شخصی ایشون دخیل شده) ، این کتاب های در درجه اول برای این نوشته می شن که منِ خوانندهِ غیر تاریخدان ، با خواندن این کتاب ها ، اطلاعات خوب حداقلی در مورد موضوع پیدا کنم و بجای کلش و وایبر و اتلاف وقت کمی کتاب بخونم
5) ایشون با سبک نوشتن جذابشون ، خیلی ها رو کتاب خوان کردن، من در سن 9 سالگی کتاب خدا.ند الموت رو خوندم ( حالا شما برید یه کتاب آقای باستانی پاریزی رو بدید دست یه نوجوان 17-18 ساله، ببینید می خوندش؟؟؟)
آقای مجیدی، به نظر من این قضیه آقای منصوری یجورایی سوژه شده و کسانی که خیلی کتاب خون نیستن و بعضا حتی یه کتاب از ایشون نخوندن، تا اسم ایشون میاد یه ژست روشن فکرانه میگیرن و از ایشون ایراد می گیرن
زیاده جسارت است
کاملا با شما موافقم.
کتاب های منصوری رو باید با دید رمان جذاب بهشون نگاه کرد نه به عنوان یک سند موثق تاریخی
خیلی ازتون متشکرم. این مطلب مدتی بود که ذهنم رو مشغول کرده بود.
پیام های دوستان رو دیدم . تشکر از همگی.
اما خیلی دوست داشتم که نظرتون رو در مورد راه حل این مشکل (اگر به عنوان مشکل قبولش داریم) بدونم . آیا راه حلی هست برای اینکه کمتر زودباور باشیم؟ غیر از وظایفی که سیستم آموزشی و رسانه ملی و … دارند ، ما به عنوان تک تک افراد این جامعه ، چه کاری از دستمون برمیاد به نظرتون؟