کتاب و کتابخوانی در قاب عکس – قسمت نهم
1- امید فخری و یاشار فرشی این عکسها را از کتابخانه مرکزی تبریز گرفتهاند و برای ما فرستادهاند:
2- اما امید حقبین، همراه متن جالبی این عکسها را ارسال کرده است، این متن بسیار جالب است، حتما بخوانید، از این خواننده عزیز افغان بسیار سپاسگزارم:
«در ماه رمضان امسال برای کاری به دفتر مرکزی اداره ملی استندرد افغانستان واقع در سَرَک/خیابان پلچرخی کابل رفته بودم. همین که از موتر/ماشینام پیاده شدم فردی را دیدم که در زیر سایهی درخت کوچکی نشسته و کتاب کهنهای در دست گرفته و آنرا میخواند. تعجب کردم، اما بیشتر از آن خوشحال شدم زیرا در افغانستان معمولا با چنین صحنههایی کمتر روبهرو میشوید. بدون اختیار به سمت او رفتم و از او دربارهی شغلاش پرسیدم. گفت دریور/رانندهی یکی از رئسای اداره ملی استندرد است و حالا منتظر است که رئیساش بیاید. بیشتر از این دیگر نپرسیدم و درحالی که از دیدن این صحنه خوشحال بودم به سمت ساختمان اداره حرکت کردم که یک لحظه به ذهنم رسید اگر اجازه بدهد عکسی از او بگیرم و پیش خودم نگهدارم. او با روی باز قبول کرد و نتیجهاش دو عکسی است که برایتان فرستادهام. متاسفانه با دوربین مبایل گرفتهام و شاید کیفیت حرفهای نداشته باشد.
من هر روز وبلاگ شما را میخوانم و هر هفته که شما یکی از سلسله پستهای «کتاب و کتابخوانی در قاب عکس» را نشر میکنید دلم میخواسته که این عکس را برای شما روان کنم. اما تاخیر در فرستادن این عکسها دلیلی داشت که شاید شنیدنش برایتان جالب باشد. یکی دو روز مانده به عید فطر امسال، با دوستان تصمیم گرفتیم که برای تعطیلات به بامیان و بندامیر برویم. از انجایی که برای رسیدن به بامیان قرار بود از یک منطقه بزرگ طالبان عبور کنیم و ما نیز اکثرا برای موسسات خارجی کار میکردیم میبایست تمام مدارک و اسنادمان را در کابل میگذاشتیم و درست مثل یک شهروند عادی بامیانی که از پایتخت به شهرش باز میگردد از آن منطقه میگذشتیم. همه اینکار را کردیم و به راه افتادیم تا اینکه در نزدیکی آن منطقه که به نام «تکانه و جلریز» یاد میشود یادم آمد که در حافظهی مبایلم تعداد زیادی عکس با خارجیها دارم که در محافل مختلف گرفته شده است. بیدرنگ حافظه مبایل را فرمت کردم و هرچه عکس بود را از بین بردم. بعد از سفر وقتی به کابل برگشتیم افسوس زیادی خوردم اما دیگر فایدهای نداشت. هر هفته وقتی یکی از پستهای شما درباره کتابخوانی را میدیدم خیلی دلم میخواست که کاش آن عکس را هنوز هم داشتم تا میتوانستم برای شما نیز بفرستم. تا اینکه وقتی امروز پست آخر شما درباره کتابخوانی را دیدم تصمیم گرفتم که به خاطر همین عکسهای کتابخوانی هم که شده حافظه مبایلم را ریکاور کنم و همین کار را نیز انجام دادم. تمام عکسهایم را به وسیله یک نرم افزار ریکاوری بازگرداندم. اگر شوق فرستادن عکس برای وبلاگ شما نمیبود شاید هرگز حوصله استفاده از نرم افزار ریکاوری را نمی داشتم. از شما بابت وبلاگ خوبی که دارید سپاسگذاری میکنم. موفق و پیروز باشید.»
3- اما محمد قاسمیان، این بار نوشتهای در مورد فروشگاههای شهر کتاب برای ما فرستاده است:
فروشگاههای «شهر کتاب»، چند وقتی هست که تبدیل به نامی آشنا برای علاقمندان به کتاب و کتابخوانی در ایران شده است. فضاسازی خوب، چیدمان زیبای قفسه های کتاب، بخش آراسته مجلهها، ویترینهای جذاب فروش برخی نوشتافزار، صنایع دستی و هنر همچون انواع ظروف سفالی، محل مناسب قرار گرفتن پیشخوانهای کارکنان، وجود کافیشاپهای کوچک و بسیار دلپذیر، و برخورد خوب کارکنان، هر مخاطبی را به خود جذب میکند. به گونهای که انسان دوست دارد چند ساعت دیگر هم در آنجا بماند و از نزدیک و بدون محدودیت با مجموعه منابع آن آشنا شود.
افزون بر انسجام مجموعه کتابها که از معروفترین نویسندگان انتخاب شده است، زیبایی ظاهری کتابها نیز جذاب است. این فضا انسان را به یاد برخی از کتابخانههای پیشرفته میاندازد که تمام تلاش آنها جذب مخاطبان است.
بالاخص در تهران شلوغ، اگر دنبال مکانی هستید که هم وقت بگذرانید و هم حالتان خوب شود، این فروشگاه از جمله بهترین مکانها میتواند باشد. صندلیهای راحتی هر رهگذری را دعوت میکند تا چند دقیقهای را بنشیند و کتابها را ورق بزند و در عین حال، یک ریلکسیشن عالی است. طبقه پایین، جای نمایش و عرضه کتاب کودک و لوازم التحریر است و باقی همه کتاب و عشق و موسیقی و آرامش ….
تصاویر زیر مربوط به یکی از فروشگاههای «شهر کتاب» در تهران است که توسط خبرگزاری لیزنا منتشر شده است.
اگر شما هم دوست دارید در این فضا قرار بگیرد و از آن لذت ببرید، میتوانید آدرس شعبههای مختلف فروشگاههای شهر کتاب در تهران و شهرستانهای مختلف را در این لینک بیابید.
شما هم میتوانید در صورت تمایل عکسهای خود را با موضوع کتاب و کتابخوانی برای من بفرستید، نشانی ایمیل من alirezamajidi در جی میل.
به نظرم ارزش کار انجام شده روی فروشگاههای شهر کتاب خیلی خیلی بالاتر از کتابخونه مرکزی تبریز بود!
من تاحالا این گونه از مطالب شما رو نخونده بودم . واقعا جالب و زیبا بود .
ممنون از همه کسانی که در نوشتن این مطلب همکاری کردن .
ممنون . خسته نباشید .
مطلب مفیدی بود و شارژ شدم حسابی
دوستان خوبم، اگه توی تبریز هم فروشگاه شهر کتاب سراغ دارید لطفا آدرس بدید.ممنون
بسیار زیبا بود…کلا وقتی درکتاب فروشی محلی برای مطالعه کتاب و بررسی اون وجود داره اون کتاب فروشی خیلی برام مطبوع میشه…نامه دوست افغانمون هم خیلی جالب بود و هم با ساختار درست…معلومه خودشون یکی از دوستدارای درجه یک کتاب هستن…
عکسی که دوست افغانمون فرستاده بودن و داستان پشت عکس واقعا زیبا و تاثیرگزار بود.
داستان هموطن افغانم تأثیر گذار بود. من افغانیا و تاجیکا رو مثل هموطنام میبینم. از عکسای این عزیز و باقی دوستان سپاسگذارم. ایشالا تفکر طالبانی از این مرز و بوم بره. هم از اینجا تو ایران هم افغانستان
شهر کتاب ها واقعا لذت بخشن مخصوصا شعبه مرکزی که عکسش هست و شعبه نیاوران
شعبه ونک هم ده درصد برای کتاب های کودک و نوجوان تخفیف میدِ
از زبان افغانی و تاجیک واقعا لذت می برم
من هم از از نامه و عکس دوست و هم وطن افغان بسیار لذت بردم. واقعا قسمت بزرگی از تاریخ فرهنگ و تمدن ایرانی و زبان فارسی در شهرهایی مانند هرات و مرو و بلخ و سمرقند و بخارا بوجود اومده.
فروشگاههای شهر کتاب واقعا مثل بهشت میمونه واسه یه کتابخون
ممنون دکتر جان