مِری: زنی که برای زنده ماندن باید حتما پاهایش را بالا میگرفتند!

مجله دیسکاور یک گزارش مورد پزشکی بسیار جالب را به صورت یک خبر منتشر کرده است، ترجمه این خبر را با تغییرات جزئی با هم میخوانیم. این مورد از زبان دکتر لوییس اف ژانیرا نقل میشود:
اورژانس آن بعد از ظهر شلوغ بود، تازه شیفتم را شروع کرده بودم که ناگهان صدای فریادی را از محل ورود آمبولانسها شنیدم.
مرد بلندقامتی که بیشتر از دو متر قد داشت را دیدم که زن کوچکی با 1.5 متر قد را طوری بغل کرده که پاهایش بالا و سرش پایین قرار گرفته.
مرد اصرار میکرد که حتما زن را باید همین طور بگیرد.
زن که موهایش به سمت پایین آویزان شده بود میگفت: من حالا خوبم.
نگهبانها مرد را گرفتند و سعی کردند زن را رها کنند.
– زنمه. رهام کنین. بذارین برم.
او این حرف را خطاب به نگهبانی گفت که مچ و بازویش را گرفته بود. حالا عده زیادی از کارکنان اورژانس صحنه را نگاه میکردند.
اینجا بود که خطاب به مرد گفتم: آقا! اسمتان چیست؟
نگهبان مرد را رها کرد و یک قدم از او فاصله گرفت. مرد به آرامی گفت: جیسون.
– بسیار خوب جیسون! چرا زنت را از پا گرفتی؟
اینجا بود که زن در همان حالت سر و ته گفت: سلام دکتر ژانیزا، منو یادتون مییاد؟ من دیروز اینجا بودم. ضربان قلبم کند شده بود.
یادم آمد. نام آن زن مری بود، زنی که شصت و خوردی سن داشت، دیروز او را به خاطر بلوک کامل قلبی complete heart block به اورژانس آورده بودند، در این عارضه، سیستم الکتریکی قلب که بین دهلیز و بطن برقرار است به دلایلی مثل وجود بافت جوشگاه، عفونت یا حمله قلبی، مختل میشود و در نتیجه ضربان قلب به صورت شدیدی کند میشود.
در پایین عکس بلوک درجه سه یا کامل قلبی مشخص است.
ضربان قلب مری، 40 تا در دقیقه شده بود، به جای اینکه مثل یک آدم نرمال در سن او بین 60 تا 80 باشد. مری را به خاطر حملات غش و تشنج متناوب آورده بودند. مرد غولپیکر آن زمان با این زن نبود. من دیروز همکاری را فراخواندم تا برای او به صورت اورژانس، یک ضربانساز یا پیسمیکر کار بگذارد. این وسیله به صورت ریتمیک، پالسهای الکتریکی تولید میکند و مانع کند شدن ضربان قلب میشود. در عرض چند دقیقه او از اورژانس به محل گذاشتن ضربانساز برده شد.
دوباره به زوج نگاه کردم، انتظار نداشتم که مری را به این زودی ببینم. زن تأیید کرد که دیروز جراحی روی او انجام شده، همه چیز خوب بوده، و او صبح امروز مرخص شده است.
در اینجا بود که جیسون گفت: همه چیز تا نیم ساعت پیش خوب بود، تا اینکه مری سرفه کرد و از حال رفت.
– نمیفهمم چرا او را این طوری سر و ته گرفتهای؟
– وقتی مری از حال رفت، بلندش کرد و در رختخواب گذاشتمش. چند لحظه به هوش آمد، خواست بلند بشه، ولی عقب تخت افتاد، مچ پای مری رو گرفتم تا دوباره روی تخت بذارمش، دوباره هوش اومد.
– هنوز متوجه نمیشم.
مری گفت: هر وقت جیسون منو توی تخت میذاشت یا مینشوندم، از حال میرفتم. ما چهار بار اینو امتحان کردیم، هر وقت پاهام بالا و سرم پایین قرار میگرفت، هوش میاومدم.
ذهنم درگیر بررسی احتمالات ممکن شد. ممکن بود که چیزی مسیر جریان خون از قلب به سمت مغز مری را سد کرده باشد، چیزی که در وضعیت سر و ته کنار میرود. یا ممکن است فشار خون مری آنقدر پایین افتاده باشد که فقط در این وضعیت خون میتواند به مغزش برسد. فشار خون مری ممکن بود به خاطر یک واکنش آلرژیک، شوک آنافیلاکتیک یا از دست آب بدن به صورت شدید، پایین افتاده باشد.
احتمال دیگر این بود که مری دچار تامپوناد قلبی شده باشد، در این وضعیت، خونی که در کیسه دور قلب جمع میشود به قلب فشار میآورد. ممکن است قلب مری حین گذاشتن ضربانساز سوراخ شده باشد و خون وارد کیسه دور آن شده باشد، در این وضعیت فشاری که روی قلب است باعث میشود برونده قلب پایین بیاید. در وضعیت سر و ته در تاپوناد قلبی با افزایش جریان خونی که به مغز میرود، بیمار میتواند هشیاری خود را به دست آورد.
تامپوناد قلب
دستور دادم مری را به اتاق بیاورند تا علایم حیاتیاش پایش شوند.
مسیر را نشان جیسون دادم و جیسون مری را بغلکرده، به اتاق برد، در حالی که کارکنان کنجکاو اورژانس پشت سر ما بودند.
میخواستم در حالتی که پاهای مری بالاست و در حالت معمولی علایم حیاتی را اندازه بگیرم و با هم مقایسه کنم. الکترودهای مانتیور قلبی را روی سینه مری گذاشتیم.
در حالت سر و ته، ریتم قلب مری کاملا طبیعی بود.
مری گفت که نیم ساعت است در همین وضعیت بوده و همه چیز خوب بوده. فشار خون مری 120 روی 66 میلیمتر جیوه بود.
خواستم که به آرامی مری را به صورت عادی روی تخت بخوابانند، اینجا بود که صدای زنگ هشدار دستگاه مانتیور قلبی بلند شد، مری گفت: شروع شد … حرفهایش ناتمام ماند.
ضربان قلب مری متوقف شده بود. داد زدم: اپینفرین. اپینفرین هورمونی است که که باعث انقباض عروق خونی میشد و ضربان قلب را بالا میبرد.
پرستار اورژانس گفت: ولی ما هنوز برای مریض رگ نگرفتهایم.
جیسون گفت: برین کنار! پاهای مری را گرفت و ادامه داد: بهت گفتم، این طوری میشه! جیسون پاهای مری را گرفت و سر و ته در هوا نگاهش داشت. لحظاتی بعد، دستگاه مانیتور ریتم طبیعی قلب را نشان میداد.
مری گفت: برگشتم.
با خودم فکر کردم که در عمل دیروز باید چیز اشتباهی رخ داده باشد. ناگهان مسئله برایم روشن شد: سیم دستگاه پیسمیکر که از ژنراتور دستگاه به سمت بطن راست میرود، باید قطع شده باشد. احتمالا سرفه شدید مری باعث این مسئله شده بود. وقتی مری سر و ته نگه داشته میشود، سیم دوباره روی بطن قرار میگیرد و با جریان الکتریکی باعث برقراری ریتم طبیعی در قلب این زن میشود.
پیسمیکرهای قلبی دو بخش اصلی دارد: یک ژنراتور و یک سیم که جریان الکتریکی را به قلب منتقل میکند. اغلب سیم را به صورت مستقیم به عضله قلب متصل میکنند، اما در موارد نادری این اتصال سست میشود و باعث مشکل میشود.
بر اساس اطلاعات یکی از بزرگترین تولیدکنندههای پیشمیکر – شرکت St. Jude Medical – از مجموع 220 هزار پیوند پیسمیکری که با استفاده از پیسمیکرهای این شرکا انجام شده، تنها 97 مورد در ظرف 30 روز بعد از عمل دچار این مشکل شدهاند و مری یکی از همین موارد نادر بوده است.
جیسون گفت: چطور مشکل رو حل کنیم، دکتر؟
– باید دوباره جراحی بشی تا مشکل بشه. الان به الکتروفیزیولوژیست زنگ میزنم تا بیاد.
– برای مری یک رگ گرفتیم، او را به یک دستگاه پیسمیکر خارج از بدن متصل کردیم. این کار فقط به صورت موقت میتوانست جوابگو باشد، چون باعث ناراحتی شدید مری میشد و مری هم به درمانهای دارویی مثل اپینفرین خوب پاسخ نمیداد.
مری به آزمایشگاه الکتروفیزیولوژی برده شد، در حالی که تنها کسی که آنقدر قدرت داشت که بتواند او را مچ پا بگیرد و سر و ته بگیرد، در کنارش بود!
روز بعد، بعد از اینکه از اتاق معاینه پس از معلاینه بچهای که تب داشت بیرون آمدم، صدای آشنایی پشت سرم شنیدم:
– دکتر ژانیزا! منم، مری! خوب شدم.
برگشتم و به او و جیسون که مانند برجی پشت سر او بود، لبخند زدم.
ممنون از این که پرداخت به پزشکی رو افزایش دادید .
درباره هفته بلاگستان فارسی مطلبی نمی نویسید ؟
عزیییزم!
انگار که یه داستان قشنگ با پایان خوش خوندم…. xxx
fantastic!!
چه جالب!
بیشتر به موقعیت کمیک یه فیلم خنده دار شبیه بود ولی خیلییییی جالب بود
این مسئله اختلاف قد این زن و شوهره هم خیلی جالبه
مرسی از مطلب خوبتون.از همکاران پزشک هستم و همیشه از مطالب جالب case report که شما زحمت ترجمه و تنطیمش رو می کشید هم لذت می برم و هم استفاده می کنم.
موفق باشی.
“ضربان قلب مری متوقف شده بود. داد زدم: اپینفرین. اپینفرین ”
اقای مجیدی مگه این طور نیست که کسی که پیس میکر داره یه این محرک ها و CPR به خوبی جواب نمیده؟!
لطفا اصلاح بفرمایید:
“یادم آمد. نام آن زن مری بود، زنی که شصت و خوردی سن داشت”
==> شصت و “خورده ای” سن داشت.
“روز بعد، بعد از اینکه از اتاق معاینه پس از معلاینه بچهای که تب داشت”
==> پس از “معاینه” بچهای که تب داشت.
با تشکر.
ممنون
زیبا بود
جالب بود …!
احتمالا دکتره، پنسی قیچی یا چاقویی تو شکمه مریض جا گذاشته بود واسه اینکه سه نشه گفت پیس میکر قطع شده بعدش موقع عمل در اوردشون :دی
خیلی جالب بود دکتر
راستی بقیه نویسنده های شما کجان؟
جالب بود.دنیای پزشکی با اینکه توش نیستم اما خیلی خبراشو دوس دارم و دنبال میکنم.بابت مطالب قشنگ ممنون علیرضا جان.
عجب اتفاقی بوده ، هیجان داشت!
خیلی جالب بود یاد کیس های سریال هاوس افتادم
جالب بود. ممنون. البته در پزشکی این اتفاقات رخ می دهد. خدا رو شکر در این مورد سریع اقدام شد و حال مریض بهبود یافت.
خیلی جالب بود…بعید میدونم گه تو ایران بود کسی میفهمید مشکلش چیه
گزارش جالبی بود آقای مجیدی خیلی ممنون!
شاید بهترین شیوه برای یادگیری مطالب علمی و در اینجا پزشکی خواندن همین وقایع باشه!
کمتر کسی بعد از دوره دبیرستان قوانین مدارها رو به یاد میاره ولی معمولا اکثر مردم قوانین نیوتن رو به خاطر اطلاع از داستانی به نام درخت سیب به یاد دارن!
خیلی خیلی جالب و خوندنی بود….دستتون درد نکنه
سلام موقع خوندن خنده ام می گرفت . فکرشو بکنید. مری:”سلام دکتر ژانیزا، منو یادتون مییاد؟ من دیروز اینجا بودم. ضربان قلبم کند شده بود.” “شروع شد” ” دکتر ژانیزا! منم، مری! خوب شدم” چقدر آروم و ریلکس. اگه یکی از ما جای مری بودیم دکتر و رئیس بیمارستان و خلاصه زمین و زمان رو به هم می ریختیم . ممنون آقای دکتر خیلی قشنگ بود . حال کردم.
مرسی دکتر!جالب بود.
خیلی جالب بود هر چند من زیاد از لغات تخصصی پزشکی سر در نمیارم اما واقعا علاقمند شدم تا بیشتر یاد بگیرم
اگه خواستین به وب منم سر بزنید و از نظرهای سازنده تون منو بهرمند کنید
خیلی قشنگ و جالب بود