ایزاک آسیموف: عنصر خیال در داستانهای علمی تخیلی
شما چه نوع داستان علمی تخیلیای را دوست دارید؟ از دید بعضیها باید داستانهای تخیلی باید مملو از غیرممکنها، وسایل شگفتانگیز، سفرهای زمانی، پرواز با سرعت بیشتر نور باشند، آنها دوست ندارند هیچ محدودیتی حتی قوانین شناختهشده و مسلم فیزیک را در داستان ببینند.
اما سلیقه شخصی من واقعا این نیست، در واقع مقالهای از ایزاک آسیموف را که در زیر میخوانید، نمایانگر سایقه من در خواندن داستانهای علمی-تخیلی است، از دید من بستر علمی تخیلی با رها کردن پرنده تخیل، از قید آوردن نویسندهاش از بند محدودیتهای زمانی، مکانی و جبرهای سیاسی، میتوانند بیانگر موضوعات و بینشهای والاتری باشند. اگر فرصتی پیش بیاید در این مورد به صورت مشروح خواهم نوشت.
در نوشته زیر میخوانیم که چرا در نوشتن علمی-تخیلی نباید به کلی نسبت به واقعیتهای علمی بیگانه باشیم، طوری که ولنگاری بر نوشتهمان حکمفرما باشد و به چه دلیل باید چارچوبهایی عقلی را رعایت کنیم.
عنصر خیال در داستانهای علمی تخیلی
نوشته آیزاک آسیموف
ترجمه حسن نصیرنیا
بعضی وقتها نامههایی بهدفتر مجله (آسیموف از مجلهء Science Fiction صحبت می کند که خود سردبیری آن را به عهده داشت)، میرسد و در آنها بر من خرده میگیرند که چرا اظهارنظرهای قاطعی میکنم که مثلا” «سفر کردن با سرعتی بیشاز سرعت نور غیرممکن است.» در این نامهها شاید چنین جملاتی پیدا شود: «هرگز نگویید غیرممکن. چون گفتن اینکه چیزی غیرممکن است، خود غیرممکن است. هر چیزی که آدم بتواند در خیال مجسم کند، انجامپذیر است.»
حرفِ بزرگی نیست؟ و سرشار از روح سرسختی و تسلیمناپذیری؟
نه، اینطور نیست. این حرفها نامعقولاند. من بهراحتی میتوانم تصور کنم که در هوا معلق ماندهام، بدون آنکه از نیرویی کمک بگیرم. آیا کسی شرطبندی میکند که من فقط بهنیروی خیال و تجسم میتوانم چنین کنم؟ من بهراحتی میتوانم تصور کنم که جاودانه خواهم زیست. اما تخیل هرگز جامه عمل بدان نخواهد پوشاند.
البته پاسخ من به این سؤال این است که برخی از تخیلها اینجا و هم اینکه و در خصوص فردی خاص لزوما” بهتحقق نخواهد پیوست، بلکه ممکن است روزی در سایه کشف جدیدی بهطور کلی برای بشریت بهحقیقت بپیوندد. با این همه، شاید برخی چیزهایی که بهراحتی تصورکردنی هستند، هرگز صورت حقیقت بهخود نگیرند.
قوانین طبیعت مجموعهای از محدودیتها هستند. قانون بقای انرژی بهما میگوید که بههیچ روی نمیتوانیم انرژی را از هیچ بهوجود آوریم یا انرژی را نابود کنیم. قانون دوم ترمودینامیک تصریح میکند که نمیتوانیم آنتروپی یکسیستم بستهرا کاهش دهیم. اصل عدم قطعیت بهما میگوید که ترکیبی از چند اندازهگیری را در آن واحد نمیتوانیم انجام دهیم. نظریه کوانتومی میگوید که ما نمیتوانیم رفتار یک الکترون واحد را پیشبینی کنیم. نسبیت به ما میگوید که ما نمیتوانیم با سرعتی بیشاز سرعتِ نور حرکت کنیم.
«میتوانیم بگویم که جهانِ هستی تقریبا” فقط در چارچوب این محدودیتهاست که وجود دارد. گاه میتوانیم نبود چنین محدودیتهایی را ثابت کنیم. همچنان که زمانی دریافتیم قانون بقای پاریته همواره لزوما” مراعاتکردنی نیست، مگر اینکه قانونی عامتر و محدودیتی عامتر در نظر گرفته شود.
وجود جهانی عاری از اینگونه محدودیتها تصورناپذیر و حتی نامطلوب است. خوب است این مسئله را با بررسی یکجهان بهمراتب کوچکتر، یعنی عرصهء شطرنج روشن کنیم. بازی شطرنج شامل مجموعهای از حرکتهای تکراری و در چارچوبی از محدودیتهاست. هیچکس نمیتواند در هر نوبت دو بار حرکت کند. فیل فقط میتواند بهطور اُریب حرکت کند. رخ فقط مجاز است بهطور عمودی و افقی جابهجا شود و سرباز فقط بهسمت جلو حرکت میکند ( مگر آنکه بخواهد مهرهء دیگری را بزند و در آنصورت مورب هم میتواند حرکت کند ) و همینطور در مورد سایر مهرهها. حال باید پرسید اگر دو بازیکن برای انجام یکبازی شتابآمیز و سردستی شطرنج در مقابل هم نشینند و یکی بهدیگری بگوید: «هیچچیز غیرممکن نیست. آنچه را که بتوانیم در خیال مجسم کنیم، میتوانیم انجام دهیم. هر وقت بخواهیم حرکت میکنیم و در هر جهتی که مایل باشیم، پیش میرویم » چهخواهد شد؟
در این صورت هیچ بازیی صورت نخواهد گرفت. شطرنج غیرممکن و بیمعنا میشود.
خوب، جهان یک بازی شطرنج بسیار بزرگ و پیچیده است و مغز آدمی این بازی را انجام میدهد و با توجه به سیر تحولِ آن میکوشد که جهان را درک کند. با اینحال، بدون محدودیتهای قوانین طبیعت، هیچ بازیی وجود ندارد و هرگز نمیتوان به درکی از آن دست یافت. البته، ما باید از درک اینکه قوانین طبیعت چیستند مطمئن شویم و گاه ناگزیریم درک خود را از جهان جرح و تعدیل کنیم. اما این تأثیری بر وضع کلی موجود نمیگذارد.
با اینحال ما در آثار علمیتخیلی این محدودیتها را آزادانه زیرپا میگذاریم. بر حسبِ معمول من در زمانهایم «مسافرت با سرعت بیشتر از سرعتِ نور » را میآورم. من در یکیاز داستانهایم از قانون بقای انرژی تخطی کردهام. در داستان دیگری از ضد گرانش استفاده کردهام، گو اینکه نیک میدانم که چنین چیزی وجود ندارد و البته از ایدهء “مینیاتورسازی” در داستان سفر خیالی2، و نیز در داستان دیگری سود جستهام، هر چند که اطمینان دارم که این نیز غیرممکن است.
اما چرا چنین سبک و شیوهای بهکار میگیرم؟ به این خاطر که داستانی بگویم و طرح آنرا بریزم. برای مثال، بهکارگیری ایدهء “مینیاتور سازی” در این داستانها صرفا” ابزاری است برای اینکه بهیک دانشمند متعهد نشان دهم که محصول فکر او ممکن است از زندگی او مهمتر باشد.
اما در این مورد پاسخ من بهکسانی که قلم بهدست میگیرند و با ارسال نامهای انتقادآمیز مینویسند: «مگر نه این است که هر نویسندهء داستان علمیتخیلی باید علم بداند» ، چیست؟ آسان میگویند: «این یک مجسمه علمیتخیلی است. » اما خوب دقت کنید که تخیل داریم تا تخیل.
بگذارید مثالی بزنم. پسر جوانی که در راه بازگشت از مدرسه بهخانه است، در بین راه با دیگر بچهها بازی میکند و دیر بهخانه میرسد. پدر که از تأخیر پسر عصبانی است از او توضیح میخواهد.
خوب، پسر که شتابزده چیزی را در ذهن سرهمبندی کرده است، میگوید: «داشتم بهسرعت بهخانه میآمدم که در چهارراه نزدیک خانه دو اتوموبیل با هم تصادف کردند. سرنشینان آنها بیرون آمدند، داد و فریاد کشیدند، جر و بحث کردند و گلاویز شدند که پلیس سررسید و من که محو تماشای این صحنه بودم، متوجه گذشت زمان نبودم.»
او ممکن است با اینکار پدر را متقاعد کند و پدر هم از تقصیرش بگذرد. اما تصور کنید پسر بگوید: «با عجله زیاد داشتم بهخانه میآمدم که در چهارراه نزدیک خانه بهیک اژدهای بزرگ ارغوانی با خالهای زرد برخوردم که از دهانش آتش بیرون میآمد….» یقینا” او هرگز مجال نخواهد یافت که داستان را بهآخر برساند، زیرا پدر بیدرنگ گوشش را میگیرد و او را کِشانکِشان بهمنزل میبرد تا تنبیه کند.
حال ببینیم، تفاوت این دو مورد چیست؟
پسر در هر دو مورد دروغ میگوید. در هر دو مورد سعی بر این است که یکواقعهء کوتاه تخیلی ساخته شود. منتها پسر در یک مورد دروغش را عملی جلوه میدهد و در دومی غیرعملی. تفاوت در این است که دروغ اول مقبول و پذیرفتنی است و دروغ دوم اینطور نیست. کلید موفقیت هر داستان علمی،تخیلی، مقبولیت محتواست و نه لزوما” دقت و صحت علمی.
وقتی که من از «مسافرت با سرعتی بیشتر از سرعتِ نور» یا «مینیاتورسازی» یا هر چیز غیرممکن دیگر استفاده میکنم، با زحمت زیاد میکوشم آنرا در لفافی از موضوعات فرعی بپوشانم تا مقبول و معقول جلوه کند. لازمهء انجام اینکار آن است که نویسنده فهم و درک علمی داشته باشد و او چارهای جز این ندارد.
برای مثال، میتوان با تمهیداتی قانون بقای انرژی را نقص کرد یا از جتی خواست در یک چشم بههم زدن قصری برای ما بسازد. این کار خوبی بهنظر میرسد، اما وهم و خیال است.
از طرفی دیگر، میتوان با گفتگو کردن دربارهء جهانهای چندگانه با مجموعه متفاوتی از قوانین طبیعت، از قانون بقای انرژی تخطی کرد- همانگونه که من کردم. اگر شما نیز بهخوبی چنین کنید، کاری علمیتخیلی کردهاید.
نکته دیگری که باید بدان افزود اینکه «تخیلی»بودن یکچیز، هیچ مجوزی برای دروغ صریح و مطلقبودن آن چیز بهدست نمیدهد.
در فیلمهای بازاری وسترن گاهی قهرمان ماجرا تفنگ خود را سی و هفت بار شلیک میکرد، بیآنکه آنرا مسلح کند. کودکانی که فیلم را تماشا میکنند، هیچ اهمیت یا حساسیتی بهآن نشان نمیدهند. چون فیلم صرفا” یکوسترن تخیلی است. اما من که در آنجا نشستهام و فیلم را تماشا میکنم، تعداد تیرهای شلیکشده را که توهینی آشکار بهبیننده است، میشمارم. یا در صحنهای دیگر قهرمان ما از فراز صخرهای بهارتفاع 10متر بهپایین میپرد و درحالیکه پاهایش از هم باز و گشاده است، درست بر پشت اسبش مینشیند و اسب بهسرعت از آنجا میگریزد و او را از چنگ دنبالکنندگان میرهاند. من که ناظر این ماجرا هستم، متعجب میشوم که چرا بههنگام افتادن او بر اسب، پشت حیوان نمیشکند یا استخوانهای نشیمنگاه قهرمان خرد نمیشود.
در نمایشنامه ژول سزار، ویلیام شکسپیر میگوید که بروتوس صدای ضربهء ساعت را میشنود. حال آنکه میدانیم تا حدود یکهزار سال بعد از عهد بروتوس ساعتهایی که با نواختن ضربه زمان را اعلام میکنند، هنوز اختراع نشده بودند. در اثر دیگرش، ریچارد سوم فرمانروا اشاره بهماکیاول جنایتکار میکند. در صورتی که ماکیاولی در آنزمان در عنفوان جوانی بود و هنوز کتابهایی را که بعدها موجب شهرتش شد، ننوشته بود.
ما شکسپیر را بهخاطر این لغزشها میبخشیم، زیرا او شکسپیر بود. اما اگر یک نویسندهء جدید رمانسهای تاریخی مرتکب اینگونه اشتباهات شود، حاضر نخواهیم بود بگوییم: «اوه، خوب، این یک اثر تاریخی تخیلی است.» بلکه بر عکس به احتمال زیاد فکر خواهیم کرد که این کتاب از پشتوانه تحقیقی خوبی برخوردار نیست و حتی اگر سبک و شیوهء نگارشش هم عالی باشد، احتمالا” آنرا کنار خواهیم گذاشت.
بههمین قیاس، میتوان نویسنده داستان علمیتخیلی را که از غیرممکنها استفاده کرده و آنها را در زیر نقابی از مضامین فرعی با چیرهدستی پوشانده است، بخشید. اما نمیتوان نویسندهء داستان علمی، تخیلی را بهخاطر بیتوجهی مطلق بهعلم، بخشید. باور کنید که تشخیص و تمیز این قبیل نادانی علمی کار دشواری نیست. کسی که درک علمی نداشته باشد و بخواهد که یک اثر علمیتخیلی بنویسد، در هر صفحه دهدوازدهبار خود را لو میدهد.
برای حصول اطمینان بیشتر در این زمینه، اضافه میکنم که برخی کسان هستند که آموزشهای علمی ندارند و در عینِ حال داستانهای علمیتخیلی عالی مینویسند و بهعنوان مثال میتوانم از ری برد بری، و هارلن الیسون، نام ببرم. اگر داستانهای این دو را بخوانید، ملاحظه میکنید که آنان خود را از نزدیکشدن کامل بهعلم دور نگه میدارند، بلکه با زبردستی میکوشند از علم فقط بهعنوان زمینه آنچه که میپندارند هدف واقعی آنان ( هدف مطالعهء رفتار و واکنشهای آدمی ) است، استفاده کنند.
با وجود این، داستانِ علمی، تخیلی را با داستان فانتزی ( وهمی و خیالی) یکی تلقی نکنید، فانتزی برای خود قلمروی دارد و نوشتن داستان فانتزی خوب و دشواریهای خاص خود را در بر دارد. با این همه، ایندو مختلفاند.
اثر علمی، تخیلی باید معقول باشد ولی فانتزی لازم نیست اینچنین باشد. اثر علمی، تخیلی از جهانی بحث میکند که احتمال رسیدن بهآن از طریق دگرگونیهای درست در علم و تکنولوژی میسر است. اثر فانتزی از جهانی بحث میکند که نباید بدینگونه به آن دست یافت. در یک اثر علمی، تخیلی علم بهمثابه ستون فقرات است و در یک اثر قانتزی، وهم و خیال.
بدنود می توشتی اصل عدم قطعیت و… چه چیزیی!
بدنود=بد نبود
دکتر جان این یعنی اینکه از داستان علمی تخیلی جمعه خبری نیست؟ ):
به هر حال نوشته جالبی بود. در پاسخ به سوالی که در ابتدا پرسیدید بگم که من هم از داستان علمی تخیلی خوشم میاد که درش قوانین شناخته شده ی علم رعایت شده باشه. در غیر این صورت میشه یه اثر فانتزی و دیگه ساینس فیکشن نیست. البته در بعضی موارد نویسنده عمدا از قوانین فیزیک تخطی میکنه تا مطلب اصلی که در ذهنشه رو بگه مثل کارهای کورت ونه گات که البته این اصلا از ارزش کار نویسنده کم نمیکنه.
گاهی اوقات در یک داستان علمی تخیلی که توصیفگر آینده هست حتی با پدیده هایی رو برو میشیم که ناقض علم هستند. مثلا در رمان “ملاقات با راما” اثر آرتور سی کلارک فضاپیمایی بنام راما که ساخته یک تمدن ماورا زمینی بینهایت پیشرفته است قانون اینرسی رو نقض میکنه که این به معنی عدم وجود اینرسی نیست بلکه قدرت تکنولوژیک اون موجودات رو نشون میده. نویسنده بزرگ علمی تخیلی “استانیسلاولم” در کتاب “سولاریس” که یک شاهکار در بین آثار علمی تخیلی محسوب میشه نیز توصیفاتی داره از اتفاقایی که بشر قادر به درک اونا نیست.(در مورد این کتاب در وبلاگم نوشتم) ری برد بری هم با اینکه تحصیلات آکادمیک نداره با مهارت و زیبایی بینظیری از قوانین فیزیک استفاده میکنه و هر نوع خواننده ای رو به تحسین وا میداره. به هر حال چیزی که کار یک نویسنده علمی تخیلی رو ارزشمند میکنه اینه که تنها در پی کسب سود مادی نباشه و اینکه داستانش دارای مفاهیم عمیق و آموزنده و برانگیزنده تفکر باشه. شاید مهمترین دستاورد بزرگانی چون آسیموف گسترش دامنه پرسش ها و کنجکاوی های بشر در باره خود و جهان پیرامونش باشه.
عالی
به به بالاخره یه پست آسیموفی!
به نظر منم داستان علمی تخیلی باید مبنای علمی داشته باشه، یعنی با توجه به قوانین علمی و نظریه ها و تئوری های فعلی، یا ممکن باشه یا (در آینده) محتمل، ولی غیر ممکن نباید باشه و قوانین اصلی فیزیک رو نباید نقض کنه، چون اونوقت میشه افسانه جن و پری و جزو ژانر فانتزی به حساب میاد. به همین دلیل از بین کتابای آسیموف کتاب آزازل رو اصلا دوست ندارم، چون فانتزیه و رد خیلی کمی از علم توش هست. فانتزی خوبی هم نیست دست کم.
در عین حال آثاری که از عناصر علمی – تخیلی اونم از نوع خیلی کمرنگ استفاده می کنن برای رسوندن مفاهیم اجتماعی و ضد جنگ و از این دست رو هم نمی پسندم، یه جور سوء استفاده اس به نظرم. هنر برای هنر بهتره.
بازم پست های علمی – تخیلی بزنید، انقدر توی ایران به این ژانر کم لطفی شده و کتاباش نایابن که سالهاست دارم خون دل می خورم. کتابای علمی تخیلی دیگه حتی توی دست دوم فروشی ها هم پیدا نمیشه!
من چند سال جزو خوانندگان خاموش شما بودم و تازه چند ماهه که دارم کامنت میذارم، ولی همیشه خواننده پر و پا قرص پست های علمی – تخیلی تون بودم. از کلارک و لم و هاینلاین و … هم اگه بنویسید که دیگه عالی میشه.
ممنون، خیلی خوب و به موقع بود.
هفته بعد حتما داستان علمی تخیلی بگذارید. راستی داستان خدایگان جهان خرد را دارید؟
و اما بعد دوسال تقریبا …
خوب بود مرسی
من یه سوال مهم برام پیش اومده؟؟
چندوقته این سوال رو دارم؟؟
فرق داستان های تخیلی با داستان های علمی تخیلی چیه؟؟
من دارم تازه یه داستان تخیلی مینویسم و این موضوع کاملا برام گیج کنند هستش
ولی درکل نکتههای ضریفی که تو این متن بود منو وادار کرد که یادداشتش کنم
مثلا همون قسمت غیر ممکن ها و ممکن واقعا این بیشتر سوال هامو جواب داد
من واقعا به یک نفر که بتونه به صورت اینترنی بهم یاد بده یا چیزی که بتونه تو این راه کمکم کنه و بیشتر امیدوارم کنه نیاز دارم ممنون میشم که کمکم کنید