سفری به قلعه آرزوها
در «یک پزشک» تا به حال پستهای متعددی در موردامید، نکوهش ترس، ستایش نگاه و اندیشه متفاوت یالزوم پی گرفتن آرزوهای کودکی نوشتهام.
من برایتان از همه اینها نوشتم و به صورت مشروح برایتان در مورد همهشان توضیح دادم، مثالهای من در همه این پستها، مثالهایی در مورد کار و زندگی شهروندان خارجی بود.
اما آیا واقعا نترسیدن، امید داشتن، پیگیری آرزوهای ظاهرا واهی یا تحمل برچسب متفاوت بودن، چیزی است که مختص فرنگیها باشد، آیا در ایران خودمان نمونههای عینی و ملموس در این مورد نداریم؟
من به نیکی ذات انسانها باور دارم و معتقدم که در ظرف و شرایط مناسب، همه ما میتوانیم مجالهایی برای بروز این نیکیها بروز دهیم، بعضیهامان بیشتر و بعضیهامان کمتر.
همه ما این فرصتها را هر چند وقت یک بار به دست میآوریم و میتوانیم با وجود تنگناها و بیرحمیها یا عدم اعتمادهایی که در جامعهمان جاری است، خوبتر از چیزی باشیم که فکر کنیم.
یک زمانی میخواستم پستی در مورد آدمهایی با اندیشه و عملکرد متفاوت ایرانی بنویسم که مشغله و همچنین پارهای ملاحظات باعث شد، نتوانم پست را تکمیل کنم، اگر یادتان باشد از شما نظرخواهی هم کرده بودم.
یکی از خوانندهها پیشنهاد داده بود که مستند «بانوی گل سرخ» را ببینم. این مستند ساخته مجتبی میرطهماسب است و شهیندخت صنعتی؛ بانویی که قبل از انقلاب به منطقه لالهزار کرمان رفت و گُل را جایگزین خشخاش و گُلاب را جایگزین تریاک کرد و به جایی رساند که «گلاب زهرا» سرنوشت کشاورزی یک منطقه را «دگرگون» کرد. این مستند را میتوانید در اینجا ببینید.
اگر اینترنت پرسرعت ندارید و نمیتوانید مستند را از لینک بالا ببینید میتوانید به اینجا بروید و در قالب یک اسلایدکست کوتاه با حجم پایین مستند را مرور کنید.
در قسمتی از مستند، از زبان راوی داستان «همایون صنعتی» -همسر شهیندخت- میشنویم که میگوید که کشاورزها در ابتدا به این زوج میگفتند که شما دارید ما را انگشتنما میکنید، زشت است، مباشر میگفت: «گوش به حرف این دو تا خُل ندین، اینها دیوونهان!»
و این همان تردید و ترسی است که جامعه به ما وقتی میخواهیم خوب و متفاوت باشیم، القا میکند. ناگفته پیداست که ما خیلی وقتها تسلیم این فشار نامجسوس میشویم، همرنگ جامعه میشویم و فرصتها را از کف میدهیم.
رنجها و محرومیتهای مردم پیرامون ما جنسهای مختلفی دارد، یادم میآید دو سالی که در یک منطقه نسبتا محروم دوره خدمت سربازی را طی میکردم، انواع این محرومیتها را دیدم، البته نیک میدانید که برای دیدن گاه و بیگاه چنین صحنههایی لازم نیست که شما رنج سفر را به جان بخرید، با فاصله چند دقیقه از شیکترین مناطق شهری و گاه در جوار آنها میتوان، صحنههایی عجیب را دید.
اما ایمیلی که در آغاز پست به آن اشاره کردم، در مورد چه بود؟
ابتدا که عنوان پست را دیدم، تصور کردم ایمیل یک مؤسسه ایرانگردی برای ایام نوروز است: «دعوت دکتر مجیدی به قلعه آرزوها»! ایمیل را باز کردم تا ببینم این قلعه در کجاست و موضوع چیست!
ایمیل از سوی بنیاد نیکوکاری رایحهفرستاده شده بود، سال 89 این مؤسسه مطلع شد که منطقهای محروم در کرمان به نامی جالب و عجیب به نام «قلعهگنج» قرار دارد. منطقهای که خشکسالی در چند سال اخیر، باعث شد که زندگی کشاورزی مردمانش به مخاطره بیفتد، طوری که مردم روستانشین این منطقه که در کپر زندگی میکنند و دسترسی به آب بهداشتی و یا غذای مناسب هم ندارند.
بنیاد رایحه سعی نکرد که به شیوه روتین صدقه برای مردمان این دیار جمع کند، تلاش نکرد که با جمع کردن مبلغی یا دادن البسه و چند وعده غذای خوب، به ظاهر وجدان خود را راحت کند و ژست نیکوکار بودن به خود بگیرد، بلکه در رویکردی «متقاوت» سعی کرد که به آنها امید و توانایی سرپا ماندن بدهد.
در گام اول این بنیاد یک مدرسه شبانهروزی در یکی از روستاهای این مطاقه تأسیس کرد و در گام بعدی، دو مرکز خیاطی و تولید زیورآلات و جاجیم و نمدباقی و یک فروشگاه تأسیس کرد.
اما تازهترین اقدام این بنیاد، جالبتر و شاخصتر است:
این بنیاد میخواهد به دانشآموزان و مردم روستای راینقلعه آموزش بدهد که آرزوها خود را به یاد بیاورند و این آرزوها را بر در و دیوار مدرسه شبانهروزی روستا نقاشی کنند.
وقتی دانشآموز بودیم، یکی از موضوعات همیشگی انشاهای ما این بود که میخواهید چه کاره شوید، اما حتی یک بار هم آموزگاری پیدا نشد که به ما بگوید چه آرزویی دارید یا آینده را چطور تخیل میکنید.
به گمانم محروم بودن تنها در شرایط مالی و معیشت خلاصه نمیشود، نداشتن شرایطی برای پر و بال دادن به آرزوها و تخیل، به نوعی بدتر از محرومیت مالی است. شاید همه ما در این نوع محرومیت با هم شریک باشیم.
و حالا مؤسسه نیکوکاری ریجانه تلاش میکند تا آرزوهای کودکان و مردم منطقه محروم را به یادشان بیاورد و آنها را روی دیوار یک مدرسه جاودان کند.
با این کار هم تلنگری در ذهن مردم این منطقه ایجاد میشود و هم مردم همه ایران با وجود چنین محلی آشنا میشوند.
این پروژه هفتم تا دوازدهم اسفند 92 در روستای راینقلعه شهرستان قلعهگنج اجرا میشود.
برای اطلاعات بیشتر به وبسایت این پروژه مراجعه کنید.
با مراجعه به این سایت میتوانید با پروژههای نیکوکارانهای که قرار است که در این منطقه اجرا شود، آشنا شوید و برای نمونه در ساخت یک مدرسه راهنمایی و دبیرستان شبانهروزی مشارکت کنید.
ای کاش از این بنیاد ها که اهدافی انسان دوستانه را دنبال میکنند بیشتر حمایت بشه
کارای واقعا زیبایی انجام میدن. کاش هممون بتونیم زیبایی ها رو ببینیم.
این پست عالی بود دکتر .
واقعا ازتون ممنونیم
مرسی «یک پزشک»
چقدر باحال شرح داده بودی.
چقدر زیباست این حرکتها. ممنونم که ما رو با این موسسه آشنا کردین.
واقعا کار جالب و قابل تحسینیه. مرسی از شما که این کارو با نوشتهتون حمایت کردین.
ولی یه مسئله هست: آبراهام مزلو، یه “سلسله نیاز” انسانی داره و توی اون تو هفت مرحله نیازهای انسانی رو طبقه بندی کرده. دو نیاز اول که نیازهای مبتنی بر کمبود هستند عبارتند از نیازهای اولیه(خواب،خوراک و..) و نیاز بعدی یعنی امنیت و پنج نیاز دیگر که حتما بعد از برآورده شدن این دو نیاز به آنها نیاز پیدا میشود. مثلا اگر کسی نیازهای اولیهاش تامین نمیشود حاضر است نیاز دوم خود را -امنیت- را به خطر بیندازد تا نیاز اول را برآورده کند.
قلعه آرزوها برای شرایط بحرانی که از این روستا توصیف کردید به مقدار زیادی سنگین و طاقت فرساست. لذا ضمن تقدیر و تشکر از این طرح، به عملی بودن و فایده دار بودنش در این شرایط مذکور اصلا خوش بین نیستم.
چرا خوش بین نستید ؟
درباره «سلسله نیازهای» آبراهام مازلو میدونم و خیلی بهش معتقدم. پیش از این هم یک پزشک درباره اش نوشته. اما این مساله چندان ارتباطی به اون نداره به نظرم. مسئله فقط داشتن رویاست، یعنی حتی یه نفر میتونه نیازهای اولیه زندگی رو در «تخیلات» خودش داشته باشه نه اینکه خیلی بیشتر، و این همون کاریه که قلعه آرزوها بر اساسش پیاده شده. نبود امید و آرزو، یعنی نبود حرکت و نبود حرکت …!
در جواب اقا رضا : بیایید جزیی از راه حل باشیم نه جزیی از مشکل.در این وانفسای همه کمبود ها از نظر جناب مازلو , دادن امید از نان شب هم واجب تر است.
بـسـیـار عـالـی .
خیلی ها با دست خالی حمایتگر این عزیزان محروم در منطقه ی قلعه گنج هستند .
با اردوهای جهادی دانشگاه ، دو بار به قلعه ی آرزوها دعوت شدم . وصف شدنی نیست …
با تشکر فراوان از دکتر مجیدی !
معرفی وبلاگ یک دوست :
آقای محمود هاشمی ، مدیر بنیاد علمی فرهنگی صدر در منطقه قلعه گنج .
http://bonyadesadr.mihanblog.com
چند نفر از فارغ التحصیلان رشته های مختلف از دانشگاه های مختلف .
ـ ـ ـ
کم نیستند از این گروهای کوچک با کارهای بزرگ که در خاموشی ، یاری رسان دست های محروم هستند .
دانلوذ فیلم به دانلود منیجر ( لینک بدون فیـ ـ ـلتر )
http://av.vimeo.com/27397/757/40064386.mp4?aksessionid=b06c87941cc41a4e781aa25813ed43ee&token=1361826873_d279bc01c11a9ef6da3310efc88798c2
نمی دونم دلمون نازکه یا یه چیز دیگه …
خلاصه با دیدن تیکه های مستند اشکمون در اومد ;|
مشابه این پروژه قبلا توسط آقای بهرامی و دوستانشون در “کلاس پرنده” انجام شده و تا به حال در دو مدرسه ی خیر ساز در دو استان کمتر برخوردار کشور اجرا شده. میتونید به سایت و صفحه ی فیسبوکشون مراجعه کنید و از کار بسیار زیبا و حرفه ایشون دیدن کنید و ازشون ایده بگیرید و این نوع کار فرهنگی واقعا تاثیر گذار را اشاعه بدید.
http://theflyingclassroom.com/
چند روزی بود که این پست شما رو توی گودر، استار کرده بودم که با فرصت و دقت بیشتری بخونم.
حرکت بسیار جالبی بود، کاش چنین حرکت هایی در این کشور بیشتر شکل بگیره. ممنون بخاطر انتشار این پست تامل برانگیزتون.
ای کاش ترحمی نبود.شاید ابتکار بانی پیشرفت میشد.ممنون از این مطلب پر از معنی.دکتر عزیز از این مطالب لطفا زیاد بنویسین
سلام
من هر چه گشتم نتواستم این مستند را برای دانلود پیدا کنم. لینکی هم که در متن ارجاع دادید پاک شده بود. اگر ممکن است لینک دیگری معرفی کنید.
خیلی ممنون