مایکل اُنیل، ستاره آزادکار اینستاگرام
توجه: این پست از آن جهت نوشته نشده که داستان کار و پیشه یک آدم غریبه در یک کشور غریبه که شرایطشان هیچ ربطی به ما ندارد، نقل شود. من اهداف دیگری از نوشتن این پست دارم در بخش دوم این پست نوشتهام!
تصور کنید که شما یکی از کارکنان شرکت اپل باشید و کار کارگردانی امور هنری به شما سپرده شده باشد، امکان خرید سهام شرکت را داشته باشید، بیمه باشید و بتوانید به خاطر شغلتان سفرهایی در سراسر دنیا انجام بدهید.
آیا به سادگی از کارتان دست میکشید و اپل را ترک میکنید؟!
مایکل اُنیل، کسی بود که این کار عجیب را در سال 2011 انجام داد، آن هم نه برای اینکه به یک شرکت بزرگ دیگر بپیونند که حقوق بیشتر به او میدهد، بلکه برای رسیدن به رؤیای شخصی خود!
او این تصمیم مهم را زمانی گرفت که یک روز در همایشی بود، اون با خودش فکر کرد که دیگر بس است و هرگز نمیتواند دوباره جوانی را تجربه کند. او تصمیم خود را عملی کرد و مبدل به یک عکاس فریلنسر شد.
«فریلنسر(freelancer) یا فریلنس به کسی گفته میشود که به صورت کارمزد و با قرارداد برای انجام یک پروژه یا طرح کار میکند و مانند اکثر مشاغل دارای قرارداد بلند مدت با شخص یا شرکت خاصی نیست. بعضی از فریلنسر ها توسط یک شرکت یا آژانس خاص به درخواست کنندگان خدمات معرفی میشوند و بعضی کاملاً مستقل هستند و از طریق اینترنت و شبکه ای از مشتران کارهای جدید جذب می کنند.» (+)
حالا او دیگر میتوانست علاقهاش را پیش بگیرد و هنر عکاسی با گوشی موبایل را ارتقا بدهد.
مایکل در زمان کودکی، صدها دلار را صرف خرید فیلم کرده بود، او آلبومهای عکس متعددی را از پرترهها دوستان و همسایگانش پر میکرد. وتی به کالج رفت، با افزایش دانش خود در مورد رنگ، کمپوزوسیون و فرم، عکاسیاش را بهتر کرد. بعد از کالج او به تیم گرافیک یک آژانس تبلیغاتی پیوست و بعد از آن عضو اپل شد.
او 9 سال تمام به صورت دیداری، با عکسهایش برند اپل را تقویت کرد، اما حالا دیگر او فریلنس است و برای کارفرماهایی مثل Refinery 29 – Rdio و Square کار میکند.
او میگوید که فریلنسر بودن برای خودش فواید و مشکلاتی دارد، اما مهم این است که او حالا او احساس شادی و خوشبختی میکند و از نظر روحی دوباره متولد شده است، او حالا آزاد است که از قواعد خودش پیروی کند و وقتش را طوری که دوست بگذارند.
یکی از مزایای فریلنسر بودن این بود که دوباره شهر کوچک را که دوران کودکیاش را در آن سر کرده بود، کشف کرد.
حساب اینستاگرام او پر است از تصاویر زیبا از ساحل، کوهها، جنگلها و جادههای خالی که تا افق ادامه دارند.
یکی از شانسها این بود که بعد از ترک اپل، دوستانش در تیم مدیریت اینستاگرام، اکانت او را به عنوان یک اکانت پیشفرض برای دنبال شدن، پیشنهاد میکردند. بنابراین دنبالکنندگان او به صورت تصاعدی بالا رفت.
حالا مایکل بیش از نیم میلیون دنبالکننده دارد، یعنی به طور دقیقتر 537 هزار نفر. داشتن این تعداد دنبالکننده او را متعهد میکند که نهفط عکسهای خوب بگذارد، بلکه به جامعه دنبالکنندگانش جهت فکری بدهد و آنها را هدایت کند.
مایکل مدتی است که در همایشهای اعضای اینستاگرام که در سانفرانسیسکو برگزار میشود، شرکت میکند. دو ماه پیش او یک شرکتی تأسیس کرد که اعضای آن شماری از عکاسهای موبایل برتر بود، این عکاسهای از طریق اینستاگرام با هم آشنا شده بودند. اسم این شرکت Tinker*Mobile است.
هدف این شرکت این است که به کارفرماها، امکان تبلیغ در اینستاگرام را بدهد و توجه مشتریها را از طرق عکسهای اینستاگرام به محصولاتشان جلب کند. این شرکت عملا از یک ماه پیش کارش را آغاز کرده است، اما ظرف همین مدت کوتاه، سفارشات انبوهی گرفته است.
مایکل حالا مشغول ترتیب دادن یک نمایشگاه هنری در سانفرانسیسکو است که در آن 100 پرتره از 50 عکاس آیفون نمایش داده میشود.
مایکل مأموریتش را در زندگی ایجاد درک بهتری از عکاسی موبایل و پیدا کردن استعدادهای تازه در این رشته میداند، به همین خاطر است که مثلا صبحها ساعت چهار و نیم از خواب برمیخیزد تا بتواند عکس طلوع خورشید را بگیرد یا به دنبال سوژه در خیابانها میگردد.
این مطلب که در سایت هافینگتونپست نوشته شده بود، حاوی نکاتی بود و نیز سؤالاتی در ذهن من ایجاد کرد.
ما چقدر میتوانیم مثل مایکل خطر کنیم و حتی با داشتن یک شرایط کاری پایدار مثل او در شرکتی معتبر، دنبال عشق و علاقه خودمان برویم؟
اصولا فلسفه زندگی ما چیست؟ تضمین داشتن یک شرایط پایدار؟ مگر نه این است که شرایط پایدار بهانهای برای تضمین خوشبختی ما است؟ اما این شرایط «پایدار»، گاهی به اصول خوشبختی ما در تناقض قرار میگیرند.
مثلا ما مجبوریم ساعات بسیار زیادی را در شرکتی سر کنیم که استعدادهای ما را درک نمیکنند. محیط و جوش به کلی با ذهنیات ما ناهمخوان هستند و حتی تبعات مشغله ذهنی این کار، روی ساعات فراغت ما هم تأثیر بگذارد.
در این صورت اگر وسوسه تغییر شعل را داشته باشیم، و هنر و ایدهای برای یک کار خلاقانه داشته باشیم، چه میزان میتوانیم روی فریلنسر بودن که فکر کنم به فارسی آزادکاری ترجمه شده است، حساب کنیم؟
در وب فارسی مطالب خوبی در مورد آزادکاری نوشته شده است، من در اینجا فقط ذهنیات خودم را در مورد آزادکاری مینویسم و در پایان پست، به برخی از مطالب خوب اشاره میکنم.
آزادکاری در همه جای دنیا مخاطرات خودش را دارد، اما تصور من این است که آزادکاری در جامعه شکوفاتر و تضمینشدهتر است که یک سطح پایدار و قابل اعتماد اقتصادی در آن حکمفرما باشد و علاوه بر این سلیقه و تلقی اقتصادی و فرهنگی هم کارفرماها و هم مردم مخاطب باید به حد پایهای رسیده باشد و جامعه هدف گستردگی خاص خود را داشته باشد، وگرنه آزادکاری را خیلی دشوار بشود پی گرفت.
مثالی میزنم:
مایکل هنر عکاسی را دارد و از طریق اینستاگرام توانسته است، مخاطبان زیادی کسب کند، او ایده جالب گرد هم آوردن کاربران محبوب اینستاگرام را هم داشت و با توجه به این پتانسیلها توانست موفق شود.
در ایران هم ما کاربرانی در شبکههای اجتماعی مثل توییتر، گوگل پلاس و اینستاگرام داریم که بسیار محبوب هستند، اما آیا ما هم میتوانیم کاری را که مایکل کرد، تکرار کنیم؟
در سطح محدودی، پاسخ آری است. اما به عنوان یک کار مستقل، فعلا نه!
دلایلش هم متعدد هستند:
– کوچک ماندن جامعه مخاطبان ما به خاطر کیفیت بد اینترنت و محدودیتهای بیدلیل
– کوچک بودن جامعه مخاطب از نظر ذائقه هنری و فرهنگی: همه لذت آزادکاری این است که شما در عین پی گرفتن علاقه اصلی خود بتوانید، از این محل هم پول درآورید. خیلی اوقات این علاقه نهفته در درون ما علایق فرهنگی و هنری یا علمی خاصی هستند که تنها در صورت داشتن مخاطبان پرشمار میتوانند، بازاری برای خود داشته باشند. بنابراین اگر شما آزادکار شوید و بخواهید مثلا مثل مایکل با عکاسی موبایل در ایران سر کنید، شاید تنها باید با یارانهها سر کنید!!
– نبود کارفرماهایی که درک صحیحی از تبلیغات اینترنتی داشته باشند: سفارشات آگهی وبلاگی یا احیانا تبلیغ در شبکههای اجتماعی معمولا خام هستند و از سوی شرکتها نسبتا کوچک دریافت میشوند. شرکتهای بزرگتر، مسلما پیشنهادهای بهتری برای همکاری میدهند، به علاوه شرکتهای بزرگتر و پویاتر، به جای اینکه در کوتاهمدت دنبال هیت و یا افزایش رنک باشند، در پی تقویت «برند» و تصور ذهنی مردم از خودم هستند. به همین سبب به جای تبلیغات مستقیم، روی تبلیغات نرم کار میکنند.
– آزاردهنده بودن نگاه جامعه برای آزادکارهای وطنی: حالا تصور کنید که شرایط آزادکاری هم از نظر روحی و هم از نظر مالی برایتان رضایتبخش باشد. اما هر کار کنید، «حرف مردم» برای شما مهم است، آزادکاری در ایران، تفاوت چندانی با بیماری در اذهان مردم ندارد. ممکن است برای بعهضی «حرف مردم» مهم نباشد، اما خیلیها هم این مسئله برایشان اهمیت دارد و به دنبال پرستیژ هستند.
در انتها توصیه میکنم، این مطلب را در مورد خطرات آزادکاری بخوانید، این رشته پستها هم بسیار جالب و خواندنی هستند.
تو کشور ما کسی که شغل ثابت هم داره احساس امنیت مالی نمیکنه، به عنوان مثال …
ممنون آقای مجیدی
من فکر میکنم تفاوت در کشور ما با کشوری مثل آمریکا بسیار عمیق تر است . در آمریکا وجود نظام سرمایه داری به سرمایه داران این فرصت را میدهد تا در جهت منافع شخصی به دنبال کسب سود و افزایش قدرت خود در جامعه باشند . همانطور که میبینیم از مهم ترین تاثیراتی که همین سرمایه داری با ایجاد یک نظم خودجوش در بین سرمایه داران داشته اهمیت خلاقیت چه در حوزه ی فناوری چه در حوزه ی هنری و… است در کل در هر حوزه ای که شما توان جذب مخاطب داشته باشید سرمایه داران به سراغ شما خواهند آمد .
این یکی از ویژگی های مثبت در میان خصیصه های مثبت و منفی نظام های خودجوشی مثل نظام سرمایه داریست.
اما در ایران و بسیاری از کشور های دنیا قدرت برای دولت(حکومت) به عنوان بزرگترین پایگاه حافظ منافع جمعی آن کشور کنار گذاشته شده و هیچ سرمایه داری توان رقابت با آن را نخواهد یافت .
این مشکل باعث شده تا این کشور ها به دنبال ساخت مناطقی مثل دره سیلیکون به شیوه ی کاملا دولتی باشند که البته هیچگاه به ثمر نشسته است .در این کشورها کارآفرینان هیچگاه از رقابتی که بین سرمایه دارن به وجود می آید سود نمیبرند و حتی گاهی سرمایه داری برای ایده خود پیدا نمیکنند .
سلام .
به تازگی با یکی از دوستان در حال طراحی و اجرای یک استارت آپ هستیم در مورد کتاب و کتاب خوانی .
دوستم با من در یک مکان دولتی مشغول هستیم . اون ادمین شبکه کل سازمان هست و من هم کارشناس پویانمایی و چند رسانه ای . هر دو هم 4 سال هست تو سازمان هستیم ولی به دلایلی که شما فرمودین انگار در محل کار با روح هنری و افکار و ایده های ما بازی میشه و از کنارش بی اهمیت رد میشن . هیچ کس فرقی بین من و کسی که هیچ چیز از دنیای کامپیوتر و طراحی نمیدونه نمیذاره . همین مساله باعث شد هر دو تصمیم بگیریم تا دو ماه آینده حتی با همین شرایط سخت زندگی از سازمانمون بیایم بیرون و این کار رو شروع کنیم . حتی به قیمت شکست . ما کارمون، هنرمون، ذهنمون و خلاقیتمون رو دوست داریم و تا وقتی این ویزگی های بی نظیر رو در خودمون میبینیم باید ریسک کنیم و کاری که دوست داریم و بهش عشق میورزیم رو شروع کنیم .
نا گفته نماند که یکی از منابع الهام گیری ما د مورد کتاب خوانی و انرژی بی نظیری که میگرفتیم از وبلاگ شما بود آقای دکتر .
امیدوارم همیشه موفق و پیروز باشید و به بهترین ها دست پیدا کنید .
از لطفتون ممنونم.
امیدوارم موفق باشید. مطمئن باشید اگه کاری که دوست دارید رو ادامه بدید موفق خواهید .
امیدوارم که موفق بشید و البته دوست دارم اخبار مربوط به کسب و کارتون و بازاریابیتون رو هم بخونم . اگه آقای دکتر لطف کنند و با شما همکاری کنند فکر می کنم هم کسب و کار شما بهتر بگیره و هم انگیزه ی بیشتری برای انجام این کارها در بقیه ایجاد بشه
آرزوی موفقیت میکنم براتون .
یه مورد من به نظرات دوستان اضافه کنم ، اینکه این عشق و پیگیری علائق ، اگه کاری براش انجام ندیم میتونه برای همیشه فراموش بشه …
یادمون بره چه علائقی داشتیم
چه آرمان و آروزهایی داشتیم
این شرایط سخت زندگی و از سرناچار بی توجهی به علائق مون ، استعداد ها مون رو مسخ کرده …
امیدوارم هر کی مثه من اینو احساس میکنه ، جرقه ای تو زندگی اش فرصت برای رجوع به عشق و علائق اولیه رو براش به همراه بیاره …
سعی میکنم علائق ام رو فراموش نکنم و امیدوار بمونم تا فرصتی پیش بیاد …
من هم براتون آرزوی موفقیت می کنم. این کاری بود که استیو جابز و خیلی از افراد برجسته دیگه انجام دادن.
کاش یه جایی ،وبسایتی مجله ای چیزی ایجاد میشد با نام “ایده هایی که به گور میروند”… شرح حال صاحب نظران و ذهن های خلاق ایرانی…
یعنی به جای گور بره به اون وب سایتی که میگید! 🙂
این که آدم دنبال کاری باشه که متعلق به دنیای اون باشه عالیه اما واقعا تو یه جاهایی و یه چیزایی یه ریسک خیلی بزرگ و خطرناکه
با اینکه اصلاً نمیشه امریکا و امکانات استعداد پرورش رو با ایران استعداد کش مقایسه کرد، اگر کمی جانب انصاف رو رعایت کنیم باید قبول کنیم که ما هم در ریسک کردن ضعیف هستیم. البته شاید هم این بخاطر وجود شرایط بی ثبات در چند نسل گذشته باشه.
من یه لیسانسه بیکارم! فبل از اینکه مطالب فوق را بخونم هم علاقه ای به استخدام در شرکت های دولتی نداشتم. با خوندن این مطالب دیگه مطمئن تر شدم. دنبال یک استارت آپ برای شروع کارم…
mishe user ID e Mikael Onil dar instagram ro begid ?
منم یک آرزو دارم که میخوام پیاده اش کنم تا چند ماه دیگر
چند نکته که باید گفت.
آقای مجیدی
منبع ای غیر ویکی پدیای فارسی ؟!
منبع شما برای توضیح واژه کارمُزدی یا حقالزحمهای یا فریلنس سایت غیر از ویکی بود، خوب البته شما در انتخاب منبع آزاد اید.
اما تعجب من این است که نه شما و نه سایت یا سایت های منبع شما هم هیچ دغدغه برای توسعه ویکی فارسی و کمک به آن ندارند.
و تنها توسعه سایت خودشان را مد نظر دارند.
البته این انتظار هم نیست،که ما چنین توقعی داشته باشیم؛ اما توقع این است حال که در توسعه کمک نمی کنید لااقل در منابع موجود برای مطلاب از ویکی استفاده کنید، تا شاید کمی دوستان به ویکی نوس شدن راغب شوند.
مدیران ویکی فارسی افراد دلسوزی هستند ولی این به تنهای کافی نیست.
جالب اینجاست که ما عکس دوستان غیر فارسی زبان عمل کرده و بیشتر در خراب کاری در ویکی فارسی پشتکار داریم، خب شاید باید گفت مرا به خیر تو امید نیست ….
البته من زیاد روی این موضوع (منبع غیر ویکی ای) حساس نبود و نیستم.(اما وقتی اشکالی جزیی (مارک آپی نه اشتباه معنایی) چند وقتی در توضیح کارمُزدِ وجود داشت و دیروز که من برای مقایسه منبع شما و ویکی به اون سر زدم و متوجه آن شدم افسوس خوردم)
جناب مجیدی شما که خود دغدغه این اصول را دارید چرا ؟ و حال که در توسعه ویکی فارسی نقشی بازی نمی کنید لااقل در انتخاب منابع کمی سلیقه به خرج دهید و به جای تبلیغ (البته شاید برداشت من اشتباه باشد) توسعه بخش فارسی ویکی را هدف قرار دهید. حتما دوستان مقایسه ای بین ویکی فارسی و انگیسی کرده اند.
منم با شما موافقم. گسترش ویکی پدیای فارسی کار خوب و واجبیه. امیدوارم بقیه دوستان هم در این کار سهیم بشن
عالی بود دکتر مدتهاست که به آزادکاری فکر میکردم حتی زمانشم تایین کردم امشب که اینو خوندم به کاری که میخوام انجام بدم ایمان تمام آوردم.
قلمت استوار.
امان از روزی که رشته ی تحصیلیت با کاری که عاشقشی و میخوای براش سرمایه گذاری کنی یکی نباشه. راز موفقیت ما توی چنتا چیزه … یکی امید یکی علم یکی نترسیدن از دنبال آرزوها رفتن. هر وقت از شدت ناله بکاهیم و به کیفیت چاره بی افزاییم میتونیم مایکل انیل ِ خودمون باشیم.
به نظر من آزاد کاری نیاز به صبر و حوصله دارد. و البته جنبه و حمایت دنبال کنندگان هم امر مهمی است.
و اینکه هر شخصی نمیتواند به راحتی محبوب عده ای کثیر شود و همچنان محبوب بماند. نیاز به خلاقیت دارد و هر کسی نباید به خود اجازه دهد این نام را بر خود بگذارد.
با تشکر