از برلین تا ماراکانا : شروعی مجدد از خاکسترهای جنگ -قسمت آخر
شهریار نوبهار:عصیان جوانان علیه کهنسالان. پسران در مقابل پدران. مفاهیمی که در جامعهشناسی بارها مورد نقد و بررسی قرار گرفته است؛ اما این بار در آلمان نیازی به شورش برای انقلاب نبود. بزرگان و مدیران خودشان هم در این فرآیند دخالت داشتند. غرور آنها نیز لگدمال شده بود. درست پس از پایان یورو ۲۰۰۴ اقدامات عملی آغاز شد. یورگن کلینزمن و یوآخیم لو هدایت تیمملی بزرگسالان را بر عهده گرفتند. ولی ایدههای انقلابی و متحول کنندهی آنها در تمام ساختار فوتبالی این کشور به اجرا در آمد.۳۶۶مرکز تمرینی برای بازیکنان ۱۱ تا ۱۴ ساله ایجاد شد. استعدادیابها و مربیان در برنامهای فراگیر و ملی تحت آموزشهای جدید قرار گرفتند. برنامههای توسعه فوتبال در انگلستان، ایتالیا، هلند و سایر کشورهای برتر را مطالعه و به کمک آنها زنجیرهی مدیریتی بهتری را طراحی کردند. تمام ردههای سنی در آلمان کادر فنی کامل داشتند و به طور مثال حتی تیم زیر ۱۵ سالهها هم از روانشناس ورزشی مخصوصی برخوردار بود. رابطهی بین فدراسیون ملی و باشگاهها اصلاح شد و هر دو طرف مسئولیت تغییرات را پذیرفتند. سهم بیش از ۵۰ درصدی بازیکنان مسن و گرانقمیت خارجی در بوندسلیگا کمتر میشد و در اختیار بازیکنان جوان و بومی قرار میگرفت. جامعهی مهاجرپذیر آلمان هم در این میان نقش خودش را به خوبی ایفا کرد.مهاجرین ترک و آفریقایی و شرق اروپایی متعددی در این سالها به آلمان سفر کرده بودند. فرزندان این نسل حالا به عنوان یک آلمانی در ردههای مختلف فوتبال برای زادگاهشان بازی میکردند. آلمان بیش از 35 هزار مربی و ده هزار فوتبالیست حرفهای تربیت کرده بود.
جامجهانی ۲۰۰۶ نخستین آزمون بود. کسی امید و انتظاری برای قهرمانی نداشت؛ اما درخشش تیم انرژیک و جذاب کلینزمن، عدهی زیادی را به تحسین عملکرد او واداشت. نایب قهرمانی در یورو ۲۰۰۸ و رتبهی سوم دنیا در سال ۲۰۱۰ که با در هم کوبیدن انگلیس و آرژانتین به دست آمده بود ثابت میکرد که عقابها بار دیگر پرواز میکنند. برنامههای کلینزمن توسط دستیارش ادامه پیدا کرده بود. یوآخیم لو حتی این روند را سرعت بیشتری بخشید. نسل جوان و جدیدی در راه بودند. ساختار مالی سالم باشگاههای آلمانی و استقبال طرفداران از حضور در ورزشگاهها نشان میداد که فوتبال این کشور دوباره به سطح اول جهان بازگشته است. به همان روشی که از خاکسترهای جنگ برخاسته بودند، افت فوتبال خود را نیز جبران کردند. به کمک همان ویژگیهای قدیمی و کلاسیک. نظم و کوشش و ارادهای که همیشه برایشان نتیجهبخش بوده. نتایجی بزرگ و درخشان.
عقابها به سکونت در بلندترین نقاط کوهستان عادت دارند. به قرار گرفتن در بالاترین جایگاه ممکن. پرواز کردن در ارتفاعی که پرندهای دیگر جرئت انجام آن کار را نداشته باشد. برای عقابهای آلمانی که با خاطرات قهرمانیهای متعدد جهانی و اروپایی بزرگ شده بودند، رسیدن به فینال دیگر راضیکننده نبود. آنها افت و عقبماندگی را جبران کرده بودند. درک میکردند که قهرمانی نیاز به زمان و تلاش دارد؛ اما نسل جدید آنها دیگر به اوج رسیده بود. بایرنمونیخ، دورتموند یا دیگر باشگاههای بزرگ اروپایی مشتریان دائم این بازیکنان مستعد بودند. موفقیتهای باشگاهی شاید برای کسب تجربهی قهرمانی کافی باشد؛ اما ژرمنها تنها به دنبال قهرمانی مجدد منشافت در اروپا و جهان بودند. نسل طلایی هلند و انگلستان در همین دهه بیهیچ افتخاری صحنهی مسابقات ملی را ترک کرده بودند. آلمانیها اصلاً دوست نداشتند چنین اتفاقی برای جوانان آنها هم رخ بدهد. اسپانیا شاید با تیم پرستاره و مقتدرش دو مرتبه آلمان را ناکام گذاشت اما ژرمنها هم مثل گذشته نبودند. رسیدن به فینال و شکست. عقب افتادن از حریف و دیگر برنگشتن. برخلاف گذشته به نظر میرسید که این گروه جدید فاقد چنین خصوصیاتی باشد. وقتیکه ماریو بالوتلی با گلهایش دروازهی مانوئل نویر را به زیبایی باز میکرد، ذهن ژرمنها هم به لرزش افتاده بود؛ که چه میشود اگر این گروه هم به دیگر ناکامان ملحق شود؟ چرا با وجود کیفیت فنی و انفرادی بالا، نمیتوانند در چنین لحظاتی روند مسابقه را تغییر دهند؟ آیا به جای تیم باید فوق ستاره تربیت کنند؟ آیا باید مثل گذشته دنبال یک قیصر باشند؟ یوآخیم لو اما توجهی به این سؤالات نداشت. او به راهحلی قدیمی معتقد بود. تمرین و تلاش دوباره برای بهتر شدن. به حداقل رساندن نقاط ضعف و تغییر در ذهنیت بازیکنان. او به جوابی یکسان و قطعی باور نداشت. فقط میدانست که ادامهی همین روند برای آنها کافی ست.
ساحل کوپا کابانا و ورزشگاه ماراکانا انتظار چنین چیزی را نداشتند. قرار بود که آنها در فینال از سلسائو میزبانی کنند اما کابوسی در حال نمایش بود. حضور آرژانتین و آلمان در فینال. دشمن قدیمی در کنار تیمی که آنها را با هفت گل تحقیر و رؤیاهایشان را نابود کرده بود. شاید برزیلیها از آن نتیجه شوکه شده بودند اما برای عقابهای آلمانی چیزی برای تعجب وجود نداشت. این تنها پاداش کوچکی برای تمرینهای بیوقفهی آنها بود. پرتغال و کریس رونالدو را نابود کرده بودند. با کمی خوشاقبالی از غنا مساوی گرفتند و یک برد آسان مقابل آمریکا به دست آوردند. در مرحلهی حذفی تنها الجزایر بود که آزارشان داد. روباههای صحرا ترسی از این عقاب نداشتند. حتی ژرمنهای مغرور هم بعد از آن مسابقه چیزی جز تحسین و تقدیر برای جنگجویان الجزایری نداشتند. بعد از آن دیدار نفسگیر دیگر ترسی از ادامه رقابتها نداشتند. فرانسه و برزیل را به سادگی مغلوب کردند و در مقابل آرژانتین قرار گرفتند. این فینال برای سومین بار تکرار میشد. یکبار آلبیسلسته و یکبار هم منشافت برندهی این جدال بودند. نبرد لوتار ماتیوس و مارادونا دیگر یکی از جذابیتهای تاریخی جامجهانی به شمار میرود. این بار هم مسی در مقابل آلمان قرار گرفته بود. ولی آلمان دیگر نمیخواست به یک قدمی قهرمان رسیده و بعد جام را برای تیم دیگری ساقدوشی کند. این بار سکوی نخست برای خودشان بود.
ماریو گوتزه را نسخهی آلمانی لئو مسی میدانند هرچند که خودش علاقهای به این قیاس ندارد. میگوید حتی اگر مجبور به انتخاب باشد کریس رونالدو را ترجیح میدهد. مسی عنوان بهترین بازیکن جهان را به رونالدو واگذار کرده بود. اکنون در فینال هم در مقابل رونالدوی آلمانی شکست میخورد. گلی که ماریو گوتز به ثمر رساند بغض ۲۴ سالهی آلمانها را ترکاند. قهرمانی از همانجایی که برایشان متوقف شده بود، دوباره به حرکت افتاد. از آرژانتین ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۴ روزهایی طولانی و سخت بر سفیدپوشان دویچلند گذشته است. بارها شکست خوردند و در یک قدمی قهرمانی سهمی جز ناراحتی نداشتند؛ اما همانطور که برلین با خاک یکسان و دوباره ساخته شد، فوتبال آلمانی هم دوباره هویت و ساختار خودش را بازیافت. وضعیت به همان دهههای طلایی ۷۰ و ۸۰ بازگشته است. سینما؟ همچنان ویم وندرس فیلمهایی تماشایی میسازد. ادبیات؟ هرتا مولر نوبل ادبیات ۲۰۰۹را دریافت کرد. اقتصاد و صنعت؟ بار دیگر آنها بزرگترین سهم را در این عرصه دارند.و آنجلا مرکل که رهبر سیاسی آنهاست، بیتردید قدرتمندترین زن جهان به شمار میرود.
گونتر گراس جایی گفته بود که پیروزی حماقت آفرین است. پیروزیهای آلمان برای سالهای متوالی باعث تنبلی و سهلانگاریهای بزرگی شد. به سختی تلاش کردند تا به همان استانداردهای پیشین خود بازگردند و البته که موفق شدند؛ اما این بار تمام دویچلند به حرفهای این نویسندهی نوبلیست توجه خواهند کرد. دیگر پیروزی باعث حماقت و بیتوجهی نخواهد شد. آلمان دوباره برخاسته و برای سالها میخواهد که در همان بالا بماند. کوهستان متعلق به عقابهاست و همیشه همینطور باقی خواهد ماند.
متن قشنگ و خوندنی بود ممنونم
واقعیت هم همینه که برای داشته های امروزشون کلی وقت گذاشتن و زحمت کشیدن …. نوش جانشون وگوارای وجودشون …
خیلی عالی بود آقای نوبهار. واقعا لذت بردم
و بدین سان، دویچلاند قهرمان جهان شد! مرسی.
اما یه چیزی درباره آلمانها که باید گفت اینه که این جماعت «دیوانهی باشگاه» هستند. حتی کوچکترین روستاها نیز به تعداد فراوان باشگاه مختلف ورزشی دارند. هرجا که باشید، چند باشگاه در نزدیکی شماست که میتوانید ورزشی را متناسب با خود پیدا کنید و در آن فعالیت کنید. تقریباً هر آلمانی دو ورزش را انتخاب میکند و در این باشگاهها پیگیری میکند. اهل تلویزیون نیستند و بازیهای کامپیوتری هم کم بازی میکنند. کتاب خواندن از تفریحاتشان هست و موقع اثاثکشی، بیش از لوازم دکوری، کتاب و کتابخانه جابجا میشود. بسیار سختکوش هستند و با اراده و فوقالعاده باهوش. من نمیدانم چرا میگویند ایرانیها باهوشاند در حالیکه تا به حال هر آلمانیای که دیدم، بسیار باهوشتر از ایرانیها بوده.
جامعهای که وقت خودشان را هرگز پای تلویزیون هدر نمیدهند و حرکت و تکاپو دارند، با زیرکی به تمام تفریحاتشان میرسند و با سختی دخل و خرج زندگیشان را هم جور میکنند، کتاب جزء لاینفک زندگیشان هست و ورزش را هرگز رها نمیکنند، چگونه ممکن است در دنیا درخشان نباشد؟
«نابرده رنج، گنج میسّر نمیشود». آلمانیها اینو هم در حرف و هم در عمل نشون میدن.
رفتی آلمان بالاخره؟
آخه سایتت خیلی وقته مطلب جدید به خودش ندیده!
وقت نمیکنم. سر و کلّه زدن با آلمانیها وقت زیادی میگیره. همهاش یا تو برنامهام یا اگه تهران باشم، توانبخشی و فیزیوتراپی. آسیب ورزشی هم دیدم و هنوز کامل خوب نشدم. هنوز واسه طولانی مدّت نرفتم و بیشتر آلمانیها میان. الآن ایرانم تا مهر.
با احترام، با نظر شما مخالفم ،
من با آلمانیها زیاد سر و کار داشته ام و هر
ایرانی که دیدم ازآلمانیها باهوشتر بوده
یا شما زیاد آلمانی ندیدی یا زیاد ایرانی ندیدی
با سپاس
خسته نباشید
یک کلمه عالیییی….
هر سه قسمت خیلی عالی بود. ممنون.
عالی بود
دلم گرفت. کاش تو کشور ما هم از این برنامه ریزی ها میشد و نیروهای مستعد هر رشته ای می تونستن فعالیت کنن. از بی برنامگی ایران خسته و کلافه ام. میدونم که مردم رو فقط حکومت نمی سازه ولی ای کاش ماها جور دیگه ای بودیم. هم خودمون هم شرایطمون….