تحقق واقعیت مجازی در آینده نزدیک
ایدهٔ واقعیت مجازی، ایدهٔ بسیار زیبایی است که از سالها پیش، تلاشهای بسیار زیادی برای تحقق آن انجامشده است. ولی هیچگاه نتوانسته به معنای واقعی کلمه، واقعیت مجازی باشد.
واقعیت مجازی از نصب نمایشگر جلوی چشم شخص ایجاد میشود. بدینصورت که شخص احساس کند در محیط دیگری است. لازمهٔ ایجاد واقعیت مجازی، سنجش حرکت شخص توسط رایانه و ایجاد تصویر سهبعدی طبیعی به همراه صدای سهبعدی برای او است. تاکنون دستگاههای متعددی تولیدشدهاند ولی هیچکدام نتوانستهاند ایدهٔ واقعیت مجازی را باکیفیت مناسب تحقق ببخشند. تحقق این ایده میتواند دنیای بازیهای رایانهای را نیز متحول کند.
آخرین تلاش و بیشترین تلاش که بیشتر از همه به موفقیت نزدیکتر است، از جانب شرکت Oculus صورت میگیرد. این شرکت تاکنون چندین دستگاه آزمایشی تولید کرده است که هرکدام پیشرفتهای قابلتوجهی نسبت به مدل قبلی داشتهاند. آخرین نمونه آزمایشی ساختهشده Crescent Bay نام دارد که چند روز پیش در کنفرانسی در لوسآنجلس به نمایش گذاشته شد. Crescent Bay برای عموم عرضه نمیشود و فقط چند نمونه دستساز آن در این کنفرانس به نمایش گذاشته شد. خبرنگارانی که Crescent Bay را امتحان کردند، میگویند اکنون واقعیت مجازی به آنچه باید باشد بسیار نزدیک شده، و این دستگاه یک تجربهٔ شگفتانگیز برای آنها بوده است. خبرنگار PCWorld میگوید پیشرفتی که در این دستگاه نسبت به مدلهای قبل دیدم مانند این است که برای شخصی که همهٔ عمرش تلویزیون سیاهوسفید نویز دار ۵۰ سال پیش را تماشا کرده، برای اولین بار فیلم FullHD پخشکنیم.
این دستگاه رزولوشن و Refresh Rate بالاتری نسبت به مدلهای پیشینش دارد. احتمالاً نمایشگر 1440p استفادهشده در Galaxy Note 4 عیناً در این دستگاه نیز استفادهشده باشد.
تفاوتهای ظاهری نیز بین Crescent Bay و مدل قبلی (DK2) وجود دارد. این دستگاه سبکتر است و بندهای آن نیز بهگونهای طراحیشدهاند که بهتر بر روی سر قرار میگیرند. دور و اطراف آن نقاط سفیدرنگ وجود دارد و از حرکت ۳۶۰ درجه کامل پشتیبانی میکند. یعنی درحرکت محدود به یک زاویهٔ خاص نیستید و میتوانید در هر جهت حرکت کنید و سرتان به هر طرف بچرخانید. لازم به ذکر است دوربین تشخیص حرکت Crescent Bay بر روی دیوار اتاق تست قرار دادهشده بود.
هرچند شرکت Oculus میگوید دستگاههای واقعیت مجازی این شرکت برای استفاده بهصورت نشسته طراحیشدهاند، اما میتوان با Crescent Bay راه رفت و طبق گفتهٔ خبرنگارانی که آن را تست کردهاند، راه رفتن و حرکت در دنیای مجازی بسیار جالب و دیدنی است. ظاهراً هنوز تکلیف این مسئله مشخص نشده که اگر شخص هنگامیکه به دنیای مجازی نگاه میکند، شروع به راه رفتن یا دویدن کند، چهکار میشود کرد که با وسایل اطرافش در دنیای واقعی برخورد نکند. برای این کار در اتاق تست Crescent Bay یک تشک پهن کرده بودند که شخص تست کننده میتواند هر کاری اعم از راه رفتن، نشستن، سینهخیز رفتن، و … روی تشک انجام دهد ولی نباید از آن خارج شود چون به وسایل اتاق برخورد میکند.
خبرنگاران، تجربهٔ تست چنددقیقهای Crescent Bay را اینگونه توصیف میکنند:
Crescent Bay خیلی راحتتر و سبکتر از DK2 است. زمانی خود دستگاه در حین تست توجهم را جلب کرد که هنگام راه رفتن به سیمش گیر کردم. رزولوشن بسیار بالا و لنزهای جدید باعث میشود واقعیت مجازی خارقالعاده به نظر برسد. اگر خیلی دقت میکردم میتوانستم پیکسلها را ببینم ولی سریع فراموش کردم یک نمایشگر جلوی چشمم قرار دارد. این حسی بود که با هیچکدام از دستگاههای قبلی تجربه نکرده بودم.
Presence واژه کلیدی این کنفرانس بود که مدیرعامل شرکت Oculus بارها آن را تکرار کرد. Presence یا حضور به این معنی است که تکنولوژی مابین انسان و واقعیت مجازی حذف شود و شخص حس کند در دنیای مجازی «حضور» دارد. Crescent Bay دستگاهی است که توانسته چنین حسی را به انسان منتقل کند. شاید بتوانیم مهمترین دلیل شکست دستگاههای پیشین را عدم ایجاد حس حضور در انسان بدانیم.
یکی از خبرنگاران میگوید من تاکنون تمام دستگاههای واقعیت مجازی Oculus را تست کردهام، بااینحال دموی Crescent Bay چیز دیگری بود و آمادگی چنین تجربهای را نداشتم. من اکنون یکی از بهترین بازیهای عمرم را تجربه کردهام و میخواهم بیشتر با آن بازی کنم.
دموی Crescent Bay با صحنهٔ Loading آغاز میشود که بهقدر کافی تأثیرگذار است. شما بر لبهٔ پرتگاه دایرهای در محیطی مانند Tron ایستادهاید، گویی ممکن است از لبه به درون یک تونل سقوط کنید. من در این صحنه برای بار اول در عمرم در واقعیت مجازی احساس سرگیجه کردم. سرگیجه زیاد نبود ولی حسی واقعی بود.
پسازآن بر روی عرشهٔ فرماندهی یک زیردریایی بودم. یک پریسکوپ روبرویم بود و دور و اطرافم پر از عقربه و شیر بود. کیفیت تصویر بهقدری خوب بود که فراموش کردم دارم به یک نمایشگر نگاه میکنم. میخواستم با دستم یکی از شیرها را بگیرم ولی دمو از این صحنه خارج شد.
درصحنهٔ بعدی درون یک فضای سیاه در کنار یک دایناسور با چشمان کوچک و دندانهای بزرگ بودم. دایناسور کمی از من بزرگتر بود و به نظر میرسید اگر خیلی به آن نزدیک شوم میتواند دستم را با دندانهایش بکند. آنجا بود که متوجه شدم میتوانم راه بروم. به سمتش رفتم و از فاصله نزدیکتری به دور و اطراف سرش نگاه کردم. دایناسور بو میکشید و دنبال من میگشت. کمی احتیاط کردم. در واقعیت مجازی خیلی نمیترسیدم ولی برای شروع کار این تکنولوژی خوب بود.
صحنهٔ بعدی کاملاً متفاوت بود. صحنهٔ طبیعت کارتونی بسیار زیبا که در آن یک خرگوش، آهو و یک روباه کوچک و دوستداشتنی دور آتش نشسته بودند. دور و اطرافمان طبیعتی بود که مشابه بازی Super Mario از چندضلعیها ساختهشده بود. در سمت چپم نهر آبی جریان داشت که آب به همراه کف سفیدرنگ مثلثی از آن خارج میشد و بهآرامی درون آبشار کوچکی میریخت. برای دیدن دوستان جدیدم بر روی چمن کنار آنها نشستم. برای چند لحظه هر چهارتای ما در کنار هم بودیم. صحنهٔ آرامشبخش و زیبایی بود. میخواستم بیشتر در آن صحنه باشم که به صحنهٔ بعدی رفتیم که کم از جذابیت این صحنه نداشت.
ناگهان بر بلندای یک آسمانخراش در یک کلانشهر شلوغ بودم. زیر پایم شهری مشابه شهر گاتهام در داستانهای آمریکایی قرار داشت که منتظر بتمن بود تا با تاریکیهای آن مبارزه کند. انگار بر لبهٔ دنیا زانو زدهام. ناگهان با ترس از اینکه ممکن است از بالای آسمانخراش سقوط کنم، از روی غریزه به عقب پریدم و دستم را دراز کردم تا نردهٔ فلزی ساختمان را بگیرم. ولی در دنیای واقعی هیچ نردهای وجود نداشت و دستم به هیچچیزی برخورد نکرد. عجب اشتباهی! روبرویم یک برج دیگر با نام Oculus نمایان بود که گویی به اشتباه من میخندید. پشت سرم یک بیلبورد با تصویر خندان بنیانگذار این شرکت، Palmer Lucky بود که نشان میداد چه کسی رئیس این دنیای مجازی است. سازندگان این دستگاه مرا به اشتباه انداخته بودند که فکر کنم در دنیای دیگری هستم. بالا را نگاه کردم و بالنی را دیدم که جلوی آسمان را گرفته بود. قسم خوردم که دیگر گول نخورم.
درصحنهٔ بعدی یک حشرهٔ غولآسا جلوی صورتم ظاهر شد. حشره بسیار بزرگنمایی شده بود ولی حرکت نمیکرد. دیدن شاخکها و لنزهای چندضلعی درون چشمهایش بسیار جالب بود. حشره ۱۸۰ درجه میچرخید و من سلولهای خونی قرمز و سفیدش را میدیدم. صحنهای نبود که با آن ارتباط برقرار کنم. فقط نشان میداد واقعیت مجازی چقدر در مطالعهٔ اشیا و موجودات ریز میتواند مفید واقع شود.
درصحنهٔ بعدی، خودم را درجایی شبیه داستان آلیس در سرزمین عجایب یافتم. در یک اتاق کوچک بودم که در آن لوازم چایخوری با یک آینهٔ بزرگ بود. توجهم را قوری چینی درخشان و فنجانهای کنارش جلب کرد که تزئینات طلاییشان باهم ست بود. من روبروی یک آینهٔ گرانقیمت ایستاده بودم که آن را مجسمههای طلایی فرشتهها نگه میداشتند. من به آینه نگاه کردم ولی بهجای اینکه خودم را ببینم، یک ماسک از جنس چینی دیدم که همگام با حرکت من حرکت میکرد. انگار من مرد نامرئی بودم که تنها یک ماسک بر چهره داشتم. به آینه نزدیک شدم تا نقش و نگار طلایی آن را ببینم. آنقدر نزدیک شدم که هم من و هم تصویرم به سطح آینه برخورد کردیم ولی من از آینه رد شدم و صحنه عوض شد.
درصحنهٔ بعدی یک نقشهٔ سهبعدی خیلی جالب مشابه نقشهٔ اتاق فرماندهی در فیلم آواتار قرار داشت. نقشه به رنگ قرمز بر روی زمینهٔ سبز بود که از آن نقاط نورانی به سمت آسمان حرکت میکردند. گویی من فرمانده جنگ بودم و میتوانستم نیروهایم را بفرستم تا به آن مکان از نقشه حمله کنند.
درصحنهٔ بعدی بر سطح یک سیارهٔ سنگی روبروی یک آدم فضایی قرار داشتم. او برایم دست تکان داد و براندازم کرد. قمرهای بزرگ دور سیارهای که بر رویش ایستاده بودم میگشتند و سفینهٔ فضایی او در دوردست بهآرامی قرارگرفته بود. من یکقدم به سمت آدم فضایی برداشتم ولی انگار او ترسید و عقب رفت. سپس به زبان فضایی خودش شروع کرد به صحبت با من که من هیچچیز از حرفهایش نفهمیدم.
درصحنهٔ بعدی در مقابل من یک شهر کوچک کاملاً ساختهشده از کاغذ قرار داشت. صحنه چنان بود که گویی هم من و هم آن شهر در ابرها معلق بودیم. شهروندان کوچک مشغول کار و زندگی بودند و خودروها نیز در خیابانها حرکت میکردند. ناگهان یک هواپیمای جت کوچک از کنار صورتم رد شد. سپس یکی از ساختمانهای شهر آتش گرفت و ماشین آتشنشانی برای خاموش کردن آن آمد. تاکنون میتوانستیم با بازیهایی مثل SimCity شهر مجازی خود را درست کنیم. ولی اکنون با تکنولوژی واقعیت مجازی میتوانیم وارد آن شهر شویم و بازی بسیار جذابتری را تجربه کنیم.
درصحنهٔ بعدی باز با یک دایناسور مواجه شدم. ولی اینیکی برخلاف قبلی یک دایناسور بسیار بزرگ در یک موزه متروکه بود. دایناسور در کریدور به سمت من میدوید و زمین کمی زیر پایش میلرزید. لرزش زمین احتمالاً به این خاطر کم بود که به خاطر نلرزیدن زمین در واقعیت، حس واقعیت مجازی از بین نرود. وقتی به من نزدیک شد، شروع کرد به بو کشیدن، غرشی کرد و از من دور شد. انیمیشن دایناسور بسیار زیبا و طبیعی ساختهشده بود. وقتی از کنار من گذشت بیاختیار جاخالی دادم که پایش را روی من نگذارد!
بهترین قسمت این نمایش قسمت آخرش بود که با لوگوی Unreal Engine 4 آغاز شد. این صحنه بسیار هیجانانگیز بود و گروهی از سربازان با یک ربات غولپیکر میجنگیدند. جنگ بهصورت صحنه آهسته برای من پخش میشد بهطوریکه وقتی گلولهای به سمتم آمد جاخالی دادم. سربازان اطراف من به سمت ربات غولپیکر در دوردست شلیک میکردند. ربات بهجای دست، اسلحه موشکانداز داشت. یکی از موشکهایش به ستون بتنی برخورد کرد و تکههای بزرگ سنگ به سمت من سرازیر شدند. من نیز مثل یک قهرمان جاخالی دادم و نگذاشتم سنگها به من برخورد بکنند!
وقتی یکی از موشکها به خودروی پلیس برخورد کرد، خودرو منفجر شد و در هوا به همراه تکههای شیشه به سمت من آمد. من نیز در واقعیت خودم را به زمین انداختم تا خودرو از بالای سرم رد شود. در آن هنگام به پلیسهای بیچاره محبوس درون آن نگاه میکردم.
خبرنگارانی که دستگاههای مختلف واقعیت مجازی را تاکنون تجربه کرده بودند در تست چنددقیقهای Crescent Bay حیرتزده شدند. لذا پیشبینی میکنیم بالاخره یخ واقعیت مجازی شکسته شود و پس از ناموفق بودن پروژههای متعدد و گذشت سالهای بسیار بتوانیم ورود آن را به دنیای فناوری و بازیهای رایانهای مشاهده کنیم.
خیلی عالی نوشته بودین.
ممنون.
فقط خواندن این توصیفات و تصور کردن اونها آدم رو به وجد میاره چه برسه به تجربه ی واقعی اونها. فوق العاده است.
خیلی دلم میخواد این دستگاه رو تست کنم.
Kheili jaleb bood
Kash ma ham mitoonestim testesh konim
دردو بر تو
عالی بود دکتر فک کنید چه استفاده هایی که نمیشه ازش کرد میشه تو روانشناسی برخورد و تعامل با افراد مختلف رو واسه اونایی که روابط اجتماعیشون مشکل داره یا افرادی که اوتیسم دارن حتی واسه آموزش پلیس های تازه کار یا سربازا و فرمانده ها توی ارتش در موقعیت های بحرانی یا حتی بدتر مبارزه با تروریست ها میشه ازش بهره برد خیلی جالبه البته اگه سو استفاده افراد سودجو رو در نظر نگیریم در کل میتونه خیلی مفید باشه.مرسی.
خیلی جالب نوشته بودین.
ممنون.
واقعاً آدم به وجد میاد
مطلب بسیار خوبی بود. ممنون