مجله هفتگی یک پزشک : لباس های معمولی آدم های بزرگ

یکی از ویژگیهای مهم انسانهای بزرگ و شاید بتوان گفت خوب، سادگی رفتار آنها در جامعه است. به طوریکه اگر چنین افرادی را در خیابان ببینیم احتمالا متوجه کارها، ایدهها و خدمات آنها نشویم. دراین مجله باهم سرکی میکشیم به زندگی این آدمها و میبینیم که گاهی اوقات ما باید دنبال خواستهها و اهدافمان باشیم تا اثبات خاص بودن و بهتر بودنمان. جدا از آن نگاهی هم میاندازیم به سریالهایی که فصل جدیدشان آغاز و به انتظار طرفدارانش پایان داده. چند کتاب جالب و کمی علمی هم داریم و فیلم و موسیقی را هم فراموش نکردهایم.
سریال های جدید
پیش از آنکه به سریالهای دیگر بپردازیم، باید به سریال Red Band Society اشاره کنم. احتمالا بیشترتان از شروع نمایش سریال Gotham آگاهید و میدانید که گاتهام پیش آغاز داستان بتمن است. شبکه فاکس تبلیغات زیادی برای این سریال داشته است و بههمین خاطر احتمال اینکه نام سریال Red Band Society به گوشتان خورده باشد تاحدودی کم است. هرچند شاید این سریال به زیبایی و جذابی گاتهام نباشد اما تا 3 قسمتی که من مشاهده کردم، داستان جالب و تصاویر زیبا و امیدبخش از برتری های این سریال بودند.
داستان سریال در مورد بیمارستانیست که از کودکان با بیماریهای خاص مراقبت میکند و دراین بین چند نوجوان که در این بیمارستان زندگی میکنند، برای زنده ماندنشان باید بجنگند. درکل سریال خوب و جالبیست و اگر دو سریال Saving Hope و Grays Anatomy را دیده باشید این سریال تقریبا تینیجری آنهاست!
اما بازگردیم به سریالهایی که همچون سریال بالا جدید و یا فصل تازهشان آغاز شده. همانطور که از گاتهام گفتیم، این سریال به تازگی شروع شده است و داستان قبل از بروس وین و بتمن شدنش را روایت میکند. برای من گاتهام سریال جالبی بود و ازهمه بیشتر مبهوت فضاسازی و شهر گاتهام شدم که واقعا باید به کارگردان آفرین گفت. درمورد این سریال باید بگویم که اگر به سریالهایی در رده اکشن و کمی خشونت آمیز علاقه دارید و از همه مهمتر میخواهید داستان چگونگی بتمن شدن بروس وین را بدانید، گاتهام سریال خوبی است.
اما جدا از گاتهام، سریالهایی همچون خاطرات یک خون آشام، Arrow و Originals هم فصل جدیدشان آغاز شده. دراین بین میتوانم بگویم که سریال Originals واقعا شروع طوفانی و ازنظر من بسیار زیبایی داشت و توانست طرفدارانش را راضی کند. اما دو سریال دیگر آنچنان که باید شروع جالبی نداشتند و بیشتر طرفدارانشان زیاد هیجان زده نشدند. به خصوص سریال خاطرات خون آشام که به شخص فکر میکنم به کش دادن دچار شدهاست. به هرحال اگر طرفدار دو آتیشه این سریالها هستید قطعا بدون هیچ نقدی تماشایشان خواهید کرد اما اگر نظر مرا میخواهید از این 3 سریال Originals شروع بسیار بهتری داشت.
به غیراز سریالهای بالا، سریالهایی همچون بیگ بنگ، خانواده مدرن و Black List هم فصل جدیدشان آغاز شده. بهشخص علاقه زیادی به بیگ بنگ و محیط علمیاش دارم اما اگر واقعا بخواهم بیطرفانه نظر بدهم، این سریال هم یواش یواش دارد به کش دادن دچار میشود و آن لذت همیشگی را ندارد. اما خانواده مدرن تابه اینجا خوب بوده و برای کسانی که علاقه متوسطی به این سریال داشتند، همچون من بهتر از فصلهای قبل شده. لیست سیاه هم که تازه در فصل دوم قرار دارد و باید بگویم که از آنجا که زیاد در بین ایرانیها طرفدار ندارد، برای کسانی که فصل یک آنرا دنبال کردهاند، این فصل هم خوب شروع شدهاست.
سریالهای دیگری هم هستند که تابه حال مشاهدهشان نکردهام. برای مثال میتوانم به دو سریال Super Natural و American Horror Story اشاره کنم که به هرحال طرفداران خاص خودرا دارند و مطمئنا کسی که 9 فصل سریال اول را دیده است فصل دهم آنرا از دست نخواهد داد. باهمه اینها اگر سریال دیگری میشناسید و از طرفداران سریالهای بالا هستید، حتما اطلاع دهید.
اما یکی از دوستان لطف کردند و سریال Peaky Blinders را معرفی کردند. تااینجا که من دیدم سریال جالبی بود اما خبری که دیدم این بود که قرار است تام هاردی در این سریال ایفای نقش کند. احتمالا برای طرفداران این بازیگر، شنیدن این خبر میتواند دلیلی برای دنبال کردن سریال باشد.
مستند هفته
این هفته قرار نبود مستندی داشته باشیم، اما دوستان مستند Walking with Cavemen را معرفی کردند. مستند برایم جالب و البته تاحدودی عجیب و غریب بود! البته عجیب از این لحاظ که انسانهای اولیه را خیلی جالب به تصویر کشیده بودند. تابه اینجا که من دیدم مستند بیشتر برروی میمونها و انسانهای اولیه میچرخد. به هرحال مستند خوب و جالبیست و بااینکه کمی قدیمی است اما دیدن اینکه چی بودیم و چی شدیم خالی از لطف نیست.
فیلم هفته
هیوجکمن بازیگر بسیار خوبی است و شاید کمی عجیب به نظر برسد اما من بیشتر اورا با فیلم Prisoners شناختم تا سری فیلمهای X-Men. داستان Prisoners اما 180 درجه با مردان ایکس تفاوت دارد و جکمن دیگر آن مرد قوی با دستان تیغ دار نیست، بلکه پدریست نجار که دختر خودرا گم میکند و برای یافتنش از هیچ کاری دریغ نمیکند، حتی اگر شده شکنجه!
جدا از داستان واقعا جالب و زیبای فیلم، جو تاریک فیلم هم بسیار به چشم میآید. به عبارتی از همان ابتدای فیلم و پیش از اتفاق افتادن هرچیزی، شما به خوبی یک فضای سرد و بیروح را میبینید. افرادی که خسته و بی حوصله به نظر میآیند و با بی میلی دورهم برای یک میهمانی جمع شدهاند. این وسط، تضاد شادی دختر گم شده فیلم و داستان اصلی کودکان گم شده است که هنوز امیدرا برای این خانواده حفظ میکند.
کتاب هفته
کتاب اول به جورج اورول 1984 اختصاص دارد. کتابی که هفته پیش کمی به آن اشاره کردیم. جورج اورول نویسنده بزرگی است و نوشتههایش بیشتر در نقد دولتها و عقاید انسانهاست. کتاب 1984 هم از این قاعده مستثنی نیست. اما چرا این کتاب را انتخاب کردم. در دنیای امروزی همانطور که در کتاب میخوانید، تقریبا تمام دولتها دوست دارند که جهان را برای خودشان بگیرند و بقیه را بد نشان دهند. همین تلاش برای بد نشان دادن و شاید بتوان گفت نفرت پراکنی، باعث میشود که انسانهایی خودرا قانع کنند که حقشان گرفته شده و دست به هرکاری بزنند. ازهمین رو چیزهایی مثل داعش بوجود میآیند که جدا از اینکه به چه کسی وابسته هستند، تمام حقوق انسانی را زیرپا میگذارند و کشتارشان را به راحتی توجیه میکنند. مطالعه این کتاب که بیشتر به کمونیست اشاره دارد، تاحدودی مارا با دنیای واقعی آشنا میکند! پایین تر بیشتر صحبت میکنیم.
خرید کتاب : نسخه الکترونیکی – نسخه کاغذی
اما کتاب دوم نظریه همه چیز استیون هاوکینگ است. شخصیت هاوکینگ، شخصیتی جالب و قابل توجه است و عقایدش هم در نوع خودش قابل احترام. اما کتاب نظریه همه چیز کتابیست که بیشتر به علم و فیزیک اختصاص دارد و در مورد مهبانگ، سیاهچاله و چنین چیزهایی اظهار نظر میکند. اما باهمه اینها، قیمت کتاب برایم جالب بود که به نظرم دوهزار تومان برای چنین کتابی واقعا قیمت ناچیزی است.
خرید کتاب : نسخه الکترونیکی
دموکراسی یا دموقراضه نام کتاب سوممان است که به جرات میتوانم بگویم که یکی از پرطرفدارترین کتابهای نسل جوان است و احتمالا بیشترتان با آن آشنایی دارید. داستان کتاب در رابطه با پادشاهی و ظلم فرزندان پادشاه به مردم است که به نظرم رابطه جالبی با کتاب 1984 اورول دارد و ازاین رو تصمیم به معرفیاش گرفتم.
خرید کتاب : نسخه الکترونیکی – نسخه کاغذی
پیش از ادامه این بخش باید بگویم که به شخص از فیدیبو برای معرفی و تبلیغ تا به حال پولی دریافت نکردهام و تنها دلیل معرفی کتابها دراین سرویس، علاقه زیاد من به این سرویس، قرار دادن قانونی کتابها و قیمت پایین آنهاست. اینکه شخص یا اشخاصی این همه تحمل دردسر کنند و برای قرار دادن قانونی کتابها مشکلات را تحمل کنند، جای ستایش دارد و بهنظرم دراین آشفته بازار کتاب، این سرویس واقعا لطف بزرگی برای کتابخوان تر کردن مردم داشتهاست.
باهمه اینها به تازگی سرویس فیدیبو طرح جالبی را برای پاییز در نظر گرفتهاست. به این صورت که شما هرکتابی که میخرید، بسته به قیمت آن مقداری از آن هزینه برای شما ذخیره میشود. برای مثال من کتاب قابهای خالی را به قیمت 5400 تومان خریداری کردم و برای خرید کتاب نظریه همه چیز حدود 1200 تومان پرداخت کردم و این روال همینطوری ادامه پیدا میکند. جداازاینکه این کار در ذخیره پول و بیشتر کتاب خریدن بسیار مفید است، بازاریابی جالبی هم در نوع خود محسوب میشود که میتواند الگویی برای دیگر سرویس دهندگان باشد که پول بیشتر حتما مساوی سود بیشتر نیست.
این بخش را هم با مجله Login که فارسی است به پایان میرسانیم. احتمالا آشنایی قبلیای با این مجله داشته باشید چرا که یک سالگی خودش را به تازگی جشن گرفت اما اگر تابه حال نامش به گوشتان نخورده، پیشنهاد میکنم حتما دانلودش کنید چرا که ماهنامه لاگین مطالب بسیار جالب و متنوعی در رابطه با تکنولوژی ارائه میدهد. طراحی بسیار خوب و زیبا و از طرفی رایگان بودن مجله هم جزو نکات مثبت این ماهنامه محسوب میشوند.
قسمت به یادماندنی هفته
دراینکه بتمنهای نولان یک چیز دیگر هستند و تقریبا همه ما دوستشان داریم، شکی نیست. متاسفانه یا خوشبختانه قسمتهای زیبای این سه گانه هم کم نیستند و هرازگاهی باید یکی از این صحنههای به یادماندنی را معرفی کنیم. بااین حال قسمت این هفته به جوکر اختصاص دارد. شخصیتی که شاید از نظر ما بد تعریف شده باشد، اما دنیای واقعی را به نظر من بهتر به نمایش میگذارد. شاید اگر روزی او مورد نفرت والدین و اطرافیانش قرار نمیگرفت، دست به چنین کارهایی نمیزد! به هرحال فیلم است و کمی غیرواقعی اما قسمتی که جوکر با لباس بیمارستان قصد منفجر کردنش را داشت، یکی از بخشهاییست که طرفداران خاص و زیاد خودش را دارد.
شعار هفته : آری به اینترنت – نه به داعشی کردن خودمان
آری به اینترنت:هفته پیش یکی از دوستان نظر جالبی در رابطه با یکی از صحبتهای استیوجابز ارائه کرد: خلاقیت رابطه مستقیمی با اینترنت و معکوس با تلویزیون دارد. اما آیا واقعا این حرف درست است؟ برای بیشتر ماهایی که از اینترنت سرعت پایین، مشکلات زیاد و فیسبوک و وایبر را به یاد میآوریم، آیا اینترنت میتواند منبعی برای خلاقیت باشد؟ آیا سرعت پایین اینترنت واقعا میتواند برای من مشتاق خلاقیت چارهای باشد؟
بهشخص فکر میکنم خلاقیت در انسانها نهفته است و ارتباط زیادی با چیزهای بیرونی ندارد. مثلا زیباترین کتابها و موسیقی های گذشته ازروی علاقه و استعداد آن افراد نوشته و ساخته شدهاند و اینترنت در بین آنها جایی نداشته. اما این بههیچ وجه توجیح خوبی برای اینکه دراین زمان اینترنت جایگاهی در خلاقیت ندارد، نیست و به نوعی دروغی بزرگ برای قانع کردن خودمان است. اجازه دهید ابتدا کمی در مورد اینترنت صحبت کنیم و بعدا به خلاقیت ربطش دهیم.
اینترنت فضایی آزاد است. برای روشنفکران واقعی، منظورم روشن فکرانیست که فکر و ذهنشان همیشه انعطاف پذیر است، آماده انتقاد و قبول کردن چیزهای جدید هستند و از همه مهمتر برای بهتر شدن جامعهشان میکوشند نه کسانی که بواسطه کلاه و مو و سبیل ادعای روشن فکری دارند، آزادی صحبت کردن و انتقال نظر مهمترین چیز زندگیشان است و دراین دوره هیچ چیز به اندازه اینترنت چنین آزادیای را در هیچ جای دنیا ارائه نمیدهد. به عبارتی هرکشوری هرچقدر هم ادعای آزادی داشته باشد، بههیچ وجه چه در رسانه چه در نشریاتش، به اندازه اینترنت آزادی را رعایت نمیکند.
البته اینترنت 100 درصد جای خوب و کاملی هم نیست و اگر کمی در مورد زوایای پنهان و تاریک اینترنت تحقیق کنیم، میبینیم که چه اعمال عجیب، خطرناک و نابه هنجاری صورت نمیگیرد و چه وقتهایی را که تلف نمیکند اما همین نشان از آزادی اینترنت دارد که هرکس، حال به نظر خودش درست یا غلط، میتواند سهم خودش از اینترنت را دریافت کند. با همه اینها، مطمئنا من و شما دوست داریم که از این فضای آزاد استفادهای خوب داشته باشیم و برای بهتر کردن زندگی و بالا بردن اطلاعاتمان از آن استفاده کنیم. اگر جمع بندیای داشته باشیم، انسان خود اختیار انتخاب درست یا غلط را دارد و آزاد بودن اینترنت این اجازه را به او میدهد که خودش مطالب مورد نیازش را دسته بندی و انتخاب کند و شخص دیگری محتوارا در مغز او تزریق نکند!
بدبودن اینترنت به هیچ وجه قابل قیاس با خوب بودنش نیست. آدمها سلاح و بمب میسازند و کارهایی انجام میدهند که از نظر ما واقعا غمانگیز است. بیشتر خانوادهها اما به جای اینکه نگران تلویزیون، آدمها و محیط اطراف کودکانشان باشند، نگران اینترنت هستند. این مورد کاملا به کشورهایی مثل ایران محدود نمیشود و تقریبا سراسر دنیا نگران محتوایی که کودکانشان از اینترنت دریافت میکنند، هستند. دراین رابطه باید گفت که اگر خانواده ها به جای اینکه اینترنت را بد بدانند، خودشان کمی با اینترنت کار کنند و به کودکان و فزندانشان، خوبی اینترنت را نشان و به آنها اجازه انتخاب دهند، مشکلاتشان تاحدودی حل میشود.
درثانی اگر خودماهم کمی بیشتر با اینترنت به قولی وربریم و کمی مشکلات موجودش را فراموش کنیم، میبینیم که اینترنت درایران هرچقدرهم ضعیف باشد، اما بازهم میتواند منبعی برای ایده گرفتن، آموزش و یادگیری باشد و قطعا به فیسبوک و شبکههای اجتماعی ختم نمیشود. برای مثال خود من مشکلات زیادی بااینترنت دارم و کم قطعی نکشیدهام اما بااین حال همین اینترنت هم نقش بزرگی برای ایده گرفتن و یادگیری درمن داشته است به شکلی که تقریبا بیشتر کارهای مربوط به نویسندگی و از طرفی ایده دکوراسیون خانه که مطابق کار و رشتهام هست را از همین اینترنت گرفتهام. همینطور شاهدیم که سرویسهایی همچون کافه بازار یا فیدیبو به درامد قابل توجهی از همین اینترنت رسیدهاند.
آیا اینترنت عامل خلاقیت هست؟ اینترنت بدوخوب دارد، مثلا میتوان در آن فیلم کارهای داعش را دید یا کارهای خیریه را، درهر کشور و مکانی مشکلات خاص خودش را دارد و نمیتوان با قاطعیت گفت که عامل پیشرفت است اما همانطور که گفتیم، اینترنت آزاد است و من هرچند با دردسر اما میتوانم به محتوای مورد علاقهام دسترسی پیدا کنم، کتاب بخرم، از اپهایی همچون فلیپ بورد و اینستاگرام برای ایده گرفتن استفاده کنم و جدا از همه اینها، با استفاده از وبلاگها که قدرت بزرگ اینترنت محسوب میشوند، علایق و دانستههایم را به اشتراک بگذارم. پس آیا اینترنت عامل خلاقیت است و تلویزیون از بین برنده آن؟ به جرات میتوان گفت بله چرا که در اینترنت من آزاد هستم که محتوای مورد علاقه ام را انتخاب و به اشتراک بگذارم اما تنها کاری که تلویزیون انجام میدهد، تزریق تصاویر و اطلاعات دستچین شده به مغز من است.
نه به داعشی کردن خودمان: دراینکه کارهای داعش باهیچ دین و مذهب و عقلانیتی ذرهای ارتباط ندارد، شکی نیست و بههیچ وجه نمیتوان کارهای داعش را توجیه کرد. اما یک چیز این میان کاملا واضح است و آن وجود نفرت در این گروه است. پیش ازآنکه صحبت دیگری کنیم، بیایید به رسانه های خبری بپردازیم، اینروزها تقریبا تمام آنها موضوعات داعش را با آب و تاب خاصی گزارش میدهند و خیلی راحت میگویند که چند مرد و زن و از همه بدتر کودک به دست این گروه کشته و سلاخی شدند.
گویی که برای این رسانهها گفتن این آمار عادی شدهاست و نمیدانند که برای ما دیدن آمار و ارقام چه اثرات مخربی که ندارند. اما تا بهحال هیچگاه این رسانهها نیامدهاند کمی در مورد نفرت پراکنی که در جای جای دنیا انجام میدهند و این که چرا داعشی ها بوجود میآیند، صحبتی داشته باشند. برای مثال وقتی یک فرد امریکایی یا اروپایی تلویزیون خودرا روشن میکند و میبیند که خبر به شکلی نشان دهنده ارتباط داعش با کل مسلمانان است و تصاویر جنایاتش را میبیند، خیلی سریع فکر میکند که همه مسلمانان اینطوری هستند و باید با آنها جنگید و یامایی که مثلا در اخبار میبینیم که در یک کشور به یک ایرانی اجازه درس خواندن ندادهاند، خیلی سریع قضاوت را به بد بودن کل آن مردم میگذاریم.
این روزها جدا از اخبار داعش، ابولا هم سروصدای زیادی به پا کردهاست، اما چیز جالب برای من دیدن افرادیست که به صورت داوطلبانه مثلا از اسپانیا به کشورهای افریقایی میروند و درکنار مردم جای جای دنیا، فقط به خاطر امداد رسانی، زندگی خوب و بیدردسر را کنار گذاشته و جانشان را برای کمک رسانی حتی از دست میدهند. هدفم از گفتن این قسمت، این است که بگویم مردم هیچجای دنیا حتما بد نیستند و انسانیت هیچگاه درهیچچا نخواهد مرد، پس بیایید گاهی اوقات اخبار رسانههارا برای خوب و بد جلوه دادن مردم برای تزریق خواستههایشان کنار بگذاریم.
اما در مورد داعش، باید گفت که هرچقدر هم که بد باشند اما تک تک آنها روزی کودک بودند و مطمئنا یک کودک هیچگاه بد به دنیا نمیآید. اینکه ما امروز از پشت کامپیوتر و تلویزیونهایمان سریعا داعش را محکوم میکنیم و آنرا بد میدانیم، احتمالا یک دلیلش بهخاطر این است که ما در فضایی به دنیا آمدهایم که علم، دانش و احترام در آن رواج داشته است و اگر مثلا در جایی بدنیا میآمدیم که از کودکی نفرت را میچشیدیم، شانس اینکه ماهم مثل آنها میشدیم، کم نبود. حال هرچقدر هم که انسان فهم و شعور داشته باشد، نفرت قدرتیست که نمیتوان آن را قضاوت کرد. پس بیایید کمی خوشحال باشیم که این تاس زندگی مارا جایی انداخت که حداقل میتوانیم خوب و بد را تشخیص بدهیم.
اما اینهارا که کنار بگذاریم و جنایات داعش را هم محکوم کنیم، به خودمان میرسیم. همانطور که گفتم تنها چیزی که داعش دارد، نفرت است و این نفرت داعش شاید برای ما بد به نظر برسد، اما کمی که من خوب فکر میکنم و گردشی در شبکههای اجتماعی و محیط اطرافم میکنم، میبینم که همین ماهایی که خیلی ساده داعش را محکوم میکنیم، کم و زیاد از همان نفرت استفاده میکنیم و اگر خودمان را گول نزنیم، به سادگی میفهمیم که نفرت، نفرت است و فرقی در من و یک داعشی ندارد.
به سادگی میبینیم که ما در شبکههای اجتماعی، نه به یک خارجی بلکه به یک ایرانی توهین میکنیم، اعتقاداتش را بی اساس میگماریم و از همه بدتر قضاوتشان میکنیم. مثلا کافیست یک نفر با یک ماشین یا حتی یک گوشی عکسی بیاندازد. به سادگی اورا دزد و کلاه بردار خطاب میکنیم و حتی اورا به باد فحاشی میگیریم. اگر صادق باشیم، گاهی اوقات با داعش فرقی نداریم، چرا که نفرتمان گاه هماندازه آنها میشود. گفتن درباره نفرت ساده نیست و متاسفانه آنقدر از کسی تنفر داشتن آسان است که فکر نمیکنم هیچگاه ازبین برود، چرا که دنیا همیشه در تعادل است و متاسفاته نفرت بخشی از این تعادل و خوی انسانیست. اما فقط یک چیز را میتوانم بگویم و آن این است که رسانه ها دوست دارند هرازگاهی باچنین چیزهایی مردم را مشغول کنند تا خبرهای دست اولشان، برایشان پول و بیننده بسازد، بیایید ما عامل بعدی این مشغول کردن رسانه ها نباشیم و اینقدر راحت به خودمان اجازه تنفر داشتن از کس و چیزی را ندهیم. زندگی واقعا کوتاه است و حماقت بزرگی است که این همه زیبایی را کنار بگذاریم و روزمان را با بدمان آمدن شب کنیم.
لباس های معمولی آدم های بزرگ
داشتن الگو هیچگاه چیز بدی نبوده. اما بدی ازآنجا شروع میشود که ما دوست داریم شبیه یا کپی الگویمان باشیم. مثل آنها لباس بپوشیم، مثل آنها صحبت کنیم و همچون آنها حرفهای قشنگ بزنیم. مدتها قبل چیزی شاید مثل یک جوک خواندم که میگفت: وقتی مطالعه ایرانیها تااین حد پایین است، این همه روشن فکر از کجا میآیند. شاید این صحبت کمی توهین آمیز باشد، اما یک واقعیت است و متاسفانه این روزها ما به دردی بزرگی مبتلا شدهایم و آن راضی نگه داشتن بقیه از خودمان است. به عبارتی اهمیتی ندارد که مثلا فلان کتاب را خواندهایم یا نه، مهم این است که اسمش را بدانیم و در جمع و اطرافیان خودمان را خوب نشان دهیم.
شاید بیشترما و حتی خودمن درگیر چنین رفتاری شدهباشیم و حتما نباید آنرا بد مطلق دانست، اما داستان ازجایی شروع میشود که ما همچون بازیگری برای خودمان یک انسان دیگری میسازیم و چنان در آن غرق میشویم که فکر میکنیم واقعا ما آن شخصیتیم. شخصیتی که کتابهای دهن پرکن میخواند، فیلمهای بزرگ و بیشتر دپرس کننده با زمینهای تاریک نگاه میکند و موسیقی هایی گوش میکند که چون ما اسمشان را نشنیدهایم، حتما باکلاس و خوب محسوب میشوند.
اما هدفم از این مقاله چیست؟ وبلاگ لایف هکر مطلب جالبی در رابطه با تعدادی از آدمهای بزرگ آوردهاست که میتوانید از این لینک آنرا مطالعه کنید. اما مقاله از آنجا برایم جالب است که این آدمها نه تنها آدمهای خیلی بزرگ و معروفی به دنیا نیامدند، بلکه گاه زندگی عجیب و سختی هم داشتهاند. اما هیچگاه سعی نکردهاند که خودشان را برتر، باکلاس و داننده همه چیز نشان دهند. برای مثال وقتی به زندگی اپراه وینفری نگاه میکنیم، کودک و جوانی را میبینیم که هیچگاه فیلمها و کتابهای عجیب و غریبی را نگاه نکرده است و حتی زندگی بسیار سختی هم داشته.
برگردیم به موضوع خودمان. این روزها متاسفانه به خاطر اینترنت همه ما میخواهیم خودمان را خوب و به عبارتی روشن فکر نشان دهیم. در خارج از اینترنت و درجامعه هم دوست داریم که به نوعی خودمان را اثبات کنیم. طوری صحبت کنیم که واقعا دوست نداریم، خشک باشیم و لباسهایی را بپوشیم که واقعا دلمان نمیخواهد. دراینکه همه ما دوست داریم آدم موفق و قابل احترامی باشیم، شکی نیست اما چیزی که برای من بسیار آزاردهندهاست، تلاش برای نشان دادن چیزی از خودمان است که واقعا نیستیم.
وبلاگ theartofsimple وبلاگ بسیار جالبی است و مطالب خوبی دارد که در جدیدترین نوشتهاش به چیزهایی اشاره میکند که میتوانند یک روز شادرا برای ما بسازند. مثلا پیشنهاد میکند که بیشتر بخندیم، با آدمها کمی مهربانانه تر رفتار کنیم، امتیاز جمع نکنیم و مواردی دیگر. ویا مینویسد که : بدانید که زندگی شما حتما نباید کامل و بینقص باشد. بیشتر کلمه دوستت دارم را به کار ببریدو داستان زندگیتان را یادداشت کنید. و یا جایی میگوید که یاد بگیرید به دیگران جواب نه بدهید، گویا نویسنده از اینکه دیگران در مورد لباس پوشیدنش نظر میدادند، خسته شده و تصمیم گرفته بود که دیگر این اجازه را به آنها ندهد.
و نوشتههایی دیگر که پیشنهاد میکنم مقاله را کامل بخوانید. اما هدفم از آوردن این بخش چه بود؟ واضح بگویم، اینها کارهایی هستند که ما واقعا ضد آنهارا انجام میدهیم، چرا که فکر میکنیم که برخلاف خواسته دیگران هستند و از روشن فکری و به عبارتی کول بودن ما میکاهد. همین رفتار ما باعث میشود دیگران و حتی کوچکترها مارا سرلوحه خودشان قرار بدهند و فکر کنند حتما این طوری درست است چرا که ما آدم کولی به نظر میآییم.
این روزها همه ما به شکلی از بد و تاریک شدن انتقاد میکنیم، اما یادمان رفته است که خودمان هم دیگر آن آدم خوبه نیستیم. خوب بودن را به بهای همرنگ شدن با جامعه فروختهایم و روزها هم خط اطرافمان میشویم و شبها که به سراغ اینترنت میآییم و اخبار آدمهای موفق و گاه الگویمان را دنبال میکنیم، تنها چیزی که برایمان میماند، حسرت است که آنها توانستند ولی ما نتوانستیم. اما تنها چیزی که مارا جذب خودش میکند موفقیت و پول آنهاست نه زندگی گذشته آنها.
برایم جالب بود که بیل گیتس نزدیک 30 میلیارد دلار از دارایی اش را صرف کارهای خیریه کرده و من هم دوست دارم چنین کاری انجام دهم. اما به خودم میگویم که من این همه پول ندارم، پس کمک من ارزشی ندارد و حتی برای مثلا خریدن یک دستمال کاغذی 2هزار تومنی از یک کودک طفره میروم. گاهی اوقات که زندگی افراد مورد علاقهام را میخوانم و حتی از نزدیک میبینمشان، تمام آن تصوراتم نسبت به آنها از بین میرود و میبینم که چقدر زندگی سادهای دارند. البته نه از لحاظ ظاهری، بلکه از لحاظ فکری. برای اثباتشان نه لباس های آنچنانی میپوشند نه حتی کتابهای عجیبی را معرفی میکنند.
باهمه اینها دوست دارم بگویم که اگر واقعا میخواهیم آدم بزرگی باشیم، کمی به خودمان و چیزهایی که دوست داریم، فکرکنیم. نیازی نیست حتما هرکتابی را مطالعه کنیم و هرفیلمی را ببینیم. مهم نیست کسی از ما در مورد فلان آهنگی بپرسد و ما حتما شنیده باشیمش. آدمی اگر بخواهد میتواند با یک دست لباس ساده، یک کتاب مثل شازده کوچولو و یک نیمکت پارک خیلی کول تر و بزرگتر باشد. چرا که همه ما آدم هایی را دوست داریم که با بودن در کنارشان بهمان خوش میگذرد. پس سعی کنیم از این به بعد بیشتر بخندیم، اهل مطالعه باشیم اما چیزهایی را بخوانیم که دوست داریم، حتی یک کتاب داستان کودکانه. به آدمها بیشتر احترام بگذاریم و کمکشان باشیم، نه اینکه دیده شویم. بقیه را همانطور که هستند قبول کنیم و سعی نکنیم تغییرشان بدهیم. احترامی که آدم ها میتوانند با رفتارشان بدست بیاورند، واقعا به لباسشان نیست!
موسیقی هفته
آلبوم اشارات نظر این روزها به آلبوم شماره یک بسیاری تبدیل شده است. آلبومی که جدا از سبک تلفیقیاش، صدای بسیار زیبای میلاد درخشانی را به دوش میکشد. صدای میلاد درخشانی برای من یک حالت سنتی و سنگین مانند دارد به خصوص که اگر آهنگ آخرین دیدار را شنیده باشید، بیشتر متوجه منظورم میشوید. با همه اینها آهنگهای آلبوم متفاوت از یکدیگرند و آهنگ یاروم تفاوت زیادی با بشنو که آهنگ مورد علاقه من در این آلبوم است دارد. به هرحال آلبوم اشارات نظر آلبوم قابل قبول و متفاوتی است.
عکسهای هفته
پاییز را شاید بتوان زیباترین، غم انگیزترین و بهترین فصل سال دانست. البته کمی توصیف عجیبی بود اما پاییز شاید تنها فصلی است که نیمی از دنیا آن را ستایش میکنند و نیمی دیگر غم انگیز میدانندش. به هرحال، هرچقدر هم که دنیا بدوتاریک شود، زمین و طبیعت، تعادل و زیبایی خودش را حفظ میکند و پاییز از آن فصل هاست که واقعا عکاسی در آن لذت خاصی دارد. باهم نگاهی میاندازیم به تعدادی از این تصاویربا این امید که شما هم بلند شوید و به دنبال ثبت این زیبایی ها بروید.
اما پیش از اینستاییها، اجازه دهید دو لینک را معرفی کنم که تصاویری زیبا از خلاقیت و اراده انسان ها نشان میدهد. لینک اولی به نقاشی اختصاص دارد که تصاویرش را با استفاده از ذره بین و نورخورشید خلق میکند. لینک دومی هم هنرمندی را نشان میدهد که هنرش را برروی گرافیت پیاده میکند. دیدن تصاویر این دوهنرمند خالی از لطف نیست.
اجازه دهید امروز دو عکاس ایرانی داشته باشیم. اولین عکاسمان Photobaaaz است که به جرات میگویم تصاویرش واقعا حس و حالی خاص و آرامش بخش دارند.
عکاس دوممان هم Hadissbgh است که بازهم تصاویری خاص و تاحدودی نوستالژیک را میتوان در تصاویرش مشاهده کرد. همانطور که گفتیم پاییز فصل خاصی است که عکاسی در آن واقعا لذت خاصی دارد.
اپلیکیشن های هفته
خوشبختانه پس از مدتها اپ فلیپ بورد برای ویندوزفون عرضه شد. تاجایی که من بااین اپ کارکردم، بسیار سبک و روان بود و نمیدانم تاچه حد درست است اما سرعت بارگذاری مطالبش نسبت به ios یا اندروید واقعا بالاتر است. البته اپلیکیشن کمبودهای زیادی دارد و به سادگی میتوان از نظرات کاربران فهمید. به هرحال حجم 2مگی این اپ باعث میشود گاهی اوقات به ویندوزفون مشکوک شوم!
کدنویسی این روزها به کار بیشتر افراد تبدیل شده و برنامه نویس ها دوست دارند که بیشتر اوقات کدنویسی کنند. وبلاگ hongkiat اخیرا لیستی از 5 اپ رایگان کدنویسی برای اندروید را منتشر کرده که به نظرم واقعا برای برنامه نویسها میتوانند مفید باشند. میتوانید از این لینک توضیحات هراپ را مشاهده و یا به ترتیب اسم از لینک های زیر دریافت کنید.
Quoda – DroidEdit – AWD – AIDE – CppDroid
به تازگی با بازی King of the Opera آشنا شده ام و به جرات میگویم که جان میدهد برای دورهمی ها و سرگرمیهای اپلیکیشنی. صداگذاری زیبا، طراحی جالب و قابلیت بازی تا 4 نفر باعث شده که این بازی به یکی از مفرح ترین بازی ها تبدیل شود. هرچند فکر میکنم تا حدودی داستان بازی کمی جای تامل و فکر دارد.
دانلود بازی برای سیستم عامل : ios (لینک دانلود) – اندروید (لینک دانلود)
سلام
نمی دونم آیا درباره ی سریال مینیمال Black Mirror نوشتید یا نه؟! و همینطور Charlie Brooker سازنده ش؟! مطمئنا” علاوه بر جذابیت های بصری ، در شناخت و توجه بیشتر به تمایلات و عادت های روزمره ای که ناخوداگاه از آنها غافل شده ایم بسیار موثر است!
حتما بینندگانش را بسیار راضی خواهد کرد!
بسیار مورد توصیه است!
موفق باشید
حتما در موردش تحقیق میکنم : )
واقعا مینی سریال جالبیه ! ورود تکنولوژی به زندگی شخصی و آسیب هایی که به همراه آورده.
به نظر من قسمت fifteen million merits این سریال بی شباهت به اقتباسی از 1984 اورول نیست.
شما غیر از سریال دیدن و کتاب خوندن، کار دیگه اى هم مى کنید؟
انقدر میگین تلویزیون بد هست و خلاقیت رو از بین مى بره اون وقت در هفته اخیر حداقل ۶ الى ٧ ساعت سریال نگاه کردید ( فقط بر اساس گفته هاى همین متن)
بحث فقط سر وقتای تلف شده هست… راه من تا دانشگاه فقط رفت و برگشت یه ساعت طول میکشه و خیلی راحت تو تبلت برنامه های مورد علاقمو دنبال میکنم… وقتایی که سفرای بین شهری و اینا میرم هم بماند… کتاب هم بیشتر اینارو من قبلا مطالعه کردم و همشونو هرهفته مطمئنا نمیتونم بخونم…. اما تلویزیون، ببینید من براساس محتوای تلویزیونی که ما داریم صحبت میکنم. چه شبکه های داخلی چه خارجی ای که ما دنبال میکنیم هیچ اصولی در مورد محتوا، رده بندی سنی و زمان بندی ندارن وگرنه فرقی بین دنبال کردن سریالی مثل GOT تو اینترنت و تلویزیون نیست فقط مشکل اینجاست که برنامه های ما نه داستان و محتوا دارن نه رده بندی سنی و زمانی : )
مثل همیشه عالی.
ممنون
سریالهای زیر هم جذاب هستند:
Suits (هنوز فصل جدید شروع نشده)
Good wife
Revenge
بسیار سپاس
از این جمله خیلی خوشم اومد” پس بیایید کمی خوشحال باشیم که این تاس زندگی مارا جایی انداخت که حداقل میتوانیم خوب و بد را تشخیص بدهیم.”
شما در این پست وظیفه امر به معروف و نهی از منکر رو به خوبی بجا اوردید. ممنون
سلام البته من دفعه قبل چند تا سریال معرفی کردم
http://www.wikiwand.com/en/Rectify
http://www.wikiwand.com/en/The_Big_C_(TV_series)
http://www.wikiwand.com/en/The_Honourable_Woman
http://www.wikiwand.com/en/Fargo_(TV_series)
خیلی خیلی ممنون : )
ﺳﻪ ﺳﺮﻳﺎﻝ ﺩﻳﮕه ﺭﻭ ﻫﻢ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﻴﻜﻨﻢ
Resurection
Marvel agents of shields
Brooklyn nine nine
تشکر : )
از اندک مطالبی بود که کامل و تا آخر خوندم، خسته نباشید، عالی بود
خیلی خوب بود.بازم ازین مدل مطالب هفتگی بزارید
لباس و ظاهر خیلی مهم است.
در قدیم شاید اینطور نبود و شاعر میگفت :
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت .
ولی الان با پیشرفت تمدن و امکانات و تهیه آسانتر لباس زیبا که خود به شاداب شدن محیط کمک میکنم من میگم:
و همین لباس زیباست نشان آدمیت !
از نظر من اگر کسی رو ببینم که ظاهرش خوب نباشه ممکنه چیزی بهش نگم ولی دور و برش نخواهم رفت.
حالا مثلا که چی ساده بپوشه ؟ میخواد بگه استیو جابزه؟!
نه داداش ما در دنیای مادی زندگی میکنیم و خیلی ها مثل من به ظاهر برازنده اهمیت میدن. عقل من اول تو چشممه .
از مزحکترین نظراتی که در این 3سال اخیر تو 1پزشک خوندم 😐
اولا مزحک نه مضحک آدم با سواد
دوما به متن دکتر دقت نکردی انگار ، خلاصش اینه که خودت باشششش . نمیخواد تریپ با شخصیت و فرهنگی برداری چون زود لو میری .
سلام
اقای سلماسی خسته نباشید
پستتون عالی بود عالی .. لذت بردم .ممنون
دکتر، فصل جدید اناتومی گری رو از قلم انداختی 🙂
مطلبت عالی بود سینا جان:)
بنظرم معرفی یه وبلاگ یا سایت رو هم به این مجله هفتگی اضافه کن:)
هر هفته از خوندن مجله هفتگی شما لذت میبرم
خسته نباشید
مجله این هفته هم خیلی خوب بود
سریال ” زیر گنبد ” رو هم بد نیست معرفی کنید. اسم سریال خاطرات خون آشام رو هم تصحیح کنین. هیو جکمن فیلمای قشنگتری هم بازی کرده
این روزای شما چند ساعته که این همه سریال میبینین؟
با خواندن این شماره و شماره های هفته های گذشته جای سریال utopia را بسیار خالی دیدم فیلمنامه قوی همراه با شخصیت پردازی قوی حتما این سریال معرفی کنید
عالی بود…ایول
خوب بود … . ممنون
بسیار زیبا و پرمحتوا بود سینا جان ممنون
ای کاش فیدیپو نرم افزاری هم برای ما ویندوز فونی ها عرضه میکرد .
چند ماهی هست که قولش را داده اند اما …
با تشکر از دکتر عزیز بابت مطالب زیبا
متاسفانه هنوز برای آیفون هم نیومده D:
بابا برای آیفون داره که
سلام
ممنون بابت مجله هفتگی خوبتان.
لطفا لینک وبلاگ theartofsimple را اصلاح کنید.
بله جلوترش لینک گذاشته بودم : )
http://theartofsimple.net/
ظاهرن اینجا فقط باید تشکر کنی تا نظرت منتشر بشه
I suggest The Newsroom. i don’t know if u already wrote an article about it or not!anyway It’s a sitcom about an anchor and his team inside an imaginary network. In every episode they are retelling one of the prominent political events in the last 2-3 years in America. and how it should have been reported. and thanks for your suggestions. I hope u can keep up the good work t
سلام
من چند وقت پیش یه پیشنهادی دادم ولی دکتر مجیدی توجهی بهش نکرد.پیشنهادم این بود که همه این مجلات هفتگی که تا الان منتشر شده رو در قالب یک کتاب الکترونیکی با یک صفحه آرایی زیبا منتشر کنید.
ایده شما خوبه. صفحهآرای خوب ولی فعلا دسترسی ندارم.
این که در داعش نفرت خیلی هست رو قبول دارم ولی شما باید شستشوی مغزی و این که یه نفر داره بهشون دستور میده و باور دارن که هدف وسیله رو توجیه می کنه هم در نظر بگیری.این مطلب هم جالبه در مورد آزمایش میلگرام هست
http://aeon.co/magazine/psychology/why-do-we-keep-repeating-the-milgram-experiments/
سلام
میخواستم پیشنهاد کنم درباره مستند “Web Junkie” که مستندی درباره اعتیاد بازیهای کامپیوتری تحت شبکه و کمپی که در چین هست و این کاربرهای معتاد چینی را در آن درمان میکنند مطلبی بنویسید
http://www.imdb.com/title/tt2064745
نسخه نسبتاً کامل این فیلم در یوتیوب هم وجود دارد
با آرزوی سلامتی و موفقیت
بله بله حتما بررسی میکنم، سپاس : )
١- ترجمه صالح حسینی را از کتاب ١٩٨۴ دوست نداشتم به ویژه به کاربردی “ناظر کبیر” به جای Big Brother.
٢- همه داعشی ها شرایط کودکی سخت نداشته اند حتی بعضی هاشون از اروپا و کانادا و امریکا به داعش پیوسته اند.
٣- خوب بود. موفق باشید.
واقعا ترجمه بدیه
under the dome رو هم ببینید. باحاله. ایده اش رو دوست دارم.
Blacklist هم خوبه.
دکتر پیشنهاد میکنم سریال The Knick هم معرفی کنید.
سریال خیلی خوبیه و مرتبط با پزشکی
اتفاقا همین امروز ظهر متوجهش شدم!
مجله این هفته خیلی خوب بود
اگر بتونید در یک پست نحوه مدیریت خودتون برای دیدن فیلم،سریال،مستند/خوندن کتاب،مجله،وبلاگ ها و فید ها و … توضیح بدید خیلی خوب میشه
همینطور در مورد خانم و آقای مجیدی
به نظر من این قضیه میتونه به عنوان یه بازی وبلاگی خوب بین وبلاگنویسا باشه
استارت کار با شما 🙂
و باز هم یک چای داغ در هوای سرد!!
داشتم فکر میکردم که عجب کار ارزشمندی میکنین.
من به شخصه دارم زندگیم رو بر مبنای مطالب مثبتی که در مجلات هفتگیتون میخونم تغییر میدم(البته مطالبی که از نظر خودم منطقی و امکانپذیره)
ممنون و موفق باشین
بسیار خوشحالم : ) ولی امیدوارم تصمیمات مهم زندگیتونو با ایمانی که به کارتون دارین بگیرین : )
سلام.این روزها که حداقل خودم دچار تنبلی خواندن شدم و بیشتر تیترها را دنبال می کنم، تعجب می کنم چطور می تونم از اول تا پایان مجله های هفتگی را تا آخر بخوانم !آقای سلماسی و یک پزشک ، از هردو تشکر.جالب است بدانید چنان شیفته این مجله هستم که برای خواندنش هر هفته لحظه شماری می کنم مثل زمانی که برای دیدن قسمت بعدی کارتون “سندباد” و بعد ها سریال “99+1” لحظه شماری می کردم .
برای بخش اینستاگرام صفحه “عباس غزالی ” بازیگر سینما و تلویزیون را پیشنهاد می کنم که عکاس باذوقی است .
ای کاش اکانت انگلیسیشون رو مینوشتین …. بسیار سپاس : )
instagram.com/abbasghazali
پیشنهاد میکنم اکانت معروف اینستگرام ” اوردی ایران ” رو هم معرفی کنین که یک گروه عکاس حرفه ای و خوب ایرانی اداره میکنن
http://instagram.com/everydayiran
ممنونم بابت پیشنهادات شفاف در قسمت آدمهای بزرگ بالباس معمولی،چندروز اخیر ذهنم از حجمه های زیادی پربود انگار دوستی روبروم نشست و اززبان فرشته جملاتی که باید،گفت.