کتاب مهمتر است یا نان شب؟

یزدان منصوریان* – مجله جهان کتاب:
بسیاری از فرهنگدوستان و فرهنگپژوهان کوشیدهاند تا دلایل کمرنگی نقش کتاب و مطالعه را در زندگی ما دریابند و راههایی برای بهبود وضع موجود پیشنهاد کنند. یکی از مهمترین عوامل شناساییشده در این میان دشواریهای اقتصادی و گرفتاریهای روزمرۀ زندگی است. تاکنون ارمغان زندگی مدرن بیش از هر چیز بیقراری و شتابزدگی در زندگی بوده است که عرصه را بر بسیاری از ما چنان تنگ کرده که فرصت و فراغتی برای مطالعه باقی نگذاشته است. گویی در میان واقعیتهای زندگی و درگیریهایی که هر روز با آن مواجهیم، سخنگفتن در مورد مطالعه در معنای عام آن و کتابخواندن در معنای خاص آن، چندان جای موجهی ندارد. گویی کتابخواندن فقط برای کسانی خوب است که هیچ مشکلی در زندگی ندارند و در رفاه و آسایش کاملاند؛ کسانی که زندگی بر وفق مرادشان است و سرنوشت همیشه با آنان مهربان بوده و همواره بهترین فرصتها را در اختیارشان قرار داده است. آنان که غم نان ندارند و همۀ مشکلاتشان حل شده و حالا تازه به فکر کتاب خواندن افتادهاند. اما آنان که از این امکانات بیبهرهاند چه نیازی به مطالعه و چه مجالی برای آن دارند؟ زیرا حل مسائل واقعی زندگی و پرداخت هزینههای گزاف آن تاب و توانی برای کتابخواندن باقی نمیگذارد و گفتگو دربارۀ مطالعه در چنین شرایطی چندان موجه به نظر نمیرسد. با این حال نویسنده میکوشد از زاویهای تازه به این موضوع بنگرد و کمی این کلیشۀ قدیمی را واکاوی کند که آیا اگر من به نان شب محتاجم از مطالعه بینیازم؟ یا کاملاً برعکس، اگر به نان شب محتاجم به مطالعه محتاجترم!
برای بررسی این موضوع شاید لازم باشد ابتدا چند پیشفرض اولیه را مرور کنیم تا در نهایت امکان رسیدن به نتیجهای روشن ممکن باشد. نخست آنکه نویسندۀ این یادداشت به هیچ وجه منکر پیوند عمیق میان توان اقتصادی و رفاه اجتماعی با توسعۀ فرهنگ مطالعه نیست، بیتردید هرچه جامعه از توانمندی مالی و رفاه بالاتری برخوردار باشد و هرچه کالاهای فرهنگی –از جمله کتاب و روزنامه و مجله- با بهای کمتر و در سطح گستردهتری عرضه شود، آنگاه امید به بهبود وضعیت مطالعه بیشتر خواهد بود. از سویی دیگر نظریۀ معروف «نیازهای آبراهام مزلو» نیز هنوز باطل نشده و به قوت خود باقی است. بر اساس این نظریۀ روانشناختی، نیازهای آدمی در هرمی پنجلایه قرار دارد که تا نیازهای لایههای زیرین تأمین نشوند نیازهای دیگر که در لایههای بالای این هرم است بروز نخواهند کرد. در قاعدۀ هرم مزلو نیازهای زیستی و فیزیولوژیکی قرار دارند که حیات آدمی به تأمین آنها وابسته است. نیاز به هوا، آب و غذا مهمترین نیازهای پایه برای هر انسان است که اگر تأمین نشود حیات آدمی به خطر میافتد. طبیعی است که وقتی صحبت از زندهبودن یا نبودن است، آنگاه صحبت از نیازهایی که در لایههای بالاتر هرم هستند چندان اهمیتی نخواهند داشت. لایههای بالاتر این هرم عبارتاند از: نیازهای امنیتی، عاطفی، اجتماعی و سرانجام به «خودشکوفایی». نیاز به خودشکوفایی که مجموعهای از نیازهای شناختی و معرفتی است زمانی ایجاد میشود که فرد در شرایط زیستی، فرهنگی و اجتماعی متعادل و متناسبی باشد. به نحوی که در میان خانه و در اجتماع احساس امنیت کند. در پناه قانون، امنیت اجتماعی و شغلی داشته باشد. مورد پذیرش اطرافیانش قرار گیرد و از احترام و علاقۀ آنان برخوردار شود. آنگاه او در صدد تأمین نیازهای متعالی خود همچون میل به آموختن، کمک به دیگران، دلسوزی و بشردوستی خواهد بود.
حتی اگر با این نظریه نیز آشنا نباشیم به خوبی میدانیم تا نیازهای اولیۀ جسمی، روانی و عاطفی افراد تأمین نشده باشد، انتظار فرهیختگی و فرهنگدوستی از آنان انتظار چندان معقولی نیست. بدیهی است که انسان تشنه و گرسنه، تاب و توانی برای مطالعه و علمآموزی ندارد. علاوه بر این، نمیتوان موج گرانی انواع کالاها از جمله کالای فرهنگی را نادیده گرفت. کتاب به عنوان کالای فرهنگی –به ویژه اگر از حمایتهای دولتی در چاپ و توزیع خود برخوردار نباشد- نسبتاً گران است و این گرانی بر میزان تقاضا برای آن تأثیر میگذارد. ای کاش بهای کتاب از آنچه هست کمتر بود. ای کاش کتاب ارزان و باکیفیت در دورترین نقاط کشور در اختیار همگان بود. اما به فرض قبول تمام واقعیت-هایی که به آنها اشاره شد، باید تکلیف کتابنخواندن من و ما با همین مقدمۀ مختصر معلوم شود و فقط منتظر باشیم همۀ شرایط فراهم شود، آنگاه به مطالعه بپردازیم یا هنوز این بررسی ادامه دارد.
بیتردید بررسی این موضوع، مفصلتر و پیچیدهتر از آن است که این مقدمۀ کوتاه بتواند از عهدۀ تبیین آن برآید. اما لازم بود در همین ابتدای سخن با تأکید بر دشواریهای تولید و عرضۀ کالاهای فرهنگی و اشاره به همۀ گرفتاریها و درگیریهای زندگی در ابتدای قرن بیستویکم مراتب احترام و فروتنی خود را نسبت به باور همۀ آنانی که به دلیل این مشکلات از لذت مطالعه محروماند یا کمتر توفیقی در این زمینه داشتهاند اعلام کنم. اما در ادامه باید به چند پرسش نیز پاسخ گوییم تا در نهایت مسیر بررسی این موضوع هموارتر شود.
پرسش نخست این است که با قبول همۀ مسائلی که به آنها اشاره شد، چه سهمی از درآمد ماهانه و سالانۀ هر یک از ما صرف خرید کالاهای فرهنگی –از جمله کتاب- میشود؟ آیا با نیمی از همان میل و رغبتی که پولمان را صرف خرید گوشی تلفن همراه میکنیم، وقتمان صرف انتخاب و خرید کتاب میشود؟ هرچند برای کتابخواندن همواره نیاز به خرید آن نیست و کتابخانۀ عمومی محله یا فرهنگسراهای شهرداری کتابهای خوب و خواندنی کم ندارند که به ما امانت دهند. دانشجویان نیز میتوانند از کتابخانههای دانشکدهای و مرکزی دانشگاهها استفاده کنند. بنابراین شرط لازم برای کتابخواندن همواره خریدن آن نیست. با این حال پرسش نخست به قوت خود باقی است که چه سهمی از درآمد هر یک از ما صرف خرید کالاهای فرهنگی میشود؟ آیا اساساً در فهرست خرید روزانۀ ما در کنار همۀ کالاهای ضروری جایی برای کتاب نیز پیشبینی شده است؟ حتی اگر –به هر دلیل- هیچ سهمی پیشبینی نشده است آیا حتی فرصتی برای رفتن به کتابخانه یا حتی قدمزدن در مسیر کتابفروشیها و دیدن ویترین آنها نداریم؟ زیرا حتی ورقزدن کتابها و مطالعۀ بخشهایی از آنها بهتر از بیگانگی کامل با کتاب است.
پرسش دوم این است که نوع گرفتاریها و مشغلهای که ما را از مطالعه بازمی دارد از چه جنسی است؟ آیا این گرفتاریها از نوع معمول و متعارف است که کم و بیش همه با آنها دست به گریباناند یا خدای ناخواسته دردسر ویژهای است که دست سرنوشت سر راهمان قرار داده است؟ اگر این گرفتاریها مثل بسیاری دیگر شامل مشکلات فراگیری همچون کمبود وقت، ترافیک و گرانی گوشت و میوه است، که این برای اکثریت ساکنان این کرۀ خاکی بخشی از ارمغان زندگی مدرن محسوب میشود و هر یک از ما ناگزیریم با کمی تلاش و تدبیر به نحوی با آن مدارا کنیم و هر یک گامی برای بهبود شرایط موجود برداریم.
به ویژه اگر بهانۀ کتابنخواندن ما کمبود وقت و فرصت است، آیا به خاطر داریم در هفتۀ گذشته چند ساعت از این وقت گرانبها صرف تماشای برنامههایی از تلویزیون شده که اساساً مخاطبانش ما نبودهایم! یا آخرین مکالمۀ تلفنی ما، که چندان هم ضروری نبوده است چند دقیقه به طول انجامید؟ به راستی اگر من با کمبود وقت مواجه هستم چقدر با مهارتهای مدیریت زمان آشنایی دارم و این مهارت را بدون مطالعه چگونه خواهم آموخت؟
اما اگر گرفتاری ما -خدای ناخواسته- از نوعی ویژه و خاص است که باید دید برای حل آن چه باید کرد و همواره کتاب خوب میتواند یک گزینه برای یافتن راهکاری عملی باشد. در نوعی تقسیمبندی عام، میتوان این گرفتاریهای ویژه را به دو نوع تقسیم کرد.
نوع نخست آن مشکلاتی است که بیاطلاعی و ناآگاهی ما در بروز آن نقش داشته است که در این صورت برای حل آنها بیشتر به مطالعه محتاجیم. زیرا شاید با کمی مطالعه بتوانیم تدبیری برای رفع آن بیندیشم. شاید در کتابی، دایرهالمعارفی، یا اثر مرجع دیگری راهکاری در این زمینه پیدا کنیم. مثلاً اگر بروز این مشکلات ناشی از عدم تفاهم ما با اطرافیان باشد، مطالعۀ کتابهای مفید در این زمینه میتواند توصیههای خوبی در اختیارمان قرار دهد تا از سد این موانع عبور کنیم.
در نوع دوم اگر به هر دلیل بر این باوریم که بروز این مشکل خاص فقط بخشی از سرنوشت بوده که باز هم مطالب کتاب خوددرمانگری کارآمد است. به ویژه مطالعۀ سرگذشتنامهها، داستانها و رمانها میتواند برایمان بسیار الهامبخش و تسکیندهنده باشد. زیرا با گامنهادن به دنیای خیالانگیز قصهها میتوانیم برای مدتی از آنچه ما را احاطه کرده کمی فاصله بگیریم. همین فاصلۀ کوتاه، فرصت ارزشمندی برای تجدید قوای ذهنی و یافتن راهی تازه است. حتی در شکل حرفهای آن «کتابدرمانی» میتواند گرههای بسیاری را در زندگی بگشاید.
بر این اساس برخلاف آنچه تصور میشود که ما فقط باید وقتی مطالعه کنیم که همه چیز مهیا باشد و در عین خوشی و رفاه باشیم، اتفاقاً زمانیکه در تنگنا و دشواری هستیم به مطالعه بیشتر نیازمندیم. زیرا مطالعه نگرش و افق دید انسان را گسترش میدهد و به فرار از پنجۀ مهیب روزمرگی کمک میکند. احتمالاً به همین دلیل است که گوستاو فلوبر پیشنهاد میکند که برای تحمل هستی، در ادبیات غرقه شویم تا عیشی مدام را تجربه کنیم. حتی اگر فرض کنیم که فقر و تنگدستی سرنوشت محتوم ماست –که البته بعید است اینچنین باشد- با این حال درویشی که اهل مطالعه است به مراتب خرسندتر و خوشنودتر از درویشی است که خود را از مطالعه محروم میکند. زیرا مطالعه لذت نابی است که فقط آنان که آن را چشیدهاند میدانند که یک ساعت مطالعۀ متنی زیبا از بسیاری سرخوشیهای معمول دیگر دلپذیرتر است. لذتی که به تنهایی میتواند انگیزهای جدی برای استمرار در مطالعه باشد. بنابراین حتی اگر مطالعه گرهی از مشکلات ما باز نکند، دستکم به ما احساسی دلپذیر میبخشد که خود در کاستن از درد و رنجمان مؤثر خواهد بود.
همانطور که میبینید سودمندیهای مطالعه بسیارند که به دلیل تکرار آنها در متون دیگر، نویسندۀ این یادداشت در صدد برشمردن دوبارۀ آنها نیست. فقط با همین تبیین مختصر میتوان نشان داد که گرفتاریهای زندگی و مشکلات اقتصادی چندان دلیل موجهی برای کتابنخواندن نیست. ضمن آنکه چه بسیارند آدمهای پولدار و مرفهی که از نظر توان مالی میتوانند کتابخانهای را یک جا با ساختمان و تجهیزاتش بخرند، اما حتی لحظهای به فکر مطالعه نیستند. به قول محققان علوم انسانی که از روشهای آماری در پژوهشهای خود استفاده میکنند، به نظر میرسد رابطۀ معناداری میان توان اقتصادی افراد با تمایل آنان به مطالعه وجود ندارد. حتی برعکس، تجربه نشان داده است که افراد اهل فرهنگ و مطالعه اغلب جزو طبقۀ متوسط و کمدرآمدند. بنابراین نمیتوان گفت که تنها مانع در راه توسعۀ فرهنگ مطالعه مسائل اقتصادی است و اگر مشکلات اقتصادی حل شود همه کتابخوان و اهل مطالعه خواهند شد. زیرا هرچند بهبود وضعیت اقتصادی و رشد رفاه اجتماعی از مؤلفههای لازم برای رونق فعالیتهای فرهنگی از جمله توسعۀ مطالعه است، اما شرط کافی نیست. باید در کنار توان مالی حتماً شور زندگی و شوق آموختن باشد تا کتابی برای خواندن گشوده شود و قلمی برای نوشتن بر کاغذ به حرکت درآید. زیرا بیش از هر چیز این شور زندگی و شوق آموختن است که هر یک از ما را به سوی کتاب و مطالعه میکشاند.
وجه دیگر این موضوع، تأمل در بخش نخست گزارهای است که این یادداشت با آن شروع شد. به این معنا که اگر من به نان شب محتاجم شاید –و فقط شاید- خودم نیز سهمی در ایجاد این وضعیت دارم. بر این اساس اگر کمی بر مهارتهایم بیافزایم می-توانم راهی برای خروج از این بحران پیدا کنم و مطالعه همواره گزینۀ مفیدی در این زمینه است. از سویی دیگر، اگر وقتی را به مطالعه اختصاص دهم ممکن است اندیشۀ تازهای در ذهنم شکل گیرد تا به کمک آن بتوانم پا در مسیر بهتری در زندگی بگذارم. شاید اگر عضو کتابخانۀ عمومی محله شوم یا به کتابخانۀ فرهنگسرای نزدیک خانه بروم در خلال عبور از میان قفسهها کتابی سر راهم قرار گیرد و پند مفیدی از آن بیاموزم که برایم راهگشا باشد. همچنین اگر کمی مطالعه کنم میتوانم در آموختن مهارتهای گفتاری و نوشتاری موفقتر از گذشته باشم و از این رهگذر رونقی در کسب و کار امروزم که چندان پررونق نیست بدهم. مثلاً با کمک مطالعه، مهارتهای ارتباطی مؤثری بیاموزم که برای بهبود روابط اجتماعی و تعامل با دیگران برایم سودمند باشد. علاوه بر این، اگر مطالعه را جدی بگیرم میتوانم ادامۀ تحصیل دهم تا فرصتهای شغلی جدیدی در اختیارم قرار گیرد. خلاصه اینکه شاید با کمی مطالعه اتفاق خوبی بیافتد، گرهی گشوده شود یا مسیری هموار گردد.
خوشبختانه مطالعه ماهیتی زاینده، پویا و تجمعی دارد. به این معنا که کافی است در این راه گام نخست را برداریم تا گامهای بعدی با سرعت و سهولت بیشتری برداشته شود. هر گام نیز از گام قبل بلندتر خواهد بود. زیرا حرکت در این مسیر، پویندۀ این راه را ورزیده میکند و به تدریج بر استواری گامها افزوده میشود. حتی بهبود سلیقۀ خوانندگان نیز به استمرار در مطالعه بستگی دارد زیرا هرچه بیشتر بخوانیم انتخابهای بعدی ما گزیدهتر خواهد بود. به تدریج مهارت انتخاب کتابهای سودمند را خواهیم آموخت و از سردرگمی برای یافتن کتاب خوب –که مشکل بسیاری از علاقمندان به مطالعه است- رها میشویم. آنگاه بهرهوری ساعاتی که به مطالعه اختصاص می-دهیم فزونتر میشود و به تدریج کتابخوانی حرفهای خواهیم شد. کتابخوانهای حرفهای افرادی هستند که به خوبی میدانند چه کتابی ارزش یک بار خواندن دارد که باید آن را از کتابخانه امانت گرفت، چه کتابی ارزش یک عمر همنشینی دارد که باید آن را خرید، و چه کتابی ارزش خواندن و خریدن ندارد که باید از کنارش گذشت.
گره پنهان دیگری که در این زمینه وجود دارد، ناشی از نوع نگرشی است که دربارۀ مطالعه، عمومیت نسبی دارد. نگرشی که شاید از پیامدهای ناخواستۀ نوع تبلیغهای معمول و موسوم برای مطالعه باشد. تبلیغاتی که در آن کتابخواندن بیش از آنکه فعالیتی «سودمند» باشد، فقط به عنوان کاری «پسندیده» معرفی میشود. زیرا بسیاری از این تبلیغات بیش از آنکه دربارۀ فایدههای مطالعه باشد در ستایش کتابخوانی است. گویی مطالعه فقط به این دلیل خوب است که کتابخواندن کار پسندیدهای است. البته در پسندیدهبودن مطالعه هیچ تردیدی نیست، اما اگر تمرکز تبلیغات برای کتاب بر فایدههای عینی و عملی مطالعه باشد، اثربخشی آن بیشتر خواهد بود. زیرا معمولاً گرایش افراد به انجام آنچه برایشان سودمند است –و احتمالاً پاداشی نیز در پس دارد- بیش از اموری است که صرفاً خوب و پسندیدهاند. شاید به همین دلیل باشد که وقتی به گرفتاریهای واقعی زندگی میاندیشیم، آنگاه از اهمیت مطالعه به عنوان کاری که صرفاً خوب است کاسته میشود. در چنین شرایطی با خود میگوییم ما با این همه گرفتاری کجا حوصله و فرصت مطالعه داریم. بگذار دیگران داوطلب این کار خیر باشند. غافل از اینکه مطالعه بیشتر از آنکه فقط پسندیده باشد مفید است و میتواند گزینهای برای حل دستکم بخشی از این مشکلات باشد.
نکتۀ دیگر اینکه ما نباید همچون موضوع انشاء معروف «علم بهتر است یا ثروت؟» خود را موظف به انتخاب فقط یکی از این دو گزینه کنیم. اساساً مشخص نیست چرا از ابتدا این موضوع در قالبی سیاه و سفید مطرح شده است. گویی که همواره مجبوریم فقط یکی را انتخاب کنیم و با انتخاب هر یک، دیگری را از دست خواهیم داد. چرا با طرح این موضوع ناخواسته دو راه متضاد را پیش پای دانشآموزان قرار میدهیم و آنان را به انتخاب فقط یک گزینه مجبور میکنیم. چرا هرگز گزینۀ سوم و چهارم در این زمینه مطرح نمیشود که با آن بتوان هر دو را داشت. مثلاً علمی که به تولید ثروت هم منجر شود یا ثروتی که پشتوانۀ علم باشد. اکنون همین ساختار دوگزینهای دربارۀ «نان شب» و «مطالعه» مطرح است. به این معنا که اگر در جستجوی نان هستی دیگر فراغتی برای مطالعه نخواهی داشت و اگر اهل کتابی آنگاه گلایهای از سر بیشام بر بالین گذاشتن نداشته باش! اما بهتر نیست که به گزینۀ سوم نیز بیندیشیم. گزینهای که در آن جای کافی برای هر دو –هم نان و هم کتاب- باشد. شرایطی که در آن انتخاب یکی یه حذف دیگری منجر نشود. زیرا بدیهی است که نان و کتاب هر دو اهمیت دارند و فقیر و غنی باید به یک میزان از هر دو بهرهمند باشند.
* دانشیار دانشگاه خورازمی
چرا اینقد متن ها رو طولانی می نویسید؟؟بابا آدم حوصلش سر میره همشو بخونه!
لطفا مختصر و مفید بنویسید!
یک پزشک قبلا در این مورد که میفرمایید مطلب داشته. پایین اومدن سطح سلیقه خوانندگان و علاقه به مطالب کوتاه و چند خطی و حتی یک خطی. تحت تاثیر رسانه های اجتماعی جدید مثل فیس بوک.
ربطی به فیسبوک و تغییر سلیقه ندارد.
الان در خیلی از وبلاگهای خارجی تاکید بیشتر بر روی تصاویر ، اینفورگرافیک و ویدئو رفته است.
و ملت وقت اینو ندارند 1 ساعت بشینند مطلب بخونند
حالا اینکه صاحب این وبلاگ سیاست دیگری دارد به ما مربوط نمی شود. منتها متنهای طولانی اگر نوشته های خود آقای مجیدی باشند آدم با لذت میخونه ولی در غیر اینصورت تمام اونو با تند خوانی میخوانم.
دوستان درست می گند
بهتر بود این مقاله مفصل تقسیم به 2 یا سه قسمت میشد تا اگر خواننده ای مطلب برایش جذاب بود به قسمت بعدی حالا شاید با موضوعی متفاوت و یا به اسم قسمت دوم مراجعه کند.
به شخص برای وقتی که به اینترنت گردی میزارم نمیتونم زمان زیادی را به یک مقاله اختصاص بدم. پس به اجبار برای مقاله ای مشابه این باید تند خوانی کنم…..
شاید می شد یه کم مختصر تر نوشت. شاید برای شما یا من نوعی که قبلا در این باره فکر کرده ایم ایم مطلب روشن باشد و تکراری و احساس کنیم نویسنده چقدر پرحرفی کرده است. اما ب هاین نکته هم توجه کنید که طبق بررسی که من کردم خیلی از مردم حوصله خواندن مطالب طولانی و عمیق رو ندارند. این هم یکی از مشکلاتی هست که فرا روی کتاب نخواندن است.خیلی از چیزها بخصوص بارزشترین اونها راحت و سریع بدست نمیاد. باید وقت گذاشت. عمیق شد. فکر کرد.
نمیشه که سلیقه شخصی رو اینقدر راحت به مردم تعمیم داد! اتفاقا من شخصا ترجیح میدم یک مطلب و مقاله ای که میخونم کاملا مفصل باشه. اگر آمار بررسی تون هم اطرافیان باشن که دوستان من هم حداقل این نظر رو دارن که از سر و ته زدن یک مقاله به خاطر اینکه شاید کسانی باشند حوصله خوندن رو ندارند وقتی اون مقاله نیاز به شرحیات کامل داره، بی احترامی به خواننده است! ولی این بازم دلیل نمیشه چون یک عده اینطور میپسندن لزوما باید اینطور باشه. به نظرم این کاملا در اختیار نویسنده است و نظر او، و به این شکل انتقاد کردن بی احترامی به نویسنده مطلبی است که زحمت فراوان برای کارش کشیده!
متن بیشتر شبیه انشایی بود که به اجبار نوشته شده. جز سایت های خبری کجا حالا گفته شده مشکل مطالعه، مشکل اقتصادی هست؟
کتاب جای خودش نون شبم جای خودش :)
این هم از طنزهای تلخ این روزهاست که زیر مطلبی دربارهی فایدههای مطالعه، از بلندیِ مطلب گِله میکنند!
دقیقا دوست عزیز.
ایشون احتمالا جزو عده ای هستن که فقط دنبال اخبار موبایل و تبلت هستن
من تو فید داشتم مطلب رو میخوندم اومدم که کامنت ها رو ببینم که به قول شما طنزی تلخ بود.
فوق العاده بود! البته نظر ابتدایی رو میگم!!! بعد از خوندن متن رسیدم به اولین نظر و معلوم نیست تا کی این خنده ای که ول نمیکنه قراره تموم بشه! خنده ای تلخ البته…
نوشته اید: «تجربه نشان داده است که افراد اهل فرهنگ و مطالعه اغلب جزو طبقۀ متوسط و کمدرآمدند.» فکر نمی کنید همین موضوع نشان می دهد که بین تمایل به مطالعه و توان اقتصادی افراد رابطۀ معناداری وجود دارد؟
در واقع از نظر من آدمها دو دسته اند: ا. آنها که به دنبال کسب درآمد بیشترند.
2. آنها که نمی توانند (یا نمی خواهند؟!) در کسب ثروت مادی چندان موفق باشند، لذا به تقویت جنبه های معنوی و فرهنگی وجود خود دل خوش می کنند.
متاسفانه به نظر می رسد اغلب افراد دستۀ دوم در مقایسه به گروه اول خود را مغبون و شکست خورده می دانند.
بسیار عالی و زیبا همون چیز هایی رو که دوست داشتم بشنوم گفته بود .
دو ترم با هم خوابگاهیای عزیزم سر این موضوع بحث داشتیم . که چرا با اینکه پولی نداشتم شام شب و صبحانه رزرو کنم کتاب میخریدم . با این مطلب به این نتیجه رسیدم که اشتباه نمیکردم .
با سلام
ادمین عزیز
با احترام به نظر همه ی دوستانی که از متن خوششون نیومد به نظر من که فوق العاده بود. اینقدر خوب بود که من بعد سالها خوندن این سایت اولین بار هست که دارم نظر خودم رو می نویسم. بازم از این مطالب بذارید. ضمنن دوست دارم که نویسنده مقاله یا خود شما سایت یا وبلاگ هایی که کتابهای خوب را نقد و بررسی میکنن معرفی کنید.
بسیار عالی بود.ممنون
با سلام
موضوع بسیار جالبی رو انتخاب کردید برای نگارش. با نگاهی به جامعه، به مشکلات دیروز و امروز و یقینا فردامون، این نکته بیش از پیش آشکار میشود که جامعه، چامعه ی بیگانه با کتاب، آگاهی و معرفت هستش. حرف برای گفتن بسیار هستش ولی تنها بسنده می کنم به تشکر از شما بابت این مطلب و در خواست برای تکرار این گونه نوشته ها که رسالت اصلی یک رسانه است.
در مورد این مطلب شاید بتونم ده ها خط بنویسم بدلیل درگیر شدن باخودم سر این موضوع!
فقط یک چیز ؛
برای جذب به کتابخوانی ” کتاب خواندن برای تغییر نگرش و در نتیجه کسب درآمد بیشتر” شاید ایده ی خوبی نباشد؛ مخصوصاً که در مهینمون تو حوزه ی تغییر نگرش شارلاتانیزم غوغا میکنه ؛همونطور که درسایت مبارزه با چرندیات ،شاید دیده باشین کتاب هایی که از بن و ریشه کذبن و اتفاقاً استقبال خوبی ازشون میشه و به تیراژ دورقمی میرسن؛
البته این نظر منه میتونه درست نباشه. خودم دوست ندارم کتاب رو برای رسیدن به هدف خاصی بخونم و غرق شدن در اعماق ذهن رو میپسندم.
متن بسیار زیبابی بود
بسیار ممنون هستم از به ارائه این مطلب بسیار مفید و تاثیرگذار در یک پزشک.
خوشحالم که این متن را خواندم و این زاویه دید را که متفاوت و مفید بود بسیار پسندیدم. ضمنا بسیار جالب بود که متن درباره کتابخوانی بود و تعدادی از کامنت ها در مورد طولانی بودن متن یک پست وبلاگ کتاب دیگر بماند
پیشنهاد می کنم در یکی از پست ها اینفوگرافی یا خلاصه ای از این مطلب نیز باشد تا این مطلب به دست مخاطب اصلی اش هم برسد
دکتر یزدان منصوریان را من می شناسم ایشان مدرک دکترای خود در را از انگلستان گرفته است . پس دوستانی که می گویند باید در ایشان از وبلاگ های خارجی یاد بگیرد . بایدبگویم ایشان در خارج از کشور به مدت 4 سال درس خوانده و زندگی کرده و خود بیشتر با سبک نگارش خارجی ها آشناست.
و انگهی برای رساندن پیامی که می خواست بدهد باید همین مقدماتی را که گفته می گفت تا مطلب شکل بگیرد .
به نظر من نه بیش گفت و نه کم و بجا گفت .
دشمن کتاب مقاله های کوتاه هست…. خودم راحت 10 تا مقاله مانند اینو یک ضربه میخوانم که تازه بعضیا توش ماندن…. اما همین 10 تا اگر یک ضرب باشه و بشه کتاب… خواندنش سخت میشه برام
به نظرم نیازه که افراد کتابخوان را به کتاب خواندن عادت داد.کتاب خوندن هم مثل ورزش کردنه.نیازه یک سری کتابهای ساده با توجه به علایق افراد برای شروع مطالعه به افراد معرفی بشه و مرحله به مرحله کتابهای سطح بالاتر تا افراد مسیر مطالعه خودشون را پیدا کنند.
متشکرم
عالی بود. موفق باشید