دره شباهتهای ناراحت کننده
شیوه کنونی زندگی ما باعث شده است فاصله میان افراد بیشتر و برخوردهای فیزیکی و رودررو پیوسته کمتر شود. فرصت برای با هم بودن و نشان دادن صمیمیتها و وقتگذرانی با دوستان و عزیزان به کالایی کمیاب تبدیل شده است و بشر هر روز سعی میکند به کمک ابزارهای فناورانه، آن کمبود و خلاء ناراحتکننده را جبران کند و البته غافل میشود که گاه همین فناوری (یا شاید شیوه استفاده ما از آن) نه راهحل که علت همه این ناخوشیهاست. در این میان تلاشهایی نیز انجام میگیرد که این ارتباطات مجازی ما هرچه بیشتر به واکنشها و رفتارهای انسانی شبیه شوند یا به عبارت سادهتر رنگ و بوی انسانیتری بگیرند. سادهترین نمونه این تلاشها شاید استیکرها یا ایموجیهایی باشد که میخواهند احساسات طرفین مکالمه (که یکدیگر را نمیبینند) را در قالبی حسیتر از کلام منتقل کنند. مثال دیگر عروسکی مانند Lulla است که کمی پیشتر مطلبی را در مورد آن خواندید.
گرچه وعده فناوری این است که در آیندهای نه چندان دور ابزارهای ما شباهتی بسیار زیاد با خود ما خواهند داشت، اما این سوال مطرح است که اصولا تا چه حدی از این تقلیدها مناسب است؟ آیا لزوما باید به چیزی شبیه آر. دنیل اولیواو برسیم که برای اطمینان از انسان نبودنش باید پوستش را باز کند و درون مکانیکیاش را به نمایش درآورد؟
زمانی که مطلب عروسک Lulla را کار می کردم، یاد اصطلاحی در زمینه رباتهای انساننما (یا فناوریهای شبیه انسان) افتادم که بسیار پیشتر دیده بودم. چیزی به نام Uncanny Valley که نظریهای مهم در حوزه شبیه ساختن فناوری به انسان محسوب میشود. متاسفانه با جستوجوی کمی مشخص شد که در وب فارسی در این زمینه هیچ مطلبی وجود ندارد.
دره شباهتهای ناراحتکننده
اول از همه باید بگویم که این ترجمهای است که من برای اصطلاح Uncanny Valley ساختهام، چرا که در وب فارسی ترجمه و توضیحی درباره آن ندیدم. به همین دلیل اگر معادل بهتری برای آن سراغ دارید حتما در کامنتها مطرح کنید. و اگر دانش گستردهتری دارید مدخل این واژه را در ویکیپدیای فارسی بسازید. اما این دره شباهتهای ناراحت کننده چیست و کجاست؟
به گفته مدخل انگلیسی Uncanny Valley در ویکیپدیا، دره شباهتهای ناراحتکننده فرضیهای در حوزه زیبایی شناسی انسانی است که میگوید:
اگر خصوصیات و رفتارهای انسانی در موجودی بسیار شبیه اما نه صد در صد مانند رفتارها و خصوصیات انسان باشد، باعث برانگیخته شدن تنفر شدید و ناراحتی در برخی مشاهدهکنندگان انسانی خواهد شد.
جالب است بدانید که این اصطلاح در سال ۱۹۷۰ و توسط ماساهیرو موری دانشمند مشهور علوم رباتیک به کار برده شد. فرضیه اولیه او این بود که زمانی که یک ربات ظاهر انسانی بیشتری پیدا میکند افراد ارتباط راحتتری با او برقرار میکنند. هرچه ظاهر ربات انسانیتر میشود حس سمپاتی بیشتر شده و ارتباط با آن راحتتر است. اما این روند تا نقطه مشخصی ادامه پیدا میکند و بعد به ناگهان بیشتر شدن شباهت ربات به انسان (در حالی که هنوز ربات از انسان قبل تشخیص است) باعث بروز تنفر یا ناراحتی در طرف انسانی خواهد شد. البته زمانی که شباهت به حدی برسد که ربات تقریبا از انسان غیرقابل تشخیص باشد، احساسات منفی از بین رفته و دوباره روابط عادی و حتی سمپاتی در حد رابطه با انسان جایگزین آن میشود. نمودار زیر میتواند به درک بهتر موضوع کمک کند.
در این نمودار محور افقی میزان شباهت به یک انسان معمولی و محور عمودی برداشت حسی مثبت (آشنا) و منفی (غریب و تاراحتکننده) نمایش داده شده است. خط پیوسته نمودار مربوط به موجودات بیحرکت و ثابت است و خطچین به موجودات متحرک تعلق دارد. دره شباهتهای ناراحتکننده همان جایی است که این نمودارها ناگهان به سمت پایین سرازیر میشوند و البته همانطور که میبینید در مورد موجودات (رباتهای) متحرک واکنش شدیدتر است و حتی احساسی مانند تعامل با زامبیها را به طرف انسانی منتقل میکند.
اما برای این که چنین حسی را درک کرده باشید لازم نیست با یک ربات انساننما سروکار پیدا کنید یا اصلا از فناوری چیزی بدانید. حتی رفتارهای روزمره ما ممکن است پر از چنین احساساتی باشد:
نمونه اول: شاید شما هم افرادی را دیده باشید که از پروتزهای معمول (نظیر دست و پای مصنوعی) مورد استفاده برای معلولین میترسند یا از دست زدن به آن اکراه دارند. اما بعید میدانم هیچکدام از آنها با قلابهایی که دزدان دریایی به جای دست به کار میبردند مشکلی داشته باشند! دلیل اینکه قلاب دست دزدان دریایی به طور مشخصی مصنوعی و غیرانسانی است. اما پروتزهای معمول ابتدا واقعی به نظر میرسند ولی با نزدیکتر شدن تعامل، آن جزییات متفاوت دیده میشوند و فرد مشاهده کننده از بالای سمت راست نمودار یکباره به عقب برگشته و در دره سقوط میکند.
نمونه دوم: این حس تنفر از تقلید لزوما به خصوصیات فیزیکی و اشیا مربوط نیست. به نظر میرسد چیزی شبیه این اتفاق در روابط احساسی و عاطفی معمول هم دیده میشود. برای شما هم احتمالا پیش آمده که در جمعی دوستانه یا خانوادگی افرادی را دیده باشید که «سعی میکنند» بسته به مناسبت ادای مهربانی، صمیمیت، متاسف بودن و غیره را در بیاورند. این رفتارها تا حدی قابلتحمل باقی میمانند اما از حد مشخصی که فراتر میروند تنها مایه نفرت و تمسخر میشوند.
شاید به همین دلیل است که در تمام فیلمهای هالیوودی هم رباتها هر چقدر هم که هوشمند و شبیه انسان باشند، به نوعی با اجزای فلزی و پلاستیکی، نورها و چراغها تاکید میشود که این موجودات انسان نیستند! یا مانند T1000 سری ترمیناتور کاملا از انسان غیرقابل تشخیص هستند.
پس در نهایت به نظر میرسد جواب سوال ابتدای پست این باشد که بله، ما یا باید به چیزی مانند دانیل الیواو برسیم که از انسان غیرقابل تشخیص باشد، یا تلاش برای شبیه ساختن فناوری به انسان را جایی متوقف کنیم که تفاوت انسان و ربات (فناوری) به وضوح مشخص باشد. در انتها باز هم یادآوری میکنم که اگر معادل بهتری برای Uncanny Valley سراغ دارید در کامنتها بگویید و اگر هم اطلاعات بیشتری دارید، حتما این مدخل جدید را هم به ویکیپدیای فارسی بیافزایید.
وهم ناراحت کننده که بهتره تا دره شباهت ناراحت کننده 😐 :[ :O
سلام قالب نو مبارک قالب تعاملیه خوب و زیباییه
فقط خواستم بگم دوایکون کوچیک بالای سایت که مال تویتر و گوگل پلاسه لینکاش برعکسه
همین
موفق باشین
من که از رباتهای خیلی شبیه انسان میترسم. فیلمها و داستانهای زیادی در این باره دیده و خواندهام. احتمال اینکه این ساختههای دست بشر، روزی علیه بشر فعّالیّت کنند خیلی وحشتناکه.
………….
یک ایراد بنیاسرائیلی! با سافاری، امروز که اومدم مطابب رو بخونم، میبینم که نوشتهها یه مقدار تار شده! چشمم رو اذیّت میکنه. با دو انگشت که دابل کلیک میکنم روی متن تا متنو به اندازهی مناسب، بزرگتر کنه، تاری بدتر هم میشه. چشم درد گرفتم. این موضوع روی کروم بهتره و تاری کمتر دیده میشه.
به نظرم این از واژه هایی باشه که معادل فارسی نداره. تعریفش اینه که یک چیزی در عین حال که آشنا به نظر میرسه، به طور آزار دهنده ای غریب و نا آشنا به نظر برسه.
به نظرم هیچوقت رباتهای شبیه به انسان از نظر علمی موفق نمیشن. چون هر چیزی که بسازن هر نوع برنامه ایی بنویسن اصا به جای 0 و 1 از 9 و 8 هم ! استفاده بکنن بازم موفق نمیشن.
چون انسان خلاقیت داره، سازندگی داره و کامپیوتر فقط بر اساس دنیای ماده اس و چیزی رو که وجود مادی داره تشخیص میده. کدوم کامپیوتر میتونه وجود خدا رو بپزیره؟ کدوم کامپیوتر میتونه بسازه؟
انسان شبیه ربات نمیشه چون انسان قابلیت خارج از ماده بودن رو داره و اساسش بیرون از ماده اس اما ربات تماما ماده اس .
پس مرحله وهم ازتشبیه زمانی اتفاق میافته که ربات با اطلاعات “ما” خودش پردازش کنه و با اطلاعات “ما” تصمیم بگیره. اما بازم ما بالا تر قرار داریم و بدون ما اونا اطلاعات ندارن که پردازش کنن. ینی وابسته هستن . پس اگه ربات قابلیت تصممیم گیری منطقی داشته باشه ، میفهمه که نمیتونه وابسته نباشه و هیچوقت ترمیناتور! نمیشه.
Uncanny valley را مى توان ” گودال ناجور” ترجمه کرد . جاوید
یا “گودال نا هماهنگ” هم مى توان گفت
چاله ناخوشایند را به عنوان معادل Uncanny Valley پیشنهاد می کنم
شاید هم فاصله ناخوشایند
دره مرموز
آخرش ما میشیم برده ربات ها.الانم این کار یه جورایی اتفاق افتاده.
اگر می خواهید مهمترین و خطرناک ترین علم بشر را در سال های آینده بشناسید در مورد
Machine Learning تحقیق کنید ، علمی که آینده ی بشر نیازمندش است و بدون شک مهم ترین و تاثیر گذار تریم علم در سال های آینده خواهد بود و از طرف دیگر به سرعت خطرناک و کنترل نشده ای در حال رشد است . و اگر درست رشد نکند می تواند بسیار آسیب زننده باشد چیزی در حد فیلم های هالیوودی.
یاد گیری ماشین علمی است که داده ها و اطلاعات رو به دانش تبدیل می کند .
خیلی جالب بود!
امیدوارم این موضوع به یک سینگولاریتی تبدیل نشه. جلوی ایلان ماسک رو هم یکی بگیره که فاجعه فیلم Robocop اتفاق نیفته!
توی گویش گیلکی یه کلمهای داریم؛ «نا چَـم»! نمیدونم این چقدر میتونه نزدیک باشه (:
سلام
برای من موضوع جدید و جالبی بود. متشکرم
من تا آخر خوندن” هرگز ترکم نکن ” از همه اون شبه آدم ها متنفر بودم و حتا می شه گفت که ازشون می ترسیدم بدون حتی ذره ای حس ترحم.
بله، ما یا باید به چیزی مانند دانیل الیواو برسیم که از انسان غیرقابل تشخیص باشد، یا تلاش برای شبیه ساختن فناوری به انسان را جایی متوقف کنیم که تفاوت انسان و ربات (فناوری) به وضوح مشخص باشد.
دقیقن واسه رسیدن به مرحله اول باید از مرحله دوم گذشته دیگه..! ولی خب اگه تو مرحله دوم متوقفش کنن دیگه هیچوقت پیشرفت نمیکنن پس باید یه زمانی حس تنفر بوجود بیاد دوباره با پیشرفت علم و شبیه شدن کامل این حسه عوض شه!
عالی بود
من از رباتهای ادم نما وحشت دارم