نجواهایی از تاریخ : سخنرانی های تاریخی
در این بخش از سخنرانی های تاریخی به 4 فرد مشهور می پردازیم که نقش مهمی در تاریخ داشته اند. انیشتین که مطمئنا همه ی ما با اختراعات حیاتی اش آشنایی داریم, چه گوارا که همچنان برای بسیاری از مردم نمادی از آزادی و میهن پرستی محسوب می شود, مالکوم ایکس به عنوان یکی از اصلی ترین مدافعان حقوق سیاهپوستان و مسلمانان و اسامه بن لادن هم به عنوان یکی از باهوش ترین و اصلی ترین رهبران گروه های تروریستی در جهان.
آلبرت اینشتین
آلبرت اینشتین در ۱۴ مارس ۱۸۷۹ میلادی در ساعت ۱۱:۳۰ صبح به وقت محلی در شهر اولم در ورتمبرگ آلمان، واقع در ۱۰۰ کیلومتری اشتوتگارت و در خانوادهای یهودی بدنیا آمد. پدر آلبرت، هرمان اینشتین یک فروشنده بود که بعدها یک کارخانه الکتروشیمیایی را تأسیس کرد و مادرش، پاولینه کُخ نام داشت. آنها در کنیسه اشتوتگارت-باد با یکدیگر ازدواج کردند.
در زمان تولد، مادر آلبرت به خاطر اینکه سر او بسیار بزرگ بود و حالتی عجیب داشت بسیار نگران بود. هرچند که با رشد او، کمکم بزرگی سرش کمتر به چشم میآمد، اما از عکسهای او معلوم است که سر او نسبت به بدنش بزرگتر بودهاست. به این ویژگی در افرادی که سرهای بزرگی دارند «سربزرگی خوشخیم» گفته میشود که هیچ ارتباطی با بیماری یا مشکلات ادراکی ندارد. آلبرت خیلی دیرتر از بچههای معمولی صحبت کردن را آغاز کرد. طبق ادعای خود اینشتین، او تا سن سه سالگی حرف زدن را آغاز نکرده بود و بعد از آن هم حتی تا سنین بالاتر از نه سالگی به سختی صحبت میکرد. به دلیل پیشرفت کند کلامی اینشتین، و گرایش او به بیتوجهی به هر موضوعی که در مدرسه برایش خسته کننده بود و در مقابل توجه صرف او به مواردی که برایش جالب بودند باعث شده بود که برخی همچون خدمه منزل آنها، او را کند ذهن بدانند.
در آزمون ورودی انستیتو تکنولوژی فدرال سوئیس -که امروزه به ایتیاچ زوریخ شهرت دارد- اگرچه امتیاز آلبرت در بخش ریاضی و علوم عالی شد، اما امتیاز پایین او در بخش ادبیات مانع از قبولی وی شد؛ پس از آن خانوادهاش او را به آرائو در سوییس فرستادند تا تحصیلاتش را در آنجا به اتمام برساند. پس از آن دیگر معلوم بود که آلبرت آنگونه که پدرش میخواست مهندس الکترونیک نخواهد شد. او در آنجا به مطالعه تئوری الکترومغناطیس مشغول شد و در سال ۱۸۹۶ دیپلم خود را دریافت کرد. در این مدت او در منزل خانواده پروفسور یاست وینتلر اقامت کرد و در آنجا به عنوان اولین تجربه عاشقانه، به ماری دختر این خانواده علاقهمند شد. مایا، خواهر اینشتین که نزدیکترین همراز او بود بعدها با پسر همان خانواده یعنی پل ازدواج کرد و دوست او نیز یعنی مایکل بسو با دختر دیگر همان خانواده یعنی آنا وصلت کرد. پس از آن اینشتین در ماه اکتبر در موسسه فدرال پلی تکنیک ثبت نام کرد و به زوریخ رفت؛ در همین حال ماری نیز برای تدریس به اولسبرگ در سوییس رفت. او در همان سال شهروندی خود در ورتمبرگ را لغو کرد.
پس از فارغالتحصیل شدن از دانشگاه، اینشتین نتوانست شغلی دانشگاهی پیدا کند. برخی از مورخان گرایشهای ضد یهودی را در ناکامی اینشتین در پیدا کردن شغل دخیل میدانند. پدر یکی از همکلاسیهایش به او کمک کرد تا در یکی از دفاتر ثبت اختراع در سوئیس در سال ۱۹۰۲ استخدام شود. پس از انتشار نظریه نسبیت خاص و نظریه نسبت عام، اینشتن به شهرت و اعتبار دست یافت و در دانشگاههای متعددی به تدریس و تحقیق پرداخت. اینشتین تا سال ۱۹۳۲ مدیر انستیتوی فیزیک کایزر ویلهلم برلین آلمان و استاد یکی از دانشگاههای برلین بود. در این سال او ابتدا چندین ماه در دانشگاه پرینستون به سر برد و سپس به دلیل قدرت گیری نازیها در سال ۱۹۳۳، تصمیم گرفت که به آلمان برنگردد. در سال ۱۹۳۳ او شغلی در موسسه تحقیقات پیشرفته دانشگاه پرینستون بدست آورد و در حدود ۱۹۳۵ تصمیم گرفت که به طور طولانی مدت در آمریکا بماند.
پس از مرگش, مغز فیزیکدان برجسته، آلبرت اینشتین، موضوع پژوهش و جستجوهای بسیاری بودهاست. مغز او طی هفت و نیم ساعت پس از مرگش از سر او خارج گردید. آلبرت اینشتین به عنوان یکی از بزرگترین نابغههای قرن بیستم به حساب میآمد و دلیل جلب توجه به سوی مغز وی، تلاش برای یافتن رابطه میان کالبدشناسی اعصاب و هوش عمومی یا هوش ریاضیاتی بود. مطالعات انجام گرفته نشان می دهد که قسمتهایی از مغز که مربوط به صحبت کردن و زبان هستند، کوچکتر و قسمتهای مربوط به پردازشهای عددی و فضایی (تجسم) بزرگتر هستند. مطالعات دیگری، نشاندهندهٔ بیشتر بودن تعداد یاختههای گلیال در مغز اینشتین هستند.
هرچند مغز او از نظر اندازه فرقی با مغز دیگران ندارد و ۱۲۳۰گرم است.
سال ۲۰۱۲ نتیجه پژوهش مفصلی بر روی چهارده عکس منتشر نشده از مغز انشتین که از «زوایای غیر متعارف» گرفته شده بودند منتشر شد. همچنین در سال ۲۰۱۳ نتیجه پژوهش دانشمندان دانشگاه چین شرقی در شانگهای و دانشگاه ایالتی فلوریدا در آمریکا در نشریه «مغز» منتشر شد. دانشمندان از بررسی عکسهای منتشر نشده مغز انشتین (دو عکس از نیمکرههای راست و چپ) متوجه یکی دیگر از تفاوتهای مغز او با سایرین شدند. این تصاویر نشان میدهد که بخشی از مغز به نام جسم پینهای (کورپوس کالوزوم) در انشتین بسیار بزرگتر از افراد عادی بوده است.
اسامه بن لادن
اسامه بن عوض بن لادن در ریاض، پایتخت عربستان سعودی زاده شد. طبق منابع مختلف؛ گمان میرود او در سال ۱۹۵۵ یا ۱۹۵۷ زاده شدهباشد.خود وی در مصاحبهای در سال ۱۹۹۸ تاریخ تولدش را ۱۰ مارس ۱۹۵۷ یاد کردهاست.
او فرزند محمد بن عوض بن لادن، میلیاردری در صنعت ساختمان با ارتباطاتی با خاندان سلطنتی سعودی و دهمین همسر اش، حمیده العطاس بود. خانواده بن لادن ۵ میلیارد دلار از صنعت ساختمان سازی به دست آوردند که اسامه بعداً ۲۵-۳۰ میلیون دلار آن را به ارث برد.
بن لادن همچون یک مسلمان معتقد وهابی پرورش یافت.او بین ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۶ به مدرسه نمونه الثغر که سکولار و برای طبقه نخبگان بود پیوست. او در دانشگاه ملک عبدالعزیز اقتصاد و مدیریت کسب و کار تحصیل کرد. و مدرکی در مدیریت عمومی در ۱۹۸۱ یا مدرکی در مهندسی عمران در ۱۹۷۹ گرفت. یک منبع او را سختکوش می خواند و دیگری می گوید او پیش از اخذ مدرک در سال سوم دانشگاه را ترک کرد. در دانشگاه، بزرگترین علاقه بن لادن مذهب بود و او هم در تفسیر قرآن و جهاد و کارهای عام المنفعه فعال بود. دیگر علایق او سرودن شعر، مطالعه بود و گفته شده آثار فیلدمارشال برنارد مونتگومری و شارل دو گل را دوست داشته است. به فوتبال علاقه داشت و دوست داشت سانتر فوروارد بازی کند و هوادار باشگاه آرسنال بود.
او در ۱۹۷۶، در ۱۷ سالگی با نجوا غانم در لاذقیه، سوریه ازدواج کرد. او بعداً ۴ بار دیگر ازدواج کرد و دو بار طلاق گرفت. او بین ۲۰ تا ۲۶ فرزند داشت. پدر اسامه (محمد بن لادن) در ۱۹۶۷ در یک سانحه هوایی در عربستان وقتی خلبان آمریکایی هنگام فرود اشتباه کرد کشته شد. بزرگترین برادر ناتنی بن لادن, سالم بن لادن ، رییس بعدی خاندان بن لادن در ۱۹۸۸ در نزدیکی سن آنتونیو، تگزاسدر آمریکا وقتی یک هواپیما را به خطوط برق زد درگذشت.
اسامه بن لادن در ارتباط با حملات تروریستی بسیاری در سرتاسر جهان از جمله بمب گذاریهای ۷ اوت ۱۹۹۸ در سفارتخانههای آمریکا در دارالسلام (تانزانیا) و نایروبی (کنیا)، حمله به کشتی جنگی یواساس کول ، حمله ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون و ترور احمد شاه مسعود تحت تعقیب پلیس فدرال آمریکا قرار داشت.
در ژانویه ۲۰۱۰ وزرات خارجه آمریکا عکسی بازسازی شده را منتشر کرد که تصویر بن لادن را بصورت یک فرد مسن با تغییرات ظاهری احتمالی نشان میدهد. در تاریخ ۱ مه (۲ مه به ساعت محلی پاکستان) ۲۰۱۱ میلادی، باراک اوباما، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا اعلام کرد که یک گروه کوچک از یگان فوق ویژه نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا طی عملیاتی اسامه بن لادن، بنیانگذار و رهبر گروه القاعده و عامل حملات یازده سپتامبر را در یک ویلا درپاکستان کشتهاند. وی اضافه کرد که هماکنون جسد اسامه بن لادن در اختیار آمریکا است. بنا به گفته مقامات رسمی ایالات متحده، این عملیات توسط ۲۰-۲۵ تکاور یگان فوق ویژه نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا تحت فرماندگی ستاد مشترک عملیات ویژه و با همکاری سیا حمله انجام پذیرفت. این افراد به وسیلهٔ ۲ هلیکوپتر به مخفیگاه بن لادن حلمه کردند، که طی آن وی و همراهانش کشته شدند. این عملیات هیچ کشته یا زخمی برای نیروهای آمریکا نداشت. طبق اظهارات مقامات آمریکایی این عملیات بدون اطلاع مقامات پاکستانی انجام شدهاست. همچنین گزارش شدهاست بعضی از مردم در پاکستان از ورود بدون اطلاع ارتش آمریکا به خاک این کشور شوکه شدهاند. محل عملیات در چند کیلومتری آکادمی نظامی پاکستان در کاکول(پاکستان) بودهاست. اوباما، در کنفرانس خبری خود گفت که نیروهای آمریکا «مراقب زخمی نشدن مردم غیرنظامی بودند.» همچنین خبرها از کشته شدن ۳ مرد و یک زن همراه بن لادن خبر میدهند. این زن در حالی کشته شده بود که «توسط ستیزهجویان مرد به عنوان سپر انسانی استفاده میشد». دیانای جسد بن لادن با نمونهٔ گرفته شده از جسد خواهر وی مقایسه شد. این آزمایش هویت وی را تایید کرد. به گفته مقامات آمریکایی جسد بن لادن پس از انتقال، با رعایت سنتهای اسلامی به دریا انداخته شد.
مالکوم ایکس
مالکوم در سال ۱۹۲۵ میلادی در شهر اوماها واقع در ایالت نبراسکای آمریکا به دنیا آمد. پدرش ریورند ارل لیتل، سیاهپوستی بود با حدود دو متر قد و هیکلی قوی که از یک چشم کور بود. او کشیشی طرفدار اندیشهها مارکوس گاروی بود و اعتقاد به بازگشت نژاد سیاه به موطن اصلی خود، یعنی قارهٔ آفریقا داشت. ارل سازماندهٔ انجمن عمومی پیشرفت سیاهان بود. وی با لوییز همسر دومش در فیلادلفیا آشنا شد. لوییز مادر مالکوم است. وی رنگ پوست روشنی داشت چرا که پدرش سفید پوست بود. زنی تحصیل کرده بود و عقاید خاصی داشت و از خوردن برخی غذاها پرهیز میکرد. بعدها به گروه ادونیتستها پیوست. آنها دستورات غذایی تورات را دنبال میکردند و از خوردن گوشت خوک و خرگوش و حیواناتی که سمشان شکاف نداشت یا نشخوارکننده نبودند، خودداری میکردند.
سال ۱۹۳۱ وقتی مالکوم شش ساله بود، ارل لیتل بعد از یک مشاجرهٔ خانوادگی با لوییز با عصبانیت از خانه بیرون رفت و این آخرین باری بود که خانوادهاش او را میدیدند. افرادی به ارل حمله میکنند و بعد از قتل او جمجهاش را زیر چرخهای اتومبیل له میکنند. بیمه از تأمین هزینههای کفن و دفن ارل و هچنین مخارج زندگی خانوادهٔ لیتل سر باز میزند و اعلام میکند که او خودکشی کرده است. مادر خانواده، لوییز، بعد از این مجبور شد با سختی و دست یازیدن به سوی کارهای مختلف و طاقتفرسا و عموماً از طریق کار در خانهٔ سفیدپوستان هزینههای زندگی را تأمین کند. بعد از آن که مردم متوجه شدند او بیوهٔ ارل لیتل است، از حضور او در خانههایشان خودداری کردند.
مالکوم ایکس، درس و مدرسه را رها کرد. او سرانجام هنگامی که برای فروختن یک ساعت دزدی به جواهرفروشی رفت، به دام پلیس گرفتار شد و به ده سال حبس محکوم شد.
او با برنامه ریزی برای اوقات فراغت خود در زندان، به مطالعات مذهبی پرداخت. او به تدریج با سیاهپوستان مسلمانی آشنا شد که هم بندش بودند؛ افرادی از گروه «ملت مسلمان». آنان از اسلام گفتند.
هفت سال از دوران محکومیت مالکوم گذشت. اما این بار مالکوم ایکس درنگ نکرد و بلافاصله پس از آزادی، به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآمد. او سیر مطالعاتی و تحقیقاتی خویش را ادامه داد و تا جایی پیش رفت که به عنوان سخنگوی این جمعیت برگزیده شد. تبلیغات مذهبی و اعتقادی او در آمریکا، باعث شد تعداد زیادی از سیاهپوستان با اسلام آشنا شوند و در مدت کوتاهی به عضویت گروه «ملت مسلمان» درآیند.
مالکوم به سیاهان میگفت: «زیستن در آمریکا، شما را آمریکایی نمیکند. شما باید یاد بگیرید از میوههای آمریکاییها لذت ببرید. اما شما از این میوهها لذت نبردهاید. شما تنها از خارها و سختیها لذت بردهاید برای اینکه شما باید سخت تر کار میکردید تا به میوهها دست یابید».
بِتی، پرستار سیاهپوستی بود که در یکی از بیمارستانهای آمریکا مالکوم را شناخت و پیشنهاد زندگی مشترک با او را پذیرفت.
وی در پی بیدار کردن غرور خفتهٔ نژاد سیاه پوست ساکن آمریکا از طریق فعالیتهای مدنی و اجتماعی بود. مالکوم همچنین باوری به اندیشه مبارزهٔ عاری از خشونت نداشت و معتقد بود اگر دولت مایل یا قادر به تأمین عدالت و امنیت برای سیاهپوستان نیست، آنها میتوانند با اعمال خشونت از خود محافظت کنند. چند مورد تلاش برای ترور او با ناکامی مواجه شد، تلاشهایی که بعدها اف بی آی سعی کرد آن را به ملت اسلام نسبت دهد. در۱۴ فوریه ۱۹۶۵ بمبی در منزل محل اقامت مالکوم، بتی و چهار دخترشان منفجر شد که به هیچیک از آنان آسیبی وارد نیاورد. تنها هفت روز بعد، در ۲۱ فوریه ۱۹۶۵ هنگامی که او در یکی از سالنهای اجتماعات منهتن نیویورک سخنرانی میکرد سه مرد مسلح، او را از فاصلهٔ کم هدف ۱۵ گلوله قرار دادند و مالکوم ۳۹ ساله بلافاصله کشته شد. عاملان ترور مالکوم، تالماج هایر، نورمن باتلر و تامس جانسن بودند که هر سه درماه مارس ۱۹۶۶ محکوم به اعدام شدند.
چه گوارا
ارنستو چگوارا در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸ در شهر روساریو در آرژانتین در یک خانواده ثروتمند چشم به جهان گشود. مادرش فرزند یک زمین دار بزرگ و پدرش نیز از یک خانواده بزرگ بود. از همان آغاز کودکی بیماری آسم او را آزار می داد به طوری که مادرش به خاطر ضعف سالهای ابتدایی او را به مدرسه نفرستاد و در خانه به او درس می داد. اما او در سالهای بعد همواره در مدرسه و محل زندگی خود نقش رهبری کودکان هم سن خود را به عهده داشت. او فرزند ارشد یک خانوادهٔ چپ گرای جمهوری خواه بود به همین دلیل از زمان کودکی مجبور بود تا با سیاست بزرگ شود وبسیار خوب با آن آشنایی پیدا کند.
چه در دوران نوجوانی کتابهای بسیاری از نویسندگان را خواند و عقاید او به همین کتب بر میگردد. مانند کتابهای برتراند راسل در رابطهٔ با “عشق و میهن پرستی” جک لندن در زمینهٔ “اجتماعی” و فریدریش نیچه دربارهٔ “مرگ”.
در سال ۱۹۴۸ چه به دانشگاه بوئنوس وارد شد تا پزشکی بخواند. در دوران تحصیل یک سال را مرخصی گرفت تا به همراه دوست خود به سفری با موتور به دور آمریکای لاتین برود اما موتور در همان ابتدای مسیر خراب شد و آن دو مجبور شدند ادامه مسیر را پیاده طی کنند. به گفته خود “چه” این اتفاق باعث شد او بهتر و بیشتر با فقر و بدبختی مردم آمریکای لاتین آشنا شود. وقتی دور آمریکا را میپیمود شاهد بد بختی و فلاکت مردم این دیار بود. او برای تامین هزینه های سفر کارگری می کرد و از نزدیک فقر و بی سوادی مردم آمریکای لاتین را احساس می کرد. او دلیل این بدبختی را نظام ظالم و دیکتاتوری آن زمان دانست و برطبق مطالعاتی که ازمارکسیسم داشت تنها راه رهایی از این فلاکت را “انقلابی مسلحانه” دانست.
۷ ژوئیه ۱۹۵۳ گوارا دوباره به سفر رفت. به کشورهای همچون بولیوی، پرو، اکوادور، پاناما، کاستاریکا، نیکاراگوئه، هندوراس و ال ساوادور. او در دسامبر ۱۹۵۳ به گواتمالا میرسد جایی که رئیس جمهور جاکوب آربنز از طریق اصلاحات ارضی قصد بر اندازی نظام لاتیفوندیا را داشت. گوارا در گواتمالا ماند تا آنچه لازم بود تا به یک” انقلابی واقعی” تبدیل شود را به نحو احسن انجام دهد. پس از آن به کنگو و کوبا رفت و فعالیت های زیادی را در این کشورها انجام داد.
در اوایل اکتبر ۱۹۶۷ چهگوارا در بولیوی طی عملیاتی که توسط سازمان سیا طرحریزی شده بود دستگیر شد. برخی باور دارند که سیا ترجیح میداد گوارا را برای بازجویی زنده در دست داشته باشد، اما در هر صورت او بهوسیلهٔ ارتش بولیوی در نزدیکی وایهگرانده در مدرسه روستای لا ایگرا در سانتا کروز دلاسیهرا به دستور بارریه نتوس دیکتاتور نظامی کشته شد.
در بامداد ۸ اکتبر ۱۹۶۷ در نزدیکی لاایگه را (دهکده کوچکی در بولیوی و در نزدیکی کوههای آند)، چهگوارا به همراه چندتن دیگر از گروه چریکی به محاصره ارتش بولیوی -که به وسیله ماموران سیا و افسران آمریکایی همراهی میشد- درآمدند و دستگیر شدنداز رزمندگانی که در آن زمان همراه چه گوارا بودند باید از “اینتی” و “کوکو پردو” بولیویایی و “تومایینی” اهل کوبا و افرادی با نام های مستعار “هولیو پابلو آنیستو “و دیگران نام برد. چند روز بعد چه توسط سرباز بولیویایی ماریوتران با شلیک گلوله اعدام میگردد.
سالها از محل دفن چهگوارا اطلاعی در دست نبود تا اینکه در سال ۱۹۹۵ یک ژنرال بولیویایی که در عملیات دستگیری او شرکت داشت مکان دفن او را که در کنار باند یک فرودگاه در نزدیکی جایی که در آن به قتل رسیده بود افشا کرد. بقایای جسد چهگوارا در سال ۱۹۹۷ به کوبا انتقال یافت و درسانتا کلارا، شهری که پیروزیهای زیادی در جریان جنگهای انقلابی کوبا کسب کرده بود دفن شد و بنای یادبودی به افتخار او ساخته شد.
یکی از مشهورترین دکلمه ها برای چه گوارا
متنشو بزارید خیلی بهتره چون کسی الان وقت نداره سخنرانی گوش کنه
خواندنش خیلی کمتر وقت میگیره
به هرحال برای خودتون گفتم چون این دسته از پست هاتون اصلا مفید نیست
فاطمه خانم،خودتتو به دیگران تعمیم نده لطفا!