کدام قسمت از همایش تازه اپل، قلبها را بیشتر به طپش واداشت؟!
داستان مشهوری که به ابن سینا نسبت داده میشود را به یاد میآورید؟
در آن داستان ابن سینا برای پی بردن به راز آشفتگی یک جوان، نبض وی را لمس کرد و از آنگاه که به نام کوی و برزن و اسم دختری که این جوان به او دل بسته بود، رسید، متوجه افزایش نبض قابل توجه او شد …
و حالا ما در دنیایی دیگر و به شدت متفاوت، شاهد کاری مشابه از توسعهدهندهها و آزمایشکنندههای نسخههای بتا نرمافزاری هستیم. آنها همزمان با همایش اپل، ساعت اپل را به دست کرده بودند. آنها از طریق اپلیکشنی به نام کاردیوگرام، به صورت گروهی، ضربانهای قلب خود را پایش میکردند.
حاصل کار یک نمودار بسیار جالب است که در سایت کاردیوگرام میتوانید ببینید.
فکر میکنید که کدام قسمتهای همایش بیشتر باعث هیجان حضار شده بودند؟!
اپلکیشن کاردیوگرام میگوید که در هنگام معرفی زمان رونمایی نسخه دوم سیستم عامل ساعتهای اپل و نیز هنگام معرفی قلم آیپد پرو (pencil)، ضربان قلب حضار به صورت متوسط 81 ضربه در دقیقه بود.
این خبر شاید به خودی خود، چیز چشمگیری و قابل اعتمایی برایتان نباشد.
اما یک لحظه چشمانتان را ببندید و دنیایی را تصور کنید که در آن شمار قابل توجهی از مردم به صورت دائمی از حسگرهای ضربان قلب استفاده کنند.
حالا در هنگام پخش یک مسابقه فوتبال، شوی و سریال تلویزیونی، فیلم سینمایی، تبلیغ یا هنگام پخش اخبار، اپلیکیشنهایی را در نظر بگیرید که قادر به تحلیل جمعی احساسات همگانی باشند.
در این صورت شاید محتواسازان و تبلیغاتچیها و صاحبان رسانهها، راهی نوین برای ارزیابی میزان تأثیرگذاری کارهایش پیدا میکنند.
با سلام خدمت شما اقای مجیدی.
من مدت هاست که هر روز بلا استثنا سایت شما را مطالعه می کنم.
بی نهایت دیدگاه و طرز فکر شما را دوست دارم. ذهن پیشرو و خلاق شما حقیقتا ستودنیست. خیلی دوست داشتم شما را از نزدیک میدیم و راجع به مسایل مختلف صحبت می کردیم. ولی همین که هر روز نوشته های شما را مطالعه می کنم موهبتی است عالی.
خواستم تشکر بکنم که این همه سال با این کیفیت این سایت رو پیش می برید. ممنون
آن داستان معروف از ابن سینا نیست و از مولوی است. اتفاقا اولین داستان مثنوی هم هست در دفتر اول بلافاصله بعد از نی نامه: داستان عاشق شدن پادشاه بر کنیزک و بیمار شدن کنیزک و آمدن حکیم و:
دست بر نبضش نهاد و یک به یک/ باز میپرسید از جور فلک…
سوی قصه گقتنش میداشت گوش/ سوی نبض و جَستنش میداشت هوش
تا که نبض از نام کی گردد جهان/ او بود مقصود جانش در جهان…
شهر شهر و خانه خانه قصه کرد/ نه رگش جنبید و نه رخ گشت زرد
نبض او بر حال خود بُد بیگزند/ تا بپرسید از سمرقند چو قند
نبض جَست و روی سرخ و زرد شد/ کز سمرقندی زرگر فرد شد
روزی جوانی از نزدیکان پادشاه گرگان، به بیماری سختی دچار شد و پزشکان در علاج او درماندند تا سرانجام طبیب جوانی به نام بوعلی(ابن سینا) را که به تازگی به گرگان رسیده و گروهی از بیماران را شفا داده بود بر بالین او بردند.
بوعلی جوانی را دید که زار افتاده. نشست و نبض او را گرفت و گفت: ” مردی را بیاورید که کل محلات گرگان را بشناسد.”
آن فرد مورد نظر وارد می شود و شروع به شمردن اسامی محلات گرگان می کند و در همان حال بوعلی دست بر نبض بیمار می نهد.
تا آن مرد می رسد به محلی که نبض بیمار در آن حالت حرکتی غریب می نماید.
بوعلی دستور می دهد اسامی کلیه کوی های آن محل را برشمارد. آن کس ، نام کوی ها را سر می دهد تا می رسد به نام کویی که باز آن حرکت غریب در نبض بیمار باز می آید.
پس بوعلی می گوید: اسامی منازل آن کوی را برشمارد.
منازل را می خواند تا می رسد به اسم سرایی که این حرکت غریب نبض تکرار می شود.بوعلی می گوید نام اهل منزل را بردهد.
تا رسید به نامی که همان حرکت، حادث می شود.
آنگاه بوعلی روی به همراهان بیمار می کند و می گوید:” تمام شد. این جوان در فلان محل، در فلان کوی و در فلان سرا، بر دختر فلانی، عاشق است و داروی او وصال آن دختر است.”
بیمار هرچه خواجه بوعلی می گفت می شنید. از شرم سر در جامه خواب کشید و چون مورد سئوال واقع شد، همچنان گفت که بو علی گفته بود.
برگرفته از کتاب تاریخ طب در ایران پس از اسلام(از ظهور اسلام تا دوران مغول)، نوشته دکتر محمود نجم آبادی
سپاس آقای دکتر
این نقل قول شما باعث شد قدری بیشتر تحقیق کنم و سرانجام به این نظر استاد فروزانفر رسیدم که : «به احتمال قوی، مأخذ مولانا در این داستان باید روایتی از چهار مقاله باشد که طبق آن ابن سینا یکی از خویشان شمس المعالی قابوس بن وشمگیر را بدین روش درمان کرده است، اما مولانا تغییراتی در فرع داستان داده است.»
اما ایشان در همان صفحه می نویسند که این داستان در منابع پیش از زمان ابن سینا هم آمده است:
«منشأ اصلی این داستان حکایتی است که علی بن ربّن طبیب که در نیمۀ اول قرن سوم شهرت یافته، در کتاب فردوس الحکمه نقل کرده است.»
منبع: بدیع الزمان فروزانفر، شرح مثنوی شریف، ج 1 ص 41
کامنتهایی مثل کامنت شما که ارزش افزوده به مطالب میدهند، همواره مورد علاقه من بودهاند. کاش بیشتر میشدند.
جالب است که در چهار مقاله از ابن سینا نقل کرده که وی برای علاج مرض عشق از این شیوه استفاده کرده است. عبارت «مرض عشق» خیلی جالب بود.