در مورد سریال موفق این روزها: شهرزاد
خانهام ابری است
یکسره روی زمین ابری است با آن .
از فراز گردنه ، خرد و خراب و مست
باد می پیچد.
یکسره دنیا خراب از اوست.
وحواس م .
آی نی زن ، که تو را آوای نی برده است دور از ره، کجایی؟
با وجود کمیِ وقت و این حقیقت که هر روز انبوهی رسانه از مجله و کتاب کاغذی و کتاب الکترونیک گرفته، تا فیلمها و سریالها و آلبومهای موسیقی و مقالههای آنلاین، به مواد نخوانده و ندیده، نشنیده ما اضافه میشوند و باعث یک استرس همیشگی در ذهن میشوند، لابد قصدم از نوشتن این پست ملول کردن شما نیست. در ضمن میل ندارم که همان مطالبی که تا به حال در مورد سریال شهرزاد نوشته شده را تکرار کنم.
نمیخواهم در مورد داستان شهرزاد چیزی بنویسم، مبادا که داستان لو برود و به قول سینهچاکان دنیای فیلم و سینما و سریال، داستاناش «اسپوپل» شود! به همین قناعت میکنم که داستان سریال در زمان پیرامون کودتای سال 1332 رخ میدهد و عمدتا در مورد این است که این واقعه تاریخی تا چه حد زندگیهای عادی و روزمره انسانهای را تغییر میدهد.
اما شهرزاد چه ویژگیهای دارد که باعث شده من یک پست به آن اختصاص دهم؟
1- ساختن مستند، فیلم یا سریال تاریخی، کار بسیار دشواری است. فیلمنامهنویس و محقق باید آنقدر در اسناد، بیوگرافیها و مواد فرهنگی آن دوره جستجو کند، تا عملا بتواند آن دوره را درک کند. او باید حتی آگهیهای تجاری دوره را مرور کند، عکسهای آن بازه زمانی را ببیند، تا طرحی برای بازسازی دوره تاریخی مورد نظر، در ذهنش شکل بگیرد.
اما متأسفانه سالهاست که ما در فیلمها و سریالهای خود به جای تلاش برای بازسازی بیغرض تاریخ، دست به تاریخسازی زدهایم. یا اینکه بدتر از آن، اصلا تلاشی هم در همین جهت نکردهایم، به عبارتی عوامل فیلم یک داستان به شدت سطحی در ذهنشان بوده، اما برای اضافه کردن یک رنگ و لعاب، مثلا فضای جالب لوکیشن شهرک سینمایی، یا احیانا خانمهای با ظاهر متفاوت با هنرپیشههای فیلمهای روز، داستان را با تغییراتی اندک به سفر زمانی میفرستند و کلاهمخملیها و افراد عامی با گویشهای جاهلانه را، چاشنی کار میکنند!
روزگاری علی حاتمی، سبک بسیار جالبی برای روایت تاریخ داشت، او از واقعیات تاریخی و نیز افسانههای تاریخی که صحتشان بر کسی معلوم نبود و مهمتر از همه از «آرزوهای» تاریخی، معجونی میساخت و با سبکی شاعرانه، یک تاریخ دیگرگون میساخت. بر این اساس کمال الملک او دقیقا کمال الملک تاریخ نبود.
با گذشت زمان، اما پخش و توزیع سریالهایی شروع شد که به شدت سفارشی بودند. از همان آغاز سریال میشد کاراکترهای مقدس و کاراکترهای خوشپوش بدنهاد را در سریال تشخیص داد و حدس زد که رستگاری و ضلالت، از آن کدام دسته میشود. بر این اساس از همان اول میشد حدس زد که منصور ادبیان و مستانه پیرایش سریال کیف انگلیسی، علیرغم فضای احساسی اولیه، دستآخر بازندههای سریال باشند. گمان دیگری داشتید؟!
اما خب، در سریال «شهرزاد» خوشبختانه حداقل حالا، خبری از سفارشیسازی «رو» و قضاوت تاریخی نیست. سریال اصلا سعی نمیکند که بگوید علت تعلل تاریخی مردم چه بوده، آیا دکتر مصدق اشتباهات تاریخی داشته است یا نه، دکتر فاطمی چگونه آدمی بوده، هیچ تلاشی هم در جهت روایت تقابل و تعامل و روابط جریان مذهبی، ملیگرا یا تودهایها نمیشود.
در نظر عدهای این ممکن است، نشانهای از طفره رفتن باشد، اما شاید وقتی هدف، ساخت سریالی سیاسی نیست و یا وقتی که تلاش در این جهت، چالشبرانگیز باشد، طفرهروی، نشانهای از ذکاوت و احترام به افکار مخاطب باشد!
چیز جالب دیگر، تلاش نویسندگان سریال، برای درک جو سرخوردگی عمومی بعد از کودتا بوده است، اینکه چطور زیستن در چنین شرایطی، باعث مسخ انسانها میشود. سریال گریزی زده به تصعید این ناکامیها، در ادبیات غالبا افسرده آن دوره، که این گریز قابل احترام است.
2- میگویند که فوتبال زیبا، در موارد زیادی فوتبالی ساده هم است. اما اجرای همین بازی ساده، پیچیدگیها و برنامهریزیهای خاص خود را میخواهد. بر این اساس وقتی تم عاشقانه سریال را ببینید، شاید با خوتان بگویید، باز هم پسر و دختر عاشق؟! اما چه میشود که عاشقیهای یک فیلم یا سریال، خواستنی و واقعی به نظر میرسند و دلدادگیهای فیلم دیگر، به شدت مصنوعی؟ خوشبختانه ما در شهرزاد شاهد عاشقیها، سرخوردگیها و حسادتها و ناکامیهای عاشقانهای هستیم که در کلاس فیلمها و سریالهای ایرانی، باورپذیر به نظر میرسند.
3- به طوری که گفتیم، شهرزاد سریالی نیست که در آن کاراکترها سیاه یا سفید، خلق شده باشند. بر این اساس علی نصیریان در نقش آقابزرگ سریال، خوبی و بدی را در کنار هم دارد. ما در مواردی از او منش نزدیک به پهلوانی و در مواردی خباثتهای خاص میبینیم. قباد هم به همین ترتیب است، این جوان که در اولیا بیشتر ولنگار به نظر میرسد، واجد خصوصیاتی انسانی هم نشان داده میشود. حتی کاراکتر ندیمه دختر بزرگآقا، هم شخصیتی دووجهی است.
4- در شوق پدرخوانده: اما یکی از چیزهای جالب در سریال، خلق یک پدرخوانده جالب است. این پدرخوانده، البته در جنبههایی کپی پدرخواندههای فرنگی است. این کپیبرداری در سکانسهایی مشهود است. در مواردی هم تناقضهایی در رفتار آقابزرگ به چشم میخورد. اما همینکه یک پدرخوانده خاکستری با ادبیات و ظاهر شیک را شاهد هستیم، در نوع خود جالب توجه است.
5- چیز خوب دیگر شهرزاد، سعی در فروش اینترنتی محصول است. فروش محصولات فرهنگی از طریق اینترنت، البته اصلا تازگی ندارد، اما شهرزاد این کار را با نحو نیکویی انجام داده است. بله! این کار خالی از خطا نبوده است، داون شدن موقت سرور، دشواری در پرداخت و نیز در مواردی اندک ناکامی در خرید محصول علیرغم پرداخت، وجود داشته، اما عوامل شهرزاد سعی در برطرف کردن این مشکلات داشتهاند.
علاوه بر این شهرزاد از طریق سایت و اکانتهای شبکههای اجتماعی خود، مثلا اکانت اینستاگرام، عکسها و موسیقیها مرتبط با سریال را در اختیار علاقهمندگان قرار داده است. ضمن اینکه به تازگی متوجه شدم که سریال، فروش محصولات فیزیکی مرتبط با سریال را شروع کرده است که به گمانم نخستین تجربه از این دست، در ایران باشد.
روی هم رفته، شهرزاد تجربه موفقی از آب درآمده است، گرچه سریالهای ایرانی را نباید با کلاس شبکههای بزرگ و پردرآمدی مانند HBO، مقایسه کرد، اما در کلاس سریالهای داخلی، شهرزاد چنانچه توضیح داده شد، فاقد نقاط منفی و ضعفهای بسیاری از سریالهای داخلی است.
از همون اول که سریال رو دیدم متوجه شدم کلاس این سریال با سریالهای دیگه خانگی کاملا متفاوته و نوفق میشه…
البته من رو حساب نام کارگردان پیگیر این سریال شدم و ضرر هم نکردم تا الان…
بازی زیبای پور عرب، نصیریان و از همه بهتر شاب حسینی قابل تقدیره… گویا جمشید هاشمپور هم قراره تو این سریال نقش ایفا کنه
در کل خوشحال شدم شما هم در موردش نوشتین و پیشنهاد میکنم دوستانی که مثل من اخوتی با سریالهای داخلی ندارن برای شروع این سریال رو ببنند
خداییش لباس خانمهای دهه 30 اینجوری بوده؟
یکی از سریالهای موفق و با کیفیتی که این روزها دیدمش و به همه هم توصیه میکنم که ببینند، سریال دندون طلای میرباقری بود.
اولا کلاس بازیها و کارگردانی فوق العاده بود. یه سبک جالب از موسیقی قدیم رو نمایش میداد. از نظر تکنیکی هم حرف نداشت. البته در کل سبک فیلم کاملا سلیقه ای. بالاخره یه نفر فیلمهای شاعرانه تارکفسکی رو دوست داره، یکی هم دزدان دریای کارائیب رو میپسنده 🙂
ممنون برای بحث این سریال
البته بیشتر شهرت این سریال رو مدیون این دوره می دونم که همه چیز با سرعت بالا تر شناخته و فراموش میشه
ولی در مورد خود سریال میشه اون رو با دو نمونه خود در تلوییزن مقایسه کرد یکی سریال ((در چشم باد )) و سریال (((مدار صفر درجه )) که به نظرم هر دو اونها از خط داستانی و موضوع بهتری برخوردار بودن و شاید کیفیت ساختی کمی بهتر
فرق این سریال با ان دو بیشتر در پخش در رسانه خانگی و ازادی بیشتر نسبت به صدا و سیما می بینم این مقداری لباس ها و ارایش ها و رفتار های زن و مرد ها ازاده تره و نمایش چیز های که در صدا و سیما غیز مجاز بئد و هست از قبیل آلات موسیقی و بیلیارد شیشه مشروب که به واقعی تر کردن کمک کرده
ولی اشتباهات تدوین و تو چشم بودن بیش از حد آب پرتقال و ماشین و تلفن گرفته تا پارچه های
بگذریم
کش دار سازی و اب بستن در سریال هست که میراث صداوسیماست
و با این که متن استخوان بندی داره ولی هنوز اثار نا پختگی توش هست
ولی با همه این ها سریال در مجموع خوب و قابل دیدنی هست
بسیار لذت میبرم از بازی ابوالفضل پور عرب در شهرزاد . قبلا بازیش را دوست نداشتم ولی بازیش در این نقش بعد از سالها غیبت خیلی به دلم نشست
هیچ سریال تاریخی به اندازه سریال وضعیت سفید و روزگار قریب (اگرچه وضعیت سفید خیلی هم تاریخی نیست و دوره جنگ تحمیلی رو دربر میگیره) به دلم نشسته. سریال اول شخصیت پردازی و همینطور طراحی صحنه خیلی دقیقی داره و سریال کیانوش عیاری هم که نیاز به توضیح و تعریف نداره… شهرزاد البته با وجود بعضی نقص ها خیلی داستانی و شبیه رمان هست که به نظرم بعضی دوره های تاریخی تو ایران خیلی پتانسیل داستان نویسی دارن از جمله سالهای کودتای 28 مرداد که مغفول مونده…
در سبک سریالهای ترکی هستش