برای فصل اول «شهرزاد» که رو به پایان است: در طوفان حوادث!
فرانک مجیدی: در میان شکست پروژههای صدا و سیما و کفگیرِ توان تأمین بودجه برای سریالسازی که کاملاً علنی و پر سر و صدا به تهِ دیگ خورده، سریالِ شهرزاد، پدیدهای متفاوت در میان سریالهایی است که تا کنون چه در تلویزیون و چه در بخش نمایش خانگی دیدهایم. آنقدر متفاوت، که روزنامهی گاردین هم اخیراً مقالهای دربارهیی آن منتشر کرده که در بخش ابتداییِ این نوشته، قسمتهایی از ترجمهی آن را با هم میخوانیم:
«صدای گامهایی که بر سنگفرشِ خیابانها طنینانداز میشود، باشگاه بیلیارد که گشوده است، مهمانیهای مختلط زنانه و مردانه، باشگاههای شبانهای که به راهند، مصرف الکل، لباسهایی چشمگیر، تئاتر ملی که «اتللو» را به نمایش گذاشته، و سینماهای کوچک مسیر لالهزار -خیابان آلامدهای آن زمانِ تهران- که در حال اکران «کازابلانکا» هستند.
این تهرانِ مدل سالهای 1950 است که در سریال شبکه خانگی «شهرزاد»، دیگر بار به زندگی بازگشتهاست. در ایران، این پرخرجترین سریالی است که در چنین ژانری ساخته شدهاست. هر اپیزود این سریال، یک بار در هفته پخش میشود و باعث می گردد که تماشاچیان جلوی صفحههای تلویزیونشان میخکوب شوند.
Netflix شاید هنوز میان مخاطبان ایرانی نفوذ نکردهباشد، اما سبک فیلمسازیاش، مسلماً آری. «شهرزاد» مخاطبان زیادی را به سوی خود جلب کردهاست، آن هم در شرایطی که سریالهای شبکه خانگی در میان مردم بشدت محبوب شدهاند.
البته شهرزاد هم در میان نظارتهای شدید تولید شدهاست هر صحنه و دیالوگها و لباس بازیگران پیش از نمایش عمومی، بهدقت کنترل میشود تا اطمینان حاصل آید که به هنجارها پایبند است. نتیجه به هر حال، خوب از کار درآمدهاست، حتی در نمایش صحنههایی که معمولاً در ایران نمایش داده نمیشود، مانند آوازخوانیِ بانوان.
این سریال که توسط «حسن فتحی» کارگردانی شده و فیلمنامهی آن مشترکاً با «دکتر نغمه ثمینی»، استاد دانشگاه، به رشتهی تحریر درآمده، داستان عشقی است که در میانهی حوادث کودتای سال 1332 در ایران، نابود میشود و به سرنگونیِ دولت نخستوزیر قانونی وقت، «دکتر محمد مصدق» میانجامد.
این کودتا توسط سازمان CIA و سازمان اطلاعاتی بریتانیا، به منظور حفظ منافع نفتی غرب در ایران، برنامهریزی و اجرا گردید که این منافع، با حکومت شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357، پابرجا ماند. این تاریخ، لحظهای سرنوشتساز در تاریخ مدرن ایران است و هنوز، طنین و اثر آن پابرجا ماندهاست.
شهرزاد که دانشجوی پزشکی است و فرهاد که یک روزنامهنگار است، اغلب در کافه نادری با هم ملاقات میکنند که پاتوق روشنفکران زمانهی خودش بود. فرهاد که طرفدار و حامیِ سرسخت دکتر مصدق است، پس از کودتا توسط نیروهای حامیِ شاه زندانی میشود و روزنامهاش هم توقیف میگردد. شهرزاد در آن شرایط، تحت فشار قرار میگیرد که برخلاف خواستهاش، با داماد بزرگآقا (کاراکتری که بسیار وامدار شخصیت «پدرخوانده» است)، ازدواج کند و همسر دوم او شود. اما این ازدواج اجباری نیز، دو عاشق دلدادهی نخستین را از یاد هم غافل نکرد
البته همهی ارجاعات تاریخیِ سریال شهرزاد، صحیح نیستند. اما «پرویز جاهد» معتقد است که «داستانسرایی خوب آن، این اثر را تبدیل به یک ملودرام خوب و جذاب نموده که راوی بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران است.»
سریال «شهرزاد» صرفاً نقد سیاسیِ تاریخ معاصر ایران نیست، بلکه ماهرانه ناقد باورها و هنجارهای غلطی که هنوز در زندگی حال حاضر ایرانیان جاری است نیز هست. این نکته هم قابل توجه است که کاراکترهای منفی مانند بزرگآقا که یاریگر شاه است، بطور کامل منفی و سیاه ترسیم نشدهاند.
جاهد میگوید: «در گذشته، شما نمیتوانستید چنین بُعد انسانیای به چنین کاراکترهایی بدهید، اما اکنون کاراکتری مانند بزرگآقا هم باعث میشود که گاهی با او همدردی کنید و این، رویکردی تازه است. پیشتر، شخصیتهای کاریزماتیک در قالب کاراکترهای منفی، تعریف نشدهبود.»
هر اپیزود سریال شهرزاد، بصورت هفتگی در وبسایت این سریال بهفروش میرسد. البته خرید آن روی DVD نیز در مغازههای سرتاسر کشور، میسر است. تهیهکنندگان از مخاطبان میخواهند که به حقوق مؤلف احترام قائل شوند و نسخههای غیرقانونی از این سریال را تهیه نکنند. اما این مطالبه در کشوری که حقوق آثار هنری بشدت زیرپا گذاشته میشود، یک چالش عظیم است.
موفقیت سریال شهرزاد، در زمانی حاصل شده که گویا ایران در حال شکست در نبردِ با دیشهای ماهواره بود. سریالهای کممحتوای ترکیهای که عمدتا نمایشگرِ مثلثهای عشقی هستند، دوبله گردیده و در شبکههای ماهوارهای به نمایش درآمدهاند و بشدت با محبوبیت در ایران مواجه شدهاند.
برخی معتقدند که آسانگیریِ مسئولان کنترل و نظارت بر سریال شهرزاد، نشاندهندهی رویکردی جدید در دیدگاه مسئولان این بخش (با توجه به احساس خطر از جذب مخاطبان ایرانی به سوی سریالهای ماهوارهای) است.
اگرچه بیشتر مردم عادی در ایران به Netflix دسترسی ندارند که این هم بخاطر عدم وجود کارتهای اعتباری برای پرداخت هزینههاست، سریالی مانند «برکینگ بد» در ایران بسیار محبوب بود. آقای جاهد میگوید: «بسیاری از ایرانیان، برکینگ بد یا فارگو را که در بازار سیاه، دوبله هم شده اند، تماشا کردهاند. این موضوع، کار را برای فیلمسازان هم مشکل کردهاند و مجبورند کار خود را به آن کیفیت، ارتقا دهند.»
آنچه که در مقالهی روزنامهی گاردین نوشته شده، البته کلیاتی قابل تأمل و مهم دربارهی این سریال است. اما اکنون که چیزی به پایان فصل اول این سریال نمانده و من نیز مانند بسیاری از شما خوانندگان «یک پزشک»، از تماشای آن لذت وافر بردهام، بر خود میدانم تا مطالبی در مقد و حُسن این این اثر بنویسم.
چه چیزی از «بر باد رفته»ی بانو «مارگارت میچل»، این اثر فاخر را ساخت که از سال 1937 تا کنون، یکی از قدرتمندترین رمانها و بعداً صاحب بهیادماندنیترین اقتباس سینمایی تاریخ شناخته میشود؟ موضوع، دور کمر باریک اسکارلت، چشمان سبز و زیبایی مقهورکنندهاش بود؟ عشق ناکام به «اشلی ویلکس» و نابینایی در برابر عشق بزرگ «رت باتلر»؟ موضوع، زیبایی نفسگیر «ویوین لی» و نمایش خارقالعادهی عشق و شکست او در کنار «کلارک گیبل» است؟ نه. چیزی بزرگتر در کار است.
لطیفهای بین اصحاب سینما وجود دارد. شبی فیلمنامهنویسی ناگهان از خواب پزید و سخت به هیجان آمدهبود، وقتی همسرش دلیل را جویا میشود، میگوید که در خواب، صحنهای دیده که اگر آن را به نگارش در بیاورد، بیشک برترین فیلمنامهی تمام تاریخ خواهد شد. زن از او میخواد که ایدهی اصلی را سریعاً یادداشت کند تا از خاطرش نرود و از فردا رویش کار کند. فیلمنامهنویس هم میپذیرد و بعد از یادداشتش، با خیال راحت به خواب میرود. فردا صبح، روی آن تکهکاغذ میبیند ایدهی خارقالعادهاش که قرار بوده بهترین فیلمنامه ی تاریخ شود، این بوده: «دختر، پسر را میبیند!»
این دقیقاً حکایت «بر باد رفته» و هر اثر شاخصی در تاریخ سینما و ادبیات است. چیزی که آنها را اثری شاخص میکند، تنها ماجرای عاشقانهی دو دلداده نیست، بلکه روایتی مهم از تاریخ و فرهنگ یک ملت از آنها اثری فاخر و به یادماندنی میسازد. اگر داستان اسکارلت و رت برای همیشه در ذهنها باقی میماند، برای روایت هنرمندانهی بخشی مهم از تاریخ ایالات متحده آمریکا و جنگ بخشهای شمالی و جنوبی آمریکا است. این موضوع، دربارهی سریال «شهرزاد» نیز صادق است. موضوعی که در بنمایهی این سریال گنجانده شده، بخشی از مهمترین و در عین حال، نمایش دادهنشده بخشهای تاریخ معاصر ایران در سریالها و فیلمهای ساخت میهنمان است. شخصاً نام نمایشهایی را که پیشتر در سریالهای ایران در صدا و سیما نشان دادهشد، «روایت کودتای سال 1332» نمیگذارم، چرا که همگی مخدوش، جانبدارانه و از اساس نه کمارزش، که کاملاً بیمایه بودند. عشق شهرزاد و فرهاد، و عشق قباد به شهرزاد، دیدنی است چرا که در میان مخاطرات و آشوبهای روزگار پس از کودتا تعریف شدهاست.
انتخاب این مقطع زمانیِ مهم توسط کارگردان و فیلمنامه نویسان اثر، جای تقدیر فراوان دارد. بالاخص که اثر برای پخش در شبکهی خانگی ساخته شده و نباید نگران نمایشی فرمایشی در آن بود. با این وجود، چند نگرانیِ مهم وجود دارد.
اول: در روزگاری که سواد بخش زیادی از مردم ما با شبکههای اجتماعی و نه مطالعهی کتاب تأمین میشود، چطور ممکن است که این بخش از مردم، هدف واقعی را که همانا مصیبت کودتا در تاریخ یک کشور است، ببینند و تنها به پوستهی ماجرا که سرنوشت عاشقان سریال است، توجه نکنند؟ این روزها، روزهایی است که باور مردم از «توی تلگرام نوشتهبود» ایجاد میشود. این تقصیر کادر سازندهی سریال شهرزاد نیست! تقصیر ماست که ساعتها سرِ خم شده در گوشی را به سر خم کردن برای کتابخوانی ترجیح می دهد. پیامهای خندهدار و بیمحتوا را میخوانیم و بدون ثانیهای فکر، فوروارد میکنیم. پیشتر، جملاتی از چارلی چاپلین، کورش کبیر و شریعتی اختراع میکردیم و حالا مد روز، جملاتی ساختگی از پروفسور سمیعی و حتی آلبر کامو است! حالا در این روزگار کمسوادی، خیل زیادی از مخاطبان سریال «شهرزاد» را میبینیم که اصلاً «دکتر سید حسین فاطمی» را نمیشناسند. شاهد این مدعا، پخش قسمت 26 سریال شهرزاد و کامنتهای مخاطبان اینستاگرامیِ سریال در چندین آیدیِ مختلف است که ویدئوهایی از این سریال قرار میدهد. اتفاقاً بخاطر ارادت خاص من به ایشان، تمام کامنتهای ویدئوهای بخشی که دوست فرهاد، خبر شهادت دکتر فاطمی را به او می دهد، خواندم. اغلب نوشته بودند: «دکتر فاطمی کیه؟» دو جواب، شاهکار بودند: «فرهاد حق داره گریه کنه! بخاطر اون بود که زندانی شد… شهرزاد از دستش رفت… حالا چه فایده؟!» و «دکتر فاطمی رئیس حزبی بود که فرهاد طرفدارشه!» و چقدر کم بودند آنها که وزیر امور خارجه و روزنامهنگار شجاع «باختر امروز» را میشناختند که تنها 37 ساله بود که اعدام شد و فرزندش، نوزاد!
این، درد دارد. خیلی هم درد دارد که مردم ما، بسیار کم از تاریخ کشورشان میدانند. آن هم وقایعی که 63 سال پیش رخ دادهاند! چه فایدهای دارد که یک سریال تاریخی خوب ساخته شود، ولی مخاطب نداند که مقصود، چیست؟! مردمی که از گذشتهشان ندانند و عبرت نگیرند، بارها به بلایی مشابه دچار میشوند و قدمی پیشتر نخواهند رفت.
دوم: قرار است فصل دوم سریال شهرزاد ساختهشود. باز هم برگردیم به ماجرای ادامهی رمان «بر باد رفته». «الکساندرا ریپلی» ادامهای بر شاهکار خانم میچل نوشت که حجمی تقریباً برابر با «بر باد رفته» نوشت با نام «اسکارلت». اما مطلقاً هیچ! چرا که صرفاً روایتی طولانی در وصف زیبایی اسکارلت و لباسهای باشکوهش است و تغییر رویهی خودخواهانهاش به هیچ وجه باورکردنی نیست. برای همین کسی که «بر باد رفته» را خوانده و امید دارد ادامه اش، همانقدر شیربن و بهیادماندنی باشد، بدجوری توی ذوقش خواهد خورد. درست مشابه همین نگرانی را دربارهی سریال شهرزاد هم دارم. چه، این اتفاق قبلاً هم در آثار خوبی که پایان ضعیفی داشتند، افتادهاست. «در چشم باد» سریال خوبی میشد اگر اصرار نداشت همهی بخشهای تاریخ ایران را (البته با عدم روایت تاریخ ملی شدن نفت و کودتا) روایت نماید. اما قسمتهای پایانیِ این سریال، ابداً قابل قیاس با بخشهای ابتدایی نبودند.
ساخت ادامه، حتی برای سریالهای خارجی هم چالشی بزرگ است. اگر شهرزاد از ارزش تاریخیاش عدول کند و تنها کشاکشی عاشقانه را روایت کند. تنها میتوان امیدوار بود که کیفیت «شهرزاد» در سریِ دوم سقوط نکند و در اوج بماند.
البته سریال شهرزاد برای آن که ارزش خود را حفظ کند، باید برخی خطاهای تاریخی و هنری را مرتکب نمیشد. مثلاً روحانیای که خطبهی عقد مراسم عروسی را میخواند، عبایی روشن به تن داشت. پوشیدن عبای رنگ روشن توسط روحانیان تنها کمی بیش از یک دهه است که رواج یافته و در سال 1332، ابداً موردی این چنین یافت نمیشد. رستورانهای آن زمان، حتی نمونهای معروف و قدیمی مانند «چلوکبابی رفتاری» هرگز از ظروف چینی برای سرو غذا استفاده نمیکردند و در سینیهای استیل از مشتری پذیرایی میکردند، اما رستوران جمشید از ظروفی چینی استفاده میکند که نمونهاش در بسیاری از رستورانهای امروزی موجود است. به قسمت 26 فکر کنیم. مراسم عروسی شهرزاد و قباد، با توجه به کش و قوسهای بعد از کودتا، احتمالاً آبان سال 1332 اتفاق افتاد. تا پذیرش این ازدواج اجباری، مدت نسبتاً زیادی طول کشید. تا تولد امید و چند ماهگی او، حدوداً اواخر سال 1333 میشود. تقریباً بهمن همان سال. هرچند که این زمانبندی برای گردهمآیی گروه دوستان روزنامه نگار در قبرستان درست است، اما دوست فرهاد می گوید «دکتر فاطمی دیروز اعدام شد.» دکتر فاطمی آبان سال 1333 اعدام شد، یعنی وقتی که امید تازه متولد شدهبود. هوا و طبیعت لوکیشن هم برای آن ایام، بیش از حد بهاری بود. برخی از ابزار دکور صحنه، بیش از حد امروزی هستند. نمونههایی از این قبیل،
اما این ایرادی که خیلی از دوستان این روزها بهعنوان «سوتی شرعی» سریال مطرح میکنند که مادر شهرزاد اجازه نمیدهد قباد او را لمس کند، به نظرم اصلاً ایراد موجهی نیست. مگر در تمام سریالهای ایرانی که زن و شوهرهای آن مثلاً به همدیگر محرم هستند، شما خانمها را بیحجاب یا در حالت صمیمانهتر از عرف نمایشی میبینید که حالا این یکی را دستاویز میکنید؟!
اغلب بازیهای سریال بسیار خوب هستند، جز زوج مریم (مینا وحید) و بابک (امیرحسین رستمی) که علیرغم اینکه جزء نقشهای فرعی بودند، اما حضورشان در سریال مهم بود. اصلاً دلم نمیخواهد بیشتر ادامه دهم که چقدر این نقشها دوستنداشتنی و غیرطبیعی بودند و بینندگان زیادی (بنا بر همان کامنتهای اینستاگرامی) از اتفاقات قسمت 26 بسیار شاد شدند.
بخش عمدهی ایراد من به تهیهکنندگان سریال شهرزاد، تعویض آهنگساز و خوانندهی سریال در میانهی پخش است. از مدتها قبل از شروع سریال، کلیپ«همخواب رقیبان» با صدای «محسن چاوشی» پخش شد. با شروع سریال، هنرمند دوست داشتنی، آقای «علیرضا قربانی» در تیتراژ آغاز و پایان خواندند (که من با توجه به علاقهی شدیدم به موسیقی اصیل ایرانی، کار ایشان را بسیار پسندیدهبودم و به حال و هوای موسیقیِ واقعی آن دوران هم نزدیک بود) و ناگهان تمام گروه موسیقی عوض شد. این خوب است که سازندگان سریال به سلیقه و رأی اکثریت بینندگان احترام بگذارند، اما این تردید، بسیار جلوهی غیرحرفهای داشت. بهرحال آقای قربانی یک هنرمند آماتور نیستند که روزی به کار دعوت شوند و دیگر روز، او را برای ادامهی کار مناسب تشخیص ندهند. اگر از ابتدا آقای چاوشی کلیپی آماده کردهبود، چرا آقای قربانی برای موسیقی تیتراژ انتخاب شد و همان آقای چاوشی سرِ کار نماند؟ و اگر از قسمت اول صدای آقای قربانی مناسب بود، چرا ناگهان صدا و کارش حذف شد؟! با احترام به طرفداران هر دو خواننده، این کار، واقعاً غیرحرفهای بود!
اما از ایرادات که بگذریم، میرسیم به سه بازی عالیِ سریال. اول، سرکار خانم «ترانه علیدوستی» که به تنهایی اسمشان ترغیبم میکند کارهایی را که بازی کردهاند، تماشا کنم. او خودِ شهرزاد است. همانطوری که باید باشد. برای بازیِ خارقالعادهی استاد «علی نصیریان» میتوان تمامقد ایستاد. ایشان این روزها 80 سالهاند و در این سن و سال، برتر از بسیاری از جوانها، از پسِ نقشهای سخت برمیآیند و ابهت یک پدرخواندهی مغرور، اغلب خودخواه و تیزهوش را بهطور خارقالعادهای به نمایش گذاردهاند. همانطور که آقای جاهد می گوید، کاراکتری که علیرغم منفی بودن نقش، براحتی همذات پنداریِ بیننده را هر کجا که لازم باشد، ایجاد میکند. اما پدیدهی سریال شهرزاد، دوستداشتنیترین سوپراستار سینمای ایران است، جناب آقای «سید شهابالدین حسینی».
میتوانم ساعتها دربارهی بازیِ بینظیر آقای حسینی در این سریال حرف بزنم، بی آنکه باز توانسته باشم حق مطلب را ادا کنم. شهاب حسینی را که از «قباد» بگیریم، هیچ چیز دوستداشتنیای در او نمیماند و خیلی وقتها حتی عصبیات میکند. اما وقتی شهاب حسینی قباد میشود، انگار آرمان و آرزوهای دور و دراز عشق شهرزاد و فرهاد، مسئلهای پیشوپاافتاده است. قبل از نمایش قسمت 6 به برادرم گفتم حدس میزنم در صحنهی عروسی، به محض اینکه قباد، شهرزاد را ببیند، عاشقش میشود. اگر قرار باشد اینقدر کلیشهای و هندی شود، دیگر بقیه سریال را تماشا نمیکنم. همین اتفاق افتاد. ولی در آن صحنه، آن قدر بازی صورت شهاب حسینی بینظیر بود که فکر می کنم حدود 20 بار پشت سرِ هم آن صحنه را عقب بردم و از نو تماشا کردم. میدانستم ایشان بازیگر فوقالعادهای هستند، اما فکرش را هم نمیکردم که اینقدر! و از آن به بعد، عادلانه بود که نام سریال به «قباد» تغییر یابد، چرا که اغلب مخاطبان، همه تن چشم میشدند و خیره به دنبال سکانس شروع بازیِ آقای حسینی بودند و هستند. این شهاب حسینی را با شهاب حسینیِ «پس از باران» و «پلیس جوان» مقایسه میکنم و تنها شباهت نام بینشان مییابم. این شهاب حسینی را باید با «سوپر استار» و «حوض نقاشی» مقایسه کرد و برای ستاره بودنش و تعریف ظریفش از نقش قباد و همهی نقشهای زیبایی که فقط اوست که میتواند آنجور بازیش کند، کلاه از سر برداشت!
و خب، کلام طولانی شد. اما با همهی نقدها و حسنها، این کار را بخاطر استقلالِ داستانگویی و تیم اغلب عالیِ بازیگران، برترین اثر آقای «حسن فتحی» میدانم و به عنوان یک مخاطب که به تاریخ علاقمند است و سینما را بسیار دوست دارد، از تمام تیم شهرزاد تشکر میکنم. در طوفان حوادثی که با پوست و گوشت و خون احساسش میکنیم و میدانیم که چرا خیلی از صحنهها، بغض ما را منفجر میکند، بسیار و با همین قدرت بمانید شهرزادیهای عزیز!
سریال رو ندیدم ،به قول شما فکر می کنم عشق کلیشه ای داشته باشه ،ولی خاستم چند تا چیز رو اضافه کنم ،یکی اینکه به شدت باهاتون درباره ی پایان در چشم باد موافقم که اصلا قابل مقایسه با اولای سریال نبود ،و چقدر بد شد که بیژن برگشت ایران دنبال اون زن تاجیکی اش ،و یهو معلوم شد بچه هم داره ،که اصلا بدجور مسخره شده بود ،یکی دیگه اینکه شهاب حسینی که عالیه ،همه جا چلی شما بازی عالی ایشون رو تو مدار صفر درجه رو مصال نزدید و من ناراحت شدم واقعا ،ایشون بهترین بازی ایشون رو اونجا انجام دادن و اون سریال که اتفاقا ساخته خود اقای فتحی هست ،از بهترین ،بهترین ،و عالی ترین سریال های تلویزیون بود که پخش شد ،و تم عاشقانه ی واقعا قشنگ و عالی ای داشت ،ینی از معدود سریال هایی که تا اخرش برای من جزاب بود همین مدار صفر درجه بود ،و با اون تیتراژ عالی و به یاد ماندنی و با اون شعر زیبا ،و با صدای صد برابر زیبا که شعر رو زیباتر کرده بود ،منم با شما موافقم عوض کردن خواننده ای چون اقای قربانی با یه خواننده ی پاپ مصه چاوشی کار غیر عقلانی ،کما اینکه من کلا از صدای چاوشی بدم می یاد ،چون صداش بیشتر شبیه نوحه خوناس. و خودشم.شبیه افسرده هاس. در هر حال امیدوارم سریال رو خوب تموم کنن که نیازی به فصل دو نباشه ،البته من زیاد دوست ندارم سریال رو ببینم چون به نظرم اشکال زیاد داره ،یکیش که خیلی تو زوقم می زنه اینه که کدوم زن تو دهه سی رژ لب قرمز به خودش می زده و ا و ن همه ارایش داشته و اون لباسا رو می پوشیده ،ادم ویت می خدا سریال قدیمی بسازه باید به همه این جزییات توجه کنه ،کره از شروع این سریال حدود ده تا سریال ساخته و پخش کرده و تمام شده ولی شهرزاد هنوز تموم نشده ،
با سپاس از نوشته دلنشین شما ، اما نمی شود از بازی تحسین برانگیز پریناز ایزدیار هم گذشت
نقد خوبی بود. من هنوز این سریال رو ندیدم. لیست بازیگرها رو که میدیدم فکر میکردم سریال خوبی باید باشه ولی شک داشتم از اون سریال های آب دوغ خیاری باشه که از هندی ها و یا جدیدا از ترکی ها گرفتن. ولی حالا ترغیب شدم برم بخرمش. اینقدر سریال چرت ایرانی و هندی و ترکی روی دیدگاهم به سینمای این سه کشور تاثیر گذاشته که اگر اسکار هم ببرن بازم نمیتونم بهشون نگاه کنم. البته به جز چند کارگردان بزرگ ایران که اونها استثنا هستند. امیدوارم این بدبینی با آثار خوبی مثل شهرزاد درست بشه.
از دیگر سریالهای “بسیار موفق” ایرانی که با ذکر مسائل تاریخی در پس زمینه، به روایت داستان می پرداخت، باید از سریال دکتر قریب نام برد. این سریال نه پشتوانه مالی شهرزاد رو داشت و نه دستش به این اندازه باز بود(چون از تلویزیون پخش می شد) .
اگر حضور ذهن داشته باشید، این سریال با کمترین خطای ممکن تاریخی از تولد تا پیری دکتر قریب را به نمایش گذاشت و چه زیبا حس زندگی روزمره آن دوران را برای ما به نمایش گذاشت. فرهنگ عوام، مصائب مسافرت در آن روزگاران، اعزام دانشجو، بیماریهای واگیر، قحطی، جنگ و همچنین نحوه رشد دانش پزشکی مدرن در ایران ، کاملا ملموس برای هر سطح بیننده نمایش داده شد.
بله و چه بازی بینظیری داشتند استاد مهدی هاشمی. ممنون از یادآوری.
یک نکته که جا داره اشاره کنم چیزهایی ست که در مورد مخاطب بی سواد فرمودید و این که شهرزاد اثری ندارد.در مورد این که چنین مشکلی وجود دارد درست گفتید اما اشاره نکردید راه و رسم بالا بردن شعور جامعه همین تزریق قطره چکانی (حتا کمتر) اطلاعات از این دست است. علت عدم توفیق صدا سیما چیست؟ جز این که یک برنامه میسازد با اسم عبرت برانگیز.داستان و شخصیت ها همه جوره میخواهند شما را متوجه پیام فیلم کنند به مبتذل ترین نوع.صد بار هم پیام اخلاقی فیلم را زیرنویس میکنند در اخرهم کارشناس می اورند که که مبادا کسی از زیر تیغ پیامشان در برود.به نظر شما تاثیر دارد؟نه.
این که اصلا مدیوم سینما را جای انتقال پیام بدانیم یا خیر بحث جداییست اما نگاهی به هالیوود بیاندازید تا ببینید پیام چقدر غیر مستقیم تر از حتا شهرزاد و برای ناخوداگاه مخاطب فرستاده میشود.(اگر پیامی باشد) در مورد همین صحنه که میگویید من بلافاصله گوشی ام را جلوی صورتم اوردم و سرچ کردم دکتر حسین فاطمی.از ویکی پدیا شروع کردم و چندین و چند مصاحبه و … حتا از خبرگذاری های دولتی خواندم.و در اخر تنها بغضی سنگین داشتم.این که هنوز تشکیلات و مستقیما کسی که اورا ترور کرده در این خاک ارج و قرب دارند در حالی که … .اصلا باقی فیلم را نفهمیدم. با دیدن آن صحنه آنکه میداند که میداند و دردش تازه میشود.انکه نمیداند که اگر برایش تصاویر مستقیم ان سال ها را هم پخش کنی ککش نخواهد گزید.از هر هزار نفر یک نفر هم اسم فاطمی را سرچ کند و بفهمد که بود چه شد به نظرم فیلم ساز به مقصودش رسیده است.
باقی نقد هم تا حد زیادی تابع سلیقه بود و حتا درگیر همان فضای سطحی شبکه های اجتماعی شده بود که از آن می نالد.همین
دربارهی بیهنری بیشتر آثار تلویزیونی ما در القای پیام و هنرمندی آثار خارجیِ فاخر حرفتان را قبول دارم، اما دربارهی سوادی در این ابعاد قطرهچکانی که از هر 1000 نفر، یک نفر هم پیام کارگردان را در کنند، هدف صاحبان اثر محقق شده… ابداً! این که یک کار آوانگارد یا موج نوی فرانسوی نیست که تنها عده قلیلی به مقصود، پی ببرند. مگر مخاطبان جهانیِ «لینکلن» یا مخاطبان ایرانی «روزگار قریب» از هر هزار، یک ماجرا ا درک کردند که حالا فکر کنیم اگر از هر هزار مخاطب، یکی دکتر فاطمی را بشناسد، موضوعی نرمال است؟!
«باقی نقد هم تا حد زیادی تابع سلیقه بود و حتا درگیر همان فضای سطحی شبکه های اجتماعی شده بود که از آن می نالد.همین»…
عرض کنم نقد، یعنی نظر و حس «شخصی» منتقد به اثر. معلوم است که نظری استقلال دارد که سلیقه شخصی را روایت کند. «حتی درگیر فضای «سطحی» شبکههای اجتماعی… میفرمایید کجای آن؟! اگر شبکههای اجتماعی دربارهی این سریال، به این موضوعات اشاره کردند، که البته اتفاق نظر خودم را با آنچه که تا حالا گفته شده کمتر می بینم و در زمینهی بازیها بیشتر همگرا بودیم تا نکات دیگر، که به بد مسائلی اشاره نکردهاند. سطحی بودن آن هم «تابع سلیقه» حضرتعالی است و ما تا جایی که امکان دارد در «یک پزشک»، از مطالب «درگیر فضای سطحی شبکههای اجتماعی» در همان سطح روایی، دوری میکنیم!
فرانک مجیدی
با سلام،
مرسی از گزارش خوب و کاملتون. من این سریال رو از سایت فیلم نت تعقیب میکردم که از کانال های رسمی پخش این سریال هست و لوگوش هم پشت دی وی دی های شهرزاد هست. جالبه که شما چندین بار تو همین مطلب از نتفلیکس نام بردین، ولی اسم از نت فلیکس ایرانی و نت فلیکس های ایرانی نیوردین.
فیلم نت برای شهرزاد نقش نت فلیکس رو داره و هستن بقیه سایت هایی که سرویس هایی شبیه نت فلیکس سعی میکنن ارائه کنند، مثل فیلیمو.
فرانک جانم مثل همیشه عالی بود و چیزی زیادی در مورد متن شما ندارم که بگم.
من کلا با سریال و فیلم ایرانی قهری طولانی دارم… تقریبا از زمانی که با سریال و فیلم خارجی زبان اصلی آشنا شدم
بعد از پخش قسمت دوم این سریال به توصیه خانم و خواهر خانمم که اونا هم تعریفشو شنیده بودن این سریال رو تهیه کردم و دیدم. و با همون دو قسمت اول متوجه شده این یه سریال متفاوته… اثری که ارزش وقت گزاشتن رو تو این دنیای بی وقتی داره…
و الحق هم ارزشش رو داشت و هر هفته این سریال رو تهیه میکنیم و میبینیم.
و من هم مثل شما نگران پایان و فصل دوم سریال هستم که بتونه حداقل با همین قدرت و نه بیشتر ادامه بده.
چیزی که حدس میزنم اینه که داستان سریال شاید یه جهش چند ساله داشته باشه… مثلا زمانی که امید بزرگ شد و …
به هر حال تا همینجاشم منو راضی کرده و اگه سریال نتونه مثل اوایلش باشه بهش خرده نمیگرم.
باسلام و خسته نباشید
خوب من فکر میکنم این یک کپی ایرانی از سه گانه بزرگ کاپولا ( پدر خوانده ) هستش و بنظر من بیشتر از اینکه از بر باد رفته الهام بگیرند از پدر خوانده الهام گرفتند تا جایی که حتی سکانس های فیلم هم تغییر ندادند .
نکته که خانم مجیدی راجعبه دکور هم گفتند بسیار عالی و نکته بین بود تا جای که از سیگار وینستون جدید و فندک زیپوی امروزی استفاده میکردن .
جا داره یک نکته دیگه هم اشاره کنم و اونم بازی نقش های منفی فیلمه مانند شیرین و اقای که میخواستند شیرین رو گول بزند یادمه جای خوندم اگه از نقش منفی فیلم در اون فیلم یا سریال بدتون اومد بدونید اون بازیگر کارشو خوب انجام داده و یادمون باشه که نقش های منفی به اندازه نقش های مثبت مهم هستند و قابل ستایش .
با تشکر و سپاس
با سلام.چند نکته که از تماشای این سریال متوجه شدم و خوشحال میشم با دلیل بهم بگید که اشتباه می کنم.
اولین نکته،اینکه برای منی که از عاشقان سینه چاک فیلم پدرخوانده ی کاپولا هستم هیچ چیز اعصاب خورد کن تر از این نیست که شخصی از این فیلم یه کپی بسازه و از جذابیت های پیدا و پنهان فیلم برای فیلم و سریال خودش قرض بگیره و به هیچ وجه حاظر به اعتراف دراین باره نباشه..حتی اگه در حد چند سکانس باشه!دلیل این دیدگاه نسب افراطی هم اینه که بنظرم هیچکس جز خود کادر بازیگری و کارگردان نمیتونه اون شاهکار رو تکرار کنن و به بیننده اثبات کنند که داستان جدیدی روایت میشه. همونطور که جک نیکلسون درباره دلیل ردکردن بازی در نقش مایکل کرلوئونه گفته بود نقش یه ایتالیایی رو باید به ایتالیایی بازی کنه ،بنظرم در سریال شهرزاد هم یه خانواده مافیایی ایرانی نباید نقش یه خانواده مافیایی ایتالیا-آمریکایی رو بازی کنه و تا جای ممکن باید از تاثیرات فرامرزی دور باشه و بقولی واقع گرایی داشته باشه.نحوه دستور دادن،خلقیات،ذکاوت بزرگ آقا بگیر تا سه نفر از مزدورهاش و پادوی اصلیش نصرت که منو مستقیم به نقش تام هگن،کلمنزو،لوکا …. و باقی سربازان پدرخوانده وصل کرد تا وجود رقبای خانوادگی در تهران و صحنه سوقصد به بزرگ آقا و صحنه فراری دادن بزرگ آقا از بیمارستان از ترس سوقصد دوباره که حتی نوع و مدل ماشین ها هم کپی شده بود حتی چیدن تعدادزیاد محافظ اطراف ویلای بزرگ آقا..و مهمتر از همه برنامه ریزی برای قتل هماهنگ بقیه سران مافیا توسط بزرگ آقا و نوع واکنش روزنامه های تهران به قتل ها و بی شمار صحنه کوچیک و پنهان که مجال گفتنش نیست..همه و همه منو کاملا نسبت به سریالی که حسن فتحی ساخته بود دلسرد کرد..اما منکر بازی بسیار خوب شهاب حسینی،ترانه علیدوستی،پریناز ایزدیار،و علی نصیریان و همچنین کیفیت نسبی که این سریال به تمام پروژه های صداسیما!داره نیستم و برایند کار رو مثبت می بینم با تمام ممیزی ها و نبود امکانات و بسته بودن دست کارگردان در جاهای سریال خوب عمل کرده و خوش ساخت تلقی میکنم.منتهی چیزی که عذابم میده اینه حتی پروژه ی به این خوبی هم باید از جای،کسی،فیلمی،داستانی که قبلا روایت شده وام بگیره تا بتونه به سریال محبوب بین هموطنام تبدیل بشه..بویژه تو این آشفته بازار کپی کاری از برنامه های خارجی تو ی صداسیما،احترام به مخاطب از طریق روایتی بدون کپی کاری و اصیل خیلی احساس میشه
و دومین نکته ..
این داستان و این سریال با تمام خوبی های که داره بویژه بازه تاریخی که فیلم در بستر اون روایت میشه،آنچنان هم لایق ستایش نیست و نباید به چشم به شاهکار بهش نگاه کرد.با تشکر از مطلب بسیار خوبتون
اولین نکته،اینکه برای منی که از عاشقان سینه چاک فیلم پدرخوانده ی کاپولا هستم هیچ چیز اعصاب خورد کن تر از این نیست که شخصی از این فیلم یه کپی بسازه و از جذابیت های پیدا و پنهان فیلم برای فیلم و سریال خودش قرض بگیره و به هیچ وجه حاظر به اعتراف دراین باره نباشه..حتی اگه در حد چند سکانس باشه!دلیل این دیدگاه نسب افراطی هم اینه که بنظرم هیچکس جز خود کادر بازیگری و کارگردان نمیتونه اون شاهکار رو تکرار کنن و به بیننده اثبات کنند که داستان جدیدی روایت میشه. همونطور که جک نیکلسون درباره دلیل ردکردن بازی در نقش مایکل کرلوئونه گفته بود نقش یه ایتالیایی رو باید به ایتالیایی بازی کنه ،بنظرم در سریال شهرزاد هم یه خانواده مافیایی ایرانی نباید نقش یه خانواده مافیایی ایتالیا-آمریکایی رو بازی کنه و تا جای ممکن باید از تاثیرات فرامرزی دور باشه و بقولی واقع گرایی داشته باشه.نحوه دستور دادن،خلقیات،ذکاوت بزرگ آقا بگیر تا سه نفر از مزدورهاش و پادوی اصلیش نصرت که منو مستقیم به نقش تام هگن،کلمنزو،لوکا …. و باقی سربازان پدرخوانده وصل کرد تا وجود رقبای خانوادگی در تهران و صحنه سوقصد به بزرگ آقا و صحنه فراری دادن بزرگ آقا از بیمارستان از ترس سوقصد دوباره که حتی نوع و مدل ماشین ها هم کپی شده بود حتی چیدن تعدادزیاد محافظ اطراف ویلای بزرگ آقا..و مهمتر از همه برنامه ریزی برای قتل هماهنگ بقیه سران مافیا توسط بزرگ آقا و نوع واکنش روزنامه های تهران به قتل ها و بی شمار صحنه کوچیک و پنهان که مجال گفتنش نیست..همه و همه منو کاملا نسبت به سریالی که حسن فتحی ساخته بود دلسرد کرد..اما منکر بازی بسیار خوب شهاب حسینی،ترانه علیدوستی،پریناز ایزدیار،و علی نصیریان و همچنین کیفیت نسبی که این سریال به تمام پروژه های صداسیما!داره نیستم و برایند کار رو مثبت می بینم با تمام ممیزی ها و نبود امکانات و بسته بودن دست کارگردان در جاهای سریال خوب عمل کرده و خوش ساخت تلقی میکنم.منتهی چیزی که عذابم میده اینه حتی پروژه ی به این خوبی هم باید از جای،کسی،فیلمی،داستانی که قبلا روایت شده وام بگیره تا بتونه به سریال محبوب بین هموطنام تبدیل بشه..بویژه تو این آشفته بازار کپی کاری از برنامه های خارجی تو ی صداسیما،احترام به مخاطب از طریق روایتی بدون کپی کاری و اصیل خیلی احساس میشه
و دومین نکته ..با همه خوبی های سریال بویژه بستر تاریخی که سریال در اون روایت شده آنچنان هم قابل ستایش و شاهکار نیست!با تشکر
موافقم
جسارتا شمایی ک در ایران زندگی نمیکنید و فضای جامعه ایرانی رو درک نمیکنید، مجبور به تماشای یک اثر ایرانی هرچند از هر بعد کپی شده نیستید. در باب این قضیه همین بس ک تو همین سریال اشارات و ادبیاتی خاص منطبق با داستان فیلم در مورد مردم کرمان شد، و بازخورد و برخورد مردم آنچنان عجیب و غیر منطقی بوده ک در قسمت بعدی سریال شخصیت ها چند دقیقه ای رو غیر منطبق با خط داستان و خارج از کادر شروع به مجیز گویی از مردم کرمان و در واقع بدست آوردن دل اونا کردن. این اشاره ای بود بر نوع فضایی ک اینگونه آثار در اونها تولید میشن. انصافا میخواید قیاس کنید با هالییوددی ک اهانات و سوگیری و حتی مرگ هایی کاملا واقعی در ساخت فیلم هاشون دارن و ککشون هم نمیگزه؟؟ بیخیااااااااال.
چقدر از این اینستاگرام و اعضاش اعصابتون خورد بود، کاش مقداری از متن رو اونجا هم منعکس میکردید، چون شاید اون کاربرا اینورا نیان. ولی انصافا یک سرو گردن از تمام سریال های شبکه خانگی سر بوده تا بحال هرچند از قسمت 18-19 به بعد دچار یک ضعف روایی داستان شدو اصطلاحا کم آورد. ولی درکل همچنان جذابه. اما مشکلی ک در مورد افراد پیگیر و علاقه مند به فیلم و سینما مثل خود من وجود داره، تعامل با محصولات خارجی و بالارفتن سطح توقعمون داره. همون اشاره ای ک در ابتدای متن شد و گاهی این توقع رو برخی سریال ها بسیار غیرواقعی بالا میبرن طوری ک دیگه هیچی مزه نمیده و همه چی مزحک بنظر میاد. البته بازی تاج و تخت منظورمه.
و در مورد شهاب حسینی باید بگم ک اتفاقا بی تعصب بخوام بگم، انتخاب ایشون یک ضعف بوده. به هرحال جذابیت و محبوبیتی ک خود اقای حسینی در جامعه دارن باعث میشه کمتر بتونیم با یک شخصیت غیر جذاب، لاقید و ضعیف ارتباط برقرار کنیم. به نوعی به قول شما تو هر نقشی ک بزاریش باز آدم ازش خوشش میاد. یه جورایی دیکاپریوی ایرانِ.
نکته ای رو هم درباه خود سریال بگم ک تا به اینجا خود من مهمترین چیزی ک فک کردم سریال در تلاش ک ما پیگیر باشیم داستان زندگی شخصی و آنچه میگذرد حال و هوای شخصیت هاست و روایت فضا و سیاست و تاریخ مربوطه به زمانه قضیه ای هست ک تا به اینجا در مراتب کم اهمیت تر بهش پرداخته یا درست تر بگم اشاره شده. و دیگری اینکه چرا اسم سریال رو شهرزاد گذاشتن؟ انصافا تا به اینجا تعدد و کیفیت ماجراهای فرهاد به مراتب بیشتر بوده و جذابیت بیشتری داشته. همچنین اهمیت بیشتری هم داشته. تا اینجا سریال بیش از شهرزاد به فرهاد پرداخته و غم و عشق و شورش رو پر رنگ تر بنمایش گذاشته. شاید اسمشو فرهاد میزاشتن پر بیجا نبود.
ممنون از نوشته تون.
پر بیننده بودنش را میشه به بازیگران معروف و خوش چهره و پر خرج بودن سریال دلیل دونست(جه جمله ایی شد!)
نوشته شما واقعا عالی بود. مخصوصا در مورد دکتر فاطمی و درک تاریخی
دست خوش
خیلی ممنون که راجع به شهرزاد نوشتین، متاسفانه ما نقد آثار هنری خیلی کم داریم به صورت آنلاین و برای منی که خارج از کشور هستم و دسترسی به مجله ها ندارم غنیمت بود.
کاشکی یه پست هم راجع به دکتر فاطمی کار می کردین و درست می گین و متاسفانه مردم ما ایشون رو نمی شناسن و من الان این مصاحبه http://www.radiofarda.com/content/f7-special-interview-on-28mordad-shahin-fatemi/25081287.html رو خوندم و خیلی دردناک بود و دلیل اصلی اینکه دکتر فاطمی اعدام شد این بوده که ابراز پشیمانی نکرده و ظاهرا گفته اگه من اینکارو بکنم دیگه تو این مملکت کسی حرف کسی رو باور نمی کنه و می گن فلانی هم به … خوردن افتاد.
در ضمن به نظر می یاد که ایشون 35 سالشون بوده و متولد 1298 هستن.
تو سریال هم نمی گن که دکتر دیروز اعدام شده می گن دیروز خبردار شدم که درست نیست به هرحال و چند صحنه قبل نشون می ده که شهرزاد تو دانشگاه اعلامیه مریم و بابک رو می بینه که نوشته 28 بهمن 1333 در صورتی که اعدام 19 آبان بوده و روزنامه اطلاعات هم همون روز عصر خبر رو اعلام کرده.
برام جالبه که این چیزها چه طور بهش توجه نمی شه و مطمئنم و قتی من با سرچ تو اینترنت تونستم این تاریخا رو در بیارم حتما نویسنده ها یا وایراستارا هم می تونن این چیزا رو چک کنن.
بسیار عالی بود قلمتون، چیزهایی رو نوشتید که توی ذهن من بود اما به خوبی نمیشد گفتشون اما قلم شما اینقدر روونه که چیزی جز تحسین نمیتونم بگم.
این قدر شما تو این چندین و چند سال وصف موسیقی آقای قربانی رو کردین که ما هم دست آخر طرفدارش شدیم 🙂
نقد منصفانه و زیبایی بود .شهرزاد جز یکسری آزادیهای زیاد ک در آن دوران غیرمعمول بنظر میرسه مثلا رابطه فرهاد و پدرمادرش یا قرار گذاشتن شیرین با مردی در کافه هیچ ایرادی نداشت و بسیااار بسیار جذاب و حرفه ای بود.سپاس
سلام
از قسمت دوم درگیر این سریال شدم بسیاری از قسمتها و علی الخصوص بازی چند تن از هنر مندان این سریال و بعضی نقش آفرینی ها در داستان را بسیار دوست داشتم و با ولع نگاه کردم.
به وضوح تقلید از بخشهای مختلفی از فیلم پدرخوانده (و چندین فیلم معروف دیگر) در این فیلم دیده میشد همچون ماجرای ترور نافرجام بر علیه پدر خوانده و مجددا سعی به قتل او در بیمارستان با حذف محافظان و….
اما اشکال حاصل این شد که داستان غیر هم سطح با ترکیبی ناهمگون گردید. معلوم نیست چرا فیلمی این چنین می بایست سعی کند نقشهای طنز گونه فیلم فارسی های قدیم را هم در خود بگنجاند. آن سه شکم گنده که از حلقه به گوشان و جلادان بزرگ آقا بودند بیشتر به سه احمق شبیه بودند تا کسانی که به وقوع کودتای ۲۸ مرداد کمک کرده بودند چرا نباید از هنرپیشه های موجه تری برای این نقش ها استفاده شود؟ اگر کاری پلید است معنی اش این نیست که انسانهای احمق هم از پس انجام دادنش بر می آیند.
در این سریال همچون فیلم های سطح پایین ایرانی-عربی بی دلیل سعی شده است مایه های طنز و کمدی هم در گوشه هایی گنجانده شود که اگر مخاطب اصل ماجرا را درک نکرد حداقل به لودگی ها بخندد. نقش های اصغری و میترا (با آن مو و ابروهای رنگ شده اش که اصلا به آن زمانه نمی خورد) از اینگونه فاجعه های این سریال بود. نقشی که در بر باد رفته به آن دخترک سیاه پوستی که به جای کمک به وضع حمل ملانی سر به هوا به آواز خوانی می پردازد و دروغ های ریز و درشت می گوید نقشی حساب شده است و اهداف نویسنده را دنبال می کند اما در این فیلم من نتوانستم درکی از دلیل تحقیر اینگونه نقشها بیابم.
البته وقتی داستانی که باید در ۳ -۴ ساعت روایت شود قرار باشد بیش از ۲۰ ساعت کش پیدا کند ممکن است ایجاد نقش هایی بی معنی تا حدودی توجیه یابد اما بعضی بخشهای داستان دیگر خیلی غیر قابل باور و حتی چندش آور بود, اینکه در آخرین قسمت نصرت ادعا کرد پدر واقعی قباد اوست و حتی بزرگ آقا هم در دم مرگ اقرار کرد که این موضوع را می دانسته اما قباد را دوست داشته است! بسیار ناشیانه به هم بافته شده بود. چگونه ممکن بوده که بزرگ آقا از این ماجرا خبر داشته باشد؟ و یا اصلا ممکن است که فردی مثل بزرگ آقا چنین خائنی را در دم و دستگاه خود دو باره راه دهد؟ و یا ممکن است که در دم مرگ, بزرگ آقا دروغ بگوید؟ این ها هیچ کدام قابل باور نیست.
اما تغییر نام کبیر به امید همزمان با ارائه لیستهای انتخاباتی به نام امید بسیار جالب بود که از پس آن می توان معنای این همه تمجید و تعریف از این سریال را درک کرد.
به عنوان یک مخاطب پیگیر سریال شهرزاد باید بگویم که ادامه سریال با صدای اقای چاوشی دیدن سریال رو جذاب تر کرد چرا که به شخصه معتقدم متن شعر ها و سبک موسیقی اقای چاوشی بیشتر به حال و احوال قصه سریال نزدیک تر بود.
مرسی
سلام
فصل دوم شهرزادم ساخته میشه آیا ؟
بله از نیمه شهریور ماه
من خودم اسمم شهرزاد واز این فبلم خوشم میاد