دردسر پنهان کردن یک راز از همسر
جـای هـیچگونه سئوالی نیست که رازهای خانوادگی ویرانگر میباشند. اما زمان و چگونگی بازگو کردن آنها مهم مـیباشد. در برابر وسوسه کنترل رازها در زمانهایی مثل جشن عروسی، جشن فارغ التحصیلی وشروع یک رابـطه جدید مقاومت کنید.
بـه عـنوان یک خانواده درمانگر، بهطور حرفهای نگهدارنده رازها هستم. خانواهها با وضعیتهای دشوار خاص از قبیل رازداری، امورخصوصی،سکوت و افشاسازی مواجهاند.
گرچه تجربه شخصی به من نشان داده است که بازگو کردن رازها به روش غلط یا در زمـان غلط بهطور قابل توجهی دردناک و ویرانگر میباشد.
سئوالی که لازم است توجه خود را به آن معطوف بداریم این است که در چه زمانی بایستی یک راز را از بازگو کردن حفظ کنم؟ چگونه یک راز را بدون آن که به کسی آسیب بـرساند بـازگو کنم؟ چطور بدانم چه زمانی بهترین زمان برای گفتن است؟ از آن جایی که شاهد این موضوعات بودهام خانوادهها گاهی با ترس،اغلب با شادی و همیشه با احترام عمیق،راه شجاعانهای در پیش میگیرند و آن این که از رازداری به افشاسازی تـغییر میکنند.
رازهـا بنا به انگیزههای متفاوت از مرحله آسیب رساندن به خود گرفته تا حمایت نوعدوستانه از دیگران بازگو میشوند یا از آشکار شدن حفظ میشوند. درک بهترین راه و موقعیت برای آشکار کردن رازهای خانوادگی میتواند به شما کـمک کـند که در چه زمانی و چگونه چنین کاری را انجام دهید.
چگونه رازها برای ما مشکلساز میشوند؟
گرچه ما در هر مرحله از زندگی با رازهایی مواجه میشویم، زمانی که در خانه آنها را حفظ میکنیم شاید به گـونهای اثـر مـخربتری به جا میگذارند. خانوادهها سیستم حـمایتی هـستند، هـویت و توانایی ما برای تشکیل یک رابطه بسته با دیگران به میزان اعتماد،ارتباط و میزان علاقه مابه طرف مقابل مرتبط است.اگر اعـضاء خـانواده رازهـا را از یکدیگر یا ازافراد خارج از خانواده پنهان کنند هـیجانات آسـیبزا برای تمام عمر باقیمیماند.
در این مقاله 4 راه اصلی در رابطه با اثرات نامطلوب رازهای خانوادگیرا مورد اشاره قرار میدهیم:
-رازها مـیتوانند مـانع از سـهیم بودن افراد از نظر اطلاعاتی با افراد خارج از خانواده شوند و مانع از تـشکیل روابط صمیمانه شوند.
-رازها میتوانند باعث توقف رشد در زمانهای بحرانی زندگی شوند و مانع از رشد افراد و کسب هویت آنـان مـیشوند.
-رازهـا میتوانند منجر به ایجاد احساس گناه و شک و تردید شوند.
شخصی کـه در جـستجوی از بین بردن آسیبهای ناشی از رازهای خانوادگی است باید بپذیرد که آشکار کردن یک راز خیانت محسوبن میگردد.
مثلث ویـرانگر
بـدیهی اسـت که تمام رازها ویرانگر نمیباشند. بسیاری از رازها به منظور برقراری پیوند بین دو نـفر ضـروری اسـت. زمانی که خواهران و برادران رازهایشان را از والدینشان پنهان میکنند احساس استقلال وصمیمیت میکنند. اما ایـجاد هـرگونه راز بـین دو نفر در خانواده منجر به به وجود آمدن یک مثلث میشود که همیشه شامل نادیده گـرفتن دیـگران و بنابراین ایجاد گرفتاری برای آنها میشود.
زمانی که اعضاء خانواده مشکوک میشوند بـه ایـن کـه اطلاعات مهم از آنها دریغ میشود ممکن است رازها را به طریقی که شامل نقض رعـایت مسائل خـصوصی و محرمانه است دنبال کنند. یک مادر دفتر خاطرات دخترش را میخواند. یک شوهر کیف پول هـمسرش را زیـرورو مـیکند. روابط بین افراد با سوءظن از بین میرود. برعکس پاسخ اعضاء خانوادهنسبت به یک راز ممکن اسـت بـا سکوت و فاصله گرفتن از یکدیگر همراه باشد که بخشهایی از زندگی را تحت تاثیر قرار مـیدهد.
رازهـا بـین کسانی وجود دارد که آن راز را میدانند و کسانی که آن را نمیدانند مانع ایجاد میکنند.برای از بین بردن ایـن مـانع خـانوادهها بایستی تشکیل مثلث مذکور را به هم زنند.
مولی برادلی در ابتدا با من در یـک زمـان مسرتبخش قرار ملاقاتی تنظیم کرد.او اخیرا زایمان کرده بود.شادی او گرچه تلخ و شیرین بود.مولی احساس نیاز عـمیقی بـه بودن در کنار خانوادهاش داشت اما به مدت 6 سال بود که با برادرش کـالوین صـحبت نکرده بود.علت آن موضوع هم آن طور کـه به آن پی بـرده بـودم به 30 سال پیش و در رابطه با رازی که مـادر مـولی مسبب به وجود آوردن آن بود برمیگشت.
زمانی که مولی کالوین و کوچکترین خواهرشان آنی نـوجوان بـودند مادربزرگشان خودکشی کرد.به مولی و آنـی گـفته شد کـه او در اثـر حـمله قلبی مرده است.فقط کالوین بزرگترین فـرزند خـانواده حقیقت موضوع را میدانست.مادرش برای بازگو نکردن این راز از او قول گرفته بود.خـواهرانش پی بـردند که رازی در میان است چنانچه در رابطه بـا مادربزرگ سوال میکردند مادرشان مـوضوع را تـغییر میداد.
به زودی به وجـود آمـدن رازهای خانوادگی به نوعی شیوه زندگی تبدیلشد.خاله آنها دو سال بعد از مرگ مـادربزرگ خـودکشی کرد.کالوین خارج از پیوند زناشویی خـود پدر بـچهای بـود. هرگونه رازی کـه از مـولی و آنی پنهان میماند در جهت تـقویت الگـوی نگهداری رازهای خانواده کالوین ازخواهرانش فاصله گرفت و روابط آنها در اثر بیاعتمادی ضعیفتر شد. سـرانجام مـولی حقیقت مرگ مادربزرگ را حدس زد اما فـقط ایـن موضوع را بـا آنـی در مـیان گذاشت. رازهای بین کـالوین و مادرش و همچنین مولی و آنی منجر به محکمتر شدن روابط بین آنها شد.
از دید بیرونی روابـط خـانواده به صورت دو جفت رابطه بسته بـین کـالوین و مـادرش هـمچنین مـولی و آنی به نـظر مـیرسید.اما این دو جفت رابطه حقیقتا یک مثلث را تشکیل میدادند. بدین معنی که کالوین و مادرش بارازهایی که بـین آنها بـود از دختران فاصله میگرفتند و تشکیل یک مثلثی را مـیدادند.و از آنـجائی کـه مـولی و آنـی نـیز رازهایی بینشان وجود داشتمثلث دیگری را تشکیل میدادند.
موضوعات خانوادگی را به کسی نگوییم
مولی،خواهر و برادرش را برای مراجعه به جلسه رواندرمانی متقاعد کرداما هر یک از آنها احساس مـیکردند که غلبه کردن بر احساس بیگانگی بین آنهاغیرممکن میباشد زمانی که من از آنی پرسیدم آیا تا به حال مثل یک بچه به کالویناعتماد کرده او به من گفت که هرگز چـنین کـاری نکرده بود.اگر اعضاء خانواده حتینتوانند راههای متفاوت برای تعامل با یکدیگر را تصور کنند حقیقتا این رازها هستندکه کیفیت زندگی آنها را تعیین میکند.
به منظور برقراری پلی بین فرزندان بـرادلی از آنـها خواستم تا در ذهن خود مجسم کنند تفاوت احساس خود را زمانی که رازها را پنهان میکردند در مقایسهبا زمانی که آنها را بازگو میکردند.کالوین با چشمانی پر از اشـک تـوضیح داد که مواجه شد با این مـوضوع کـه اطلاعات را از خواهرش پنهان کند موجب شد که نتواند با آنها رابطه برقرار کند و باعث کنارهگیری او از آنها شد.مولی فاش کردکه مشاهده پسر نوزادش باعث مـیشد کـه او کالوین را نادیده بگیرد و هـرگز ارتـباط بیشتری با او برقرار نکند.
برادر و خواهرها سرانجام تصمیم به گفتن رازهایی کردند که برای مدتهایمدیدی نزد خود نگه داشته بودند آنها پی بردند که بدین ترتیب به یکدیگر وابستهشدهاند و برای برقراری صـمیمیت از جـانب یکدیگر حمایت شدند بعد از چهارمینجلسه درمان برای اولینبار در طول این سالها با یکدیگر برای صرف شام به بیرونرفتند.زمانی که تکتک اعضاء خانواده یک راز را بدانند مثلثها نمیتوانند بیناعضاء خانواده مـوانعی ایـجاد کنند.
هـمه خانوادهها رازهایی بدون توجه به دنیای پیرامون خود دارند.خود شمابدون شک جوکها و داستانهایی را میدانید که فـقط در خانواده خود آنها رامطرح نمودهاید.شما همچنین یک حریم خصوصی داریـد کـه مـرز جداکننده قسمتدرونی آن از قسمت بیرونی مشخص میباشند که منجر به ساختن احساس هویتخانوادگی شما میشود.اما اگر یـک راز خـطرناک(چیزی نگران کننده برای فردیاز اعضاء خانواده مثل مشکلات جسمی یا عاطفی)در مـنزل شـما رخ دهـد مرز بیناعضاء خانواده و دنیای پیرامون نفوذناپذیر میگردد.شعار خانواده این خواهد بودکه«این موضوع را بـا کسی در میان نگذارید»
شکستن قواعد حاکم بر خانواده
بعضی از خانوادهها قوانین تخطیناپذیری بـرای پنهان کردن اطلاعات بـه وجـودمیآورند،درخواست کمک یا به کارگیری هرگونه تدبیری در خارج از محیط منزلرا برای اعضاء خانواده غیرممکن میسازد.حتی مسائلی که راز تلقی نمیشود درصورتی که با کمک دیگران حل شدنی باشد لاینحل باقی مـیماند.
زمانی که سارا تامپ کین 37 ساله اولینبار به دیدن من آمد بسیارمردد صحبت میکرد.او میگفت:«اگر خانواده من متوجه شوند کهمن با شما صحبت کردم بسیار عصبانی میشوند»او به من گـفت کـه درخانوادهای که کاملا متاثر از وابستگی مادرش به آرامبخشها بوده بزرگشده است.او ادامه داد که پدرش یک پزشک است و تا به امروز اوست کهداروهای مادرش را تجویز میکند.با این فرض که هیچکس ایـن مـوضوعرا نمیداند.قسمت غلط موضوع اینجاست که ما نیز وانمود میکردیمکه چیزی نمیدانیم.
هرچند سارا به مدت 15 سال بود که با خانوادهاشزندگی نکرده بود این اولینبار بود که قوانین خـانواده را دربـارهبازگو کردن رازها زیر پا گذاشته بود.زمانی که سارا خانه را بهقصد کالج ترک کرد با افراد جدید و هیجانانگیز مواجه شدکه هر یک دوستان همیشگی و اهل بحث و گفتگو تا پاسیاز شـب بـودند.امـا سارا دریافت که نمیتواند بـا آنـها راحـتو باز صحبت کند.نهایتا دوستان کم و دوستداران کمتریرا میبایستی پیدا میکرد.او پی برد که آشکار کردن هرموضوع شخصیاش برای دیگران دشوار مـیباشد و بـا ایـنکار دیگران به او مشکوک میشدند.
رازها برای او بهگونهای بـودند کـه او آموخته بود که آنها را تحت کنترل خود داشته باشد.سارا سرانجام زمانیکه پی برد که هرگز قادر نیست یک رابـطه رمـانتیک را بـعد ازدومین برخورد ادامه دهد به جستجوی درمان پرداخت.
زمانی کـه یک راز خانوادگی در زندگی جاری استمانند وابستگی دارویی آسیب جسمی و بیماری،ارتباطاتفامیلی و تعاملات بیرونی از منزل شدیدا متاثر از اینجریانات قـرار مـیگیرد.
در خـانوادههایی مثل خانواده سارا مکالمات سطحیمیباشد چرا که نمیتوان آنچه را که بـااهمیت اسـت موردبحث قرار داد.ارتباط اعضاء خانواده فلج میشود بهطوری که گسترش ارتباطات با دیگران یا برقراری ارتـباطعمیق بـا خـانواده میسر نمیباشد.
بازگو کردن راز خانواده به دوستان و کسانی کهدوستشان داریم خیانت بـه نـظر مـیرسد.پیشبینی مصیبتطرد از خانواده منجر به بازداری افراد از این کار میشود.
اما نقض اصول رازداریـ در خـانواده بـه منظور تامین و دستیابی به آزادی لازم است و حقیقتا با این شرایط بهوجود آوردن و ادامه روابط صـحیح دشـوار است. یکی ازبهترین راهها برای راحت آشکار کردن اطلاعات پنهانی (رازها)گفتن آن بـه یـک شـنونده بیغرض و واقعبین مثل درمانگر میباشد.
جایگاهی برای تمرین
فقط تعداد معدودی از درمانجوها هستند که گـفتههایشان را از ابـتدا تاانتها با من در میان میگذارند.در میان گذاشتن رازها با یک درمانگر حرفهای مـثل شـمشیر دولبـه میباشد.ارتباط درمانجو با یک درمانگر،کشیش یاخاخام برای برطرف شدن شرم،دریافت پذیرش و هـمدردی و جـستجویمنابع جدید برای حمایت،بهترین عرصه میباشد.
در میان گذاشتن رازها فقط با مـتخصصان مـمکن اسـت بر روی ازدواج ودیگر روابط اثر منفی به جا بگذارد.موضوعات مهم در هنگام درمان نسبتبه زمـانی کـه فـرد در منزل میباشد ممکن است بیشتر مورد بحث قرار گیرد.جلسات درمان فـرصتی اسـت برای آن که مسائل پوشیده شفاف و واضحگفته شوند.اغلب در این جلسات پی میبرم که مردم در ابتدا خـواهانفضایی پذیـرنده و ترحمانگیز هستند به طوری که خودشان را از نظر هیجانیتخلیه کنند.سپس عواقب در مـیان گـذاشتن حرفهایشان را دیگران بررسیکنند و برای خوب انجام دادن آن کـمک بـخواهند.
تـصور کنید اگر خواهر شما رازی را روز عروسیتان با شـما در مـیانبگذارد و به شما بگوید که به شوهرتان در این زمینه چیزی نگویید.اگررازی در لحظات مـهم رویـدادی گفته شود شکوفایی و روابط عـادی شـمامتوقف میشود.
خـانوادههای مـتوقف شـده از نظر مراحل رشد
هر خانوادهای مـراحل تـغییر و رشد را تجربه میکند.مثل زمانی کهشخصی از طریق ازدواج ارتباطات متعهدانه تولد و یا فـرزندخواندگی بـهجمع یک خانواده میپیوندد و یا با تـرک خانواده طلاق یا مـرگ از خـانوادهخارج میشود.این ورود و خروجها نیازمند آنـست کـه اعضاء یک خانوادهبه منظور تطابق با قواعد جدید خود بازنگری داشته باشند.مـراحل رشـداتفاقات مجزایی نیستند اما نسبت بـه بـرخی اتـفاقات در زندگی ارجحیتدارند.زمـانی کـه این اتفاقات به خـوبی پیـش میرود سازگاری در خانوادهوجود دارد.زمانی که رازی در این میان پیش میآید سازگاری متوقفمیشود.
ساموئل ویلر تـلاش نـمود تا در سن 19 سالگی خانه را ترک کـند امـا پیبردن بـه یـک راز خـانوادگی مهم باعث عقبنشینی او نـسبت به اجرای اینتصمیم شد.
زمانی که سام به دیدن من آمد 34 ساله بود و هنوز بـا پیـامدهای این رازکه شامل بیهدفی،بیکاری و افـسردگی بـود دسـتوپنجه نـرم مـیکرد.ساممتعجب بود کـه او را هـرگز بر روی کاری متمرکز نشده است؟همانگونهکه با هم گذشتهاش را مرور میکردیم من پی بردم که زندگی سام بـا وجـودتلاش بـرای کسب استقلال در سال اول دانشکده متوقف شده بـود.
در نـیمسال اول تـحصیلی،سـام مـادرش را بـرای ملاقات دعوت کرد.سامگفت من بیشتر از این موضوع متعجب شدم که او با یک دوست صمیمی وخانوادگی به نام دانکن به دیدن من آمد هر روز صبح و به مـدت 3 روز خانمویلر آپارتمان سام را در ساعت 5 صبح ترک میکرد و برای صرف صبحانهدر ساعت 8 برمیگشت.زمانی که سرانجام سام علت موضوع را پرسیدمادرش اعتراف کرد که او و دانکن با یکدیگر رابطه دارند.او همچنین فاشکرد کـه دانـکن پدر خواهر کوچک سام میباشد.
آنچه سام به آن میاندیشید این بود که مادرش سالهاست این رازرا از او مخفی کرده بود.و این که چرا این موضوع را در آن زمان با اودر میان گذاشته بود؟افشاگری بیموقع این راز بـاعث بـازداری سام ازپیشرفت در زندگی جدید و عدم دستیابی وی به هویت شد.در زماناوج شکوفایی،سام در اولین سال ورود به دانشکده از نظر تحصیلیناکام ماند ترک تحصیل کرد و بـه خـانه برگشت او به طور ناخودآگاهبرگشته بـود تـا نقش نظارت و کنترل بر ارتباطات خانوادگی را ایفا کند.خواهرش فقط 15 سال داشت و او نگران بود که مبادا خواهرش بهاین راز خانوادگی پی ببرد.او آنقدر در خانه ماند تـا ایـن که خواهرشخانه را به قـصد تـحصیل ترک کرد.
مرحله گذار
سام میگوید دانستن این چیزها درباره زندگی مادرم مانع از تغییر ارتباطاتم با او و پدرم به طریقی که مورد نظرم بود گردید.من میخواستم که به پدرم نزدیکتر شوم اما ایـن راز مـثل یک اتفاق تکاندهنده برایم بود.
مطلع شدن سام از این راز و این که او و خانوادهاش احساس متفاوتی نسبت به آن داشتند مانع از به وجود آمدن استقلال در او شد.هنگامی که چیزی به نام زمان مناسب برای بـازگو کـردن یکراز وجـود ندارد زمان بهتر ترجیحا در مراسمی مثل جشن عروسی وفارغ التحصیلی میباشد. به این علت که هیجان یـک تغییر بزرگ درزندگی از تحلیل آن راز جلوگیری میکند در این صورت یا اهمیت راز در ایـن جـریان از بـین خواهد رفت و یا این که آشکار شدن راز منجر به کاهش اهمیت مراسم میشود.
برای خانوادههایی که قـدرت کـنترل بر راز تغییر دهنده زندگیرا دارند میبایستی در یک زمان عادی در یکی از روزهای زندگی موضوع مـطرح شـود.در غـیر این صورت رشدی که میبایستی در جریان زندگی برای اعضاء خانواده رخ دهد متوقف میشود.
زمانی کـه اهمیت رازها به همان اندازهٔ روزهای تولد میباشد غیرممکن به نظر میرسد در برابر اتـفاقات روزمره زندگی از آنهاچشمپوشی کـرد…امـا میدانم که این کار انجام شدنی است. هر زمانک ه یک درمانجوی جدید را ملاقات میکنم به لحاظ آرزوی انسان برای بهبودی وبرقراری رابطه با دیگران با تشویق آنها برای انجام این کارتحت تاثیر قـرار گرفتهام.
این نوشتهها را هم بخوانید