معرفی کتاب: خـاطرات الکساندر دوبچک
خـاطرات الکساندر دوبچک
در ناامیدی بسی امید است
نوشتهٔ الکساندر دوبچک
ترجمهٔ نازی عظیما
مـجموعهٔ مـطالعات اجـتماعی
چاپ اول-1377
نشر فرزانروز-552 صفحه
در مدتی که این تـرجمه را ویرایش و برای چاپ آماده میکردم، هر روز بیاختیار به یاد دوبچک و طبیعت و حیات مـعصومانهٔ او میافتادم؛ چهرهای که عـلیرغم سـروصداها و تبلیغات عمدتاً ژورنالیستی و مسلکی و شهرتی فراوان که به دست آورد، هنوز کاملاً شناخته نشده و بخصوص نقشی که در بهار 1968 پراگ بازی کرد هنوز به درستی مورد تحلیل و موشکافی قرار نگرفته است.
بهار پراگ عمدتاً از دو جـهت اهمیت خاص دارد. از یک سو، روند فروپاشی نظام شوروی را به طور قطعی به حرکت درآورد و، به تعبیری، تیر خلاص سوویتیسم را شلیک کرد؛ و از سوی دیگر، نشانه و مظهر بارز ورود بشریت به عصر جدید اطلاعات بـود، عـصری که بر حیات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی تمام جوامع انسانی سایه انداخته است. چرا دوبچک و بهار پراگ جاودانی شدهاند، اما آنچه ده دوازده سال پیش از آن در بوداپست و مجارستان یا پانزده سال قبل از آن در برلن و آلمـان شـرقی گذشت، کموبیش از خاطرهها محو شدهاند یا تحت الشعاع بها پراگ قرار گرفتهاند؟
در برلن شرقی هم مردم در سال 1953 قیام کردند، علیه روسهای اشغالگر و علیه حکام کمونیست خود. عین ماجرا کمابیش سه سـال بـعد در مجارستان اتفاق افتاد، با این تفاوت که در آنجا چهرهای هم بود که از لحاظ سوابق حزبی و اندیشههای سیاسی و مسلکی به دوبچک شباهت فراوان داشت:
ایمرهناگی، رهبر انقلاب 1956 مجارستان که بـه دسـت نـیروهای رسمی که آن کشور را اشغال کـردند دسـتگیر گـردید و به اتهام خیانت محاکمه و اعدام شد. همانطور که در کتاب حاضر خواهید خواند، حتی خود چکسلواکی نیز در آن سالها دستخوش ناآرامی و طغیان و پیـگردها و زنـدانها و اعـدامهای گسترده و برگماردن آپاراتچیکهای «سوویتیکی» به مناصب و مقامات اصـلی حـزبی و دولتی بود (نظیر نووتنی یا ویلیام سیروکی). آیا تفاوت را جز در عامل گسترش رسانهها و نظام اطلاعاتی میتوان جستجو کرد؟
چرا بـهار پراگ را تقریباً هـمه دنیا از نزدیک دید-و کموبیش نظیر ماجرای کودتای 1991 مسکو و مقاومت خـیابانی مردم یلتسین در بیست بال بعد همه ناظر آن بودند-اما از انقلاب مجارستان یا قیام مردم برلن به زحمت عـکسی و فـیلمی بـرجای مانده است؟
آیا جز این است که قدرت رسانهها و عصر جدید اطلاعات، تـاروپود نـظامهای سنتی حکومتی و تصمیمگیری را به لرزه انداخته است، و آیا جز این است که دولتها و دولتمردان راهی بهجز تـطبیق خـود بـا شرایط جدید و رها کردن شیوههای مألوف سرکوبگری و سانسور و برقراری اختناق و استبداد ندارند؟ فـصلی از خـاطرات دوبـچک که به بیان و ثبت تقریباً کلمهبهکلمهٔ مذاکرات برژنف و دستیاران او با دوبچک و سایر مقامات حـزبی و دولتـی چـکسلواکی اختصاص دارد، واقعاً از بسیاری جهات یگانه است و تصویری روشن و بیابهام از چگونگی برداشتهای رهبران مسکو در ارتـباط بـا جوامع اقمار شوروی در جلو چشم خواننده میگذارد.
خاطرات دوبچک از جهتی دیگر نیز جـالبنظر و خـواندنی اسـت. تجزیه چکسلواکی به دو کشور، درست پس از پیروزی و وزیدن بادهای آزادی، باعث تعجب و حیرت بسیاری شد. هـر چـند طبعاً در اینجا و آنجا مطالبی درباره سوابق دو ملت چک و اسلوواک و چگونگی پیوستن آنها بـه یـکدیگر در قـالب جمهوری چکسلواکی خواندهایم، آنچه در این کتاب میآید تصویری جامع از ماجرا ارائه میدهد و مشاهده میکنیم که ریـشههای مـاجرا چگونه از گذشته وجود داشته و همیشه نیز به شکلهای گوناگون عرضاندام میکرده اسـت.
اطلاعات و برداشتهایی خواندنی و دقـیق اسـت. در این کتاب هم با چهرهٔ انسانی و معصوم مبارز و سیاستمداری دیگر از چکسلواکی روبـرو مـیشویم: واسلاو هاول رئیس کنونی جمهوری چک، کـه در خـاطرات، دوبـچک نیز در سالهای اتحاد دو بخش و وجود جمهوری واحـد چـکسلواکی از او ذکر خیری میشود و ماجرای دیدارشان بر قلم میرود.
جالبنظر این است که دوبـچک اهـل اسلوواکی بود و مخالف تجزیه چـکسلواکی، و هـاول نیز کـه تـبار چـک دارد، با او از این لحاظ همزبانی داشت؛ گـرچه تـلاشهای هیچکدامشان نتیجه نداد.
در دیدگاه واسلاو هاول، علاوه بر وجوه احساسی و عاطفی مـألوف و گـریزناپذیر، به رشته استدلالهای اقتصادی و سیاسی و امـنیتی قابلملاحظهای نیز در مردود شـمردن تـجزیه چکسلواکی برمیخوریم. هاول میگوید کـه تـجزیه چکسلواکی عواقبی مرگبار خواهد داشت:
چنانچه قرار باشد این کشور تجزیه شود، تـاروپود بـافت پیچیده و ظریف و ماهرانه آن-کـه ثـمره تـلاش و کوشش دهههاست-بـیدرنگ از هـم گسسته خواهد شد و در واقـع زمـانی طولانی لازم است تا چـیزی تـازه جایگزین آن شود. فسخ و بیاعتبار شدن مـعاهدات و قـراردادها، عـواقب اقـتصادی حـادّی دربر خواهد داشـت…عـلاقه خارجیان به دادن وام، اعتبارات بازرگانی، سرمایهگذاری، و تجارت با ما به سرعت کاهش پیدا خواهد کرد…روند نـزولی تـولید بـا شتاب ادامه خواهد یافت، و بر تعداد بـیکاران افـزوده خـواهد شـد…ایـن وضـع موجب بههمریختگی روند اصلاحات اقتصادی ما میشود که…بدترین واقعهای است که ممکن است برای ما اتفاق بیفتد…
وانگهی، هردو جمهوری کارایی امنیتی خود را از دست خواهند داد…کـشورهای همسایه که هنوز هم نسبت به مرزهای ما ادعای ارضی دارند، از تجزیه چکسلواکی سوءاستفاده خواهند کرد…
تجزیه چکسلواکی منجر به عدم ثبات در منطقه خواهد شد…و نمیتوان پیشبینی کرد که اتـحاد شـوروی [اکنون بخوانید روسیه] و آلمان که همسایگان توانمند ما هستند، در برابر این موضع چه واکنشی نشان خواهند داد.
جدایی دو ملت، خواه به صورت مسالمتآمیز و خواه دشمنانه، احتمالاً سبب خواهد شد که روابط سرد دو ملت به نقطهٔ انجماد بـرسد…
و اسـتدلالهای دیگر. هاول نیز نظیر دوبـچک هـواخواه فدراسیونی از ملتهای چک و اسلوواکی است؛ «فدراسیونی اصیل و دمکراتیک.» و برای این منظور پیشنهادهایی جامع و مانع ارائه میدهد. اما، درعینحال، هرچیز را به رأی و نظر مردم وامیگذارد-نـکتهای کـه احتمالاً علت جدا شـدن غـایی ولی بس متمدنانهٔ چک و اسلوواکی را نشان میدهد.
بدینترتیب، در ناامیدی بسی امید است، علاوه بر آنکه زیباییها و جذابیتهای خاص هر زندگینامه و خاطراتنویسی ارزندهٔ دیگر را دارد، و ما را به درون اروپای مرکزی و چکسلواکی و مناظر دلپذیر و فـریبای مـناطق جنگلی و کوهستانی آنجا و چگونگی زندگی و علایق مردم شهری و روستایی میکشد، دستکم به دو علت سیایس و تاریخی دارای اهمیت خاص-و گاه یگانه-است: روایتی است دست اوّل از ماجرای بهار پراگ و انقلاب مردم چکسلواکی در سال 1968 از زبـان قـهرمان اوّل آن داستان جـاویدان و بهیادماندنی. و دوّم، اثری است که پس از خواندن آن به روشنی در جریان تجربهٔ تشکیل فدراسیون چکسلواکی و دلایل شکست آن قرار میگیرید. بـه گمانم، این هردو از مراتبی است که اطلاع از چگونگی آنها برای دولتـمردان، فـعالان سـیاسی، پژوهشگران، دانشجویان، و به طور کلی مردم و صاحبنظران مسلکی و اجتماعی ایران از اهمیتی وافر برخوردار است؛ چنین باد!
نوشته هرمز همایونپور
این نوشتهها را هم بخوانید