چگونه به عشق خود دوام و استحکام بدهم؟!
نوشته پل هرسان/ ترجمه میترا کدخدایان
«تا زمانی که برای دوام پیـوندتان مـبارزه مـیکنید، هر دو برندهاید»
طی 25 سال سابقه کار به عنوان مشاور ازدواج، صدها زوج ناراضی و ناکام در روابط زناشویی بـه من مراجعه کردهاند. دیدهام که چگونه اشتیاق و عشق شدید به خشم و غضب مـبدل گردیده است و به هـمراه آنـان برای عشق که از دست دادهاند و یا هرگز بدان دست نیافتهاند متأثر و اندوهگین شدهام.
خانمی با تأسف اظهار میکرد: «ابتدا به نظر میرسید که عاشق یکدیگریم، اما حالا از آن عشق آتشین حتی اثـری نمانده است! چرا باید شبها در حالی که او را در کنار دارم اینچنین احسس تنهایی کنم؟ آیا واقعاً ازدواج، عشق را از بین میبرد؟»
نه چنین نیست. ازدواج از بین برنده عشق نیست حتی میتواند سبب پایداری و دوام آنـ بـاشد. یک بار خود شاهد شصتمین سالگرد ازدواج زوجی خوشبخت بودم.
از علی (شوهر) سؤال کردم که هرگز از اینکه عشق بین او و لیلا از بین برود و تنها بماند نگرانی به دل راه داده است؟ او خندید و در جواب گفت: «چنانچه نـگران آنـ باشید که عشقتان از بین خواهد رفت، فراموش میکنید که این شما هستید که آن را به وجود آوردهاید. عشق خارج از وجود من و لیلا نیست بلکه مابین من و او جریان دارد و ما دو نفر آنـ را بـه وجود آوردهایم، پس نگرانی از این بابت نداریم.
من اعتقاد دارم که میتوان در عشقی پایدار غرق گردید و خود، چنین عشقی را از نزدیک دیده و تجربه کردهام.حال تصمیم دارم قوانینی را که برای برقراری چنین عـشقی کـشف کـردهام در اختیار شما نیز قرار دهـم.
بـرای عـشق خود وقت بگذارید: یک ازدواج موفق وقتی محقق میشود که هرکدام از زوجین برای عشق خود وقت بگذارند و حق تقدم در زندگیش بـر ایـن پایـه استوار باشد. اگر ما انتظار داریم که عـشق را بـیابیم، ابتدا باید برای عشق ورزیدن وقت کافی بگذاریم. متأسفانه روان شناسی جدیدبر «من» مستقل تکیه دارد. برای پایداری عشق حتماً بـاید بـر خودمحوری خط بطلان کشید، به عبارتی در تمام ابعاد زندگی از «مـن» به سمت «ما» حرکت کرد.
زوجهای بسیاری در تنهایی لحظات غمانگیزی را تجربه کردهاند که در آن ارزش باهم بودن را کاملاً احساس کـردهاند. شـوهری تـعریف میکرد که چگونه پس از یک تصادف شدید درون اتومبیل زندانی شد و هـمسرش از بـیرون اتومبیل مشتهای گره کردهاش را به شیشه میکوبید و با صدای بلند گریه میکرد و او را میخواند. فکر کردم قـبل از ایـنکه فـرصت بیابیم و بار دیگر با او باشم خواهم مرد. در همان لحظات بود که بـا خـودم شـرط کردم اگر زنده بمانم برای عشقم حتماً وقت کافی خواهم گذاشت. اکنون زمان در اخـتیار مـاست و آن دقـایق ناگوار سپری شده است.
در واقع بحرانی متحد و یگانه شوید: در یک بعد از ظهر؛ بلافاصله پس از آنـکه زوجـ مراجعهکننده مطبم را ترک کردند، ناگهان صدای مهیبی مثل شلیک یک گلوله بر جـای مـیخکوب شـدم، پس از چند لحظه که به حالت عادی بازگشتم از پنجره مطب خیابان را نگاه کردم، دیـدم ایـن زوج به طرف اتومبیل خود در حرکت هستند و یک سایه سیاه سنگین تیر چراغ بـرق مـراقب آنـهاست. آن دو دست در دست پیش میرفتند که فرد مشکوک سریع به طرفشان حرکت کرد. زن و شوهر دسـتها را مـحکم کرده و به سرعت خود افزودند.
بلافاصله شماره پلیس را گرفتم و تا برقراری ارتـباط، شـبح نـزدیک و نزدیکتر شد و من تشخیص دادم که یکی از محافظان خود ماست و کمی بعد هم پی بـردم کـه خـوشبختانه صدای شلیک اصلاً با آن زوج ارتباطی نداشته است؛ اما چون آن زن و شوهر از همه جـا بـیخبر بودند تنها با احساس خطر به هم نزدیکتر شدند و «حلقه احتیاط دو نفره» تشکیل دادند و نشان دادنـد کـه به هنگام بروز خطر یا وضع اضطراری متحد و یگانهاند.
چندین سال پیـش کـه با بیماری سرطان دست و پنجه نرم مـیکردم، هـمسرم بـا من یک «حلقه احتیاط دو نفره» تشکیل داد. هـرگاه دکـتر برای معاینات مورد لزوم به اتاقم میآمد و خبر از پیشروی بیماری میداد، همسرم مرا در آغـوش مـیگرفت انگار میخواست باهم یگانه شـویم. گـزارشات پزشک مـعالج غالباً دلسـردکننده بود تا آنروز که دکتر اخـبار بـسیار وحشتانگیزی داد. همان طوری که به پرونده سابقه بیماریام خیره شده بود زمـزمه کـرد: «متأسفم، فکر نمیکنم جان سالم بـه در ببرید!»
قبل از هر پرسـشی از پیـامآور مرگم، همسرم از روی صندلی بلند شـد لبـاسم را به دستم داد، تمام لولههایی را که به بدنم متصل بود به همراه سـرم از دسـتم کشید و رو به من کرد و گـفت: «زود بـاش بـرویم! بودن در حضور ایـن مـرد برای سلامتی تو خـطرناک اسـت.»
هما طوری که زیر بغلهایم را گرفته بود و برای خارج شدن از اتاق کمک میکرد، دکـتر خـودش را به رساند و گفت: «او را برگردانیدروی تخت!»
و هـمسرم گـفت: «خواهش مـیکنم از سـر راه مـا کنار بروید!» باهم وارد راهـرو بیمارستان شدیم؛ ناگهان دکتر خود را به ما رساند و بازوی مرا محکم و تلاش برای بازگرداندنمان نـمود. هـمسرم درحالیکه ورید ساق دستم را برای بـند آمـدن خـون مـحل سـوزن سرم میفشرد مـحکم و بـا اطمینان گفت: «برویم! ما باید با کسی مشورت کنیم که واقعاً بداند مشکل چیست.» آنگاه دسـت دیـگری را بـه علامت متوقف کردن دکتر بالا برد و گـفت: «از ایـن جـلوتر نـبایید و بـه مـا نزدیکتر نشوید!» سپس دو نفرمان مثل آنکه یک نفر باشیم به مطب امن و پر از امید دکتر دیگری پناه بردیم که تشخیص بیماری را با صدور حکم مرگ اشتباه نمیگرفت! مـن هرگز به تنهایی قدرت چنین حرکتی به سوی بهبودی را نداشتم.
به یگدیگر با محبت و عشق بنگریم: اغلب پدران و مادران بیش از آنکه متوجه رفتار خود با یکدیگر باشند در فکر این مسأله هـستند کـه فرزندانشان چگونه باهم رفتار میکنند. زن و شوهر تماشاچی نیستند بلکه در زندگی یکدیگر نزدیک و سهیماند.
خانمی به من گفت: «قبل از ازدواج شوهرم مرد بسیار گرم و عاشق پیشهای بود. او لحظهای از من غافل نـمیشد و هـمواره با عشق و صمیمیت مرا مورد نوازش و لطف قرار میداد. از وقتی ازدواج کردیم، مثل سیبزمینی بیرگ شد و به جای ابزار هرگونه عشق و توجهی به مـن، فـقط و فقط به تماشای مسابقات فـوتبال مـیپردازد. او ابداً وجود مرا در کنار خود احساس نمیکند و تمایلی به برقراری روابط عاشقانه با من ندارد.»
و همسرش در پاسخ گفت: «طبیعی است! آیا اخیراً خودت را در آئیـنه تـماشا کردهای؟ وقتی باهم ازدواج کردیم تو خـیلی زیـبا و تودل برو بودی ولی حالا با اون قیافه کهنه و…اگر من یک عاشقپیشه به یک سیبزمینی تبدیل شدهام دلیلش این است که تو هم از یک عروسک به یک خدمتکار مبدل شدهای!»
ایـن گـفتگوی آزاردهنده و کودکانه، مبین آن است که همسران به جای جستجوی محبت و عشق در زندگی به دنبال عیبجویی و کشف معایب طرف مقابلاند.
جودیت وایرس مینویسد: «شیدایی و شیفتگی یعنی فکر کنید محبوبتان به جـذابی و زیـبایی رابرت ردفـورد، به معصومیت سولژ نیتسین، به شوخ طبعی وودی آلن، به ورزشکاری جیمی کانرز و به باهوشی آلبرت اینـشتین است و اما عشق یعنی وقتی که دریابید او به جذابیت وودی آلن، هوشیاری و تـیزهوشی جـیمی کـانرز، شوخ طبعی سولژ نیتسین، نیرومندی آلبرت انشتین است و هیچ کدام از مشخصههای رابرود ردفورد را نیز ندارد، اما بـا هـمه این احوال از نظر شما بهترین است.»
قانون پایداری و تداوم عشق توصیه میکند کـه بـه جـای انتظار برای عشق باید عشق خود را بیدریغ نثار کرد.
سعی کنید نگرش خود را به مـوضوعات تغییر دهید: زن «نمیخواهی قبول کنی که رفتارت با مادرم درست نیست؟! او با ما مـثل یک قدیس رفتار مـیکند و تـو با او مثل یک عفریته!» شوهر: «تو چرا دیگر این حرف را میزنی؟ هرکس اگر فقط یک ذره هوش و ذکاوت داشته باشد میفهمد که تحمل مادرت امکانپذیر است!»
این گفتگو به خوبی نشان میدهد که هـمسران تا چه میزان برای تغییر تفکر یکدیگر بیهوده وقت صرف میکنند. آنهایی که در زندگی زناشویی خود به عشقی پایدار دست یافتهاند، کساین هستند که واقعیت را پذیرفتهاند و آموختهاند که برای نقطه نـظرهای مـتفاوت یکدیگر باید ارزش و احترام قائل باشند. با چنین نگرشی و قبول چنین تعهدی، قطعاً بخش عمدهای از مشکلات هرگز برای ظهور زمانی نمییابند. وقتی زن و شوهر بیاموزند که یک بعدی با مسئله روبهرو نـشوند، مـشکل خودبهخود حل خواهد شد. زن قبول میکند و عنوان میکند کهبیش از اندازه در هر کاری دخالت میکند و بر اظهار نظرهایش چه درست و چه غلط پافشاری میکند.» و مرد نیز میپذیرد و اقرار میکند کـه: «چـون مادر زنم دائماً مراقبت رفتار و اعمال من است و چیزهایی را میبیند که خودم هرگز به آن توجه نکردهام! من هم عصبانی میشوم و همین کار را در مورد او انجام میدهم. قبول دارم کار درستی نـمیکنم و سـعی مـیکنم در رفتارم تجدیدنظر کنم.»
همسران خـوشبخت و مـوفق مـعتقدند که همواره باید در کنار هم روابط عاشقانه و پر از محبت خویش را با استفاده از فرآیند آموزش ارتقاء بخشید.
مراقب شریک زندگی خود باشید: عـشق دارای انـرژی خـارق العادهای است. همسران عاشق آن را احساس میکنند، دریافت مـیکنند و بـه همسران خود انتقال میدهند و همواره سعی در افزایش آن دارند. چنانچه همه انرژی خود را صرف عشق ورزیدن کنید به منبع انـرژی لا یـزال عـشق متصل خواهد شد.
به هنگام مشاجره و دعوا انرژی منفی حـاصل، بر هردو نفر (زن و شوهر) اثر منفی میگذارد.
من وقتی همسرانی را در حین مشاجره میبینم دلم میخواهد فریاد بزنم: «تمامش کـنید! دعـوا را بـه پایان ببرید و عشق را آغاز کنید!» بهتر است بیاموزید که چگونه عـشق بـورزید تا آنکه دعوا راه بیندازید! هرگز آرزو نکنید که در همزیستی با شریکتان برنده باشید بلکه همواره بخواهید تـا پیـوندی مـحکم، پایدار و مملو از عشق داشته باشید. ازدواج بدین منظور صورت میپذیرد که عشق خـود را تـقدیم دیـگری کنیم نه آنکه در انتظار به دست آوردن و تملک شیئی یا فردی باشیم. ازدواج اتحاد دو انسان فـداکار اسـت.
مـردی به من گفت: «بزرگترها همیشه میگویند که در ازدواج و زندگی مشترک باید حرف خود را به کـرسی نـشاند و همیشه «من» بود ولی من و همسرم در صدد هستیم تا بدانیم دیگری چه مـیخواهد تـا بـه سرعت خواستهاش را اجابت کنیم. چنانچه شما برای اثبات «خود» کوشش کنید، فقط خودتان بـرنده شـوید ولی چنانچه برای برقراری و تداوم زندگی مشترکتان کوشش کنید، قطعاً هردو نفر بـرنده خـواهید شـد.»
این نوشتهها را هم بخوانید