یکی از ویژگی‌های افراد خلاق: هیچ باوری برای آنها مسلم نیست!

فـرد خـلاق بـاورهای زیادی را یدک نمی‌کشد؛ در حقیقت هیچ باوری را یدک نمی‌کشد؛ او فقط حامل تجربه‌های خویش است. و زیبایی تـجربه این است که در آن همیشه باز است؛ زیرا همیشه امکان کاوش بیشتر وجود دارد. بـاور همیشه بسته است؛ بـه یـک نقطه کامل می‌رسد. باور همیشه به آخر رسیده، ولی تجربه هرگز به اتمام نرسیده و همواره ناتمام است. درحالی‌که داری زندگی می‌کنی، تجربه‌های تو چطور می‌تواند به آخر برسند؟ تجربه تو همواره در حال رشد و تغییر و حـرکت است؛ به عبارتی، مدام از شناخته به ناشناخته و از ناپیدا به عیان در حرکت است. و به خاطر داشته باش که تجربه از زیبایی برخوردار است، و این از ناتمام بودن آن نشأت می‌گیرد. بزرگ‌ترین غزل‌ها بعضاً ناتمام‌اند. بـرخی از بـزرگ‌ترین کتاب‌های دنیا، همان‌هایی هستند که ناتمام رها شده‌اند. برخی از بزرگ‌ترین آثار هنری آنهایی هستند که هنوز به اتمام نرسیده‌اند. «ناتمام» خودش از زیبایی خاصی برخوردار است.


«پادشاهی برای آموختن باغبانی بـه نـزد استاد ذنی رفت. استاد او را به مدت سه سال آموزش داد. پادشاه باغی بسیار زیبا و هزاران باغبان در خدمت داشت و هرآنچه استاد به او می‌آموخت در باغش پیاده می‌کرد. پس از سه سال که باغ از هـر لحـاظ آماده شد؛ پادشاه از استاد دعوت کرد تا از باغ دیدن کند. او در عین حال بسیار نگران بود؛ چرا که استاد، استادی جدی و سختگیر بود…«آیا او از زحمات من قدردانی خواهد کرد؟» این در حـکم نـوعی امـتحان بود؛…«آیا خواهد گفت: آری، تـو مـرا درک کـرده‌ای!»…

همه تمهیدات به کار بسته شده بود. باغ به شکلی بسیار زیبا کامل بود و به هیچ وجه کم و کسر نداشت. درسـت هـمان مـوقع که همه چیز تکمیل شد، پادشاه استاد را بـه دیـدن باغ دعوت کرد. اما استاد از همان آغاز پکر شد و هربار که از این سمت باغ به آن سمت می‌رفت قـیافه جـدی‌تری بـه خود می‌گرفت. پادشاه به شدت ترسید. هرگز او را چنین جدی نـدیده بود. پرسید: «چرا آنقدر ناراحت و غمگین به نظر می‌آیید؟ آیا اشکال بزرگی در کار است؟» و بارها و بارها استاد سر تکان داد و زیر لبـ زمـزمه کـرد: «نه». پادشاه پرسید: «موضوع چیست قربان؟ چه اشکالی وجود دارد؟ چرا به من نمی‌گویید؟ چقدر جدی و نـاراحت شـده‌اید و مدام سر تکان می‌دهید. چرا؟ چه اشتباهی رخ داده است؟ من که اشکالی نمی‌بینم. خودتان اینها را به من آموختید و من همان دسـتورات را مـو بـه مو در این باغ پیاده کرده‌ام.»

استاد گفت: «چنان تمام و کمال است کـه مـرده. ایـن باغ بسیار تکمیل است. دلیل نچ‌نچ کردن و سر تکان دادنم هم همین است. پس بـرگ‌های خـشکیده و مـرده کجا هستند؟ حتی یک برگ زرد و خشکیده هم نمی‌بینم!»

همه برگ‌های خشک را جمع‌آوری کرده بودند. بر روی زمـین بـر شاخه‌های درختان هیچ برگ خشکی یافت نمی‌شد. دریغ از یک برگ خشک و زرد شد!«آن بـرگ‌ها کـجا هستند؟!»

پادشـاه گفت: «به باغبان‌هایم دستور داده‌ام همه را جمع‌آوری کنند، که تا آنجا که مقدور اسـت هـمه چیز بی‌نقص باشد.» و استاد گفت: «به همین خاطر ملال‌آور و ساختگی به نظر مـی‌آید. طـبیعتی کـه به خدا تعلق دارد، هرگز هیچ چیزش تکمیل نیست.» استاد با شتاب از باغ بیرون رفت و خـود را بـه تل برگ‌های خشک رساند و سطلی را پر از برگ‌های خشک کرد و آن‌ها را به دست بـاد سـپرد…و بـاد آنها را برداشت و به بازی گرفت…

و برگ‌ها همراه باد در سطح زمین غلتیدند. استاد به وجد آمـد و گـفت: «نـگاه کن! چقدر زنده به نظر می‌آید!» و همراه با برگ‌های خشک، ترانه‌ای بـه گـوش رسید؛ موسیقی برگ‌های خشک به نوازندگی باد! اکنون باغ را زمزمه‌ای پر کرده بود، و بی‌این زمزمه چه یـکنواخت و خـسته‌کننده می‌نمود! درست مثل گورستان. و آن خاموشی، زنده نبود.»


من شیفته این داسـتانم. اسـتاد گفت: «بیش از حد تکمیل بودن. اشکال کـار ایـنجاست!»

چـند شب پیش خاتمی می‌گفت دارد یک رمان مـی‌نویسد و سـخت آشفته است که چطور آن را تمام کند. داستان به جایی رسیده بود که مـی‌شد تـمامش کرد، اما این امکان هـم وجـود داشت کـه آن را کـش داد؛ هـنوز کامل نبود. به او گفتم: «تمامش کـن! درحـالی‌که نیمه کاره است، تمامش کن! آن وقت هاله‌ای از رمز و راز آن را احاطه خواهد کرد؛ هـمان نـاتمام بودن…» و به او گفتم: «اگر شخصیت اصـلی تو هنوز خواهان انـجام کـاری است، بگذار سانیاسن (sannyasin) شود، یـک جـستجوگر. آنگاه چیزها از حد ظرفیت تو فراترند. بعد ظرفیت تو به انتها می‌رسد و هـنوز هـمه چیز به رشد و گسترش خـود ادامـه مـی‌دهد».

داستانی که بـیش از حـد تکمیل است نمی‌تواند زیـبا بـاشد، چون بیش از حد مرده است. تجربه همواره باز می‌ماند. به عین ناتمام است. بـاور هـمیشه کامل است و تمام. برای تجربه، هـمین بـاز بودن و گـشودگی کـیفیت ارزشـمند به حساب می‌آید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]