رویین‌تن‌های اسطوره‌های مختلف و مقایسه آنها با هم

جاودانه بودن، همواره یکی از آرزوهای دست‌نیافتنی بشر بوده و هست. انسان‌ها، همواره مـیل به جاودانه‌گی و آسیب‌ناپذیری را درون خود پرورش داده‌اند و در این میان، آن را به شکل‌های گوناگون در استورها و ادبـیاتشان متجلی کرده‌اند. یکی از مـظاهر جـاودانه بودن که در ادبیات ملل گوناگون دیده می‌شود، «رویین‌تنی» است. رویین تن، فردی است که بنابه دلایلی از بقیهٔ مردم متفاوت شده و نباید بمیرد. معمولاً تمام بدن چنین فردی، به جز یک قـسمت کوچک، آسیب‌ناپذیر است و براساس بیشتر استوره‌ها، رویین‌تن از همان قسمت آسیب می‌بیند و از بین می‌رود. برخلاف انتظار مردم، در بیشتر استوره‌ها، رویین‌تن عمر کوتاهی دارد و در جوانی می‌میرد.

رویین‌تنان در استوره‌های گوناگون مردم جهان وجود دارند و مـا در ایـن‌جا به معرّفی چند تن از مشهورترین آنان می‌پردازیم:

1-زیگفرد (Seigfried)

این قهرمان رویین‌تن، مربوط به حماسه‌ای آلمانی است. وی پس از کشتن یک اژدها و غوطه‌ور شدن در خون او، رویین‌تن شد؛ امـّا چـون هنگام غوطه‌ور شدن، برگی از درخت بر روی قسمتی از بدنش که بین دو کتفش بود افتاد، آن قسمت از بدنش آسیب‌پذیر شد و او نیز از همان قسمت، آسیب دید و کشته شد.

2-آشیل (Achilles)

(به تصویر صـفحه مـراجعه شود) آشیل، یکی از قهرمانان نبرد بزرگ «تروآ» ست که به دست مادرش که یکی از ایزدان بود، در آب رودخانه‌ای فرو برده و رویین‌تن شد. از آن‌جا که مادر آشیل، او را از پایش گرفته و در آب قـرار داده بـود، پاشـنهٔ پای او به آن آب نخورده بود و او از ناحیهٔ پاشـنه آسـیب‌پذیر مـانده بود. آشیل سرانجام بر اثر اصابت تیری که «پارین» شاه‌زادهٔ تروایی به پاشنه‌اش زد، جان خود را از دست داد.

3-بالدر (Bolder)

این مـوجود، در اسـتوره‌های اسـکاندیناوی، رب النوع معصومیت، پاکی و لذت است. بالدر که فـرزند خـدای خدایان اسکاندیناوی است، شبی در خواب دید که به زودی خواهد مرد. او این خواب را برای همه تعریف کرد و ایزدان تصمیم گـرفتند چـاره‌ای بـرای این مشکل بیندیشند. بالاخره، یکی از ایزدان از همهٔ موجودات پیمان گـرفت تا به بالدر آسیبی نرسانند و بدین سبب او نیز رویین‌تن شد. امّا در این میان، یکی از ایزدان بدکار به نـزد هـمان ایـزدی که از همهٔ موجودات پیمان گرفته بود رفت و از او پرسید که آیا اسـتثنایی در ایـن باره هست و آیا موجودی مانده که هم پیمان نشده باشد؟ آن ایزد نیز پاسخ داد که فقط گیاهی بـه نـام «دبـق» این پیمان را نبسته است. ایزد تبه‌کار، شاخه‌ای از این گیاه را برید و به یـکی از ایـزدان کـه نابینا بود داد و او شاخه را به سمت بالدر رها کرد و باعث کشته شدن او گردید.

4-دوریودن (Duryodhana‌)

ایـن رویـین‌تن را در حـماسهٔ بزرگ هندوستان، مهابهارات می‌بینیم. او به وسیلهٔ نیروی فوق طبیعی چشمان مادرش، آسیب‌ناپذیر شد. «گـانداری» (Gandhari) مـادر دوریودن، هنگامی که پس از ازدواج، متوجه شد همسرش نابینا است، تصمیم گرفت هم‌چون نابینایان زنـدگی کـند و بـه همین سبب برای هم دردی با همسرش، پارچه‌ای روی چشمان خود می‌بست. این کار او مـوجب شـد تا با گذشت زمان، صاحب نیروی فوق طبیعی شود و هر زمان پارچه را از چـشمانش کـنار زنـد، نخستین چیزی را که می‌بیند، آسیب‌ناپذیر شود. او چون نمی‌خواست پسرش در جنگ بین «کوراواها» و «پانداوها» آسیب بـبیند، تـصمیم گرفت تا نیرویش را به او منتقل نماید؛ بنابراین از پسرش خواست تا برهنه، هـمان‌گونه کـه از مـادرزاده شده بود، به نزد مادر برود. پسر که از مادرش خجالت می‌کشید، روی ران‌های خود را با بـرگی پوشـاند و وقـتی مادر، چشمانش را به روی او باز کرد، همهٔ بدنش به جز ران‌هایش آسـیب‌ناپذیر شـد. از اسفندیار این نقطه ضعف دوریودن، فقط «کریشنا» خدای بزرگ هندوان اطـلاع داشـت. در نبرد بین «دوریودن» از خاندان «کوراواها» و «بهیما» از خاندان «پانداوها»، ابتدا دوریودن پیروز مـیدان بـود، امّا کریشنا که آن‌جا حضور داشت بـا اشـاره بـه ران‌های خود به بهیما فهماند که ایـن قـسمت از بدن حریف آسیب‌پذیر است و بهیما نیز با گرز خود ضربه‌ای به ران او زد که پس از چـند سـاعت از پای درآمد.

5-اسفندیار

اسفندیار، پسر گـشتاسب، رویـین‌تن شاه‌نامه اسـت. او بـه دلیـل فرو رفتن در آب، رویین‌تن شد؛ امّا چـون هـنگام فرو رفتن در آب، چشمانش را بست، از آن ناحیه، آسیب پذیر ماند.

در نبرد او با رسـتم، پهـلوان بزرگ ایران زمین، ابتدا اسفندیار پیـروز میدان بود، اما زال بـا کـمک گرفتن از سیمرغ متوجهٔ نقطهٔ ضـعف اسـفندیار شد. رستم با راهنمایی سیمرغ، تیری از چوب درخت گز درست کرد و آن را در آب انگور قـرار داد و بـه سمت چشمان اسفندیار پرتاب کـرد و ایـن رویـین‌تن استوره‌ای نیز بـدین‌گونه از پای درآمـد.

وجوه اشتراک رویین‌تن شـاه‌نامه بـا رویین‌تن مهابهارت

شخصیت‌ها و داستان‌های شاه‌نامهٔ فردوسی، حماسهٔ بزرگ ایرانیان با دو حماسهٔ بزرگ هندوستان، مـهابهارت و رامـاین، وجوه اشتراک بسیاری دارند که بـرخی از ایـن اشتراک‌ها، بـسیار جـالب و حـیرت‌برانگیز هستند و چون در این مـجال اندک، فرصتی برای بیان آن‌ها نیست به این مورد نمی‌پردازیم؛ اماّ دو شخصیت رویین‌تن شاه‌نامه و مـهابارات نـیز در این میان وجوه اشتراکی دارند کـه ایـن وجـوه، فـهرست‌وار بـه شرح زیر بـیان مـی‌شوند:

1-اسفندیار و دوریودن، هر دو جوان بودند و به عکس آن‌چه انتظار می‌رفت، عمر بسیار کمی داشتند.

2-از نقطهٔ ضـعف ایـن قـهرمانان، فقط یک نفر خبر داشت که در حـماسهٔ شـاه‌نامه، سـیمرغ بـود و در حـماسهٔ مـهابهارت، کریشنا.

3-در هردو مورد، ابتدا رویین‌تن پیروز میدان بود، امّا بعد شکست خورد و جانش را از دست داد.

4-هر دو قهرمان، برای پادشاه شدن نبرد کردند و جانشان را در این راه از دست دادنـد.

5-مادران هردو رویین‌تن، مخالف رفتن فرزندانشان به جنگ بودند. در شاه‌نامه، کتایون و در مهابهارت، گانداری.

هرچند این وجوه اشتراک در جای جای حماسه‌های ایران و هندوستان خودنمایی می‌کنند، امّا نمی‌توان آن‌ها را نشانهٔ تأثیرپذیری حـکیم تـوس از حماسه‌های هندوان دانست؛ بل‌که این نظر محتمل‌تر خواهد بود که بگوییم دلیل این همه وجود اشتراک، وجود اشتراک‌های گوناگون و فراوان در پیشینهٔ فرهنگ و تاریخ این دو ملّت اصیل است که بـی‌گمان در داسـتان‌ها و استوره‌های کهن آنان نیز خودنمایی می‌کند.


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]