ایرانیان چگونه درقرنهای سـوم و چـهارم هـجری، آثار ملی خود را حفظ کردند؟
بطوریکه از بررسی تارخ نهضتهای فکری ایرانیان برمیآید 1 ایرانیان تاحدود قرن پنجم هجری نسبت به افـتخارات گذشته و همچنین به زبان و ملیت و آنچه بدانها بستگی داشت علاقهیی فراوان از خود نـشان میدادند و در احیای مفاخز نـیاکان خـود رنجها برخود هموار میکردند، و کوششها مینمودند. مجاهدت ایرانیان در ترجمهٔ کتابهای پهلوی به زبان عربی و نگارش و تألیف تواریخ گونهگون درشرح عظمت و اقتدار ایران پیش از حمله تازیان و سعی ایشان در ترویج زبان فارسی هـمه نمودار علاقهٔ این قوم به افتخارات ملی است. و همینعلاقه به افتخارات ملی استکه سرانجام به نگارش شاهنامههای متعدد و آنگاه نظم روایات و داستانهای ملی به شعر پارسی منجر شد. درسراسر مشرق ایـران و مـاوراءالنهر زبان و تمدن و فکر ایرانی با تمام مظاهر خود بهتر محفوظ و کمتر دستخوش تغییرات گردیده بود. ایرانیان این نواحی برخلاف ایرانیان مغرب با تمام خصائص و صفات ایرانی خود باقی ماندند، و مـانند اسـلاف خویش علائق گذشته خود را با بزرگداشت اجداد و تعظیم اعمال و یادگارهای آنان حفظ کردند، و دلیل توجه شدید آنان به نگارش و تألیف کتابهای تاریخ و روایات و داستانهای قدیم نیز همین است. مـنتهی بـاید در نظر داشتکه این امر بیشتر بهمت بزرگان و اشراف آن نواحی صورت میگرفت و امیران و شاهان و بزرگان چون اغلب خود را از اعقاب شاهان و بزرگان قدیم میدانستند در احیاء نام و آثار آنان میکوشیدند.
و بـدینکار مـیلوعلاقهٔ وافـر داشتند. در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری نهضت عظیمی درمشرق ایران بویژه در خراسان برای جمعآوری احادیث کهن و تألیف و تدوین کـتبی در تـاریخ ایـران پیداشد 2 از وطنپرستان اندیشمند ایندوره ابو منصور محمد بـن- عـبد الرزاق عبد اللّه بن فرخ طوسی را باید نام برد. وی از مردان بزرگ دربار ساسانیان بود و مهمترین مقام را در دربار ایشان داشت. یـعنی سـپهسالار خـراسان و فرمانده کل سپاه سامانیان بود. درضمن حکومت و فرمانروایی شهر مـعروف طوس که از بزرگترین شهرهای آن روز ایران بشمار میرفت بااو بود. این رادمرد ایرانی هنگامی برسر کار بود که هـنوز یـادگاری تـلخ، از دورهٔ استیلای سیصد سالهٔ تازیان برایران باقی بود. از طرفی ترکان نـیز در دربـار سامانیان قدرتی بهم زده بودند. و روزبهروز نیرومندتر میشدند. ایرانپرستان آن روز همواره میکوشیدند، ملیت ایران را استوار کنند تا از گـزند تـازیان و تـرکان در امان باشد مهمترین وسیلهایکه برای اینکار در اختیار داشتند این بودکه زبان دری را هـرچه بـیشتر تـرویج کنند و داستانهای ملی ایران را با فعالیتی هرچه تمامتر درمیان مردم انتشار دهند و نگذارند پیـوندی را کـه درمـیان ایرانیان آنروز و نیاکانشان بوده است سست شود.
تنظیم و تدوین شاهنامه ابو منصوری
بزرگترین و فـعالترین مـرد این میدان ابو منصور محمد بن عبد الرزاق بود وی به پیشکار خود ابو مـنصور مـعمری دسـتور داد از دانشمندانیکه درشهرهای خراسان برای اینکار مناسب بودند محرمانه دعوت کند، نامبرده سرانجام از چهار تـن دانـشمند علاقمند به ملیت ایرانی به نامهای ماخ پسر خراسانی از شهر هرات، یزدان داد پسـر شـاهپور از سـیستان، ماهوی خورشید پسر شاهپور از نیشابور. شاذان پسر برزین از شهر طوس، برای انجام این امر مـهم دعـوت بعمل آورد. این چهار تن دانشمند وطنپرست در زیر نظر ابو منصور معمری مأمور شـدند داسـتانهای ملی ایران را که قرنها درمیان مردم ایران به یادگار مانده بود و در زمان یزدگرد سوم آخـرین شـاهنشاه سـاسانی درکتابی بزبان پهلوی گرد آورده بودند به زبان دری یعنی زبان ادبی امـروز نـقل کنند نام آن کتاب پهلوی خداینامه بود، و ایشان از داستانهای تاریخی مذکور کتابی به زبان دری پرداختندکه نـام آن را شـاهنامه گذاشتند و ظاهراً درمحرم 346 هجری اینکتاب بپایان رسید و بنام شاهنامه ابو منصوری مـعروف شـد.
از موضوع تألیف و احوال بانی شاهنامهٔ ابو مـنصوری مـعلوماتی کـه دردست است و ما از این شاهنامه فقط از دو مـأخذ اطـلاع داریم. یکی دیباچههای شاهنامه فردوسی است که به اسم دیباچه قدیم و دیباچه بـایسنقری مـعروفند، و دیگری کتاب آثار الباقیه بـیرونی اسـت.
درکتاب بـیرونی دو جـا ذکـر این شاهنامه آمده یکی درمورد نـسب اسـکندر و نسبسازی ایرانیان برای او که وی را از نسل دارا پادشاه ایران فرض میکنند، و بیرونی در رد و ابطال ایـنگونه نـسبسازیها متعصبانه مطالبی نوشته است و از اینکه بـرای پسر عبد الرزاق طـوسی درشـاهنامه نسبنامهای جعل کردهاند که نـسب او را بـه منوچهر میرساند، و همچنین از نسب مجعول آل بویه که به بهرام گور میرسانند و نسب مـجعول مـیمون قداح که به حضرت عـلی (ع) مـیرسانند، و از صـحت نسب قابوس بـن وشـمگیر و اسپهبدان و شاهان خوارزم و شـاهان شـروان و سامانیان حرف میزند. بدین مناسبت باید بگوئیم که در اصل جعل نسبنامهها برای همهٔ سـلسلههائی کـه بعد از اسلام در ایران به حکومت یـا سـلطنت رسیدند و یـا در خـیال سـربلند کردن بوده و داعیهٔ امـارت داشتند و رساندن نسب آنان به پادشاهان قدیم ایران بقدری رایج بوده است که از لوازم اساسی و امـارت شـمرده میشد. از امرای طاهریان گرفته تا غـزنویان تـرکنژاد بـرای هـر طـبقه نسب مجعولی سـاخته شـد که به ساسانیان میرسید بنابراین گمان میرود که نسب سامانیان و غیره که بیرونی آنها را صحیح مـیشمارد بـاز از هـمین قبیل بوده باشد. ولی روی هم رفته علت تـوجه و انـتساب صـحیح یـا نـاصحیح بـیشتر حکام ایندوره به پادشاهان ساسانی و اعلام آن بطور آشکار مبین عشق و علاقهٔ عمیق تودهٔ مردم ایران به آئین کهن ملی و تجدید حیات سیاسی و استقلال فکری و بازگشت مجدوعظمت دیـرین بوده که نیل به آن یکی از آرزوهای بزرگ ملی ایرانیان وطنپرست بشمار میرفته است.
بهمینجهت سرداران و حکام برای جلب توجه مردم و ادامه حکومت خود درآنزمان به جعل اینگونه نسبنامهها پرداختهاند.
مـورد دوم کـه ابو ریحان از شاهنامه ابو منصوری یاد میکند، درضمن ثبت جدول اسامی و مدت سلطنت پادشاهان اشکانی است که اقوال مختلف را درآنباب ذکر نموده و پنج جدول درج کرده است. اسم ایـن ابـو منصور به ظن قوی محمد است یعنی از جمله اولاد عبد الرزاق طوسی که محمد و رافع و احمد بودهاند. آنکه بانی کتاب شاهنامه مکنی به ابو مـنصور بـود همان محمد بوده که والی طـوس نـیز بود، زیرا وی ظاهراً بزرگترین و بهرحال در منصب و مقام عالیترین برادران بوده، بطوریکه معلوم میشود نامبرده در اوایل قرن چهارم در طوس مقام مهم داشته و حتی محتمل اسـت پدرش نـیز از اعیان و امرای طوس بـوده و پیـش از سال 334 هجری از طرف ابو علی احمد بن محمد بن مظفر بن محتاج چغانی (که از سال 327 هجری از طرف پادشاهان سامانی والی و سپهسالار خراسان بود) عامل طوس بوده است. اگرچه اولین بار کـه در کـتابهای تاریخ ذکری از آن به نظر رسیده درسال 335 هجری است که بواسطهٔ یاغی شدن ابو علی چغانی به امیر نوح بن سامانی، وی نیز داخل در فتنه خراسانکه از آنجا برخاست میشود. ولی شکی نیستکه مـدتی پیـش ازآن تاریخ دارایـ مقامی بوده است. زیرا ابن اثیر درآغاز کار او تصریح نموده که وی ابتدا از طرف ابو علی چغانی حـاکم طوس و مضافات آن بوده، دوم آنکه بقول ثعالبی در یتیمه الدرا بو علی دامغانی وزیـر امـیر نـوح ابن منصور سامانی (387-366 هجری) که درسال 377 به منصب وزارت رسی و اندکی بعد (درسال 378 هجری) معزول شد، درجـوانی پیـش محمد بن عبد الرزاق بسمت منشی کار میکرده است 3 بهرحال تردیدی نیستکه بانی شـاهنامه مـذکور ابـو منصور محمد بن عبد الرزاق طوسی، و مباشر جمع و تألیف آن پیشکار وطنپرست وی ابو منصور معمری، یـا سعود بن منصور معمری و مؤلفان مستقیم آن چند نفر زردشتی عالم، و پهلویدان از مـوبدان و دهقانان بودند، که اسـامی آنـان درپیش نوشته شد شاید یکی از مؤلفان یا مأخذ روایت شاهنامه منثور هم آزادسر و نامی بوده که بقول فردوسی درمرو پیش احمد بن سهل بوده و نسخه خداینامه در اختیار وی بوده و به اخـبار ایران قدیم نیز احاطه داشته و نسب خود را به سام نریمان میرسانیده است و ظاهراً درسن پیری مأخذ روایت داستان مرگ رستم درشاهنامه منثور شده است. احمد بن سهل بن هاشم بن ولیـد بـن جبه بن کامگار از سرداران بزرگ سامانیان بودهو از سال 269 تا 307 هجری نام او و برادرها بسمت سرداری و مرزبانی مرو در تاریخها دیده میشود. و درسال 307 هجری در بخارا در زندان وفات یافت و قطعاً مقصود فردوسی از احمد سـهل هـمینشخص است.
دقیقی شاعر پرشور ملی ایران
بطور کلی تاریخ شروع و تحول شاهنامهنویسی را از عهد سامانیان نوشتهاند و این خود نشانه نهضت ملی ادبی استکه اساس احیای یادهای گذشته گردید. غیر از مـسعودی مـروزی که اولین نظمکننده تاریخ بومی ایران به فارسی است، ازآن خبری دردست داریم ولی از منظومهٔ او فقط سه بیت به ما رسیده؛ و از اندازه و بزرگی آن اطلاعی دردست نیست و بدین جهت ممن اسـتکه مـنظومهٔ مـزبور به قدری مختصر بوده بـاشد کـه در واقـع نشود آنرا یک شاهنامه کامل نامید. بهمینجهت دقیقی شاعر پرشور ملی ایران دردورهٔ سامانیان را باید پایهگذار شاهنامههای منظوم فارسی بشمارآورد. وی یـکی از مـظاهر درخـشان نهضت ملی ادبی ایران در قرن چهارم هجری اسـت. نـامش ابو منصور محمد بن احمد دقیقی طوسی (و بقولی بلخی یا بخاری یا سمرقندی) میباشد، که ذوق زندگانی و عشق و شراب و بـخصوص تـمایل عـلنی او به دین زرتشتی از اشعارش پیداست دقیقی درشعر خود چهار خـصلت را که عبارت باشد از برخورداری از لب یاقوت رنگ و ناله چنگ و می خونرنگ و دین زرتشتی برگزیده است 5 وی در اواسط نیمه اول قـرن چـهارم هـجری (یعنی سالهای 300 و 350 و ظاهراً درحدود سال 320 تا 330 هجری به دنیا آمد. ابـتدا از مـداحان امرای آل محتاج بود، و در خدمت امیر فخر الدوله ابو المظفر احمد چغانی بسرمیبرد و او را میستود، و از پادشاهان سامانی مـنصور بـن نـوح سامانی (365-350 هجری) و پسرش نوح (387-365 هجری) را مدح گفته و بنابر روایات متقدمان به امـر نـوح بـن منصور به نظم شاهنامه قیام کرد، و هزار بیت و بقول حمد اللّه مستوفی صاحب تـاریخ گـزیده سـه هزار بیت و یا بقول عوفی بیست هزار بیت ازآن را درظهور زردشت و داستان جنگ گشتاسب و ارجـاسب بـه نظم آورد. ولی ناگهان بدست غلام خود کشته شد و شاهنامه او ناتمام ماند 6(370-365 هجری به احـتمال) امـا مـطلبیکه حائز کمال اهمیت است و از سخن منظوم فردوسیکه پیرو داستان گردآوردن شاهنامهٔ ابو منصوری درشـاهنامه خـود بیان داشته است، میتوان فهمید. موضوع به نظم درآوردن شاهنامه ابو منصوری تـوسط دقـیقی شـاعر پرشور ملی، و همچنین قتل ناگهانی وی به صورتیکه تاکنون نوشتهاند درست بنظر نمیرسد. زیرا همانطور کـه در ورقـهای گذشته اینمقاله نوشته شد، جمعآوری و تنظیم و تدوین خداینامهها در طوس بدستور وطنپرست نـامی ایـن عـصر ابو منصور محمد بن عبد الرزاق و تحت نظر پیشکار علاقهمند وی ابو منصور معمری و هیئتی از دانـشمندان و پهـلویدانان وطـنپرست و پرشور ایرانی بطور خیلی جدی و بااهمیت پیگیری و انجام شد. تردیدی نیست هـمانطورکه از اشـعار فردوسی نیز مستفاد میگیرد دانشمندان مذکور بمنظور ثبتوضبط اینمیراث گرانبها و بنظم درآوردن آن (بطوریکه میدانیم حفظ و نقل شـعر و جـاویدانی آن درمقابل نثر همیشه زبانزد خاصوعام بوده است) بطور حتم مانند برنامهایکه بـرای تـنظیم و تدوین خداینامه به نثر پیشبینی و به مـرحله اجـرا در آمـده بود، در تعقیب و تفحص شاعران توانا و از همه مـهمتر مـعتقد به آدابورسوم و سنن ملی ایرانی بودهاند. تا اینکه مهم اعلام داشته، و پس از طبعآزمائی لازم در انـجمن مـورد نظر به کار نظم خـداینامه (شـاهنامه) تورانی بـرسر دیـن بـهی پیشکشیده؛ چنانکه فردوسی به صراحت ایـن مـوضوع را در اشعار زیر بیان کرده است:
چو از دفتر این داستانها بسی همیخواند خـواننده بـرهرکسی جهان دلنهاده براین داستان همان بـخردان و همان راستان جوانی بـیامد گـشاده زبان سخن گفتن خوب و طـبع روانـ به نظم آرم ایننامه را گفت من ازو شادمان شد دل انجمن
و اما درموارد قتل ناگهانی دقـیقی بـا در نظر گرفتن سیاست مزدورانه غـاصب عـباسیان و عـمال مزدور آنان در ایـران کـه در سیر تاریخ نهضتهای مـلی ایـران شاهد اقدامات پیگیر محرمانه آنان بودهایم و با توجه به اظهار عقیدهٔ صریح و آشکار دقـیقی و تـمایل شدید وی به مذهب زرتشتی و تـعصب پیـروان مذهب اسـلام (سـنیان) و از هـمه مهمتر اطلاع برشروع مـأموریت خطیر ملی یعنی نظم شاهنامه (خداینامه) که یادگار و میراث کهن ملی ایرانیان محسوب میشد، قـتل نـاگهانی دقیقی آنهم بدست غلام خانهزاد وی بـدون انـگیزهٔ سـیاسی نمیتواند بـاشد.
فردوسی طوسی در ایـنمورد چـنین گفته است و بطور حتم این ظاهر قضیه بوده و یا اینطور توجیه شده است.
جوانیش را خوی بـد یـار بـود همه ساله تابد به پیکار بود بـراو تـاختن کـرد نـاگاه مـرگ نـهادش بسر بریکی تیره ترگ بدان خوی بد جان شیرین بداد نبود از جهان دلش یک روز شاد یکایک ازو بخت برگشته شد بدست یکی بنده برکشته شد ز گشتاسب و ارجاسب بیتی هـزار بگفت و سر آمد بر او روزگار برفت او و ایننامه ناگفته ماند چنان بخت بیدار او خفته ماند
بدین ترتیب بامرگ دقیقی شاعر حساس و پرشور ایرانی کار نظم خداینامه (شاهنامه) ابو منصوری و یا بـهتر بـگوئیم اثر جاویدانیکه حاصل اقدامات پیگیر رهبران خردمند نهضت حفظ آثار ملی در خراسان و ایرانیان روشنفکر و وطنپرست آنسرزمین بود در اثر خدعه و نیرنگ دشمنان استقلال سیاسی و فکری ایرانیان (یعنی عباسیان) ناتمام مـاند.
هـند و شاه بن سنجر بن عبد اللّه صاحبی نخجوانی مؤلف کتاب تجارب السلف درمورد سیاست خلفای عباسی چنین نوشته است: (دولت عباسیان را حیل و مخادعت غالب بـود، و کـارها را به مکر بیش ازآن میساختندکه بـه شـجاعت و شدت) بهرحال هرچند کار نظم شاهنامه ابو منصوری توسط اینشاعر پرشور ملی ایران به پایان نرسید، ولی افتخار راهبری فردوسی بزرگترین حماسه سرای ملی ایـران بـرای او تا ابد باقی مـاند.
(1) در ایـن مورد به تاریخ نهضتهای فکری ایرانیان تألیف رفیع مراجعه شود.
(2) حماسهسرائی در ایران تألیف دکتر ذبیح اللّه صفا صفحهٔ 153.
(3) فردوسی و شاهنامهٔ او از مقالات تقی زاده درمجلهٔ کاوه.
(4) حماسهسرائی در ایران تألیف دکتر ذبیح اللّه صفا صـفحهٔ 160.
(5) آن شـعر چنین است:
دقیقی چار خصلت برگزیده است به گیتی از همه خوبی و زشتی لب یاقوترنگ و نالهٔ چنگ می خونرنگ و کیش زردهشتی
(6) حماسهسرائی در ایران تألیف دکتر ذبیح اللّه صفا صفحهٔ 164
منبع: مجله گوهر , شهریور 1354
نوشته عـبد الرفـیع حـقیقت(رفیع)