برای کودکان چه کتابی انتخاب کنیم؟

“شاید تنها در کودکیست که کتاب چنان عمیق و شگفت بر جان ما نفوذ میکند. از آنپس، کـتاب را میستائیم، سرگرمش میشویم و گاه نیز هست که مایه تغییر آرایمان میشود. اما بـیش از همه در آن به جستجوی تـأیید عـقاید و افکار خویشتنیم: همچنانکه در کار عاشقی این خصوصیات خود ماست که چنان دلنواز در معشوق جلوهگر است.
در کودکی هـر کـتاب خود کتابی آسمانیست که از آینده میگوید و همچون فالگیری که از مشتی ورق سفری دور و دراز میخواند یا نیکبختی پس از سختی را نوید میدهد، آیندهمان را زیرنفوذ و جاذبه خود میگیرد. از همین روست که در این دوران کتاب آنچنان بیتابمان مـیکند. ایـنروزها چیست که از خواندنش چنان شور و حال و کشف و شهودی دست دهد که با آن چهارده سال اول عمر برابری کند؟ آری، خبر چاپ رمان تازهای از آقای فورستر ۱ در همین بهار توجهم را بخود میکشد اما کـجا مـیتوانم این میل ملایم کسب حظی ادبیانه را با آن تپشهای بیامان قلب و آن شادی پردلهره که از یافتن داستانی از رایدرهگارد، پرسی وسترمن، کاپیتان بررتون یا استانلی ویمن در قفسههای کتابخانه دست مـیداد بـرابر بدانم؟ آری نـشان آن لحظات پرهول و دلهره را باید از روزهـای کـودکی گـرفت، لحظاتی که در سفر عمر به سوی مرگ نشان از سراشیبی تازه میدهند.
گراهام گرین:”کودکی گمشده”
لرزهای که از هیجان کشف اسرار بـر کـودک دسـت میدهد و آن احساسیافتن روزنهای نو به جهان و یـورشی دیـگر به دنیای ناشناخته و دستنیافته، دستمایه نوشتن این گفتار است. هر ادوارد مورگان فورستر (۹۷۸۱-۰۷۹۱) Edward Morgan Forster نویسنده و رماننویس انگلیسی که از کتابهای وی”جـنبه- هـای رمـان”و”گذری به هند”به فارسی ترجمه و در ایران منتشر شده اسـت-م.
چند که چنین لرزهای بر اندام کودکی چون گرین که تقدیر در طالعش نویسندهای بزرگ را رقم زده است شگفتآور نـیست و بـسیاری نـویسندگان دیگر نیز نظیرش را در خود یافتهاند، از آنچه نویسندگان خود در شرححال خویش نـوشتهاند چـنین بهنظر میآید که بهترین شیوه رشد و تربیت همانا رهاشدن بیاختیار در کتابخانهای بزرگ (و اکثراً”کتابخانه پدری که سـراسر آکـنده از کـتابهای نامناسب است) و پرداختن به خواندنیها و کشفهائی است که بیشائبهٔ رهبری و آموزش رسـمی بـه دسـت میآید.
باری آن هیجان و بیتابی ناشی از کشف اسرار دل کتابها منحصر به نویسندگان نیست. پا به هـر کـتابخانه کـودک که بگذارید شاهدش خواهید بود. و دریغا که به رغم گرین کوتاه است. آخر در کـدام کـتابخانه بزرگسالان نظیرش را دیدهاید؟ و جز آن لذتهای پیشبینیشده و قراردادی، کو آن لرزهها و بیتابیها؟ و آن شادی بیپایان کجا رفـته است؟ معدودی از کـودکان عـلیرغم کوششهای بزرگترهاشان، هرگز این لحظات را در نمییابند. اما بیشتر مودکان از آن برخوردارند و اگر این شعله در عـدهای از آنـان هرگز سر نمیکشد و یا قبل از زبانهکشیدن میمیرد، گناه از ماست که پدر یا مادر یـا آمـوزگار آنـانیم. مسلماً باگذشت عمر این شعله سرکش کودکی به بارقهای ملایم از لذت پیرانه بدل میگردد کـه تـنها دمی گرمی میدهد و کمی روشنی میبخشد نهآنکه بیقرار هرچه هست بسوزاند و پرتـو تـابانش چـشم را خیره کند. اما کودک بینصیب از لهیب این آتششیفتگی، در بزرگی نیز از گرمای آرام و ملایم بهرهای نخواهد بـرد.
مـن نـیز، همچون گرین، این هیجانات کودکی را بخاطر شدت و سرشاریشان ارج نمینهم-گو کـه ایـن خود از دلایل ارجمندیاش است-و هم به سبب آن نیرویی که آتش این لذت را در بزرگی سرد و ملایم و درعوض مـاندنی مـیسازد والایش نمیدانم-اگرچه به وجود چنین نیروئی ایمان دارم. آری من نـیز هـمچون گرین بدان به چشم تجربیاتی مینگرم کـه در سـاختن شـخصیتی دست دارند و ما را در سراشیب لغزنده عمر پیـش مـیرانند.
BB، یا دنیس واتکینز-پیچفورد ۱ نویسندهایست که بهترین کتابهایش را برای بچه کوچولوها نوشته و داسـتان”مـرد کوچک خاکستری،، او برنده مدال کـارنگی شـده و پس از آن نیز کـتابهای شـادیآفرین فـراوان برای کودکان نوشته است که از آنـ جـمله است”راهآهن جنگل بلند لایت”. اما من خود را به سبب کتاب”بـرندون چـیس”۲ به وی مدیون میدانم که اولینبار سـخت به هیجانم آورد و بیتابم سـاخت و بـه وجود امکاناتی در زندگی رهنمونم شـد کـه در نظرم ارج بسیار داشت. همانگونه که ایدرهگارد برای گرین چنین کرد. برندون چیس داسـتان پسـرکانی است که بخاطر سرخک در قـرنطینهاند و از مـحبس فـرار میکنند و به جـنگل مـیروند و در آنجا از خود محافظت مـیکنند.


داسـتان وجودم را تسخیر کرده بود و زیبائی تصاویرش که فضای داستان را تصویر میکرد و کار خود نـویسنده بـود اثرش را دوچندان میساخت. از آغوش جنگل تـا دامـن جزیره، از کـودکانی از بـندرسته و بـر پای خود ایستاده تا بـزرگسالانی با همین خصال، گیرم عمیقتر و نیرومندتر. آری از بروندون چیس تا کتابهای دیگری که خواندهام و اثر قـاطعی
(۱). drofhctiP-sniktaW syneD
(۲). esahC nodnerB
بـر زوایای دید من داشتهاند زنجیری مـحکم کـشیده شـده اسـت. پس از بـروندن چیس،”شعله نـقرهای”۱ آمـد کتابی نهچندان مشهور از کنت السوپ برای بچههاست و سپس کتاب”راهحلی که براون پیدا کرد”اثر فـورستر ۲ و بـعد”خـداوندگار مگسها”ی ویلیام- گولدینگ ۳ و بالاخره آخرین حلقههای ایـن زنـجیره بـه”طـوفان ۴ و “هـرطور کـه میل ۵ شماست”از شکسپیر و”پیروزی”و”نوسترومو”۷ و کنراد ۸ پیوند میخورد. اما هنوز هم میتوانیم آن فرار از قرنطینه، آن کلبه زغالی و آن ابرهای دلتنگی برندون چیس به وضوح بیاد آورم. چنان سخت در داستان فـرورفته و درگیرودار آن خود را گم کرده بودم که نه از خود خبری داشتم و نه بدان نیازی و دریغا که دیگر چنین پیشآمدی محال است.
به گمان من این هیجانات کودکی به صور گـوناگون زنـدگی آدمی را تحتتأثیر قرار میدهد. هدف من از این مقاله نمودن ارزش و لزوم این هیجانات و هم کمک به پدران و مادران و آموزگاران در خلق و کشف آنهاست. در این راه دومسئله در پیشرو داریم که باید از آغاز از یکدیگر جـدا شـوند، هرچند که تا پایان گفتار همگام پیش خواهند رفت. اول چه عرضه کنیم و دوم چگونه عرضه کنیم.
(۱). Silver Flome نوشته Kenneth Allsop
(۲). C.S.Forester
(۳). Lord of the Flies اثر William Golding که در سال ۱۵۳۱ توسط جواد پیمان بـه فـارسی درآمده است. م.
(۴). Tempest
(۵). As You like it
(۶). Victoru
(۷). Nostromo
(۸). Joseph Conrad (7581-4291) نویسنده دریانورد انـگلیسی اوکـرائینی الاصل که از مشاهیر نثرنویسان انگلیسی است و از آثار معروفش نیز میتوان لردجیم را نام برد. م.
چه عرضه کنیم؟ با درنظرگرفتن گروههای سنی خاص، نویسندگان خاص، موضوعهای خاص و انـواع کـتابها، باید بدین سؤال جـوابهای مـعین و مشخص داده شود. اما در پشت این موضوعات خاص مسائلی وسیعتر پنهان است که قبل از هر چیز باید عیان شود. مهمتر از همه این سئوال پیش میآید که: گیریم لازمست نیروی تخیل و تـصور کـودک تغذیه شود و پرورش یابد اما چرا با کتاب؟ اینروزها وسایل ارتباطی دیگری فراهمند که مهیا و آماده استفادهاند و مهمتر از همهشان سینما و تلویزیون است. چرا آنها نه؟
مسلماً این وسایل نیز درجای خود چه بهتنهائی و چـه هـمگام با کـتاب نقشی عمده دارند که مورد قبول عام است. دیگر بندرت معلمی پیدا میشود که مانند همین چـندسال پیش با چنان سرگرانی و نخوت نطقی غرّا در باب تأثیرات سوء”قـوطی بـگیر و بـنشان”ایراد کند و چنان چشمبسته و خودبینانه همه را با یک چوب براند. اما نقش این وسایل چنانست که تـأثیر کـتاب را افزون میکند اما جای آنرا نمیگیرد. چراکه رابطهشان با کودک قبل از هر چـیز عـینی اسـت و حالآنکه درمورد کتاب این رابطه زبانی است. آشکار است که فراگیری زبان شرط لازم آموختن انـواع علوم و تجربیات است. زبان خمیرمایه خاصی است که همچنانکه در سنین بالاتر پخته مـیشود، تفکر طفل را میسازد و شـکل مـیدهد و در سالهای اخیر شواهد بیشمار نشان دادهاند که بین زبانآموزی در کودکی و پیشرفتهای آموزشی در سنین بالاتر رابطهای بس محکم برقرار است. زبان برای کودک، خود مهمترین وسیله آشنائی و ارتباط با دوستان و سپس قـضاوت درمورد آنان است. در برخورد رویارویی با فردی ناشناس مشاهده کمکمان میکند که قیافه را بشناسیم و از روی قیافه شناخته شویم. در مکالمه تلفنی غیر از معنای کلماتی که میشنویم، صدا، لحن صدا، لهجه و غیره را نیز تشخیص مـیدهیم. امـا بهنگام خواندن نامه (یا روزنامه یا سند حقوقی) تنها با کلمات رابطه برقرار میکنیم. گذشته از همه اینها، زبان خود نوعی بازی است که از آغاز کودکی سرگرمش میشویم. طفل هنگامی زبـان مـیآموزد که آنرا بصورت نوعی بازیچه میپذیرد و چنان در این بازی پیش میرود که بزودی میتواند به بازیهای سنگینتر زبانی که بصورت شعرها و مثلهای کودکانه میشنود، بپردازد.
لازمست که این فـعالیت پرشـور زبانی که از زمان نوزادی آغاز میشود، در سراسر دوران کودکی ادامه یابد. در باب “نزول سطح سواد”بسیار سخن گفتهاند و چهبسا راه مبالغه رفتهاند. اما شواهدی که دال بر پائینرفتن سطح خواندن در شـاگردان سـالهای بـالاتر دبیرستان است باید به مـثابه هـشداری بـه دست- اندرکاران تلقی شود. آموزش خواندن به کودکان همچون شناختن ساعت یا بستن یقه روپوش نیست که یکبار برای همیشه آموخته و انـجام شـود. بـل، درآغاز بصورت تجربهای ابتدائی و خام است که سـپس در سـراسر دوره کودکی مدام توسعه مییابد و پخته میشود و گسترش دامنه این پختگی ارتباط عمیق به کمک و تشویق پدر و مادر دارد. خواندن خود تـنها یـکی از انـواع فعالیتهای زبانی است. اما کاریست که نباید خودسرانه رها شـود یا تماماً بر دوش آموزگار سنگینی کند.
گیرم قبول کنیم که فیلمهای سینمائی و برنامههای تلویزیون بهترین زیرنویسها را دارند. امـا بـهرحال زبـان مشغله اساسیشان نیست. چراکه قبل از هر چیز با”تصاویر متحرک پیـاپی”سـروکار دارند و تأثیر تصاویر چهبسا سریعتر و مستقیمتر از کار کلماتی است که بهمراه میکشند. کجا میتوان وسیلهای یـافت کـه بـتواند به اندازهٔ زبان، اعم از نبشتاری یا گفتاری، قوهٔ تخیل آدمی را برانگیزد؟ و در این راه بـه کـتاب نـیاز داریم. خواه خود بخوانیمشان یا به خواندن دیگری گوش فرا دهیم.
اما آیا مـهم اسـت کـه چه کتابی خوانده شود؟ هرگاه کودکان را به گوشدادن و سپس خواندن کتاب واداریم آیا لزومی دارد که درمـورد کـیفیت داستان کتاب بیندیشیم؟ و چه معیاری برای تشخیص میزان خوبی داستانهای کودکان در دست است؟
اینهمه سـئوالاتی دشـوارند کـه مایه اختلاف و برخورد آراء فراوان میان آموزگاران، پدران و مادران و کتابداران و همه کسانی شدهاند که بنحوی بـا کـتابخواندن کودک سروکار دارند. عدهای را عقیده بر اینست که اصل اولیه ایجاد عادت مـطالعه اسـت کـه حتی اگر با خواندن کتابهای مبتذل و بیقدر شروع شود بهتر از آنست که هرگز شروع نـشود. و امـروز برخی کسان پا را از اینهم فراتر مینهند و برآنند که انتخاب کتاب”بهتر برای کـودکان، درواقـع مـبارزه زیرکانهای است برای تحمیل ارزشهای فرهنگی قراردادی بر کودکان معصوم بیدفاع. در جبهه مخالف این نـظریه نـیز کـسانی ایستادهاند که میگویند کار ما آشناساختن کودکان با ادبیات عالی و حفظ آن از آثـار درجـه دوم است. در این مناظره باز به آن معمای معمول آموزش نوین برمیخوریم. درجه اعتلای یک اثر اغلب بـا صـفات دیگر کتابهای کودکان چون حجم کتاب، نرمش و انعطافپذیری و تاب و حوصله کودک نـاسازگار اسـت. کتابداری که آثار سبک را از کتابخانه میزداید، بـه گـشتاپوی فـرهنگی متهم میشود، و اگر مجموعهای از همه رنگ و بـرای هـر نوع سلیقه بوجود آورد تهمت پائینآوردن استانداردها را برو میبندند.
آموزگاران نیز چون کتابداران بـا ایـن مشکل روبرو هستند. زمانی، یـکی از مـعلمان انگلیسی مـقالهای تـحت عـنوان”کاربرد زبان انگلیسی”در ذم و تنقید از کتابهای بـرگزیده ادارهـ کتابهای درسی انگلستان نوشت. و بسیاری از آنها را”مزخرف”خواند. جواب این مقاله طـی بـرنامهای به شرح زیر رسید:
“…خواندن عـادتی اکتسابی است که مـتناسب بـا موقعیت سنی، استعداد و تجربه شـخصی آغـاز میشود…اینها باید معیارهای انتخاب باشند…هرآنچه بتواند تجربیات خواننده را روشنتر، عمیقتر و وسـیعتر سـازد ارزشمند است و نخستین وظیفه مـعلم عـرضه”بـهترینها”به شاگرد و ایـجاد عـالیترین ذوق تشخیص در او نیست، بل آفـرینش شـوق خواندن و تشخیص خواندنی به مدد هوش و تجارب وی است. هدف معلم نباید”مطالعه جدی ادبـیات” بـه امید تهذیب و اعتلای اخلاقی باشد.
در هـر دوجـانب حقیقتی نـهفته اسـت کـه تنها با مسئله انـتخاب کتاب سروکار ندارد. در این نامه تکیه بر نقش مهم معلم است که به گمان مـن بـاید نقش کتابدار و بالاتر از همه والدین را نـیز دربـرگیرد. روش آشـناکردن کـودک بـا کتاب نیز خـود از اهـمیتی همپای انتخاب کتاب برخوردار است. کماند کسانی که با نظریه عرضه ادبیات عالی به کودکان مـخالف بـاشند. بـا اینهمه از سنگینی بار تجارب تربیتی برمیآید کـه مـیتوان بـه سـوی قـله رفـیع ادبیات راهی سهلتر و بیرنجتر از آنچه بعضی تجویز میکنند یافت و چهبسا کسانی که در این راه به ضرب تازیانههای فرهنگی افتادن و خیزان پیش رفتهاند. اما سراغ این بار تجربه را نـمیتوان از کتابهای بیشمار و پرارزش محققانه در باب خواندنیهای کودکان گرفت، بلکه نشان آن در مرور خاطرات کودکی هر بزرگسالی است که جز روزنامه چیزهای دیگر هم میخواند، و نیز در کلام بیپرده نویسندگانی است که زدودن تفالهها را از خـواندنیهای مـعاصر کودکان وظیفه خود میدانن. و یقین در خاطرات و محفوظات خواننده این مقاله نیز یافتنی است. شک نیست که همه ما در کودکی مبتذل فراوان خواندهایم. و باید اعتراف کنیم که بیشتر ما هـنوز هـم میخوانیم. همه ما زمانی داستانهای فکاهی مصور و قصههای پرماجرای سبک و بیمعنی را خواندهایم و هیچیک دست رد بر سینه داستانهای پرماجرائی نظیر پاورقیهای مبتذل مجلات نـگذاشته یـا از ماجراهای بوکسبازی و آرتیستبازی رو برنگرداندهایم. شـاید پای سـواد ما و پای قابلیت بهرهگیری ما از ادب والا و متعالی بخاطر این خزعبلات همیشه بلنگو-گرچه هیچیک بدان معترف نیستیم. ولی مگر روزگار ما با امروز فرق داشته است و آیـا بـاید امروز به فکر بـسا نـکات مخرب دیگری نیز باشیم که کودکان ما را تهدید میکنند؟ و آیا با تهیه صورتی باریک و خردهبین از کتابهای منتخب میتوان این عوامل مخرب را از سر راه کودکان دور کرد؟ این خود مسئلهای جداگانه است که حوصلهای و فرصتی دیـگر مـیخواهد. اما درهر حال حقیقت آنست که هرگز نشنیدهام کسی از خواندن داستانهای عامیانه ذوق خواندنش کور شود، اما چهبسا که با مطالعه پیش از موقع شکسپیر یا خواندنیهای قراردادی دیگر از خواندن روی بر- تـافته اسـت.
ابتدا بـاید اشتباهی را گوشزد کنم که دامنگیر بسیاری است، خاصه بزرگسالانی که میخواهند کودکانشان را از شادیهائی که خود در کودکی از خـواندن یافتهاند، محروم سازند. و این اشتباه از آنجاست که عادت و شیوه خواندن بـزرگسالان را بـا کـودکان قیاس میکنیم. ما بزرگسالان مسلماً هریک در نوع خود و به سهم خود عادت و روشی برای خواندن داریم کـه سـالهاست همان را دنبال میکنیم. ممکنست تنها کتابهای مربوط به اسب و اسبدوانی را بخوانیم، یا در بـساط کـتابفروشی جـز به کتابهای نامناسب نظر نکنیم، یا کتابهای وزین و قدیمی را در اتاق نشیمن خانه و کتابهای مربوط بـه تاریخ اختراعات و اکتشافات را در رختخواب بخوانیم، و بالاخره چهبسا مجلات هفتگی یا ماهانه زنان را بـخوانیم (و معمولاً هردو را نمی- خـوانیم). و در هـرحال خوب یا بد، کم یا زیاد، منظما میخوانیم و خیال ترکش را هم نداریم. اما کودکان چنین نیستند. آنان کتاب را به چشم تجربهای نو مینگرند و چنانچه این تجربه تازه دلسردشان نسازد با امـیدیافتن شادی بدان رو میآورند. و هرگاه بدان دست نیابند کتابرا از دست وامینهند و چون فراهمش یابند بیشتر طلب میکنند. ذوق چون گلی است خوش میروید اما بناگاه میخشکد. در کودک شورها و علاقهها گوناگون در سطوح و معیارهای مـختلف درهـم میآمیزند، با یکدیگر برخورد میکنند و جای یکدیگر را میگیرند. گوئی همهچیز جوشان و گدازان است. ذوق و عادت هنوز حالات جاافتاده جامدی نیستند، بل جاندار و روبه رشد و در معرض تغییر و تحولی پایان ناپذیرند. والدین و مـعلمانی کـه همچون گراهام گرین از هیجانی که دیگر نخواهندش یافت باخبرند میتوانند با دانستن رسم و راه کار این دیگ را همچنان خروشان و جوشان نگاه دارند و یا شعله را خاموش کنند و بگذارند که همهچیز سـرد شـود. هم میتوانند ذوق خواندن را در کودکان پدید آورند وسپس بحال خود وانهند تا شیفته و ازخود رفته بجستجوی چیزهای بهتر برآیند و اوج گیرند و یا با خوراندن غذائی نامطبوع و بدمزه این اشتها را کـور کـنند. تـشویق و ترغیب به خواندن آزاد و تجربی، گـیریم کـه مـیزان مبتذلاتش هم زیاد باشد-باین معنا نیست که شعور خود را در درک خوب از بد ندیده گیریم یا از مسئولیت خود در انتخاب کناره جـوئیم، بـل بـدان معناست که بر نقش خود در انتخاب کتاب پردهـ بـپوشانیم چنانکه قضاوت کودک و خودمان هردو محترم بماند و ضمناً در مواقع لزوم از پادرمیانی غفلت نکنیم.
واضحست که اصل”لذت”نقشی بس مـهم دارد و پرواضـحست کـه خود محدودیتهائی نیز دارد. خواننده بزرگسال ممکنست داستانی را نه بخاطر لذت کـه بسبب ارزشش بخواند. اما نزد کودکی که میخواند لذت و ارزش در کنار هم و آمیخته درهمند که هر یک درجای خود اهـمیت خـاص دارد و حـاصل بیتوجهی بدان همانا تحمل شکنجهایست که عرضه زودرس”ادبیات سنگین”، اگـرنه در خـانه که در مدارس، ببار میآورد. کشانکشان بردن خواننده نوسال به سوی داستانی که دوستش ندارد، آزارش مـیدهد و وازده و بـیعلاقهاش مـیکند.
دریغا که خواندنیهای لذتبخشی نیز هستند که به کودک آزار میرسانند. خاصه کـتابهائی کـه بـرای بزرگسالانند یا از بعضی سنن و قواعد کتابهای کودکان درمیگذرند. بهترین مثال از این دست دوکتاب غـیرداستانی بـزرگسالان بـه نامهای”تازیانه سواستیکا ۱″و”سلحشوران ۲ بوشید و”نوشته لرد راسل ۳ است که فوق العاده مشهورند و به تـشریح و تـرسیم ستمکاریها و دیوسیرتیهای آلمانیها و ژاپنیها پرداختهاند. هدف غائی از نوشتن این دوکتاب دادن هشدار و هوشیاری بـه مـردم اسـت تا این خاطرات را از یاد نبرند و خشم و بیزاریشان علیه چنین رفتاری زنده بماند تا از تـکرار تـاریخ پیشگیری شود. و چه هدف پرارزش و قابل ستایشی! این کتابها که در قطعهای جیبی و نسخ فـراوان نـشر مـییابند سرانجام بدست خوانندگان خردسال میافتند که به احتمال زیاد در قبالش واکنشی خلاف انتظار ما نـشان مـیدهند. در میان شاگردان من، آنها که این کتابها را خوانده بودند بیشتر طالب جـزئیات پیـکرهای نـیمهلختی بودند که در معرض شکنجههائی چون شلاقزدن، مثله- شدن و کشیدن اندامهای بدن قرار گرفته بودند و قـبل از آنـکه عـلیه این رفتار غیرانسانی به خشم آیند آماج وسوسه و تحریکش قرار
(۱). The scourqe of the Swastika
(۲). The Kniqhts of Bushido
(۳). Lord Russel of Liverpool
گرفته بـودند. از خـصائص پسران تازهبالغ آنستکه خود را آسان تسلیم رویاهای خشونتبار میکنند و نظیر این کتابها برای بیشتر آنان نـوعی وحـشت و هیجان ببار میآورد که بخودی خود ضرری ندارد و بهتدریج جای خودرا بـه مـیل جنسی ناآگاهانه و غریزی میدهد. اما به مـذاق عـدهای از آنـان طعمی از خود-دیگر آزاری میبخشد که احتمالاً تـا آخـر عمر بر رشد و بلوغ عاطفی و جنسی- شان سایه خواهد افکند. هنری که تـبلیغ مـیکند (به مفهوم وسیع کلمه هـنر، هـمچنانکه کتابهای راسـل نـیز یقیناً از هنر به مفهوم وسیع کلمه بـرخوردارند) آسـان میتواند اشتهائی را که در جامعه کور شده برانگیزند و من از تجربه شخصی دریافتهام کـه چـنین کتابهائی بیگفتگو در بعضی از پسران لذتی آزارطـلبانه و مخرب برمیانگیزد.
درمیان دیـگر کـتابهای بزرگسالان که ظاهراً نظیر چـنین لذتـی را در اطفال برمیانگیزند، میتوان کتابهای میکی اسپیلین ۱ و یان فلمینگ ۲ را نام برد (که اولی را اونهانتر در داسـتان طـنز- آلود کوتاهی بهنام”دادلی مرا ببوس ۳ بـنحوی زیـبا دسـت انداخته است و دومـی نـیز در فیلمهای سینمائی با بـیانی طـنزآلود نمایان شده است) با این تفاوت که داستانهای مردمپسند فلمینگ افسانهوارند و در مکانی بینام و نـشان کـه تنها در تخیل کنجکاو فلمینگ جادارد رخ مـیدهند. مـن کتابهای جـیمزباند را تـوصیه نـمیکنم اما ردشان هم نـمیکنم. این گونه کتابها دولت مستعجلی هستند که عمری کوتاه دارند و به سرعت گل میکنند و زود فراموش مـیشوند و درواقـع خودبخود از دور خارج
(۱). Micky Spillane
(۲). Ian Fleming
(۳). Kiss Me,Dudleu، نوشته Evan Hunter
میشوند. البته در ایـن کـتابها جـنبههای تـجاوزکارانه و ظـالمانه نیز وجود دارد، مـانند رفـتار باند نسبت به زنان که بدانان به چشم وسایلی مینگرد که به هنگام لزوم مورد استفاده قـرار مـیگیرند و سـپس به دور انداخته میشوند. قهرمان ما ازنظر عـاطفی بـیفرهنگ و نـادان اسـت. امـا حـتی بلاهت و سادیسم جنسی نیز چنان تخیلی و دور از واقع است که جای برانگیختن خشمی را باقی نمیگذارد. نمایش و داستان سراسر و آشکارا پوچ و بیمعنی است. فیلمهای نشاطآور جیمزباند که با رعـایت کامل سبک خواندنشان تهیه میشوند (حتی اگر خواننده کودکی باشد که جیمزباند خواندن برایش زود است) لذتی ممنوع میبخشند، اما عاملی در آنهاست که از باورکردنشان جلوگیری میکند. درواقع همچون آزادگذاشتن بیضرر رویـاهای مـعمولی روزانه است. حال آنکه کتابهای راسل، با همه هدفها و جنبههاشان از رئالیسمی غیرافسانهای و مستند برخوردارند که سبب میشود آنها را در دسته پورنوگرافی جای دهیم.
این خود دلیلی بر مقدمداشتن کتابهای افـسانه و داسـتان بر کتب دیگر است. و بر این گفته نه عذر، بل دلیلی دیگر میآورم: معمولاً پورنوگرافی داستانی به داستانهای غیرانسانی و ضدبشری اطلاق میشود. امـا افـسانههای واقعی (که کتابهای فلمینگ از هـمانها هـستند) را میتوان چون مسکنی آرامبخش دانست که به بدترین تعبیر، امیال و ترسهای زندگی خیالی ما را بیاحتمال ضرری، ارضا میکنند و به بهترین تعبیر با آنها روبـرو مـیشوند و درکشان میکنند. انا پورنـوگرافی واقـعیت، خطرش بمراتب بیشتر است. چراکه احساس غیرواقعیبودن را که همچون جداری محافظ است ازمیان برمیدارد و نخم شرارت را، در عدهای آشکارا و در عده بیشتری بصورت نهفته و خفته میکارد. پورنوگرافی در زمانه ما بیش از هر چـیز از دوربـین سینما تغذیه میکند. با اینهمه روزنامه و تلویزیون با همه قدرتشان در واقعنمائی و با همه امکاناتشان در پرورش و آموزش و نشاندادن درد، هنوز درمورد شرارتهای گناه- آلودهای که در افسانهها، اسطورهها، متلهای کودکان و انواع دیگر داستان مـستتر اسـت خاموشند.
هـنگامیکه به کتابهای”مناسب”برای کودکان میاندیشیم لازمست بین انواع لذت فرق بگذاریم. لذتهای سازندهای هستند که به رشـد اخلاقی و عاطفی میانجامند و با احساسات کودکان درمیآمیزند بیآنکه از خود داغزخمی بـجا نـهند. اینها از همه ارزشمندترند. جانوران افسانههای پریان از چنین ارزشی بهره- مندند. داستانهائی که در رؤیا و آرزوها میگذرند اما قهرمان اصـلی را در کـنه داستان همچنان واقعی و دستنخورده نگاه میدارند (و اکثر داستانهای امروزی کودکان از این دستهاند) نـیز تـهدید- کـننده و خطرناک نیستند. واما داستانها یا غیرداستانهائی که منشاء تمایل و علاقه فوق العاده به امور جـنسی یا خشونتبار و غیر- عادی میشوند و بطریقی جهت رشد عاطفی طفل را تغییر داده یا مـتوقف میسازند سببساز ماندنیشدن و ریـشهدواندن پدیـده سانسور تا به امروز شدهاند.
به گمان من درک این مورد مهمترین و تنها معیار ارزیابی کتابهای کودکان است. چهبسا کتابهای بزرگسالان که از”سازندگی مثبت رشد اخلاقی و عاطفی”برخوردارند و یقیناً ابتدا برای بـزرگسالان نوشته و منتشر شدهاند اما حق آنستکه به نوجوانان نیز عرضه شوند. و نیز هستند کتابهائی که برای نوجوانانند اما بزرگسالان میخوانند. و مشکل بتوان ایندو را از هم تشخیص داد. اما در هرحال برتری هریک بر دیـگری بـستگی به میزان بهرهشان از حساسیت و شوخطبعی و ذکاوت و فراست دارد.
در دامنه این معیار اصول اخصتری نیز هستند که باید مورد بحث قرار گیرند. دستهای از کتابهای کودکان هستند که چهبسا با هوشمندی و تخیل سـرشار نـوشته شدهاند اما بر نکتهای حساس انگشت مینهند و چیزی فاش نمیکنند. وظیفه کتاب خوب کودک آنست که در جهانی ناشناخته پای نهد، از مرز دانستهها و ادراک کودک تجاوز کند و وی را با تجربهای دردناک یـا جـدی و پرحرارت آشنا سازد. نهآنکه در این سیر و سفر قطبنما را به یکسو اندازد و از ستارگان راهنما نیز غافل شود. میتوان در نوشتن برای بچه- ها و نوجوانان چنان بیرحمانه صدیق بود و چنان گوشههائی از نـیستی و تـنهائی را نـشان داد که خواننده، آن نیمه اتـکاء بـر خـویش را نیز از دست بدهد. اگر بخواهیم تنها یک اصل اخلاقی را به نویسندگان کتابهای کودکان گوشزد کنم، میگویم که نباید از نامرادی- هائی سـخن رانـند کـه سخت ناگهانی و سنگین و پرقدرت همچون پتک بر فـرق خـواننده فرود آیند. باری از تنگی دل هرچه میخواهند بگویند اما روزنهای هم برای گذران نور در آن دست و پا کنند.
عدهای از نویسندگان روی تـرش مـیکنند کـه این کار هنرشان را میانهرو و دست به عصا خواهد ساخت. و ایـن ترشروئی خود مایه خوشحالی است. چراکه نشان میدهد بزعم آنان نویسندگی برای کودکان نه کاری خرد و نه از سـر لطـف و بـزرگمنشی و نه متفاوت با انواع دیگر نویسندگی است. در این حال باید تـنها ایـن نکته را درنظر گیرند که نویسنده نباید خواننده کتابش را از حد اقل پناهگاه عاطفی که خود در زندگی روزانـه بـه کـودک خویش عرضه میدارد محروم سازد. نویسنده کافیست بیاد آورد که داستانش تا چـه پایـه خـام و عجیب و پریشانگر است تا قید احتیاط را خود بگردن نهد.
عدهای از بیان برخی نگرشها-نـگرشهای مـوهن و تـجاوز کارانه-در کتابهای کودکان نگرانند. عقاید نژادپرستی که فی المثل در کتاب”پرسترجان ۱″یا”کیم ۲″بـاز مـیبینیم، به مذاق والدین و آموزگاران امروز سازگار نیست. در اینمورد لازمست بین دودسته کتاب تـفاوت گـذاشت. اول کـتابهائی که جنبههائی از فضای فکری زمانه خود را منعکس کردهاند و دوم آنها که در جهت زندهکردن یـا انـتشار افکار منسوخ یا ناپسندند. بهنگام پشتکردن به کتابهای دسته اول باید سخت محتاط بـاشیم. افـکار هـمه ما، خواه ناخواه، تحتتأثیر شرایط تاریخی شکل گرفته است و همین قاعده درمورد پدران و اجداد ما نـیز صـادق است. پشتکردن به تاریخ خطر بازسازی آنرا درپی دارد. کتابی که با بـرداشتی خـاص در بـاب سیاهان گفتگو میکند که هرچند رسمی ناپسند اما معمول بسیاری از جوامع امروز است، نشاندهنده واقـعیت در گـوشهای از جـهان است و به تجربه من سخت مورد قبول خوانندگان جوانش میافتد.
(۱). nhoJ retserP
(۲). miK
کودکان را نـباید از گـذشته بیخبر و برکنار نگاهداشت. باید به یاریشان شتافت تا گذشته را درک کنند و بیعذر و بهانهجوئی بپذیرند. و در این جهت داسـتانهای تـاریخی زیبائی که معایب و محاسن یک امپراطوری قدیمی را به روشنی و وضوح نشان مـیدهد قـابل تقدیرند.
دسته دیگر کتابهائی هستند که تـنها بـه شـرح روشها و طرز فکرها نمیپردازند، بل قصد نـشر آنـها را دارند. که در این صورت باید مورد تردید و احتیاط قرار گیرند و درصورت لزوم از آنـها درگـذریم. اما گره کار در اینست کـه بـاید همه ایـن داسـتانها را بـیهیچ گذشت و استثناء به یک چوب رانـد. بـیتوجه به آنکه محتویشان تا چهحد به مذاق ما سازگار یا ناسازگار افـتاده اسـت. درواقع کار تبلیغ و پندآموزی در کتابهای کـودکان بینهایت دشوار است. هـر داسـتانی بههرحال نوعی تعلیم و آموزندگی سـر بـمهر در خود میپرورد که از کتاب زدودنی نیست. داستانهای کودکان یکی از بهترین منابع و مدارک تـحقیق بـرای تاریخنگاران اجتماعی است. چراکه از خـلال آنـها مـیتوان به عواطف و افـکار یـک نسل نسبت به نـوباوگانش و امـیدها و آرزوهائی که در آنان بسته است پی برد و نیز ارزشهای متداول هر نسل و میزان انتقال و عـلاقه بـه انتقال آنها را به نوخاستگان دریافت. تـنها وجـود ادبیات کـودکان خـود دلیـلی روشن بر میزان عـلاقه و ارزش و مسئولیتی است که جامعه در قبال کودکانش حس میکند. هرچند که دامنه و سطح آن در هر دوره مـتفاوت اسـت. جای انکار نیست که کودکان ایـنروزها بـیش از پیـش فـردیت و مـوجودیت یافته و مورد احـترام و اقـبالاند و شاهد این گفته نهتنها رفتار پدر و مادران، که تکامل سریع سازمان مدارس، خاصه مدارس ابتدائی، است. غـنای کـتابهای جـدید کودکان نیز خود گواهی دیگر بر ایـن تـغییر و تـحول اسـت. از جـنگ دوم تـا بحال را میتوان”عصر طلائی”کتابهای کودکان نامید که موجودیتش مرهون تحولی است که در طرز فکر ما نسبت به قدرت پذیرش و شایستگی کودکان پدید آمده است. و این حـقیقت را ازنظر دور نداریم که بسا نویسندگان بزرگ نیز نوشتن برای کودکان و عرضه به بازار کتابهای نوجوانان را کاری ارجمند یافتهاند.
اثر ادبی هرچه والاتر باشد، قدرت”آموزندگی سربمهر”ش فزایندهتر است. یـعنی کـه آموزندگی نه بهصورت نتایج اخلاقی آشکار، بل به گونهای تخیلی و وابسته به داستان باید جلوهگر شود. پس لازمست تفاوت بین کتابهائی را که آموزش را جار میزنند و معمولاً دلناپذیر و ناخوشایندند، با کـتابهائی کـه به مدد قدرت و دامنه تخیلی محض خود به ظرافت آموزندهاند، دریافت و این قاعده درمورد کتابهای غیرداستان نیز صادق و عملی است. سخن کوتاه، تـبلیغ و تـعلیم نیز چون هر امر دیـگر بـسته به نحوه ارائه و پرداختش میتواند خوب یا بد جلوهگر شود.
اگرچه به گمان من غفلت از دوراندیشیهائی که کودکان را در مقابل خطر و ضرر کتابها بیمه مـیکند بـه صلاح نیست، و عملاً مـعنای ایـن کار زدودن بعضی نشریاتی است که برای کودکان و نوجوانان منتشر میشوند، اما رویهمرفته میتوان چارهای اندیشید که نگرانی را پایان دهد. تاکنون نکاتی را یادآور شدهام که کتابهای”خوب”کودکان را از کارهای ضـعیفتر مـتمایز میکند. با اینهمه باید چند نکته را نیز بر آنچه گفتهام بیفزایم. کتاب خوب، گذشته ازآنکه به طرزی روشن و پیوسته نمایشگر تجربهای تخیلی است، باید از مایه داستانی قوی و روشن و استخوانبندی مـحکم و سـالم برخوردار بـاشد، شخصیتسازیش (چه حیوان و چه انسان) جالب و معتبر و به دور از کلیشهسازی باشد، فضای داستان باید با صرفهجوئی در کلام بـه آسانی قابل تصور باشد، نهآنکه با توصیفهای مطنطن و فضل فروشانه کـودک را در مـحظور شـرم از کمدانی در قبال بزرگترها قرار دهند و وادار به پذیرش و قبولش کنند. باید از سیاق نویسندگی یکدست و خاص بهرهور باشد و مـوضوع و زبـان با وحدت و وضوح هرچه تمامتر به یکدیگر پیوسته باشند و در همهحال باید نامنتظر جـلوه کـند و از کـیفیتی مبهم و ناگشوده برخوردار باشد و این خود صفتی است که داستانهای طراز اول بزرگسالان را نیز مشخص و مـمتاز میکند. این سخن جای گفتگوی بسیار دارد و کودکان طبعاً همیشه طرفدارش نیستند. خوشبختانه تـعداد اینگونه کتب فراوان اسـت.
جـان کلام آنکه شرط مهم”خوب”بودن کتاب کودک آنستکه در تحلیل نهائی برای کودکی خاص در موقعیتی خاص مناسب باشد و”کمال مطلوب”آنکه تجربه و دانش کودک را از زندگی و زبان، تنها کمی فراتر برد نـهآنکه چون صحنه کارزاری از کلمات و افکار، کودک را به مصاف و ستیزه بخواند. باید که تمایلات و خواستههای کودک را چنان برآورد که کودک با شوق و علاقه به سویش کشیده شود و در عین حال بدین خواسته و تـمایلات عـمق و وسعت بخشد. و سرانجام باید میانجی راستین و دلنشینی میان تجربههای آشنا و نو باشد.
کودکان تنها در چند مکان خاص و محدود به جستجوی کتاب برمیآیند. که درنهایت مطلوب همان کتابخانههای عمومی، مدرسه و خـانه اسـت. اما عملاً کودکان تنها در مدرسه به کتاب رو میکنند و از اینرو کتابخانه مدرسه در مقام تنها و مهمترین عامل آشنائی میتواند با اتخاذ روش و موقعیت مناسب به بهترین نحو در دامن خود خوانندگانی معتاد بـه کـتاب بپروراند. ایجاد این موقعیت هم بر عهده آموزگاران و هم وظیفه والدین است و خاصه والدین نباید نسبت بدان بیاعتنا و خاموش بمانند. دو مسئلهای که در اینمورد مطرح است مقدار پول موجود و روش خرجکردن آنـست. مـورد اول در دسـت دولت و حکومت است و در کشورها و شهرهای مـختلف روشـهای گـوناگون دارد. انجمنهای خانه و مدرسه در نقاطی که بودجه کتاب ناچیز است باید دائماً با مخالفین بر سر گرفتن بودجه در کشمکش باشند. اما در هـرحال مـجموعه کـتابخانه باید دائماً افزایش یابد و والدین نیز هشیار بـاشند تـا پول خرید کتاب از راه خرید وسایل بیمصرف گرانقیمت و تجملی هدر نرود. آموزگاران خود میتوانند راههای بیشمار برای خرید کتاب بیابند و گـاه رسـم و روشـشان با یکدیگر تفاوت بسیار دارد. بیآنکه بخواهم عقاید دیگران را عوض کـنم، تنها گوشزد میکنم که مدارسی در امر کتابخوانی موفقترند که از بعضی یا تمام شرایط زیر بهرهمند باشند که عـبارتند از وجـود کـتابخانه کلاسی، کتابخانه مرکزی با روش دستیابی آسان و بیتشریفات، خطمشی خرید تکنسخه بـجای مـجموعه و سری، آمادگی خرید کتابهای جیبی، تحمل ضرر بیشتر بخاطر داشتن کتابهای بیشتر، و بالاخره گنجاندن مطالعه شـخصی در بـرنامه درسـی.
ازمیان اینهمه من کتابخانه کلاسی را برتر میدانم. این کتابخانه عبارت از چند طـبقه یـا قـفسه است که بیشترین کتابهایش از نوع جیبی هستند و کودکان آزادانه ضمن بعضی از درسها یا پس از پایـان کـارشان بـدان مراجعه میکنند. موفقیت کتابخانه کلاسی خود به دلیل این تجربه عمومی است که هـرقدر کـتاب در پیرامون کودک جنبه عادی و غیررسمیتری داشته باشد، احتمال کتابخوانشدن او بیشتر میشود.
معلمان و والدیـن طبعاً بـاید کودکان را به استفاده از کتابخانه عمومی نیز تشویق کنند. در اینجا هم بر سر چگونگی کـار عـقاید بسیار ابراز شده است. بعضی کتابداران برآنند که وظیفه- شان جوابگوئی به نـیازها و خـواستههای مـردم است، و دستهای دیگر را عقیده آنست که باید از نفوذ و قدرت خرید خود برای شناخت و عرضه کـتابهای”بـهتر”استفاده کنند. اما بیشتر کتابداران با ظرافت بسیار ازمیان این دوقطب جـانب اعـتدال را گـرفتهاند. در هرحال تنها سلاح کتابدار خوب قوه تشخیص و درک شخصیاش نیست. بسیاری از کارمندان کتابخانههای کودکان نیز دانـش و شـناخت و سـیعی خاصه از مجموعه خود و عموماً از کتابهای کودکان دارند که متاسفانه مردم از آن بهره نـمیگیرند چـراکه هنوز کتابداران را مسئول مهرکردن کتابها و دریافت حق عضویت میدانند. در بسیاری از شهرهای کوچک میتوان کتابدارانی را یافت کـه آگـاهیشان بر کتابهای کودکان بسیار فراتر از حد والدین و آموزگارانست و هرگاه از ایشان نظرخواهی شـود و یـا دعوت به ایجاد نمایشگاههای کتاب یا سـخنرانی در مـدارس بـعمل آید با سخاوتمندی بیش از انتظار بدان پاسـخ خـواهند گفت.
کار پدر و مادر چیست؟ کار آنان از همه مهمتر است. چرا که نیروی تقویتی و مؤثر و دائمـی کـه در خانه بر کودک اعمال شـود در جـهت موفقیت مـعلمان و کـتابداران اسـت که آموزش خواندن کار و حرفه رسـمیشان اسـت. پدران و مادران از تمامی این مقال میتوانند خطمشی واقعی خود را برگزینند که آن، خوشروئی، پرهـیز از اصـرار بیجا، و علاقمند و دلگرمکردن کودکان بهگونهای نـامنظم اما مستمر است. بـدینمعنی کـه تا آنجا بودجهتان اجازه مـیدهد، و چـه بهتر که با اشاره و نظر کودک، برایش کتاب بخرید هرچند که موضوع آن تـکراری بـاشد. درواقع نفس تملک کتاب عـامل مـهمی در کـسب رضایت و لذت بیپایان از کـتاب اسـت. و چه بهتر که کـودک را بـه ایجاد کتابخانهای شخصی، هرچند کوچک، تشویق کرد. پدران و مادران نیز، چون کتابداران، میتوانند از فرصت خـرید کـتابهای جیبی بهرهمند گردند تا با خـرجی کـمتر مجموعهای جـامعتر و جـذابتر بـرپا کنند.
پرسهزدن در قسمت کـتابهای کودکان یک کتابفروشی نیز از ستودنیترین روشهای وقتکشی است و پدر و مادران علاقمند بدین کار شاید خود چـنان در دریـای کتابها غرق شوند که از یاد فـرزند و جـهان و هـرچه در آنـست غـافل شوند. علاوهبر لوازم التـحریر- فروشیهای فراوانی که در سراسر محلات پراکندهاند، کتابفروشیهای بزرگ و تخصصی نیز خود غنیمتی باارزشاند که کتابهای با جـلد ضـخیم را بـه فراوانی عرضه میکنند (لوازم التحریرفروشان معمولاً چـاپ جـیبی کـتابها را دارنـد). و چـه بـهتر که از ارزش و مقام کتابهای با جلد ضخیم و ممتاز غافل نشویم و به کودک فرصت آن دهیم که دستکم شوق تصاحب یک کتاب استثنائی و زیبا از گروه انتشارات نوین کودکان را تجربه کـند.
چنین توجه مستمر و امدادی از جانب پدر یا مادر خود اساس و پایه لذتی خواهد شد که کودک در سراسر عمر از مطالعه خواهد برد و بقیه کار به تبع حاصل خواهد آمد. تنها باید بـر ایـن نکته که چندان نیز روشن و آشکار نمینماید تکیه کنم که بلندخواندن کتاب برای کودک که علاقه به کتابخواندن را قبل از توانائی به خواندن در او برمیانگیزد نباید پس از آمادگی طفل برای خواندن کـتاب بـکلی متوقف شود شنیدن کتاب تا مدتهای مدید کودک را بر سر شوق میآورد. پدر یا مادری که به خواندن کتاب برای کودکش ادامه میدهد، شـاید کـه پس از چندی مجبور به تحمل شـنیدن آن از جـانب کودکش شود، و شاید پس از چندیدیگر از شنیدن آن لذت برد و نیز شاید که پس از چندیدیگر حتی بدان نیاز یابد.
امید میرود که آنچه گذشت اگرنه راهگشا، کـه یـاوری برای پدران و مادران باشد تـا کـار انتخاب کتاب برای کودکان را نهفقط سهل، بل لذتبخش یابند.
نوشته: پیتر هالیندیل
تـرجمه: نـازی عـظیما
-این مقاله فصلی از کتاب زیر است:
Poter Ho11inda1e.Choosihq books for Children.London: Paul Elek Ltd., 1974.p.13-29
منبع: نامه انجمن کتابداران ایران – پاییز ۱۳۵۳
