تأثیر فرهنگ و هنر ایران در چین

خط نخستین بـار از سـرزمین ایـران به چین رفته. نقاشی و سفالسازی نیز از هنرهائی است که چینیان از ایرانیان آموختهاند.
برخلاف آنچه گـروهی بیاطلاع تصور میکنند هنر نگارگری چین پیوسته تحتتأثیر هنر نگارگران ایرانی بوده اسـت.
بمناسبت بسط روابط فـرهنگی مـیان ایران و چین مقالات و مطالبی در مجلات و یا جرائد نشر مییابد که متاسفانه نوینسدگان آن در اثر عدم اطلاع از قدمت فرهنگی ایران و روابط دیرین فرهنگی میان ایران و چین مطالبی دور از واقع و حقیقت مینویسند و یا کسانیکه خـود را صاحبنظر در آثار هنری میدانند نظراتی درباره نقاشی ایران و چین بر پایهٔ نوشتههای افسانه مانند گذشته ایراز و اظهار میدارند که درست خلاف واقع و تحقیق است. از این نظر بجا میداند تحقیق مختصری دربـاره نـفوذ فرهنگ و هنر ایران باستان در فرهنگ و تمدن چین تقدیم دارد تا چراغی فرا راه پویندگان این طریق باشد.
برای بحث دربارهٔ نفوذ فرهنگ و هنر ایران در فرهنگ و هنر چین، در آغاز لازم است که اندکی دربـارهٔ قـدمت فرهنگی و هنری این دو ملت کهن سال اطلاعاتی داده شود و دریابیم آنچه را که اسناد و مدارک بدست آمده نشان میدهد قدمت این دو ملت کدام یک از دیگری کهنتر و سابقهدارتر است؟
باید اذعان و اعتراف کـرد کـه سخن گفتن دربارهٔ دو ملت بسیار کهن که میتوان آنها را از کهنترین اقوام و ملل متمدن جهان دانست با فقد اسناد و مدارک کافی واقعاً کاری بسیار خطیر و مشکل است.
ملت ایران هـمچنانکه هـفت هـزار سال تاریخ و فرهنگ و هنر را در پشـت سـرگذاشته، مـلت چین نیز همآهنگ او از فرهنگی کهن برخوردار است و جای شگفتی است که تاریخ اساطیری و داستانی و باستانی این دو ملت نیز بسیار به یـکدیگر شـباهت و نـزدیکی دارد از جمله، همچنانکه در تاریخ اساطیری و باستانی ایران آمده کـه دو سـلسله«پیشدادی و (*) آقای رکن الدین همایونفرخ رئیس سازمان کتابخانههای عموی شهر تهران کیانی» وجود داشته که بسیاری از هنرها و علوم را رهـبران ایـن دو سـلسله بنیان گذاشته و مردم را بزندگی شهری خوگر ساختهاند در تاریخ باستانی و اسـاطیر چین نیز سخن از دو سلسله کهن و افسانهای (هیا) و (چپانگ) بمیان آمده است.
بطوریکه میدانیم در اثر کاوشهائیکه اخیراً در ایران انـجام گـردیده (فعلاً) قدمت تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران را تا پنجهزار و پانصد سال پیش از مـیلاد بـه عقب برده است. و این قدمت فرهنگی و مدنیت برای محققان بسیار قابلتوجه و ارزش است.
از طرفی در چین نیز بـر اثـر کـاوشهائی که بعمل آمده براساس آن میتوان به دیرینگی تمدن و فرهنگ چین پیبرد لیـکن آنـچه را کـه امروز باستانشناسان و محققان به استناد آثار بدست آمده از کاوشهای باستانشناسی در چین اعلام میکنند بـا قـدمت تـاریخ افسانهای ده هزار سالهٔ آن سرزمین مغایرت دارد و بهمین نظر است که دربارهٔ قدمت تاریخ بـاستانی چـین ناگزیریم به اجمال مروری کنیم و ببینیم تا چه اندازه این کاوشها و اسناد بـدست آمـده در چـین میتواند وجه تشابه و تبادل فرهنگی و هنری را میان ایران و چین نشان میدهد.
با بررسی نـتایج کـاوشهائیکه در منطقهٔ نسبتاً محدودی در شمال چین بعمل آمده نشان میدهد که تمدن چین از ایـن قـسمت نـشأت و سرچشمه گرفته است. در این قسمت در اثر کاوشهای بعمل آمده مقداری ظروف برنزی (مفرغ) و کوزههای سـفالی بـدست آمده که همهٔ آنها متعلق به دوران (چانگ) بوده است و به ندرت بـه اشـیاء و ابـزاری برخورد کردهاند که بزمانی پیشتر از این دوران میرسیده است و محققان و باستانشناسان هنوز نتوانستهاند به تحقیق دریـابند کـه اصـل و منشاء تمدن (چانگ) از کجاست؟ و این تمدن عالی و برجسته از کجا آمده و به چه نـحو دورهـء ترقی و تکامل را پیموده است؟
در اطراف این منطقه که تمدن (چانگ) در آن شکوفان شده اقوام نیمه وحشی زندگی مـیکردهاند و کـاوشگران و محققان در آن نواحی به تمدنی که منجر به تمدن چانگ شده باشد بـرخورد نـکردهاند.
در فرهنگ باستانی و تاریخ اساطیری چنین سخن از سـلسلهٔ پادشـاهانی اسـت که آنها را در تمدن سنتی چین بنام سـلسلهٔ (هـیا) مینامند و معتقدند که 17 یا 18 پادشاه در این سلسله از 2205 تا 1785 پیش از میلاد مسیح سلطنت کـردهاند و سـپس بوسیله (تانک) که به (تـانک پیـروز شده) مـعروف اسـت و او مـؤسس سلسله چانگ بوده منقرض گردیدهاند.
سـلسلهٔ پادشـاهان چانگ نیز تا سال 1122 پیش از میلاد سلطنت کردهاند و آنها هم توسط بـنیانگذار سـلسلهٔ (چه ئو) از میان برداشته شدهاند.
اما آنـچه قابلتوجه و دقت و تعمق اسـت ایـنکه تاکنون هیچ سندی که دال بـر وجـود سلسلهای بنام (هیا) باشد بدست نیامده و تنها سند مخلوط و ادبی که دلالت بر وجـود ایـن سلسله میکند از کاوشهای ناحیه (نـان یـانگ) کـشف شده و آنهم بـه اواخـر سلطنت پادشاهان سلسلهٔ چـانگ تـعلق دارد. شهر نان یانگ از بزرگترین شهرهای دوران سلطنت سلسله چانگ بوده است.
سلسلهٔ (چه ئو) این شـهر را (پن) خـواندهاند و این شهر در سال 1400 پیش از میلاد پایـتخت چـین شده اسـت. تـا امـروز در چین سندی کهنتر از سـندی که یاد کردیم بدست نیامده و آنچه تاریخ واقعی یعنی آغاز خط را در چین نشان میدهد و در کـاوشها بـدست آمده، مدارک مخطوط روی استخوان است کـه تـاریخ آنـها از قـرن چـهارم پیش از میلاد تـجاوز نمیکند و این تاریخها برای محققان ایرانی بسیار حائز اهمیت و ارزش میتواند باشد. زیرا آثار مخطوطی که در ایران بـدست آمـده اسـت تا پنجهزار سال پیش از میلاد به عـقب میرود و حـروف الفـبائی کـه در ایـران تکوین و اختراع گردیده و از زمان کورش و حتی از زمان نیاگان او در دست است که تاریخ پیدایش آنها را تا ششصد پیش از میلاد بالا میبرد. از طرفی آثار هنری و فرهنگی که در ایران بـدست آمده و نمایانگر تمدنی درخشان و پیشرفته است تا پنجهزار و پانصد سال پیش از میلاد (فعلاً) قدمت و دیرینگی نشان میدهد در حالیکه آثار بدست آمده از مظاهر تمدن و فرهنگ در چین، طبق مستندات خاورشناسان چینی و بـیگانه، از سـه هزار و چهار صد سال پیش از میلاد تجاوز نمیکند دربارهٔ چگونگی سلسله هیا که از آن در داستانهای تاریخی و افسانهای و اساطیری چین یاد شده، طبق تحقیقات محققان بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد و نه حقیقت زیـرا اساساً هیا بیشتر نام ناحیت و بخشی از مملکت چین بوده است نه نام سلسله و دودمانی.
«یانگ پیروزمند» در داستانهائی که منسوب به اوست از هیا بنام قـسمتی از قـلمرو حکومتش یاد میکند. در واقع هـیا نـام سرزمین گستردهایست در شمال که بمعنی (چین) است و سرزمین (چو) که در کرانههای رود (یانگ تسو) تا نیمه راه رود زرد قرار دارد جزو سرزمین اصلی چین نبوده است. بـحث از تـاریخ کهن چین در اینجا بـدین مـنظور بود که در اذهان و افکار تاریخ کهن چین ده تا بیست هزار سال سابقه دارد و با اینچنین تفکری که بغلط در اذهان جایگزین شده است بسیار بعید بلکه مستبعد مینماید که ملت چـین در اعـصار و قرون گذشته فی المثل خط یا نقاشی یا هنر برنز کاری خود را از ملت دیگری اخذ کرده باشد که قدمت و دیرینگی آن ملت نسبت به سابقه کهن تاریخ و تمدن چین بسیار نـاچیزتر جـلوه کند! قـصد و نظر از بحث دربارهٔ تاریخ کهن چین این بود که بدانیم واقعیت و حقیقت اینست که تاریخ تمدن و فـرهنگ چین (منهای پیدایش خط) از 3400 پیش از میلاد جلوتر نمیرود (چنانکه در اینباره در سـطور آیـنده بـیشتر توضیح خواهیم داد) و در برابر تا جائیکه کاوشهای اخیر در ایران اسناد و مدارک در اختیار باستانشناسان قرار داده و میدهد تمدن و فرهنگ ایـران بـه پنجهزار و پانصد و در بعضی نواحی تا ششهزار سال پیش از میلاد به عقب برمیگردد و بـنابراین قـدمت فـرهنگی ایران را در این مورد نمیتوان نادیده گرفت و از آنجه که نقاشی با خط ارتباط مستقیم دارد زیرا نـخستین بار که بشر بفکر القاء نیت تفکرات خود افتاد آنها را وسیلهٔ نقوش ثـبت و بدیگران القاء میکرد و هـمین نـقاشیهای ابتدائی و نخستین است که پایه و بنیان خطوط نقشی یا علائمی گردید و پس از گذشت قرنها بمرور این نقاشیها سادهتر و بصورت علائم (ادئوگرام) درآمد و سپس راه را برای انتخاب علائم الفبائی بجای علائم نقاشی بـاز کرد و حروف برای نوشتن اختراع و ابداع گردید.
دربارهٔ پیدایش خط در چین، آنچه طبق اسناد و مدارک مسلم شده است نوشتههای چینی که در روی استخوان نوشته میشده و بدست آمده از نظر زبانشناسی متعلق بدوران چـانگ اسـت و از نظر تکامل خط، آنچنان پیشرفته و تکامل یافته است که ناگزیر باید پذیرفت چنین خطی نمیتوانسته خلق الساعه باشد و لازمه تکامل آن لااقل قرنها فرصت و زمان میخواسته در حالیکه خطوط بدست آمده بـدون هـیچگونه سابقه و دیرینگی ناگهانی پیدایش یافته و آنچنان در مراحل کمال است که با خطوط امروز چین تفاوتی بسیار ناچیز دارد.
براساس همین نظریه است که گروهی از دانشمندان باستانشناس معتقدند تمدن چانگ بـوسیله قـومی که از مغرب یعنی دامنههای غربی جبال مغرب ایران به چین مهاجرت کردهاند بآنجا رفته و نشر یافته است.
در اینجا نکتهای قابل تعمق و دقت است و آن اینکه در تمدن باستانی «تبت» آثـار بـسیاری از تـمدن و فرهنگ دیرین ایران و مشاهبت و هـم بـستگی کـامل در آن بچشم میخورد و میتوان گفت باید برای دریافت نقطه اتصال و نشر فرهنگ و هنر ایران در چین باین نقطه که حلقهٔ اصالتی میتواند بـاشد تـوجه خـاص داشت و بنظر بندهٔ نویسنده، نقطه وصل و ربط و رواج فـرهنگ و هـنر در چین میتواند سرزمین تبت و شهر «لهاسا» باشد.
دانشمند شهیر و باستانشناس ارجمند پروفسور «توچی» رئیس آکادمی «ایزمئوم» در رم که در حفاریهای ایـران و چـین و تـبت زحمات فوقالعاده کشیده و بخصوص در کاوشهای باستانی تبت موفقیتهائی شایان تـوجه بدست آورده در سخنرانی بسیار محققانهای که در کنگرهٔ ایرانشناسان منعقد در رم ایراد کرد نکات جالب توجهی از هم بستگی و نفوذ فـرهنگ و تـمدن ایـران در تبت یاد کرد.
محققان معتقدند که خط از طریق خراسان بزرگ بـه چـین راه یافته است.
در اینجا تذکر این نکته ضروری است که هرگاه سخن از زمان معین و فرهنگ آنـ دوران بـمیان مـیآید باید محدودهٔ جغرافیائی آن زمان و دوران را نیز مطمح نظر قرار داد.
فی المثل اگـر از فـرهنگ دورهـء هخامنشی یاد میکنیم الزامآور است که محدودهٔ کشور شاهنشاهی ایران عهد هخامنشی را نیز مـنظور نـظر داشـته باشیم نه اینکه سخن از فرهنگ و هنر هخامنشی بمیان آوریم ولی محدودهٔ جغرافیائی ایران امروز را در نـظر بـگیریم!
دانشمند معروف چین پرفسور «الی چی» معتقد است که بین یک ماسک یافته شـده در ایـران و کـوزههای گلی بلوچستان و ماسک و کوزههای کشف شده در شهر «نان یانگ» شباهت و یگانگی خیره کنندهای وجـود دارد.
در کـنار ظروف و سلاحها و آلات و ادوات و ابزارهای مفرغی که در کاوشهای چین بدست میآید استخوانهائی نیز دیده میشود کـه در روی آنـها خطوطی در نهایت کمال و جمال یعنی با حروف صامت و صدادار منقوش است و ناگزیر باید پذیرفت کـه ایـن خطوط در این مرحلهٔ از کمال میبایست محصول کار چندین نسل و قرنها تجربه بـاشد وگـرنه امـکان ندارد و معقول نیست که یک چنین پدیدهای ناگهانی ظاهر شده باشد.
قدمت خط در چین هـمپایهٔ قـدمت ذوب فـلزات در آن کشور است. بنابراین میتوان احتمال داد که چینیها همان زمان که شیوهٔ ذوب فـلزات را از مـغرب یعنی ایران اقتباس کردند شیوهٔ نوشتن و خط را نیز فراگرفتهاند و سپس با ذوق و سلیقهٔ خود آن را کمال و جمال بـخشیدهاند.
تـبادل فرهنگی از ایران به چین وسیلهٔ بازرگانان و مبادلهٔ کالا صورت میگرفته و در واقع بـرقراری روابـط بازرگانی موجب نقل فرهنگ و تمدن از ایران بـسوی چـین شـده است و این روابط بازرگانی قدمتش به مـراتب بـیشتر از بوجود آمدن راه کاروانرو ابریشم بوده است.
تصاویر چینی که بر خطنویسی مقدم بـوده بـنام کووان ku-wan خوانده میشده (یعنی اشـارات نـقاشی) و این خـودگویای ایـن حـقیقت است که خط چینی نیز در آغـاز مـانند خط نقاشی در ایران صورت نقشی و تصویری داشته است.
سه ئی چی شی مـومیز (seiieichi-momies) دانـشمند شهیر چینی عقیده دارد که رواج قلم مـو در چین برابر است بـا زمـانیکه فن ساختن ظروف منقوش از ایـران بـه چین رفته است.
بطوریکه میدانیم اختراع سفالگری در ایران وسیلهٔ قومی بنام «کاشی شـی» انـجام گرفته و بطوریکه تاریخ چین نـیز حـکایت میکند، سفالگری از ایران بـه چـین رفته است.
قلم مـو نـیز از ابداعات ایرانیان برای نقاشی در روی سفال بود و چون خطوط نخستین نیز نقشی و تصویری بود، قـلم مـو بجای قلم امروز برای نوشتن بـکار میرفت و بطوریکه دانـشمند چـینی سـه ئی چی شی معترف اسـت قلم مو نخستین بار همراه با هنر سفالگری و نقاشی بر روی سفال از ایران به چین رفـته اسـت.
سه ئی چی شی هم چنین مـعتقد اسـت کـه در قـرن پنـجم پیش از میلاد صـحنههای شـکار ایرانی و نقاشی آن از ایران به چین رفته و مورد تقلید قرار گرفته است و از روی اینگونه صحنهها نخستین نـقاشیهای چـینی سـاختهشده است.
بطوریکه ملاحظه میشود یکی از محققان و دانـشمندان عـالیمقام چـین خـود پس از تـحقیق بـا صراحت نظر میدهد که نقاشی برای نخستین بار از ایران به چین رفته و مورد تقلید قرار گفته است و آیا جای تأسف و تأثر نیست که فلان خاورشناس بیگانه از رویـ غرض یا بیاطلاعی و به تبعیت او ایرانیان که تنها اطلاعات و معلوماتشان نوشتههای خارجی است، بدون تحقیق و تتبع و صلاحیت، در نوشتههایشان پیوسته متذکر این نکته شوند که نقاشی ایرانی منشاء و اصل چینی دارد و ایـرانیها نـقاشی را از چینیها آموختهاند!!
شادروان پرفسور «پوپ» که محققی کمنظیر بود در شاهکار جاودانیش «هنرهای ایران» معتقد است که: از قرن پنجم پیش از میلاد تا قرن هشتم میلادی نفوذ نقاشی ایران در نقاشی چین بـسیار بـوده است.
مفهوم این نظریه آنست که مدت 13 قرن تمام نفوذ نقاشی ایران بر چین حکومت میکرده است و قرن هشتم میلادی مصادف و برابر اسـت بـا قرن دوم هجری.
در رسالهٔ چـینی کـه دربارهٔ نقاشیهای معروف چین نوشته شده است چنین آمده است که «ته آلیف ایرانی» در تلفظ چینی لیه ئی (lieh-i) در زمان سلطنت «چه این» (ch-in) از دربار ایران بـه دربـار شاهنشاهی چین رفت و او نـقاشی هـنرمند و چیره دست بود که در کارهای نقاشی دیواری نظیر نداشت و اوست که نقاشی مینیاتور ایرانی را برای نخستین بار در قرن چهارم پیش از میلاد بمردم چین شناساند و آنان را با نقاشی آشنا کرد.
بـنابر نـوشتهٔ این رسالهٔ چینی و نام و نشانی که از نقاش ایرانی میدهد و تاریخ آن را ذکر میکند درمییابیم که این نگارگر ایرانی که از طرف دربار شاهنشاهی ایران به چین رفته زمان او مصادف است بـا دوران فـرمانروائی هخامنشیان و مـیدانیم که در دوران هخامنشیان ایرانیان علاقه و دلبستگی مفرطی به نقاشیهای دیواری آنهم از نوع رنگ و روغنی داشتهاند و بیشتر داسـتانهای حماسی و جنگ و شکار را در کاخهای پادشاهان و بزرگان خود نقاشی میکردهاند. این مـطلب مـورد تـأئید پزشگ یونانی اردشیر سوم یعنی «کتزیاس» قرار گرفته و نوشتهٔ او مؤید این حقیقت است. اما آنچه سبب شـده اسـت گروهی بیاطلاع نقاشی ایران را مأخوذ از چین بدانند وجود بعضی اشارهها و یا افسانهها در ادبـیات پس از اسـلام ایـران است. و از آنجا که آثار مخطوط پیش از اسلام ایران پس از حملهٔ عرب نابود و دستخوش زوال گردید و از طرف دیـگر با تغییر خط در ایران، چون محققان ایرانی دسترسی به منابع تاریخی پیش از اسـلام نداشتند، شایعاتی که وسـیلهٔ مـغرضان دربارهٔ «مانی» پیمبر و متفکر و اندیشمند ایرانی نشر یافته بود آنان را گمراه و براساس این شایعهها چنین میپنداشتند که «مانی» پس از رفتن به چین نقاشی آموخت و در نقاشی چیره دست و ماهر گردید و آن هنر را معجزه خـود ساخت و سپس در ایران به تبلیغ آئین خود پراخت. در حالیکه این افسانهسراپا دروغ و ساخته و پرداخته دشمنان دین و آئینمانی بوده است. و چنانکه خواهیم گفت «مانی» پیش از اینکه برای ترویج آئینش به مسافرت تـرکستان و خـتاوختن رود در نقاشی مهارت و استادی داشت و نقاشی را یکی از ارکان آئینش شناخته و دانسته بود.
این شایعههای ساختهشده از طرف مبلغان مسیحیت و سپس مسلمانان آنچنان رواج داشت که در آثار نظامی و فردوسی نیز منعکس است و حتی فـردوسی دربارهمانی چنین میفرماید.
بیامد یکی مرد گویا ز چین که چون او مصور نه بیند زمین بدان چرب دستی رسیده به کام یکی پرمنش مرد «مانی» بنام بصورتگری گفت پیغمبرم ز پیـغمبران جـهان برترم ز چین نزد شاپور شد بازخواست به پیغمبری شاه را باژ خواست
بطوریکه ملاحظه میشود فردوسی در این گفته خود مردد است و میفرماید گویا: که مردی از چین آمد. و همین توهمات اسـت کـه مـوجب شده دیگران تصور کنند نـقاشی از چـین بـایران آمده نظامی او را از مردمان ری دانسته و گفته است:
شنیدم که «مانی» بصورتگری ز ری سوی چین شد به پیغمبری از او چینیان چون خبر یافتند بـر آن راه پیـشینه بـشتافتند در مورد «مانی» فیلسوف و اندیشمند ارزشمند ایرانی که بـراستی مـایهٔ افتخار و مباهات ایرانیان باید باشد جا دارد در اینجا توضیحی بسیار مختصر بدهیم. باید گفت معاندان و مخالفان ایران در آغاز سعی و کـوششان بـر ایـن بود که مانی را از مردم بابل و در نتیجه سامینژاد بدانند. پس از ایـنکه دریافتند با نوشتههائی که علیه او در میان مردم منتشر است و در نتیجه نظر مذاهب اسلام و زرتشی و مسیحی و موسوی همه عـلیه معتقدات مانی برانگیخته شده است از این رهگذر مصلحت ندانستند چنین مرد مطرود و مـنفوری را بـخود منتسب دارند اینست که پس از چندی در انتساب مانی به قوم و قبیلهٔ سامی مردد ماندند و بعدها بطور کـلی صـرفنظر کـردند. آنچه مسلم است و اسناد تاریخی و بازمانده و گفتههای خود مانی نشان میدهد او فرزند «پاپک» از شـاهزادگان اشـکانی اسـت و در همدان بدنیا آمده و مادرش نیز بانوئی ایرانی بوده است. مانی نخستین کسی است کـه عـلیه فـئودالیسم در دنیا به مبارزه مثبت دست یازید و طرفدار تقسیم اراضی به کشاورزان گردید و چون نـظرات او بـه مذاق ثروتمندان و محتکران و مالکان و بخصوص موبدان زرتشتی که بعنوان موقوفات آتشکدهها اموال و امـلاک زیـاد بـرای خود گرد میآوردند سازگار نبود و از طرفی علیه هرگونه عوام فریبی و خرافهپرستی و ریا و سالوس مـجاهدت و مـبارزه میکرد خوش نمیآمد این شد که گفتههای او موجب طغیان پیروان آئینهای زرتشتی و مـسیحی و مـوسوی گـردید و از این جهت پیشوایان و رهبران مذهبی این سه آئین در مبارزهٔ با او و آئینش متحد و متفق شدند و او را از مـیان بـرداشتند و پیروانش را سخت در فشار گذاشتند تا توانستند آئین او را براندازند و بخصوص با نشر آثـارش بـا کـوششی فوقالعاده مخالفت میورزیدند و هرجا سراغ میگرفتند آنرا نابود میکردند و بر ضد او به تبلیغ میپرداختند و تـهمتهای نـاروا بـر او بستند و چون قلم در کف دشمن بود آنچه درباره او مینوشتهاند همهاش زشتی و پلیـدی و تـهمت است و از این رهگذر آنچه دربارهٔ مانی در آثار گذشته بجا مانده همه مطالبی است که مخالفان او نـوشتهاند و چـون هیچیک از آثار او مانند «بنگاهیک یا کفالایا» در دسترس محققان نبوده تا صحت یـا سـقم نوشتههای معاندان را دریابند اینست که هیچ اثـری در دفـاع از مـانی برشته تحریر درنیامده است. گرچه دستورات اخـیر آثـار بسیاری از مانویها در «تورفان» بدست آمده و هم چنین رسالهها و کتابهائی نیز از او در مصر کشف شـده کـه تاریخ تحریر آنها همزمان بـا خودمانی اسـت لیـکن بـا کمال تأسف همان عوامل معاند و مـخالف تـاکنون نگذاشتند که آثارمانی و مانویها نشر یابد و مردم از حقایق آگاه گردند. بـهرحال بـحث در آثار و افکارمانی موضوع و مطلب جـداگانهایست که جای آن در این مـقال نـیست و باید گفت، این زمان بـگذار تـا وقت دگر. آخرین هجومی که علیه مانویها انجام گرفت در زمان ساسانیها و بدست «گـرتیر» بـزرگ مؤبداست که او باین کار خـود را بـسیار مـباهی و مفتخر میداند و قـلع و قـمع مانویها را از افتخارات زندگی خـود بـشمار آورده و برای ثبت در تاریخ چند کتیبه با حجاری صورتش در نقاط مختلف ایران بجا گذاشته اسـت. بـاید دانست که مانویها پس از هجومهائی که عـلیه ایـشان میشد نـاگزیر شـدند کـه بصورت آئین زیرزمینی بـه فعالیت خود ادامه دهند و سرانجام نیز توانستند و توفیق یافتند که بسیاری از معتقدان خود را در آئینهای مـوسوی و مـسیحی و زرتشتی و بعد در اسلام بگنجانند و حتی در دوران اسـلامی و در خـلافت بـنی امـیه، چـند تن از خلفای امـوی را تـحتتأثیر تبلیغ خود قرار دادند و آنها را بآئین خود درآوردند و پس از افشای این راز میدانیم که علیه این خلفا طـغیان شـد و مـردم شوریدند و از این زمان است که مبارزهٔ بـا پیروانمانی و افـکار مـانویها از طـرف مسلمان آغاز گردید.
مانویها پیش از اینکه اعراب بایران بیایند به آسیای مرکزی رفته بودند و این مهاجرت در زمان شاپور دوم ساسانی انجام گرفته بود نه دوران استیلای عرب بـر ایران و تا سال 300 هجری مانویان در سمرقند و بخارا معابد و نیایشگاهای دائر داشتهاند.
موضوع اینکه چرا در نوشتههای گذشته مانی را نقاشی دانستهاند که نقاشی را از چین فراگرفت و نگارستان چین در ادب و شعر فارسی اینچنین شهرت یافته اسـت، جـای بحث و تأمل است.
بنابه روایاتی که قابل تعمق و دقت است و میبایست درباره آن تحقیق شود نظریهایست کهمانی پس از اعلام آئینش در ایران، از طریق خراسان به افغانستان و ترکستان مرکزی و سپس به چـین رفـت و به نشر افکار و آثارش پرداخت. و این مسافرتمانی به چین موهم و موجب بروز این شایعه گردیده کهمانی به چین رفته و نقاشی را از چـینیان فـراگرفته و این هنر را معجزهٔ پیامبرش سـاخته و سـپس بایران بازگشته است!
اما چرا در میان ایرانیان از دیرباز چین سرزمین نقاشی و نقش و نگار شناخته شده و نقاشی چینی را بهترین نگارگری دانستهاند؟ بطور خلاصه باین نکته اشاره مـیکنیم کـه:
در زمان اشکانیان مراودهٔ تـجاری و بـازرگانی میان ایران و چین روبه توسعه و فزونی گذاشت و چنانکه گفتیم پیش از هخامشنیان هنر سفالگری از ایران به چین رفت و چینیان در این هنر که بآن عشق میورزیدند سرآمد شدند، خاصه آنکه سفالگران چـینی بـا کشف خاک مرغوب و ورز طولانی توفیق یافتند برای سفال خمیری بسازند که سفید رنگ و ظریف و نازک شود و پس از پختن شبه بلور از کار درآید و بهمین مناسبت سیرامیک یا سفال ساختهشده و مرغوب چین را بـنام چـینی خواندند. سـفالهای ساختهشده در چین که برای دستگاه شاهنشاهان چین ساخته میشد بیشتر روی آنها را با نقش و نگارهای رنگین از مجالس پذیـرائی شاه و یا شکار پرندگان و یا افراد خاندان سلطنتی میآراستند. پادشاهان چـین در زمـان اشـکانیان برای پادشاهان ایران جز پارچههای ابریشمین ارغوانی ظروف سفالی اختصاصی سلطنتی هم بعنوان هدیه و ارمغان ارسال میداشتند. ایـن ظروف سفالی که روی آنها نگارههای پادشاهان بود بنام سفالهای (بغپوری) نامزد و در میان ایـرانیان مـعروف گـردید. بطوریکه میدانیم پادشاهان چین خود را پسر آفتاب تابان یعنی پسر خدا میخواندند و ایرانیان نیز پادشـاهان چین را بغپور یعنی پسر خدا مینامیدند که این نام بعدها «فغفور» گردیده و بـاصطلاح گفتهاند که نام خـاقانهای چـین فغفور بوده است در حالیکه این نام فارسی است نه چینی.
بهرحال چون چینیهای فغفوری در ایران مورد پسند بود و نقش و نگارهای آن شهرت داشت، نقاشی چینی از این رهگذر در ایران شناخته شده بود و ازایـنرو ایرانیان چینیان را نقاشان ماهر و هنرمندان نگارگر چیره دست میشناختند و همینکه شهرت گرفت مانی برای اشاعهٔ مذهبش به چین هم رفته است این توهم پیشآمد که او نقاشی را هم از چینیان فراگرفته بوده اسـت. در حـالیکه بفرض صحت اینکهمانی برای تبلیغ مذهبش به چین رفته باشد، پیش از رفتن به چین او کتابهایش را نوته و نشر داده بود و یکی از ارکان و اصول آئین او این بود که باید مطلب را برای بـهتر فـهماندن به مردم (عوام) وسیلهٔ تبلیغ سمعی و بصری انجام داد و بهمین علت بود که در خانگاهایش که مرکز تعلیم بود هم کتابخانه دایر کرد و هم اطاقهائی برای آموختن سواد و خط و نقاشی کـردن بـوجود آورد، و نغوشاکهای مانوی ملزم بودند که به پیروانمانی خط و نقاشی بیاموزند.
نگارستان نیز در آغاز نام تالاری بوده در خانگاههای مانویها که در و دیوار آن را با نقاشی زینت داده بودند و در آن اصول عـقاید و افکارمانی نقاشی شده بود. و این هـمان روشـی اسـت که بعدها در کلیسا باب شد و نمونهٔ آن امروز در ایران کلیسای «وان» و در اروپا کلیسای «واتیکان» است. ولی مردم عوام که نگارگری را از چین میدانستند نگارستان را هم بـه چـین مـنسوب داشتند و نگارستان چین در ادب و فرهنگ ما بجا مانده اسـت.
در ایـنجا باید متذکر این نکته شد که آئین مانی در ترکستان مرکزی نفوذ و اشاعه فوقالعاده یافت و به چین رفت و در چین مـردم فـراوان بـاین آئین گرویدند و در نتیجه باید پذیرفت که مبلغان دینمانی یـعنی نغوشاکها که از ایران به چین رفته بودند توانستند بار دیگر هنر نقاشیمانی را که سبک ابتکاریمانی و کاملاً ایـرانی بـود در هزار و چهار صد سال پیش از این با بسیاری از عقاید ایرانی و سـنتهای آن بـار دیگر در چین رواج و نفوذ دهند. بنابراین درمییابیم که برای بار دوم نیز وسیله آئینمانی نقاشی از ایران بـه چـین رفـته و آثار هنری آنرا تحتتأثیر قرار داده است.
مکتب نقاشیمانی مکتب خاصی اسـت کـه طـرح و رنگ در آن نقش برجستهای ایفا میکند. رنگها در نقاشی مانوی تند و باجلاست و بیشتر از رنگهای سرخ و سـبز سـیر و روشـن و ارغوانی در زمینهٔ آبی آسمانی با بکار بردن طلا و نقره فراوان برای جلا و تشعشع بـکار مـیرفته است. از نقاشیهای مکتبمانی خوشبختانه در سالهای اخیر گذشته از آنچه در تورفان بدست آمده در تـرکستان شـوروی در چـند کاخ متعلق به دوران ساسانیها نیز یافت شده است از جمله در کاخ پادشاهان دیواشتیک در کـاخ افـراسیاب واقع در تپهٔ افراسیاب و باید گفت که سبک و مکتب نقاشی ایرانی پس از حملهٔ عرب تـا هـجوم مـغول همان نقاشی مکتبمانی است و نمونههای بسیاری از نقاشیهای دیواری و کتابی دوران دیلمیها و غزنویها و سلجوقیها در دست اسـت کـه بهترین گواه این مدعاست.
پس از آمدن مغولان بایران بار دیگر روابط فرهنگی و اقـتصادی وسـیعی مـیان ایران و چین برقرار گردید و در این هنگام است که برای بار سوم عنصر نقاشی ایرانی بـا چـین پیـوند تازهای میگیرد. ولی در زمان شاهرخ هنرمندان ایرانی مکتب نو و تازهای در نقاشی ایران ابـداع مـیکنند که این مکتب در دوران شاه سلطان حسین میرزا بایقرا با ظهور دو تن استاد هنرمند یکی منصور مـصور هـروی و دیگری کمال الدین بهزاد باوج اعتلای خود میرسد و این مکتب بهیچوجه از نـظر اصـول نقاشی صبغهٔ چینی ندارد و کاملاً ایرانی اسـت.
کـسانی کـه از روی عدم اطلاع نقاشیهای مینیاتور و کتابهای زینتی ایـرانی را چـینی سازی میخوانند گذشته از اینکه نشان میدهند هیچگونه مطالعه و تحقیقی درباره نقاشی ایرانی نـدارند بـا این قبیل سخنان و نوشتهها بـه فـرهنگ و هنر ایـران خـیانت مـیورزند و آنرا هنری تقلیدی مینامند در حالیکه خـود چـینیان معترفند که نقاشی اصول و اساسش از ایران به چین رفته است.
منبع: مجله گوهر , بهمن 1351