جنبش اشکانیان در برابر یونانیها

تسلط خـانمان بـرانداز اسـکندر مقدونی بر ایران که سرانجام به تأسیس دولت و سلسلهٔ حکمرانان بیگانهٔ سلوکی منجر گردید، یکی از حوادث دردنـاک تاریخ ایران بشمار میرود. در مدت تقریبا یک قرن که یونانیان در ایران فرمان مـیراندند، ایرانیان همواره به فـکر تـجدید حیات سیاسی خود، بر مبنای استقلال ملی، بودند. از آنرو در ایالتهای مختلف، بر ضد دولت بیگانه قیام میکردند. ولی فرمانروایان سلوکی این قیامها را بشدت سرمیکوفتند و پیشوایان آنها را بسختی کیفر میدادند و از میان میبردند. ایرانیان، طـبق مدارک تاریخی، در این مبارزه هیچگاه از پا ننشستند تا سرانجام به سرداری اشک (ارشک)- رهبر دلیر و توانای نهضت ملی ایران- بر تسلط بیگانه یونانی براشوبیدند و پایههای حکومت مقدونی را در ایران واژگون کردند (250 قبل از مـیلاد)
بـگفتار استاد ملک الشعری بهار،:
یک قرن اشک ریخت وطن تا که برکشید اشک بزرگ رایت شوکت برآسمان از شهر (اشکآباد) آمد برون وراند بر دفع جیش یونان تا شهر دامغان یـکسو زخـصم شرقی پرداخت باختر یکسو زخصم غربی پیراست خوروران
وقتی که آن تیوخوس دوم سلوکی خبر قیام و نهضت پارتیان (پهلویان را شنید بـطور یـقین بخاطرش خطور نمیکرد که شالودهٔ چه دولتی عظیم ریخته شده. و چه قومی جوان و تاره نفسی بعرصهٔ تاریخ پا گذاردهاست. او نمیتوانست تصور کند این قوم نیرومند و سخت کوش که تا بـه آن هـنگام در گـمنامی میزیست، نقشهٔ سیاسی آسیای غـربی را بـه طـرزی حیرتانگیز بهم میزند و تاریخ آن را براهی دیگر میبرد. بهرحال این رهبر مقتدر و با تدبیر ملی ایران بدستیاری همت و پایمردی غیرت پایـهٔ دولتـی بـزرگ را در قسمتهای شمالشرق ایران (خراسان امروزی) نهاد که مـدت پنـج قرن بر ایران و قسمت اعظم آسیای غربی حکومت کرد (250 قبل از میلاد تا سال 226 میلادی). و در مدت دراز فرمانروائی خود همواره بـا رقـیبانی زورمـند مانند روم و مهاجمان خونخوار آسیای میانه در مبارزه بود. و در مقابل هیچ بـیگانهای تسلیم نشد و سرانجام ایران را به دست ایرانی سپرد و دولت ساسانی که بوسیلهٔ اردشیر بابکان از نجیبان پارس، تأسیس شد، جـانشین دولت اشـکانی گـردید.
لقب عمومی پادشاهان اشکانی پارت (اشک) و عدهءآنان 29 تن بودهاست. در دورهٔ اشکانیان ایـران بـصورت کنفدراسیونی از پادشاهان محلی اداره میشد که تابع مرکز واحد و فرمانروائی واحد بنام شاهنشاه یعنی شاه شاهان بـودند. بـقول یـکی از محققان ایرانی 1«اگر آئین مهر و نظام حکومت دموکراسی آغاز عصر اشکانی را در تـاریخ تـأثیر افـکار جهان در نظر بگیریم میبینیم آنچه در یونان و حتی در روم جلوهگر شده از راه ایران به آنجا رفـتهاست».
قـیامهای پراکـندهٔ ایرانیان برضد سلوکیان
با وجود نارسائی و نقص مدارک و روایتها، باز اطلاعاتی در دست است کـه نـشان میدهد از همان ابتدای حکومت سلوکیان در ایران قیامها و طغیانهائی بر ضد دولت بیگانه از طرف مـردم در نـقاط مـختلف ایران به ویژه در نواحی شمال شرقی بر پا شدهاست.
سپاه سلوکوس هم مانند سپاه زمـان اسـکندر ترکیبی بود از مقدونیان و پارسیان، پادشاهان بعدی سلسلهٔ سلوکی لااقل برای جنگهائی که در نـواحی غـربی اتـفاق میافتاد معدودی از اهالی بومی را برای بکاربردن بعضی از سلاحهای مخصوص مانند تیر و کمان و فلاخن به خـدمت مـیگرفتند. ازاینرو به طوایف یاغی و پرخاشجوی ساکن در نواحی غربی و کوهستانی بیشتر نظر داشـتند. از مـجموع افـراد ایرانی سپاه سلوکوس، در حدود سه هزار تن قیام کردند و ساتراپ آنان بنام سیلس فقط بـا تـوسل بـه خیانت توانست بر آنان پیروز شود. این جمع را به قریهٔ را ندا کـشیدند و بـا افراد مقدونی و تراکی بر آنان شبیخون زدند و آنها را از میان برداشتند. یکبار دیگر(دور نیست که این دو مـاجرا بـهم مربوط باشد) سه هزار تن از افراد مقدونی که در واحدهای نظامی پارسه مـتوطن بـودند نقشه قیامی را بر ضد ابرزوس طرح ریـختند. ابـرزوس ایـن گروه را به ناحیهٔ کوماستوس فرستاد و در آنجا ایـن عـده را با تمهید قبلی بتوسط کسانی که بآنان پناه دادهبودند کشتند. پس از آنتیوخس سلطنت بـه یـکی از شاهزادگان میگسار و بدکار و ستمگر بـنام تـئوس رسید کـه بـا عـنوان آنتیوخس دوم (از 261 تا 246 قبل از میلاد) سـلطنت کـرد. در دورهٔ اوامور مملکت مهمل ماند وقسمت شمال شرقی ایران از سلطله متصرفات سـلوکیان جـدا شد. در همان زمان که سلوکیها در جـائی دیگر سرگرم بودند، حـاکم بـاکتریه بنام دیودوتوس پادشاهی خود را اعـلام کـرد. از همان بدوامر نواحی سغدومرو به کشور جدید ملحق شد. اما سایر نواحی مـشرق بـه استثنای یک محل کم اهـمیت تـا مـدتها همچنان از پادشاهان سـلوکی تـبعیت کردند، ایجاد حکومتی مـقتدر و سـختگیر و منظم که مورد علاقه سکنهٔ یونانی نژاد مقیم آن دیار بود، بدلیل آنکه باید حـتما نـگهبانی دقیق از سرحدها را هم عهدهدار شود بـهیچوجه نـمیتوانست مطلوب خـاطر رؤسـای قـبایل و عشایر چادرنشین مجاور بـاشد. زیرا این قبایل مانند ترکمنهای امروزی بر اثر از بین رفتن قدرتهای ضعیف مرکزی میتوانستند بـدلخواه خـود به کشورها و ناحیههای متمدن نزدیک شـبیخون بـزنند و بـدون تـرس از مـجازات به قتل و غـارت بـپردازند. بدین ترتیب دو بردر بنام اشک و تیرداد که عشیرهٔ آنان یکی از شاخههای منشعب از دههها بنام یارنی وبـد و مـرتعهای آنـان تا آن زمان در زمین باکتریه در کنار رود اخـس (تـجن فـعلی) قـرار داشـت، از طـرف مغرب به سرزمین سلوکیها تجاوز کردند و تا مجاورت ناحیهٔ پارت پیش رفتند. اقدامی نادرست از طرف فرکلس ساتراپ آن ناحیه، که تحت لوای نام آنتیوخس خواست با برادر کوچکتر به خـشونت رفتار کند، این هردو را برانگیخت. سرانجام این دو برادر فرکلس را شکست دادند و پارت را از زیر تسلط مقدونیان خارج کردند.
پس از این اقدام، بیدرنگ اشک به عنوان نخستین پادشاه ملی پارتی (پهلوی) در سال دویست و پنـجاه قـبل از میلاد مسیح بر سریر سلطنت جلوس کرد. بطوریکه نوشتهاند 2 همراهان و هم پشتان اشک همه از سران مهمترین تیرههای اشرافی بودند که بدون شک کارن و سورن و اسپهاپت (اسپهبد) نیز از همان شـمارند. بـه قراری که در نامنامهٔ ایرانی تألیف یوستی مذکور است به اعقاب دختر ارشهویر (فرهاد چهارم) بنام کوشم، یعنی خواهر کارن و سورن و شوهرش که اسـپهبد بـود، بموجب همین مقام جداعلی، لقـب اسـپهاپت (پهلو) دادهاند.
اما در روایت صحیح اساسا نامی از اشک اول نیست و تازه در سال 105 قبل از میلاد مسیح، پارتیها خود سال پائیزی 248-247 را بعنوان سال شروع حکومت خود پذیـرفتند. امـا اشک پس از دو سال سلطنت در سـال 248 قـبل از میلاد کشته شد و برادرش تیرداد که مانند همه پادشاهان بعدی به افتخار او باز خود را اشک نامید باید جانشین او شدهباشد.
اشک شخصیتی مجعول نیست، زیرا برادرش او را همچون خدائی نمایاندهاست، که بـر پشـت سکههایش در حالی که کمانی در دست دارد برفراز او مفالوس نشستهاست. فاتحان پارت (پهلو) قومی سوارکار و دلیر باقی ماندند. پیاده رفتن دون شأن آزادگان بشمار میرفت. تیر و کمان، سلاح ملی آنان و خصوصیت جنگیشان در حـمله و گـریز حیلهگرانه بـود. سوار در حین گریز بناگهان بدنبال برمیگشت و بدشمن تیر میانداخت و پس از مدت کوتاه باری دیگر حمله را میآغازید.
پس از مدتی انـدک اشک تیرداد، هیر کانیه (گرگان) را نیز تصرف کرد و لشکری عظیم تـرتیب داد تـا بـتواند با سلوکوس و نیز حریفی که بعلت مجاورت از او هم خطرناک تر بود، یعنی دیو دوتوس فرمانروای باکتریه بـجنگد. امـا بزودی مرگ دیو دوتوس او را از گرفتاریهای بیشتر نجات بخشید. بعد بعلت منافع مشترک مـوجود مـیان فـرمانروای پارتی و دیودوتوس دوم فرزند و جانشین پادشاه باکتریه رشتهای از مودت برقرار شد.
سلوکوس پس از مجاهدات بسیار توفیق یـافت در برابر دشمنان داخلی و خارجی از خود دفاع کند و شیرازهٔ از هم گسیخته کشور را باری دیـگر بهم پیوندد. پس از آنکه بـا مـصر صلح کرد و برادرش را مطیع و منقاد ساخت از بابل به ساتراپ نشین علیا شتافت (قبل از سال 238 قبل از میلاد) تا باز قیام گران ایرانی (پارتیان) را به اطاعت درآورد. هنگامی که در حال نزدیک شدن بود. ابـتدا تیرداد عقب نشست تا پیش یکی از اقوام بدوی بنام آپازیاک (یا سکاهای آبی) پناهنده شود، اما یکباره بجنگ تصمیم گرفت و پیروزی نصیبش شد. این روز فتح را پارتیها (پهلویان) رسمأ مبدأ استقلال آن سـلسله خـواندند.
در غیاب سلوکوس، عمه (یا خاله) او بنام ستراتونیس در انطاکیه بلوائی بپا کرد و مانع شد که سلوکوس بتواند اوضاع نابسامان را سرو صورتی دهد و نقشهٔ خود را دایر بر تجدید وحدت قلمرو سلطنتی تـحقق بـخشد. بازگشت او، به حکومت یونانی باکتریه و بومیان پارت فرصت مناسب داد تا بیشتر بدور هم جمع شوند. تیرداد از این فرصت استفاده کرد و لشکری بیار لست و کاخها و شهرها را با استقرار استحکامات حفظ کـرد و بـر فراز سلسله جبال آپااورتن (در ناحیه ابیورد) شهری بنام دارا یا داریوم ساخت. در اواخر عمر، بر سکههایش خود را اشک و بعد اشک شاه نامید و بخود لقب شاه بزرگ داد و این کار بطور قـطع بـه پیـروی از آنتیوخوس کبیر بودهاست. تیرداد، پسـ از سـی و هـفت سال سلطنت در اوج عظمت در سال 210-211 قبل از میلاد دیده از جهان فروبست در حالی که همچون بت مورد پرستش رعایای خود بود.
م.م دیاگونف روسی دربـاره اسـتحکامات مـرزی اولیه توسط اشکانیان چنین نوشته است:
«پس از عزیمت سـلوکوس دوم، دوران آرامـشی در آن خطه حکمفرما گردید و اشک از آن استفاده و مواضع خویش را در شمال شرقی ایران مستحکم کرد. علی الظاهر قبل از آن تاریخ قلعه دارا را در اپورک تـیکن نـزدیک ابـیورد کنونی بنا کردهبود. آرشاک به تقویت ارتش خویش و مستحکم سـاختن نقاط مسکونی مشغول گردید. پارت مرکز دولت پارتیها بود. در آن خطه شهرنسا تا قرن اول میلادی مقایر جانشینان وی، شاهان سـلالهٔ ارشـاکیان (اشـکانیان) قرار داشت. شهر هکاتومپیل، هکاتوم پیلس (شهر صد دروازه) پایتخت دولت جـدید گـشت»3
(1)-آقای دکتر علیقلی محمودی بختیاری.
(2)-تاریخ ایران و ممالک همجوار آن از زمان اسکندر تا انقراض اشکانیان تألیف آلفـردفن گـوتشمید تـرجمه کیکاوس جهانداری صفحه 44
(3)-اشکانیان تألیف. م.م دیاکونف روسی ترجمه کریم کشاورز صفحه 43
دورنمای سـرزمین پارت
پارت در عهد قدیم مملکتی بود که اکنون آن را خراسان مینامیم-داریوش اول در کتیبههای بیستون و تخت جمشید و نقش رسـتم، آن را پرتو نامیده و نویسندگان یونانی، اسم این مملکت را پارثیا (پارثوآیا) نوشتهاند.
بنابر املاء ایـن اسم در زبان پارسی قـدیم و نـظر باینکه یونانیان بر حسب تلفظ ایرانیان قدیم از این اسم، نام این مملکت را با کلمه تتاضبط کردهاند، اکنون باید پارت را پارت بنویسیم و تلفظ کنیم، ولی از آنجا که امروز (ث) و (س) به یک نحو تلفظ میشود ایـندو تلفظ مشتبه میشود و شنونده از لفظ (پارث)(پارس) میفهمد پس بناچار برای احتراز از چنین التباس باید پارث را پارت نوشت و تلفظ کرد. طبق مدارک موجود مورخان ارمنی، سرزمین پارت راپهل شاهسدان (پهل شاهستان) میگفتند و از اینجا منسوب به پارت را پهلوی یـا پهـلوانی گویند. بنابراین باید عقیده داشت که موافق موازین فقه اللغه پارسی، پرثو یعنی اسم پارت بپارسی قدیم یا بمروز زمان (پهلو) مبدل شده بود و پرت تغییر پرثو به پهل است. بهمین مناسبت نویسندگان ارمنستانی طبق تلفظ زبان خود آن را پهل مینامیدند. نویسندگان قرنهای نخستین اسلام نام پارت را هیچ ذکر نکردهاند، پادشاهان این دوره را اشکانی یا اشـغانی مـینامند و خود دوره را به اسم ملوک الطوایف یاد میکنند (اگرچه این اسم در نظر آنها شامل دوره بعد از اسکندر یا روی کارآمدن ساسانیان است) بنابر آنچه گفته شد، اسم پارت، در زبان پارسی قدیم پرثـو بـه پهـلو و پرث به پهل تبدیل یافتهو در دوره اشـکانیان و سـاسانیان ایـن لفظ بهمین معنی استعمال میشده است. مرحوم حسین پیرنیا مشیر الدوله در تاریخ ایران باستان در این مورد مینویسد: «اینرا هم باید بگوئیم کـه چـون اسـم این مملکت در ایران، موافق مدارک اروپائی، به پارت یا پارتـ مـصطلح و مأنوس گشته و نمیخواهیم خرق اجماع کنیم، همان اسم را مینویسیم ولی این تذکر هم لازم بود، تا اصل اسم به زبـان پارسـی صـحیح معلوم باشد.»
جغرافیای پارث (پهلو): سرزمین پارت از جنوب شرقی دریای خـزر، بصورت صفحهای باریک بطرف مشرق امتداد دارد و این منطقه از طرف شمال و جنوب میان کویرها و بیابانهای لمیزرع واقع است. البـته ایـن صـفحه را از آنرو صفحه باریک میگوئیم که عرض و طول آن نسبت به کویرهای وسـیع اطـراف خیلی کم است. طول این صفحه از غرب به شرق تا هریرود 14 د و از شمال بجنوب تا کویر 322 کـیلومتر اسـت. چـهار زنجیره کوه از جنوب شرقی دریای خزر بطرف مشرق بطور متوازی امتداد مـییابد و چـون ایـن زنجیرهها از یکدیگر جداست وادیهائی در میان آنها تشکیل میشود. در اطراف این وادیها درختان زیاد وجـود دارد. خـاک دامـنه کوهها حاصلخیز است و آبهای فراوان از کوهها سرازیر میشود و رودهای بزرگ بهوجود میآورد. در این صـفحه، نـویسندگان عهد قدیم دو مملکت را اسم میبرند: گرگان و پارت. ولی بطور قطع نمیتوان حدود ایندو را معین کـرد. ایـن مـطلب قابل ذکر است که مورخان عهد قدیم ایالت را مملکت ثبت کردهاند. گرگان در سمت شـمال و غـرب این صفحه و پارت در طرف جنوب و شرق آن قرار دارد و بدینطریق بزرگترین قسمت وادیهای رود اترک و گرگان جـزء مـملکت گـرگان و کمترین قسمتش جزء پارت است، پارتیها را خوارزمیها و سغدیان و هراتیان و گرگانیان و زرنگیان (سیستانیها) و ثامانیان مربوط میدارد (کـتاب سـوم بند 93،117) ولی داریوش بزرگ در کتیبههای خود پارت را با زرنگ و هرات و ساگارتی (در کویر لوت) و گرگان ارتـباط مـی- دهـد. البته نمیتوان تمام مردمی را که هردوت اسم میبرد با تمام سرزمینهائی که داریوش ذکر مـیکند جـزء پارت دانـست. ذکر اسامی مردمان یا ایالات باهم فقط از اینرو است که این مـردمان و قـسمتها بیکدیگر نزدیک بودهاند. بنابراین طبق آنچه از نویسندگان عهد قدیم استنباط میشود، پارت همان خراسان کنونی است، یـعنی تـقریبا از سمنان و دامغان فعلی شروع و به هریرود امروز منتهی میشود. بعضی در بند دریـای گـرگان (بحر خزر)(بحر خزر-دروازه کسپین) را که در حـال حـاضر بـنام سر درهخوار معروف است، حدفاصل بین پارت و مـاد مـیدانستند در هرحال پارت عهد قدیم عبارت از ولایات کنونی بدین شرح است: سمنان، دامغان، شاهرود، جـوین، سـبزوار، نیشابور، مشهد، بجنورد، قوچان درهـگز، سـرخس، اسفراین، جـام، بـا خـزر، خواف، ترشیز، تربت حیدریه، طول ایـن ولایـات از طرف مغرب به مشرق تقریبا 600 کیلومتر و عرض آنها تقریبا 200 کیلومتر است. بـنابراین سـطح پارت، بالاخص، تقریبا صد هزار کیلومتر مـربع بوده است.
نژاد پارتـیان (پهـلویان): در بابنژاد پارتیان بعضی مورخان و جـغرافیدانان قـدیم مانند ژوستن ملخص کتاب تروک پومپه عقیده دارند پارتیان از مردمان سکائی بودهاند. بـه زبـان سکائی (پارت) بمعنی تبعید شده اسـت (کـتاب 41 بـند 1) برخی دیگر مـانند سـترابون (کتاب 11(فصل 9 بند 3) گـویند پارتـیان از مردم داه بودهاند و این مردم نیز سکائیاند که در ابتدا بالای پالوس م اوتید یعنی دریای آزوو کنونی سـکونت داشـتند و بعد از آنجا کوچیدند و به طرف خـوارزم رفـتند و در همسایگی گـرگان مـنزل گـزیدند. سپس از آنجا بسوی خـراسان کنونی آمدند. طبق این عقیده بعضی از هموطنان نخستین آنان در وطن قدیمشان باقی ماندند. کتزیاس مـینویسد:
سـکاها از طرف گرگان به خراسان آمدهاند. پس مـوافق عـقیده مـورخان یـاد شـده، پارتیها سکائی بـودهاند امـا باید دانست که در بعضی موارد تعییننژاد قومی بس مشکل است و پایهای که کاملا بیعیب باشد یـافت نـمیشود. تـا بتوان آنرا مبنای قضا قرار داد. ولی طبق آخـرین تـحقیقات مـورخان، پارتـیان (پهـلویان) نـژاد اصیل ایرانی داشتهاند و نام آنان در کتیبه داریوش آمده است. مطلبی که ذکر آن در اینجا لازم بنظر میرسد آنکه چرا پارتیان در دورههای دراز گمنام مانده و زودتر به صحنه تاریخ پا نـنهادهاند و در دوره آسوریها و مادیها و نیز هخامنشیان از آنان ذکری در خور موجود نیست؟ تنها از جستجوی در تاریخ در مییابیم که پارتیها در زمان اسکندر، قومی مطیع بودهاند و در سال 250 قبل از میلاد بر سلوکیها قیام کردهاند. شاید بدین علت کـه آسـوریها بدینجا نیامده بودند. زیرا آسوریها دماوند و فراتر از آن کویر لوت را آخر دنیا تصور میکردند. نویسندگان عهد قدیم تا آمدن اسکندر به ایران جغرافیای مشرق ایران را درست نمیدانستند و به وقایع آن نـیز عـلاقمند نبودند. بنابراین از پارتیها ذکری نکردهاند. از اینرو نمیدانیم وقایع این مملکت چه بوده و چرا این مردم کارهای تاریخی که آنان را بلند نام میسازد از خـود نـشان ندادهاند. ممکن است کارهائی کـرده بـاشند اما چون از مغرب آسیا دور بودهاند در مدارک و نوشتههای مورخان یونانی و غیره ضبط نگردیده است. طبق تحقیقات کریستن سن دانمارکی کیانیان سلسلهای از حکمرانان مشرق ایران بـودهاند و فـعالیت آنان به این صـفحات مـربوط است.
نوشته: عبد الرفیع حقیقت (رفیع)
منبع: مجله گوهر, آذر 1356
این نوشتهها را هم بخوانید