جهانمنشی هخامنشیان
نوشته: سید حسن نصر
یک آفریدگار و یک جـهان
پسـ از جـنگ جهانی دوم در ایالات متحده آمریکا که نیرومندترین فاتح آن جنگ بود این فکر که میشود و باید از تـمام ملل مختلف یک واحد بزرگ، «یک جهان واحد»، ساخت نضج گرفت و چند سـالی یک ماده از مرام روشـنفکران آزادمـنش آن کشور را تشکیل میداد. هخامنشیان نهتنها نخستین بانی این فکر بودند بلکه هنوز هم هیچ دولتی باندازه آنان در پیشرفت عملی بسوی این هدف توفیق نیافته است.
ایرانیان یکتاپرست و معتقد بودند که تـمام جهان را یک خالق بوجود آورده و تمام دنیای هستی یک اصل مشترک دارد. این ایمان بوحدت جهان هستی نه در هیچ قومی قبل از هخامنشیان دیده شده و نه یهودیان و یونانیان و رومیان توانستند باین ایمان برسند.
آئیـن یـهود فقط برای اقوام یهود بود و آنانرا از اقوام دیگر بکلی جدا مینمود. یونانیان تا سده چهارم پ.م هیچگونه توجهی بوحدت جهان و مبداء مشترک افراد بشر نداشتند و در اشاراتی هم که بعضی از یونانیان بـعد از آن تـاریخ بدنیا و ساکنین آن بصورت یک مجموعه کلی مینمایند ایقان و قدرتی که بتواند در رفتار یونانیان نسبت بدیگران مؤثر واقع شود وجود ندارد. رومیان رابطه خود را با ملل دیگر صرفا بصورت رابـطه غـالب و مغلوب میدیدند و برای غیر روسیها احترامی قائل نبوده و حتی عقیده نداشتند که این ملل در سهم خود حق وجود دارند.
در قرن ششم پیش از میلاد تقریبا تمام جهان معلوم به آسـیای غـربی و خـاورمیانه محدود بود و تمام ملل مـتمدن زمـان در اطـراف رودخانههای سند و سیحون و جیحون و اروندرود و دجله و فرات و نیل و کنارههای آسیائی مدیترانه متمرکز بودند. در خارج از این ناحیه فقط در درهرود زرد در چین و نواحی یـونانینشین اروپا عـدهای مـردم متمدن یا نزدیک به تمدن زندگانی میکردند. هـخامنشیان تـسلط خود را بر تمام این ملل متمدن آسیای غربی و خاورمیانه مسلم ساختند و برای نخستین بار در زندگانی بشر از تقریبا سی قـوم مـختلف یـک واحد سیاسی تازه بوجود آورند. این توفیق بتنهائی ایـرانیان هـخامنشی را در ردیف بزرگترین جهانگیران تاریخ قرار میدهد ولی چه از جهت پیشرفت کلی بشر و چه از جهت سرنوشت ایران آنـچه بـیش از جـهانگیری هخامنشیان در نزد محققین مورد توجه و درخور ستایش است نظام تازهای است کـه بـرای اداره شـاهنشاهی خود بوجود آورند.
هیچیک از جهانگیران دیگر باندازه هخامنشیان مقید برعایت هویت و فرهنگ ملل مـغلوب نـبوده و بـاندازه آنان سعی نکرده است از فاصله بین غالب و مغلوب بکاهد.
هخامنشیان مبتکر این فکر بـودند کـه میشود از تمام ملل جهان و بنفع همه آنها یک واحد بزرگ ساخت یعنی تـمام مـلل مـختلف را از هرنژاد و آئین که باشند زیر یک پرچم جمع و بهریک کمک نمود تا با حـفظ هـویت خود در حدود ممکناتش پیش برود.
برای رساندن این عقیده و روش، نگارنده عنوان جـهانمنشی را پیـشنهاد نـموده و بکار میبرد. باتشکیل شاهنشاهی ایران صورت دنیای متمدن و هدف جهانداری بکلی عوض شد. هخامنشیان دنـبال آن نـبود که بتازند و بگیرند و ببرند و یا میراث دوهزار و پانصدساله تمام ملل آسیای غـربی و خـاورمیانه را از بـین بردارند یا به زور با یکدیگر ترکیب کنند و یا تمدن خود را بتمام ملل مغلوب تحمیل نـمایند. ولی تـوسعه روابـط بین ملل و تأثیر بیشتر تمدن آنها در یکدیگر و ممکنات تازه حاصل از وسعت شـاهنشاهی ایـران و علاقه و سعی هخامنشیان به پیشرفت فرهنگ و هنر و اقدامات آنها در بالا بردن سطح اقتصاد و روابط بازرگانی هـمه دسـت بهم داده محیط و شرایط تازهای برای ترقی بوجود آورد. آشنا شدن باختلافاتیکه بین فـرهنگ و هـنر و مذاهب و عقاید و عادات ملل مختلف وجود داشـت بـرای نـخستین بار به بشر فرصت داد که براساس یـک نـوع سنجش انتقادی انتخاب کند و در این انتخاب معیارها و آرزوهائی فراخور جهانمنشی ایرانیان بکار بـبرد. آنـچه بطور جسته جسته ملتهای مـختلف و جـدای از هم درد و هـزار و پانـصد سـالی که از آغاز تمدن میگذشت انجام داده بـودند در جـهان هخامنشی بهم مرتبط شد و از این ارتباط صورتها و مفاهیم تازهای بوجود آمد. گـوئی تـمام دوهزار و پانصد سال قبل فقط مـقدمهای برای تشکیل شاهنشاهی ایـران بـوده است.
مورخان باختر زمین جـهانمنشی هـخامنشیان را بزرگترین امتیاز آنان و مهمترین انقلاب تاریخ دنیای باستان میدانند.
ا.ت.امستد مینویسد: «زیر حـکومت هـخامنشیان بیش از هر موقع قبل و یـا بـعد از آن دنـیای متمدن نزدیک بـان شـد که تابع یک نـظام سـیاسی قرار گیرد.»
ج.ل.هوارت معتقد است که «اقدام این امپراطوری (هخامنشی) بایجاد وحدت بین تـمام آنـچه از تمدنهای مختلف خاورمیانه باقیمانده بود شـگفتانگیز اسـت.»
صلح هـخامنشی کـه از ایـن جهانگیری و این جهانمنشی بـوجود آمده؟؟؟ مفهوم «یک جهان» بعقیده بیشتر مورخان باخترزمین و از آن جمله فرای خود یکی از ارزندهترین خدمتهائی است که ایـرانیان در طـی دویست سال اول شاهنشاهی به بشر و بـه پیـشرفت تـمدن نـمودهاند.
هـگل و توین بی و دورانـت و پارتـی همه جهانمنشی ایرانیان را میستایند و ا.هرتسفلد مینویسد.
«مذهب زرتشت و آیین بودا و عقاید یهود گواه ثابت پیشرفت بـینظیر فـکر بـشر در نتیجه صلح هخامنشی است.»
آیین زرتشت و کـاخ تـخت جـمشید از جـمله مـهمترین آثـار نمایانگر این جهانمنشی است و به این مناسبت در طی این مقاله سفری به تخت جمشید میکنیم.
سفری به تخت جمشید
ایرانشناسان در بیان عظمت تخت جمشید معمولا به ارزش هـنری و فنی آن میپردازند و از روی این ارزش آن بنا را در ردیف بزرگترین آثار بشر میگذارند. تا روزگار هخامنشیان هرگز بشر بنائی بوسعت تخت جمشید نساخته (136500 متر مربع زیربنا بوده) و در هیچ اثر باستانی به اندازه تخت جـمشید تـمام قدرت فنی و هنری یک مرحله اصلی از تاریخ بشر باهم جمع نشده و در هیچ مجموعه هنری جوری و همآهنگی جزئیات با طرح و منظور کلی به اندازه تخت جمشید رعایت نگردیده است.
مـورتن مـینویسد که «حتی در خرابی تخت جمشید امروزه از خیرهکنندهترین مناظر دنیاست» و دورانت اعلام میدارد که تخت جمشید «شاید از زیباترین کاخهائی است که بشر چه در گـذشته و چـه در دنیای جدید ساخته است»
تـخت جـمشید ایمان و شوق بزندگی مردمی را میرساند که خود را بر تمام جهان متمدن مسلط میدیده و این تسلط را همیشگی میپنداشتهاند. اما چون در این چند صفحه غرض بـیان ارزش هـنری و فنی تخت جمشید نـیست بـه بیان رابطهای بین این کاخ و جهانمنشی هخامنشیان اکتفا میگردد.
هخامنشیان یکتاپرست بودند و تمام جهان را مخلوق اهوارمزدا و همه مردم را موظف میدانستند چون سرباز باهورامزدا بر علیه اهریمن و عوامل تبهکارش بجنگند تـا پاکـی و راستی و روشنائی، پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک، مسلم شود، تا ضعف و بیماری و مرگ برافتد، تا خود و خانوادهشان به رفاه و شادی برسند، تا زمینهایشانآباد و همسایگانشان خوشوقت باشند. ایرانیان توانستند از تـرکیب ظـواهر موجودات بـا مفاهیم معنوی و ملکوتی صورتهای تازهای خلق کنند که نماینده عقاید مذهبی آنان باشد و بشر را بعواملی بزرگتر و بـالاتر از وجود و محیط زندگانی روزانهاش متوجه سازد و بگفتها.یو.پوپ «او را با قوای آسـمانی مـربوطو شـریک نماید.» تخت جمشید در برخورد اول وقار و قدرت و نظم و ادب و پس از دقت بیشتر اعتمادبنفس و ایمان و سربلندی مردمی را میرساند که سرنوشت خـود را روشـن میدیدند و به آتیه امیدوار بودند و خود را وابسته سازمانی بزرگ که منشاء تمام خـوبیها و قـدرتها اسـت میدانستند.
هخامنشیان بنائی ساختند که ایمانشان را با بدیت شاهنشاهی ایران برساند و نماینده منتهای شکوه و قـدرت باشد و چنانکه داریوش در یکی از کتیبههای خود آرزو میکند «بلطف اهورا مزدا بحد اعلی زیـبا باشد» بدون آنکه مـلل تـابع ایران در برابر آن خود را بینوا و شرمنده ببینند. آن قسمت از نقسهای تخت جمشید که نشان میدهد شاهنشاه را چند ردیف مردم بنمایندگی ملل تابع ایران بر روی دست بلند کردهاند این منظور را خوب مجسم میسازد. ایـن مردم باوقار کامل و بتمام قد ایستاده و روبروی خود نگاه میکنند و لباسهای آبرومندی که شاید لباسهای تشریفاتیشان بوده در بردارند. این مردم شاهنشاه را بهمان صورت روی دست بلند کردهاند که مثلا مردم یـک قـهرمان ورزشی را پس از پیروزی بر روی دست بر میدارند و میبرند. بر-
عکس در کشورهای دیگر، چه پیش از هخامنشیان و چه بعد از آنان و حتی در پارهای موارد دیگر در خود ایران وقتی فرمانروا یا پادشاهی میخواسته عظمت خـود را بـرساند معمولا ملل مغلوب یا تابع را خمیده و یا بزمین افتاده، در غل و زنجیر و گریان و خونین نشان میداده است. رجال ملل مختلف که روزهای جشن و یا بمناسبات دیگر به تخت جمشید مـیآمدند و صـورت هممیهنان خود را میدیدند دلیلی نداشت که برنجند و سرافکنده باشند بلکه آنان نیز باحتمال قوی از اینکه مشمول چنین قدرت و جلالی هستند بخود میبالیدند.
یکی از ایرانشناسان امریکایی، ر.پین، مینویسد:
«رجه پیـروزمندانه آورنـدگان هـدیه و خراج و سربازان شاهی نفس انـسان را قـطع مـیکند….. اینها متوجه تشخص خود هستند و آهسته راه میروند، گاهی یک تبسم بسیار کوچک در گوشه لبهایشان هست ولی غالبا فقط حالت پختگی وقـارآمیزی دا نـشان مـیدهند که من در هیچ کجای دیگر ندیدهام، نه در مـعبدهای چـینیها نه در غارهای هندیها و نه در مجسمهسازیهای مغرب….. بطور مسلم هیچ مبالغهآمیز نیست آنها راستی را میپرستیدند….. در مجسمههای بابل چشمها نیمه بـسته اسـت. چـشمهای هخامنشی بکلی باز است و بجهان با اعتماد و با احساس یـک قدرت خداوندی نگاه میکند.»
تخت جمشید یک کاخ عادی برای زندگانی شاهنشاهان نبوده است. بعضی از مورخین از آنجمله ا.یـو.پوپ شـاهنشاهی هـخامنشی را در حکم نخستین نمونه سازمان ملل میدانند و از اینرو تخت جمشید را بمنزله پایـگاه مـرکزی این سازمان میتوان شمرد. از همه مهمتر آنکه خشایارشا که قسمت عمده تخت جمشید در زمان او ساختهشده در نـبشتهای کـه بـجا گذارده اعلام داشته است که «این ساختمان را من برای همه مردم کـشور بـنا نـمودم.»
تخت جمشید و پارتنون یونان
اگر تخت جمشید با معبد پارتنون آتن مقایسه شود خـصوصیات آن بـهتر روشـن میگردد: پارتنون نیز بطور مسلم اثری خیرهکننده است منتهی در پارتنون زیبایی بوالهوسانه و شهوت. انـگیز اسـت و قدرت هنوز نیازمند بخودنمائی است. مظاهر زیبائی و مظاهر قدرت همه جنبه شخصی و بـنابراین مـحلی و مـوقتی دارد. چینهای لباس و حالات و حرکات صورتهائی که در پارتنون ساختهشده همه نماینده مردمی در هیجان است و بـطور مـسلم لااقل یک قسمت این هیجان، نماینده نگرانیهائی است که از کافی نبودن سازمانهای جـامعه و عـقائد مـذهبی نتیجه میشده است. ستونهای پارتنون آن پرستشگاه را محکم در روی زمین مستقر ساخته ولی در تخت جمشید سـتونها آن کـاخ را بسوی آسمانها بالا برده است. این تفاوت در معماری با تفاوتهای بسیاری کـه مـیان عـقاید مذهبی اندیشههای فلسفی ایرانیان و یونانیان وجود داشته مربوط میگردد. زیرا، چنانکه ل.دیکینسون توضیح میدهد: «خـدایان یـونان مـوجوداتی بودند در اساس شبیه بانسان. نسبت بانسان در معنی و یا حتی در صفات اخلاقی بـرتری نـداشتند بلکه برتری آنها از جهت جوانب خارجی مانند قدرت و زیبائی و ابدیت بود و بهمین دلیل رابطه (انسان بـا خـدایان) درونی و معنوی نبود ولی جنبه بیرونی و مکانیکی داشت.»
در زیبائی مجسمههائی که یونانیان از ونـوس و آپولو در دورهـء کلاسیک ساختهاند تردیدی نیست و بآسانی میتوان پی بـرد چـرا ایـن مجسمههای لخت زن و مرد جلب نظر میکند و ایـن هـمه تقلید میشود. همچنین بعضی از مجسمهها مثلا سر گاوهای ستونهای تخت جمشید از شاهکارهای هـنر اسـت. منتهی مجسمههای ونوس و آپولو محرک هـوس و نـماینده ستایش زیـبائی جـنسی اسـت و حال آنکه سر گاوها و تمام تـخت جـمشید معرف قدرتی است که آرامش و اطمینانبخش است و ایمانی که امید و خوشبینی تـلقین مـیکند. یکی از صورتهای تخت جمشید داریوش را در حـال جنگ با شیر نـشان مـیدهد ولی در سیمای داریوش بهیچوجه قهر و تـغیر و خـشونت دیده نمیشود. سازنده آن صورت نمیخواسته تسلط داریوش را بر شیر بصورت یک عمل فـوقالعاده مـعرفی کند. برعکس فوقالعاده بودن ایـن صـحنه در هـمان است که تـسلط داریـوش را بر شیر بصورت یـک امـر عادی مینمایاند. اما قهرمانان پارتنون با نشان دادن عضلات خود و حرکات تند دست و پا و سـرو گـردن چون پهلوانی که با زحمت بـر حـریفی غلبه کـرده بـاشد مـیخواهند جلب توجه کرده و قـدرت استثنائی خود را برخ دیگران بکشند.
کمال هنرمندان یونانی در این بوده که زیبائی، خاصه زیبائیهای هـوسانگیز، را در طـبیعت پیدا کنند و در آثار خود بگنجانند. آنـدره مـالرو، مـحقق و نـویسنده مـشهور فرانسه مینویسد «تـبسمها، دخـترانی که بهوای نفس نه برای تشریفات میرقصند و ستایش بدن لخت زن اینها همه چند گواه از گواههای زیـاد یـک نـوع فرهنگ است که در آن انسان ارزشهای خـود را رویـ مـیل و هـوسش مـیگذارد.»
ولی غـرض اصلی هنرمند ایرانی این بوده که آنچه را از قواء و ممکنات جهانی که خدای یکتا آفریده در نظر داشته مجسم نماید و چون هیچیک از موجودات کافی برای این منظور نمییافته از تـرکیب و تکمیل آن موجودات مخلوقهای تازهای خلق میکرده است: مثلا گاو را که سراپا مظهر ثروت و نعمت و برکت است با دم و چنگال شیر آراسته تا در قدرت نیز بیهمتا باشد و او را با بال و منقار عـقاب مـجهز ساخته تا آسمانها نیز زیر تسلطش قرار گیرد! هـ. ا.ر.گیت توجه را به کمبود هنر یونانیان بزبان زیر بیان مینماید.
«در مقامهای بالا هنر یونانی خیلی انسانی است، ولی (و این شگفتانگیز اسـت) هـرگز، باوجود افلاطونیون بطور عمیق از دید فلسفی محرک بزرگ جهان، از شگفت و رمز جهان الهام نگرفته و بندرت از سرنوشت بشر در ماوراء آنچه دیدنی و مادی است مـتأثر شـده است.» برعکس ایرانیان زیبائی را مـلکوتی مـیدانستند و بهمین جهت چناچه ر.پین مینویسد هنرمند ایرانی «دنیائی را که بچشم دیده میشد با ارزشهای جهان دیگر میاراست و ثابتترین این ارزشها آزاد بودن از قید زمان بـود.»
در آئیـن زرتشت زیبائی همیشه بـا روشـنائی توأم بوده است بنابراین: «هنر ایران همیشه دنبال روشنائی و وضوح رفته و برعکس از تاریکی و ابهام اجتناب ورزیده است. تزیینات ایرانی در تمام زمانها هر اندازه هم ریزهکاری داشته نماینده یک طرح مـنطقی و روشـن بوده است.» تخت جمشید یکی از عوامل پیشرفت هنر در شاهنشاهی ایران و کشورهای همسایه آن بوده است. در طی تأسیس این بنا، یعنی در مدت تقریبا شصت سال (از حدود 520 تا 460 پ.م.)، هنرمندان و کارگران ملل مختلف پهـلوی یـکیدیگر در اجرای نـقشههای هخامنشی وزیر نظارت و تعلیمات ایرانیان کار میکردهاند و آنچه در ضمن این تماسهای طولانی آموختهاند به نقاط دیگر بـویژه به یونان و هندوستان برده و در هنر آن نواحی منعکس ساختهاند.
منبع: مجله گوهر – گوهر , تیر 1355