کشور حیره در قلمرو شاهنشاهی ساسانیان

در دنیای قدیم، در دو سوی بحرالروم، دو دولت قادر و قاهر وجود داشت، کـه از لحاظ فسحت و وسعت آب و خاک و عدت و قوت لشکر و سپاه و عظمت و ابهت فرهنگ و تـمدن، پهلو بپهلوی هم میزد و در هـمهٔ شئون و وجوه زندگی بدیدهٔ حسادت و رقابت بهم مینگریست. از اینسو، درفش شاهنشاهی ایران و از آنسو پرچم امپراطوری رم سایه گسترده بود و پادشاهان و فرمانروایان هر قوم، عرصهٔ کشورگشائی و جهانگیری و قلمرو سلطه و سیطرهٔ خود را همواره فـراخته و گستردهتر میساختند و بهر کجا مرز تسخیر و حد تملکشان بهم میرسید و لشکریانشان روبارو میشدند، دست و پنجهای با هـم نـرم میکردند و طمعهای از هم میربودند و گاهی بمحیط محدودهٔ مشخص آب و خاک اصلی یکدیگر نیز تجاوز و تخطی میجستند و بناگزیر، کشاکشهای سهگمین و جنگهای خونین براه میانداختند.
خلاصه، قسمت اعظم بسیط ربع مسکون کـه اکـنون مملکتها و دولتها و کشورهای گوناگون مستقل و آزاد را، با حدود و ثغور معین و مشخص، تشکیل میدهد و همه در حریم سایهٔ منشور ملل متفق جای گرفته و باعلامیهٔ حقوق بشر پیوسته است و دولتهای آنها نمیتواند، بـسادگی و آسـانی، از حدود خود پا فراتر نهد، در آن عهد و زمان، به سالیان دراز، میان دو قدرت عظیم ایران و روم تقسیم شده بود و گاه دست بدست میگشت و در هر حال، مردم آن نقاط و نواحی طوق فرمانبری یکی از این دو دولت مـقتدر را، بـناچار، بـر گردن داشتند.
حیره که در ۱۳۸ مـیلادی بـدست تـنوخیان بوجود آمد یکی از آن کشورهاست که گاهی در دست ایرانیان و زمانی در چنگ رومیان قرار داشت تا اینکه در اوائل قرن دوم هجری (۶۳۲ میلادی) در زمان حکومت لخـمیان یـا مـناذره بچنگ تازیان مسلمان افتاد. دولت شاهنشاهی ساسانیان در ایران و حـکومت لخـمیان در حیره، در ۲۲۶ میلادی آغاز شدند و در ۶۲۵ میلادی در دست اعراب پایان یافتند. در مدت این چهار صد سال، حوادث و اتفاقاتی بزرگ در قلمرو آن دولت و ایـن حـکومت رویـ داده که تواریخ بطور مشروح مرقوم و مسطور افتاده است.
در تمام مـدت سلطنت ساسانی، حیره در قلمرو ایران بود و بروزگاری که شاهنشاهان ساسانی با امپراطوران روم و فرمانروایان دولت بیزانس و ارمنستان و هیاطله سـفید و تـرک و عـرب و حضر میجنگیدند، لخمیان، یعنی امیران حیره، در بیشتر این نبردها شرکت داشتند و دوش بدوش ایـرانیان مـبارزه میکردند و در دفاع از تخت و تاج دلافروز خسروانی ایران، دلاوریها و هنرنمائیها از خود نشان میدادند.
حیره از لحاظ جـغرافیائی، شـامل مـملکت عراق است که کوفه در جنوب شرقی آن جای داشت. بگفتار یاقوت حموی در معجم البلدان و یـعقوبی در بـلدان، حیره البیضا و حیره الروحا سرزمینی است غرقه در ریحان و لالهٔ نعمان، چراگاه گوزنان و آهـوان و جـولانگاه کـبوتران و فاختگان و میدانگاه قصرها و کاخهای امیران و دیرها و صومعههای راهبان. گفتهاند صفا و جلای حیره چنانست کـه زیـستن شبانهروزی در آنجا از دست یازیدن بیکسال دارو و درمان برتر و بهتر باشد. البته بعضی هم از نـیش پشـههای گـزندهٔ سدیر نالیدهاند. کلمهٔ حیره را عربی یا عبری یا آرامی دانستهاند و معنی آنرا از حیرهٔ عربی بـمعنی سـرگردان گرفته و گفتهاند بهنگامیکه تبع با لشکریانش بدآنجا روی آوردند سرگردان و حیران ماندند. در هـرحال حـیرهٔ آدرامـی و حیرهٔ عربی هردو از ریشهٔ سامی و معنی آن چادر و پناهگاه است.
مؤسس حیره و تاریخ بنای آن مـعلوم و روشـن نـیست. عربان آنرا به بخت نصر منسوب داشتهاند. حیره پس از وی ویران شد تا ایـنکه مـالک بن فهم پیشوای قبیلهٔ تنوخ در عراق بدانجا رفت و انبار را مرکز قرار داد و کاخی و بوستانی در آنجا پی افکند. در زمـان عـمرو بن عدی، از خانوادهٔ لخمیان، آوازهٔ حیره بالا گرفت و مرکز حکومت آنان بـود تـا تازیان بدانسوی تاختند و آنرا بگشودند. گفتهاند بـه سـال ۱۷ هـجری که کوفه را بنا میکردند از آجر و سنگ مـرمر و سـتون کاخهای حیره و آوار دیوار خانههای آن استفاده کردهاند. بسیاری از خلفای اسلامی مانند ابو العباس سـفاح و ابـو جعفر منصور و هارون الرشید بـحیره آمـدند و در آنجا روزگـاری کـم یـا زیاد بزیستند و کاخها و بوستانها پی افـکندند.
مـردم حیره، قسمتی از قبیلهٔ تنوخ و چادرنشینند و گروهی از قبیلهٔ عباد و در ساختمان بسر میبردند و عـدهای احـلاف یعنی از مردم خارجند که بدانجا آمـدهاند. عبادیان از طرفداران و دستنشاندگان اردشـیر بـابکان و نصرانی مذهب بودند و ببادهفروشی و صـرافی روزگـار میگذراندند و خواندن و نوشتن میدانستند، در همان زمان که بزرگترین شاعران نابغهٔ عرب نمیتوانستند بـخوانند و بـنویسند. عدی بن زید شاعر مـاهر و حـنین بـن اسحق ترجمان مـشهور دورهـء عباسی و حنین بن بـلوغ آوازهـخوان و آهنگساز معروف از این قبیلهاند. جمعی از مردم حیره نبطی و عدهای یهودی بودند گروهی از ایرانیان نـیز کـه تسخیر کنندگان و فرمانروایان این نواحی بـشمار مـیآمدند، بناگزیر، در آنـجا مـیزیستند. در دوران آل لخـم، خسروان ساسانی از طرف خـود حاکمانی بحیره میفرستادند که آنان را مرزبان یا دهگان میخواندند و بجلال و حشمت ضربالمثل عربان بودند. مـردم حـیره را دین مختلف بود. گروهی مانند جـذیمه الابـرش، پادشـاه از قـبیلهٔ تـنوخی، بت میپرستیدند و دو بـت داشـتند بنام ضیزنان که بر دروازهٔ حیره نصب کرده بودند تا هر تازه وارد بر آنان سجده بـرد. در جـنگها از آن بـتان یاری میجستند. گروهی رسم ماهپرستی و آئین مـانوی و کـیش زردشـتی داشـتند. در ۵۲۹ مـیلادی و بـزمان پادشاهی خسرو قباد که در ایران مزدک پیدا شد و دینی عرضه کرد، حارث بن عمرو بن آکل المرار کندی آن را پذیرفت و در حیره شایع ساخت. آئین مسیح در سدهٔ اول و دوم میلادی در عـراق منتشر شد و در قرن چهارم بحیره رسید و اکثریت مردم آن را پذیرفتند. برخی از پادشاهان حیره نیز مسیحی شدند. نصارای حیره بیشتر نسطوری و کمتر یعقوبی بودند. در حیره کاخها و صومعهها دیرها و کلیساهای فراوان وجود داشـت، بـا ایوانها و ستونها و کاشیکاریها و نقش و نگارهای زیبا که از لحاظ عظمت و جلال و شکوه و هنر معماری و نقاشی و حجاری مشهور آفاق بود و شاعران در آثار خود در وصف آنها داد سخن دادهاند. مانند کاخ خـورنق و سـدیر و سنداد و قصر الابیض و قصر الفرس و قصر الزوراء و دیر ابن الوضاح و دیر ابن براق و دیر عبد المسیح و دیر فایثون و دیر مارت مریم و دیر هند الکـبری و دیـر اللج و کلیسای توما و کلیسای باعوته.
زن حـیری در چـادر و پوشیده بود و از مردان دوری میجست و خود را در آینههای سیمین و سجنجل (آئینه رومی) میدید و میآراست. مو را خضاب میکرد و بچشم سرمه میکشید و از پی خوشبو بودن، مشک و عنبر و غـارو لبـنی بکار میبرد و گردنبند و دسـت آورنـجن و خلخال و گوشواره از زبرجد و یاقوت و در و مرجان بخود میآویخت و جامههای حریر و پرنیان و مرط و ملایه و یلمق بر تن راست میکرد. زنان در خردسالی بشوی میرفتند چنانکه هند دختر نعمان بن منذر را، در یازده سالگی بـهمسری عـدی بن زید درآوردند. آنان اگرچه معمولاً غیراز عرب شوی نمیگزیدند ولی برخی از زنان ثروتمند بهرکس دل می- بستند بیپروا او را بهمسری میگرفتند. پادشاهان و رئیسان قبائل، برای از میان برداشتن کینهها و دشمنیها، رعایت تدبیر و سـیاست را، بـا یکدیگر وصـلت میکردند. چند زن گرفتن میان مردم حیره از مسیحی و مجوس و بتپرست شایع بود. از بزنی گرفتن محارم خویش نیز ابـا و امتناع نداشتند. مردم حیره از کودکی بمکتب میرفتند و نوشتن و خواندن می- آمـوختند، در حـالیکه شـاعران عرب در آن هنگام نوشتن و خواندن نمیدانستند. زید بن عدی که در حیره نوشتن آموخته بو، نخستین منشی عربی دیـوان کـسری انوشیروان بود.
متلمس، شاعر مشهور و بیسواد عرب، از کودکی حیری خواست تا نامهٔ عـمرو بـن هـند را که فرمان هلاکش در آن بود بخواند و همینکه از آن باخبر شد گریخت و از مرگ رهایی یافت. گفتهاند حرب بـن امیه بن عبد شمس، نخستین عربی است که از مردم حیره نوشتن عربی آمـوخته است و آنان از مردم انـبار یـاد گرفتهاند. خط عربی فعلی یکی از شکلهای خط حیری یا انباری یا جزم بشمار آید. سه تن از قبیلهٔ طی، بگفته بلاذری، در بقه و بقول ابن ندیم در انبار گرد آمدند و خطی بساختند و الفبای عـربی را با الفبای سریانی مقایسه کردند و گروهی از مردم انبار از ایشان بیاموختند و مردم حیره از مردم انبار فراگرفتند و چون بشر بن عبد الملک بحیره آمد و مدتی در آنجا بماند این خط را بیاموخت و همینکه بمکه رفـت آن را بـسفیان بن امیه بن عبد شمس و ابو قیس بن مناف بن زهره بن کلاب تعلیم داد. مردم حیره علاوه بر عربی و یونانی و عبری، زبان آرامی (سریانی) را هم میدانستند زیرا زبان دین و کـلیسای ایـشان بود. نبطیها در خانههای خود بدان سخن میگفتند و مدارس حیره آن را تعلیم میداد و دانشمندان بدان زبان تألیفاتی داشتند. چون میان ایران و حیره روابط سیاسی و اداری و تجاری برقرار بود. مردم حیره بزبان پارسـی نـیز سخن میگفتند و بادبیات فارسی آشنا بودند. هنگامیکه پیغمبر اکرم، صلوات الله و سلامه علیه، رسالت خود را در حجاز اعلام داشت و مردم را باسلام دعوت کرد نصر بن حارث، پسر خالهٔ آن حضرت که بـه حـیره رفـته و داستانهای فارسی را آموخته بود بـمردم مـیگفت: اگـر محمد از عاد و ثمود میگوید که افسانهٔ پیشینیان است من برای شما داستانهای رستم و اسفندیار و خسروان ایرانی را حکایت میکنم که تاریخ اسـت.
شـعر و ادب عـربی در حیره رواج و رونق بسزا داشت و شاعران اهل حیره و شـاعرانی کـه از نقاط دیگر بدانجا روی میآوردند در وصف و تعریف این سرزمین و کاخها و دیرها و حوادث و مدحت و منقبت شاهان و امیران آن قصائد و معلقات فراوان سـاخته و پرداخـتهاند. مـشهورترین این شاعران عبارتند از عدی بن زید عبادی داماد و دست پروردهـء نعمان بن منذر و امرؤ القیس شاعر مشهور جاهلی و متلمس و ابود وادایای و مرقش اصغر و اکبر و عمر بن قمیته و طـرفه بـن عـبد و منخل بشکری و حنظلهٔ طائی و نابغهٔ ذییانی و حاتم طائی و سلامه بن جـندل و عـنتره عیسی و اعشی قیس و عمرو بن کلثوم و لبید بن ربیعه و حسان بن ثابت و زهیر بن ابی سـلمی. حـیره بـواسطهٔ حاصلخیزی خاک و فراوانی آب رود فرات، برای کشاورزی و دامپروری زمینه و استعداد شایان در برداشت. اغـلب مـردم بـه کشاورزی و دامداری و ریسندگی و بافندگی و آهنگری و زرگری و گلداری و سرمهسازی ابریشمین و حریر و زربفت و طیلسان و یلق و خـلعت و تـشریف و عـبای حیره شهرت و معروفیت داشت.
آوازهٔ غناء حیری در آفاق پیچیده بود و زنان آوازخوان حیری بـمکه و مـدینه و نقاط دیگر خوانده میشدند تا بزم پادشاهان و امیران را بیارایند. آلات و ادوات موسیقی رامشگران حـیری عـبارت بـود از عود و مزمارونی و دف و مستق (مشته) وون و صنج (چنگ) و بربط و مزمر و طنبور.
شرابسازی در حیره بخصوص در پیش عـبادیهای مـسیحی و یهودی، زبانزد همه بود و در وصف آن اشعار و روایات تاریخی بسیار وجود دارد. عربان پیـش از اسـلام بـه میکدههای حیره روی میآوردند و پادشاهان حیره بمیگساری میپرداختند. بهنگام بازگشت نمایندگان قبائی که بر پادشاهان آل لخـم وارد مـیشدند مجلس میهمانی بزرگی ترتیب مییافت که پادشاه خود در آن شرکت جست و نخست بـبادهگساری مـیآغازید و پس از وی دخـتر ساقی، با اشارهٔ شاه، به نمایندهای که از همه گرامیتر بود باده میداد و سپس همه حـاضران بـباده نـوشیدن مشغول میشدند.
بازرگانی و کشتیرانی و دریانوردی حیره بسیار پیش رفته بود. در آنزمان اقـیانوس هـند در تصرف ساسانیان بود و کشتیهای ایران و عرب و هند بجزیرهٔ سرندیب (سیلان) رفت و آمد داشت. بارزگانان ایران و حـیره بـرای حمل و نقل کالای خود از دجله و فرات، از اروند رود میگذشتند و یا از کرانههای خلیجفارس بـه سـواحل کشورهای عربی می- رفتند و در اطراف جزیره العـرب مـیگشتند و از بـحرین میگذشتند و به آبهای اقیانوس هند وارد میشدند و در عـدن لنـگر میانداختند و کالاهای کشورهای عربی و روم و یونان را به خلیج پارس میآوردند و چون از تخلیهٔ آهن و مس و سـرب و امـثال آن فارغ میشدند باری دیگر بـجانب سـواحل افریقا و هـندوستان حـرکت مـیکردند و پس از فروش کالاهای خود، کشتیها را از متاعهای آنـ کـشورها مانند حریر و استبرق و میخک و دارچین و فلفل و زعفران و هل و صدف و عاج و در مرجان و عـطر و روغـن ماهی میانباشتند و بسوی خلیجفارس بازمیگشتند و بـارهای خود را در ایران و حیره تـخلیه میکردند. مردم آنچه را میخواستند برمیگرفتند و بـاقیمانده را بـه دمشق و اسکندریه و سوریه و مصر میفرستادند. بدینطریق خلیجفارس و حیره در زمانی که دماغهٔ امیدنیک هـنوز کـشف نشده بود، بمنزلهٔ حلقهٔ اتـصال هـند و سـایر کشورهای عربی و غـربی آن زمـان بود. کسری نیازمندیهای یـمن را، بـا کاروانهای متعدد، برای عامل خود در آنجا میفرستاد و سران قبائل عرب کاروانیان را، منزل بـمنزل، بـدرقه میکردند تا آنکه سالم به یـمن میرسیدند.
چنانکه در آغـاز دیـباچه اشـاره شد، حیره در قرن دوم مـیلادی، بدست تنوخیان بوجود آمد و بعد چندین بار میان ایران و روم دست بدست گشت تا اینکه در اوئل قـرن هـفتم (۶۳۲ میلادی-۲ هجری) در زمان حکومت لخمیان یـا مـناذره بـچنگ تـازیان مـسلمان افتاد. در زمان حـکومت تـنوخیان، پادشاهان اشکانی یا پارتیان حیره را گرفتند. در این زمان اشکانیان با رومیان در جنگ بودند. نخستبار، تریانوس و بـعد او دیـویس کـاسیوس بسال ۱۴۶ میلادی، بر حیره چیره شدند و سـورس شـاه، بـسال ۱۹۷ مـیلادی، پایـتخت آن سـلوکیه و تیسفون را بگشود و بلاش سوم پادشاه اشکانی نتوانست دفاع کند و شکست خورد. اما رومیان، بسبب دروی حیره از مرکز قدرت امپراطوریشان، آنرا نگاه نداشتند و رها کردند. همینکه اساس دولت اشکانی بـسبب جنگهای داخلی و اختلاف میان دو فرزند بلاش چهارم روی بسستی نهاد، بزرگان پارس، اردشیر بابکان را پیرامون گرفتند و پایهٔ سلسه ساسانیان را بنا نهادند. اردشیر بسال ۲۲۶ میلادی، در جنگ هرمز اردوان پادشاه اشکانی و لشکریانش را بشکست و بکشت و بـساط فـرمانروانی اشکانی را برچید و خود فرمانفرمای ایرانزمین شد. در همین زمان، قبائلی از اعراب یمن به حیره فرود آمدند و در منطقهٔ فرات دولتی را پایه گذاشتند که آخرین حکمران آن جذیمه الابرش با اردشیر بابکان مـعاصر و مـعاهد بود. حکومت یا پادشاهی حیره، طبق قراردادیکه میان جذیمه الابرش و اردشیر بابکان منعقد شده بود از طرف شاپور پسر اردشیر بعمرو بن عدی بـن نـصر بن ربیعه بن حارث بـن سـعود بن غنم بن نماره بن لخم، خواهرزادهٔ جذیمه واگذار شد و او سر سلسلهٔ لخیمان یا آل لخم است که به آنان آل نصر مناذره و آل عمرو بن عـدی و آل مـحرق نیز میگویند و از ۲۶۸ تا ۶۳۲، یـعنی در حـدود ۳۶۴ سال، بر حیره حکومت کردند. عمرو، پادشاهی توانا و با اراده و جنگجو بود که پادشاهان حیره بدو نسبت دارند و مورخان از او به نیکی یاد کردهاند. و دستنشاندهٔ شاپور، شاهنشاه ساسانی بود و از سوی او بر عـربان عـراق حکومت میکرد.
جانشین عمرو، امرؤ القیس بدء یا اول است که او را ذوالتاج (تاجدار) نامیدهاند، وی نیز خود را آشکارا از کارگزاران شاهنشاهان ایران میدانست. در زمان وی، بهرام سوم درگذشت. پسران او نرسی و هرمز برای بدست آوردن تـاج و تـخت پدر به نـزاع برخاستند و سرانجام نرسی بر هرمز پیروز شد. پس از آن میان ایران و روم جنگ در گرفت و نرسی شکست یافت و ایران بناگزیر بـا روم صلح کرد. شرائط صلح سنگین بود و در نتیجه ایران بسیاری از شهرهای غـربی خـود را از دسـت داد.
نرسی، بسال ۳۰۲ سلطنت را به پسرش هرمز سپرد. در زمان او در ایران بساط عدل و داد گـسترده شد ولی برای بازپس گرفتن شهرهای از دست رفته کاری انجام نگرفت. پس از درگذشت هرمز بـسال ۳۰۹ چون پسرش شاپور کـودک بـود، همسایگان بایران چشم طمع دوختند و عربان بحرین و احساء و قطیف و شهرهای مجاور، نافرمانی را، بجست و خیز پرداختند. چون شاپور به ده سالگی رسید، باین نواحی تاخت و آنان را درهم شکست و رئیسان قبایل عرب را دستگیر سـاخت و دوششان را سوراخ کرد و از آن طناب گذرانید. از آنرو به شاپور ذوالاکتاف شهرت یافت. عربان در نتیجهٔ این گوشمالی سخت، از نو، رام و آرام شدند.
پس از امرؤالقیس، پسرش عمرو امارت حیره را بدست گرفت و چون بمرد، فرزندان وی بر سر جـانشینی پدر بـستیزه برخاستند و در نتیجه امن و امان حیره بهم خورد و وضع آنجا بر اثر قتل و غارت برآشفت. شاپور ذوالاکتاف بناچار حکومت حیره را به اوس بن قلام سپرد و وی تا بزمان اردشیر در مسند حکومت بود. ولی در ایـن هـنگام کشته شد و امرؤالقیس دوم پسر عمرو، معروف به بدء و محرق اول، فرمانروای حیره شد و چون بمرد پسرش نعمان اول یا نعمان اکبر معروف به سائح و اعور و ابن شقیقه، بجای او نشست. نعمان پادشـاهی بـاتدبیر و عاقبتاندیش و مملکتدار و کشورمدار بود که هیچیک از پادشاهان حیره، از حیث جاه و جلال و خدم و حشم و ضیاع و عقار و مال و منال، به پایه و مایهٔ او نمیرسید. بآبادی و عمران میل فراوان داشت و قصرها و کاخهای بـاعظمت و شـکوه سـاخت مانند خورنق و سدیر ولی افسوس و دریـغا کـه سـنمار، معمار نامدار زمان خود را هلاک ساخت تا او نتواند برای دیگران همانند آنها را بسازد. نعمان را در نزد ایرانیان و در دربار شاهنشاهان ساسانی، موقعی رفـیع و مـقامی مـنیع بود. بارها بدستور ایران، با شامیان جنگید و آنـ نـاحیه را بخاک و خون کشید. چون پسران یزدگرد بزهکار در کودکی میمردند، وی حیره را که ناحیهای خوش آب و هوا و برای زندگانی مساعد و مهیا بـود، بـرای پرورش بـهرام گور پسر خود برگزید و او را بدانجا فرستاد و به نعمان سپرد. نـعمان در پرورش و تربیت بهرام نیکو بکوشید و سه زن تندرست و هوشمند و بزرگزاده را بشیر دادن کودک بگماشت. دایگان که دو تن تازی و یک تـن ایـرانی بـودند، سه سال به بهرام شیر دادند و به چهارمین سال او را از پستان گـرفتند. از آن پس وی از مـربیان ایرانی و عربی تیراندازی و اسبسواری و نویسندگی و داستان- سرائی بیاموخت و پس از درگذشت یزدگرد، بپایمردی نعمان، به ایران آمد و تـخت و تـاج را از خـسرو نامی که خود را از خاندان اردشیر بابکان میدانست و به جای یزدگرد نشسته بـود بـازپس گـرفت. طبری در تاریخ خود و فردوسی در شاهنامه، مربی و پرورندهٔ بهرام گور را، نعمان دیگری میدانند که پسـر مـنذر اسـت. پس از نعمان اول، پسرش منذر اول پادشاه شد و به فرمان ساسانیان، با رومیان بجنگید و آن سرزمین را به آتـش و خـون کشید و تاراج کرد و گروهی فراوان از رومیان را به اسیری گرفت و آهنگ تسخیر قسطنطنیه کـرد ولیـ بـه این کار کامیاب نشد و کشتهٔ بسیار داد. اگر در آن جنگ توفیق بدست میآمد و ایرانیان باین شـهر کـه دروازهٔ اروپا بود وارد میشدند و پایتخت مسیحیت را تسخیر می- کردند، بطور قطع، وضع اروپا دگرگون میشد. ولی سـرانجام کـار بصلح انجامید و اروپا نجات یافت. پس از منذر، پسرش اسود به تخت نشست و با پادشاهان غسانی شام جـنگید. بـگفتار طبری، میان منذر و اسود، پادشاهی در حیره سلطنت یافت، بنام نعمان دوم پسـر مـنذر اول کـه از ۴۶۲ تا ۴۷۱ بزیست و بفرمان پدرش، بفرماندهی لشکری از عرب، با بهرام گور به تیسفون رفت تا تخت و تـاج یـزدگرد را بـگیرد و به بهرام بدهد، این نعمان، در زمان حیات بهرام، در دربار خسروان بماند و از نـزدیکان بـهرام بود. اما نعمان پسر اسود، معاصر قباد شاهنشاه ایرانی بود و در زمان او میان ایران و روم جنگ درگـرفت و او بـکمک قباد شتافت و بر سوریه حمله برد و از خود دلاوریها نشان داد. پس از مرگ نعمان بـن اسـود، قباد شاهنشاه ایران ابویعفر علقمه را بسرپرستی حـیره بـرگزید زیـرا امرؤالقیس، پسر نعمان در آنموقع برای پیروزی ایـرانیان بـا رومیان در جنگ بود. امرؤالقیس، پس از علقمه، زمام امور حیره را در دست گرفت و در زمان او مذهب نـسطوری در ایـران رواج یافت و نصارای حیره بـدان تـمسک جستند و در بـرابر مـذهب یـعقوبی بمقاومت برخاستند. پس از آن، منذر بن ماء السـماء یـا منذر سوم بحکومت حیره رسید. در این زمان جاماسب نامی، قباد را از سلطنت بـرداشت ولیـ دیری نپائید که قباد بسلطنت بـازگشت و حادث بن عمرو بـن حـجر آکل المرار کندی را بحکومت حـیره مـنصوب کرد. ولی پس از قباد، خسرو انوشیروان باری دیگر منذر را به حکومت حیره بازگردانید.
در زمان قـباد، مـزدک پسر بامدادان زندیق ظهور کـرد و دیـنی بـر اصول اشتراکی و مـبتنی بـر تساوی و برابری در مال و نـاموس بـیاورد. قباد بدین مزدک گروید و از نعمان خواست که از او پیروی کند ولی وی نپذیرفت. قباد خشمگین شد و حـمایت خـود از وی برگرفت و حارث بن عمرو را یاری داد تـا زمـام حیره را بـدست گـیرد و مـنذر بناچار از حیره گریخت. حـارث پادشاه حیره بود، تا اینکه قباد درگذشت و انوشیروان دادگر بسال ۵۳۱ تاج بر سر گذاشت و بـساط مـذهب مزدک را برانداخت و مزدک و پیروان او را بکشت و مـملکت را از زنـدقه نـجات داد. زنـدیقانی کـه از چنگ انوشیروان گـریخته و بـه حیره رفته بودند، به حارث پناه جستند و چون وی نیز بگفتار قباد، دین مزدک را پذیرفته بود از آنـان حـمایت مـیکرد. انوشیروان کس فرستاد و منذر را بطلبید و آنگاه او را بـا سـپاهی گـران بـحیره فـرستاد. حـارث بن عمرو که در انبار بود، بیدرنگ با خویشان و یارانش گریخت و منذر از نو به حکومت حیره نشست. پس از منذر، پسر وی عمرو سوم، معروف به عمرو بن هند پادشاه حـیره شد. وی پادشاهی قهار و جبار بود و با روم و پادشاهان غسانی شام و عربان یمامه جنگها کرد. در زمان او حیره مرکز علم و ادب بود. در دورهٔ حکومت عمرو سوم، آتش جنگ بین ایران و روم از نو شعلهور شد و رومـیان از انـوشیروان که خود فرماندهی سپاهیان ایران را بعهده داشت شکست سختی خوردند. در این جنگ عمرو بن هند و لشکریان حیره در زیر پرچم ایران با رومیان میجنگیدند. عمرو بن هند سالی یکبار در وقـتی مـعین به مدائن پایتخت خسروان ساسانی میامد و در باب امور حیره دستور میگرفت و رسم فرمانبرداری خود را از تاج و تخت ایران مکرر و مؤکد میکرد.
پس از عمرو بن هـند، بـرادرش قابوس بن منذر (فتنه العـروس) کـه مردی نرمخو و ناتوان بود بحکومت رسید ولی بزودی کشته شد و چون میان مردم دربارهٔ انتخاب حاکم اختلاف افتاد، از طرف ساسانیان حاکمی بنام سهراب انتخاب و مـنصوب شـد و بعد حکومت به مـنذر چـهارم پسر منذر سوم، رسید و بعد از مرگ او هرمز چهارم، پسر انوشیروان، بواسطهٔ تزلزل موقعیت آل لخم و اختلافات خانوادگی آنان، ایاس بن قبیصه را، برای مدتی کوتاه، بحکومت حیره فرستاد و بدین اندیشه افتاد کـه یـک حاکم ایرانی با سپاهی گران به حیره بفرستد که آنجا را اداره کند. ولی بعد از این اندیشه دست بداشت و بدنبال پسران منذر فرستاد و آنان را بخواست و با آنان بگفتگو پرداخت و سرانجام نعمان را پسندید و پادشـاهی حـیره را بدو داد و بـر سرش تاجی مکلل بزر و مروارید نهاد و در برش خلعتی مرصع بپوشاند ولی بزودی بر اثر سعایت خانواده آل لخم، نـعمان از چشم پادشاه ساسانی بیفتاد و زندانی شد و در زندان یا در زیر پای پیلان درگـذشت و بـقول خـاقانی شروانی: زیر پی پیلش بین، شه مات شده نعمان.
پس از درگذشت نعمان بن منذر، فرزندانش از بیم خسرو پرویز گـریختند و خـسرو حکومت را به ایاس بن قبیصه طائی، از اشراف قبیلهٔ طی، که مردی سخنور بـود سـپرد و ویـ در دربار خسرو پرویز مقامی ارجمند یافت و در جنگهای او با بهرام چوبینه و روم شرکت داشت. پس از او مردی ایرانی بـنام زادبه بن ماهبیان بن مهربنداد همدانی یا آزادبه بن مابیان همدانی، بمدت ۱۷ سـال، بر حیره حکومت کـرد و بـعد چند تن عرب و ایرانی از پی یکدیگر قدرت را در دست گرفتند.
در زمان خلافت ابوبکر صدیق خلیفهٔ اول مسلمانان، اعراب بفکر گشودن عراق افتادند و ابوبکر مثنی بن حارثهٔ شیبانی و سوئد بن قطبهٔ عجلی را برای تصرف حـیره مأمور ساخت و بعد در قرن دوازدهم هجری، خالد بن ولید سردار معروف عرب، بسوی عراق آمد و در حیره با سواران آزادبه بجنگید و آنان را شکست داد و حیره را بتصرف درآورد. پس از بازگشت خالد بشام، مردم حیره بشوریدند. در ایـنموقع چـون ابوبکر در بستر مرگ افتاده بود، از عمر خلیفه دوم خواست که باین امر مهم بپردازد و عمر دریافت که حیره همواره از سوی شاهنشاهی ایران پشتیبانی میشود و باید رشتهٔ این کمک را برید. از آنرو سـپاهی گـران بسوی ایران فرستاد. در آن موقع پادشاه ایران، یزدگرد سوم، بسیار کوشید تا جلو عربان مهاجم را بگیرد ولی وضع داخلی ایران، در اواخر سلطنت ساسانیان، چنان بی سر و سامان و پریشان بود که هـرگونه مـقاومت و پایداری را در برابر سربازان سر و پا برهنه ولی مصمم و مؤمن تازی، بیثمر میساخت. ایرانیان و تازیان در حلوان و جلولا و قادسی و نهاوند جنگیدند ولی سرانجام شکست خوردند و ایران و عراق و در نتیجه حیره بتصرف تازیان درآمد.
این بـود، بـطور مـوجز و فهرستوار تاریخچهای از سرزمین حیره، یـعنی مـملکت عـراق و موقع و مقام جغرافیائی و اقلیمی و وضع و حال و دین و فرهنگ و تمدن و اخلاق و آداب مردم و سرگذشت شاهان و امیران آن که سالیان دراز در حلقهٔ متصرفات و مستملکات ساسانیان قـرار داشـت و زیـر سایهٔ درفش سرافراز شاهنشاهان ایران اداره میشد و در این کـتاب بـطور مفصل و بروش تحقیقی مسطور و مرقوم افتاده است.
برای ایرانیان، بویژه جوانان ایرانی، بسیار بایسته و شایسته است که نه تـنها تـاریخ تـابناک قلمرو آب و خاک خود را نیکو بدانند، بلکه از وسعت و فسحت بساط فـرمانروائی و قدرت و عظمت و سطوت و ابهت شاهنشاهی خود نیز آگاه شوند و بدانند که نیاکان با فروشأنشان بر چه کشورهائی از جـهان و بـر چـه اقوام و مللی از جهانیان مسلط و مالک و نافذ و حاکم بودند.
نوشته دکتر نصرت اللّه کاسمی
منبع: مجله گوهر , تیر ۱۳۵۶