فیلم و کتاب (فیلمنامه) «پیشخدمت» – هارولد پینتر
پیشخدمت، به اعتقاد بسیاری از منتقدان، بهترین ثمره همکاری جوزف لوزی در مقام کارگردان و هارولد پینتر در مقام فیلمنامهنویس است؛ شاهکاری تمامعیار متعلق به سنتِ سینمای هنری اروپا، که هنوز هم، چند دهه بعد، تماشاییست. تعادل میان روایت و سبک چنان چشمگیر است که بهسختی میتوان سهم فیلمنامهنویس و کارگردان را در محصول نهایی از هم جدا کرد. پینتر با اعمال وحدت مکان، کمشماربودنِ شخصیتها و طراحی موقعیتهای دیالوگمحور، حالتی کمابیش نمایشنامهای به فیلمنامه داده؛ درعوض، حرکات دوربین، نورپردازی و طراحی صحنه و بازیهای بهشدت کنترلشده بهشکلی بینقص جوهر سینمایی فیلم را به نمایش میگذارد.
آنچه از فیلم به یاد میماند، در وهله اول جنبههای بصری آن است: رنگ سفید فضای داخلی خانه که با عنصر برف در معدود نماهای خارجی فیلم و چشم انداز پشت پنجره هماهنگ است، و نورپردازی اکسپرسیونیستی فیلم با آن سایههای تند روی دیوارها و روی چهره بازیگران در یکی از به یادماندنیترین فیلمهای سیاه و سفید تاریخ سینما؛ و در وهله بعد فضاییست که در نمایش ِ این رابطه عجیب وغریب بهچشم میخورد، سکوتی که در اغلب صحنهها حاکم است (با عوامل تشدیدکنندهای همچون صدای چکههای آب در فصل اغواگری)، و لحن اداشدن دیالوگها که اغلب تفسیر خاصی از آن دیالوگ بهحساب میآید.
هارولد پینتر در پیشخدمت هدفش صرفا تصویر یک جابهجایی طبقاتی نیست (اگر اینطور بود، فیلم بیشک به یک بیانیه تاریخ مصرفدار بدل میشد)؛ پیچیدگی داستان و شخصیتها بهویژه در پایان مشهور فیلم چنان است که هر نوع تفسیر سرراست از این فیلم را سادهانگارانه جلوه میدهد. اگر پیشخدمت، چهلسال بعد، همچنان تماشایی (و خواندنی) است، بیشک این ابهام و پیچیدگی، و امتناع از سرراستبودن دلیل اصلی آن است؛ همچون تصویری در یک آینه تار.
پیشخدمت
Servant
نویسنده: هارولد پینتر Harold Pinter
بر اساس رمانی از: رابین موآم Robin Maugham
کارگردان: جوزف لوزی Joseph Losey
فیلمبردار: داگلاس اسلوکامب Douglas Slocombe
تدوین: رجینالد میلز Reginald Mills
موسیقی: جان دانکورث John Dankworth
بازیگران – نقشها
درک بوگارد Dirk Bogarde – بَرِت: Barrett
جیمز فاکس James Fox – تونی: Tony
وندی گریگ Wendy Greig – سوزان: Susan
درک تنسلی Derek Tansley – سرگارسن
دوروتی برومیلی Dorothy Bromiley – دختر کنار باجه تلفن
محصول ۱۹۶۳ آمریکا، ۱۰۴ دقیقه.
خارجی. میدان نایتزبریج. اکتبر. روز
میدانی خلوت در کنار نایتزبریج. آفتاب زمستانی. درختهای بیبرگ. تعداد زیادی ماشین پارکشده.
بَرِت آن سوی میدان ظاهر میشود. از بالا، میبینیم که نزدیک میشود. کنار جدول پیادهرو میایستد. ماشینها میگذرند. از خیابان عبور میکند. در پیادهرو قدمهایش تند است. در جستوجوی یک پلاک از مقابل خانهها میگذرد. روبهروی خانهای میایستد که از بقیه کمی قدیمیتر است. پلاکش را میخواند و از پلهها بالا میرود.
در باز است. به داخل راهروی تاریک نگاه میکند. سکوت. هیچ کوبهای به در نیست. زنگ را پیدا میکند. زنگ میزند. یک زنگ آرام نامطمئن.
داخلی. راهرو. منزل تونی. روز
از داخل راهرو، بَرِت را میبینیم که وارد میشود و میایستد. کاغذ دیواری راهرو تیره است، یک طرح انگوری رنگورورفته. فرشی نیست، نشانی از سکونت در آن نیست. سکوت. به در اتاق پذیرایی میرسد، در میزند.
داخلی. اتاق پذیرایی. روز
بَرِت را از انتهای گلخانهٔ آن اتاق خالی بزرگ میبینیم که دارد به دوروبر اتاق نگاه میکند. او به اتاق قدم میگذارد و به داخل گلخانه خیره میشود. یک نفر روی یک صندلی راحتی قدیمی دراز کشیده است.
داخلی. گلخانه. روز
بَرِت نزدیک میشود، کمی با فاصله از مرد میایستد و او را ورانداز میکند. روی تونی خم میشود.
بَرِت: عذر میخوام… [ تونی از خواب بیدار میشود.] اسم من برته، آقا.
تونی به او خیره میشود، تقتق انگشتهایش را درمیآورد.
تونی: وای خدایا، البته، خیلی ببخشید، خوابم برده بود. با هم قرار داشتیم.
بَرِت: بله، آقا.
تونی: ساعت چند؟
بَرِت: ساعت سه، آقا.
تونی: حالا ساعت چنده؟
بَرِت: سه، آقا.
تونی: آبجوی زیادی سر ناهار، نتیجهش همین میشه. تو آبجو میخوری؟
بَرِت: نه نمیخورم، آقا.
تونی میایستد.
تونی: بیا بالا. میتونیم بشینیم.
آنها به طرف در حرکت میکنند.
پیشخدمت (صد سال سینما، صد فیلمنامه)
نویسنده : هارولد پینتر
مترجم : شعله آذر