معرفی کتاب: اصلاحات
نویسنده : سارا فلاورز
مترجم : رضا یاسائی
پیشگفتار: از قرون وسطی تا عصر جدید
اروپا در سالهای ابتدایی قرن شانزدهم شاهد تغییرات عظیمی بود. سفرهای اکتشافی در طول پنجاه سال پیش از این دوره، سرزمینهای آفریقا و خاور دور و آمریکا را به روی تجارت اروپاییان گشوده بود. ماشین چاپ اختراع شده بود و انتشار کتاب متداول میشد. هنرمندان و اندیشمندان دوره رنسانس، دروازههای دنیای جدید زیبایی و دانش را گشوده بودند.
یک کلیشه چوبی قرون وسطی، شکنجه یهودیان را به تصویر کشیده است. پیروان دین یهود و دیگر ادیان، در طول قرون وسطی جان به در بردند. به هر حال، اکثریت اروپا به اصول کلیسای کاتولیک پایبند ماندند.
تحولات بنیادی در شالودههای کلیسای غربی که در اوایل قرن شانزدهم شروع شده بود، به دگرگونیهای بارزتری در تمدن اروپایی انجامید. در آن هنگام تقریبا تمامی اروپاییان، مسیحی و آن هم کاتولیک بودند. کلیسای کاتولیک کانون حیات همه افراد جامعه، از فقیرترین دهقانان تا شاه و دربارش به شمار میآمد. گذشت سال بر اساس روزهای مقدس (اعیاد مذهبی یا تعطیلات) مشخص میشد. کلیسا به هنرمندان و معماران دستمزد میپرداخت تا بناهای یادبود جلوههای شکوه خداوندی را پدید آورند. کاشفان و دریانوردان عصر اکتشافات برای دستیابی به طلا، کسب شهرت و برخورداری از رضایت خداوند، راهی دریا میشدند. در واقع کلیسا عملاً در همه امور مهم دخالت میکرد و نظر نهایی را اعلام میداشت. حتی شاهان باید به دستورات کلیسا و پاپ که در رأس کلیسا قرار داشت تن میدادند. یکی از شدیدترین مجازاتها تکفیر شدن بود؛ افراد پس از تکفیر از انجام شعایر مذهبی و از داشتن حقوق قضایی کلیسا محروم میشدند. جدایی از کلیسا به معنای جدایی از تمام جامعه بود؛ بنابراین، تکفیر، تهدیدی بسیار جدی به شمار میآمد.
از هنگامی که اروپا برای اصلاحات در کلیسای کاتولیک، که دچار سوءاستفادههای معنوی و دینی شده بود، اقدام کرد، قرن شانزدهم دچار اغتشاشات مذهبی و سیاسی شد. یک کلیشه چوبی با عنوان «کلیسای گرفتار در دریایی از نارضایتی» دلالت بر آشوبی دارد که مشخصه اصلاحات بود.
البته، حتی در طول قرون وسطی، تمام اروپاییان مسیحی نبودند. ادیان یهود و اسلام، بهرغم تأثیر تفتیش عقاید اسپانیایی و جنگهای صلیبی، هیچگاه به طور کامل در اروپا محو نشدند. امّا به دلیل کمشمار بودن تعداد پیروان یهود و اسلام در مقایسه با مسیحیان، هر اروپایی طبقه متوسط قرن پانزدهم تنها دیدگاهی سطحی و سرسری و احتمالاً تحریف شده نسبت به باورهای این ادیان داشت.
در سال ۱۴۹۲ میلادی فردیناند (۱) و ایزابلا (۲) ی اسپانیایی به تلاشی جدی دست زدند تا یهودیان اسپانیاییتبار را نفی بلد کنند یا به کیش مسیحیت در آورند. همچنین جمعیت قابل توجهی از مسلمانان در اسپانیا و کشورهای شرق اروپا زندگی میکردند که از نظر مسیحیان وجودشان قابل تحمل نبود. در واقع، یکی از علل اتحاد مسیحیان اروپایی، بدون توجه به ملیت آنها، جلوگیری از گسترش اسلام به دیگر نقاط اروپا بود. هزاران مرد، زن و کودک در جنگهای صلیبی که از قرن یازدهم تا سیزدهم میلادی ادامه داشت شرکت کردند تا جهان را از «چنگ مسلمانان رها کنند.»
اصلاحات (۳) نامی است که به دوره پاره پاره شدن جامعه مسیحیت اطلاق میشود. در این دوره اگر چه کلیسای کاتولیک به حضور خود ادامه داد، ولی افرادی معروف به پروتستان (۴) که خواهان اصلاح کردن سازمان موجود کلیسا بودند راههای جداگانهای در پیش گرفتند. آنها انواع جدیدی از دین مسیحیت را بر اساس کتاب مقدس و زندگی و تعالیم عیسی مسیح بنیان گذاردند که با کلیسای کاتولیک و با یکدیگر، از نظر اعتقادات و اعمال دینی، تفاوت داشت.
امروزه گاهی درک این امر مشکل است که موضوعاتی که اصلاحات را پیش بردند، بسیار مخرب بودهاند. امروزه تنوّع ادیان برای اکثر افراد قابل تحمل است. در اکثر نقاط جهان، مردم به خاطر نظریاتی که در هنگام اصلاحات مورد بحث و جدل بودند، جنگ نمیکنند. نظریه رستگاری، تعداد شعایر دینی، تفسیر قسمتی از کتاب مقدس یا این که چه کتابهایی جزو کتاب مقدسند، امروزه دلیلی برای مجادله محسوب نمیشوند. جهان امروز با جهان در اوان قرن شانزدهم بسیار متفاوت است. در آن دوره بعضی از مردم از جمله تعدادی از شاهان و شاهزادگان به نظریات جدید پروتستانها علاقه داشتند، چرا که در این نظریات به جای فرمانبرداری از پاپ، اقتدار منطقهای تشویق میشد. پروتستانها بر فردگرایی و کار سخت تکیه داشتند. همچنین دیگران پاسخ سؤالهای مربوط به رستگاری و زندگی جاودان را در پیروی از پروتستانها یافتند. پاسخ پرسشهایی که به زعم آنان، کاتولیکها قادر به پاسخ دادنشان نبودند.
در ضمن، آنچه به عنوان حرکتی مذهبی آغاز شده بود، تأثیرات قابل توجه سیاسی و اجتماعی به همراه داشت. اصلاحات، اروپا را که تحت یک تفسیر از مسیحیت به اتحاد رسیده بود، به قارهای متشکل از ملل جداگانه، هر کدام با نام مذهبی خاص و دولت مختص به خود تبدیل کرد. کلیسای کاتولیک که اداره مرکزی آن در رُم بود، دیگر تنها شکل قابل قبول مسیحیت در اروپا نبود؛ از سوی دیگر اروپا نیز از جامعهای فئودالی به جامعهای بازرگانی تغییر مییافت. اقتصاد اروپا که قبلاً بر کار سخت روستاییان و کشاورزان استوار بود، بیشتر به پول و کالاهایی که از تجارت با نقاط دیگر دنیا حاصل میشد، وابستگی پیدا کرد. به این شکل اصلاحات بخشی جدانشدنی از تحولات وسیعتری بود که نشانگر حرکت تمدن اروپا از قرون وسطی به عصر معاصر بود.
۱. اروپا به هنگام اصلاحات
در آغاز قرن شانزدهم، اکثر اروپاییان به مدت حدود دوازده قرن، آشکارا از آیین مسیحیت پیروی میکردند. پیش از این دوران در طول سه قرن مسیحیان از ترس مجازات دولت روم، در خفا به آیین خود میپرداختند. در سال ۳۱۳ میلادی امپراتور کنستانتین (۵) که سال قبل از آن به آیین مسیحیت در آمده بود، پیروی از این آیین را قانونی کرد. دین مسیحیت در طول قرون وسطی (حدود ۵۰۰ تا ۱۵۰۰ میلادی) به سرعت در خاورمیانه و اروپا انتشار یافت، تاریخ اروپا تا حد زیادی تاریخ کلیسای کاتولیک است.
امپراتور کنستانتین با قانونی اعلام کردن آیین مسیحیت در قرن چهارم باعث رواج آن شد.
کلیسا و دولت
در اواخر قرون وسطی هیچ کشوری، به مفهوم امروزی آن، وجود نداشت. در هر بخش اروپا گروههایی از مردم که زبان واحدی داشتند، در مناطق سنتی زندگی میکردند که مرزهای آنرا ازدواجهای سلطنتی، جنگها و تهاجم بیگانگان تعیین میکرد. برای مثال آلمان، یک ملّت مستقل نبود بلکه مجموعهای از ایالات بود که بر هر یک شاه، شاهزاده، دوک یا دیگر اشراف حکمرانی میکرد. تمام سرزمینهای آلمان، به علاوه قسمتهایی از شرق اروپا، و بعدها اسپانیا، قسمتی از امپراتوری مقدس روم بودند؛ امپراتوریای که اتحاد ناپایداری از سرزمینهای مسیحی (و بنابراین «مقدس») به شمار میآمد. کلمه «روم» نشاندهنده ارتباط تاریخی با امپراتوری روم سزارها بود.
برخی از ولایات امپراتوری مقدس روم از دیگران قدرتمندتر بودند. فرمانرواهای این ولایات برگزیننده خوانده میشدند، زیرا آنها امپراتور جدید را برمیگزیدند. بزرگترین رقیب امپراتوری، حکومت فرانسه بود؛ حکومتی که با قدرت در حال ظهور انگلستان رقابت میکرد.
دادگاه پاپ، از یک کلیشه چوبی قرن سیزدهم میلادی. در اروپای این دوران، پاپ در مسائل غیرمعنوی اقتدار زیادی اعمال میکرد. در واقع کلیسا مرکز حیات و جامعه بود.
کلیسا در قرون وسطی
ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن (جلد شش، اصلاح دینی) موقعیت کلیسا را در قرون وسطی توصیف میکند.
[کلیسا که] جای خالی حکومت امپراتوری روم را میگرفت و مرجع نظم و صلح دنیای مسیحیت در قرون تیرگی (حدود ۵۲۴ ـ ۱۰۷۹ میلادی) میشد، در اوج کمال اخلاقی و ترقی خود بود. اروپا رستاخیز تمدن را در مغربزمین، بعد از هجوم بربرها به ایتالیا، گل (فرانسه)، بریتانیا و اسپانیا، بیش از هر سازمان و مؤسسهای به کلیسا مدیون است. راهبان زمینهای بایر را آباد میساختند. صومعهها به بینوایان خوراک، به کودکان تعلیم و تربیت و به مسافران و زائران جا و پناه میدادند. بیمارستانهای وابسته به کلیسا تیمارگاه ناتوانان بودند. راهبهخانهها زنان بییار و همسر را به آغوش خود میپذیرفتند و علایق و عواطف مادرانه آنها را به سوی کارهای اجتماعی سوق میدادند. راهبهها و زنان تارک دنیا قرنها معلم و مربی دختران بودند. اگر زبانهای یونانی و لاتینی در برابر سیل جهالت و نادانی از میان نرفتند، بدان جهت بود که راهبان، در همان حال که سبب نابودی بسیاری از کتب ملل مشرک شدند، دستنویسهای بیشماری را هم با نسخهبرداری از خطر فقدان و نابودی نجات دادند و با نوشتن و خواندن یونانی و لاتینی، این دو زبان را زنده نگاه داشتند… مدت هزار سال… تمام دانشوران، آموزگاران، قضات، دیپلماتها و وزرای ممالک اروپای باختری پرورده مکتب کلیسا بودند؛ در قرون تیرگی، دولت متکی به کلیسا بود. چون این قرون… پایان پذیرفت، کلیسا به تأسیس دانشگاهها و ساختن کلیساهای جامع به سبک گوتیک دست زد و به این طریق هم مردان علم و هم مردان خدا را در زیر بال خود جای داد… در طی نه قرن، تقریبا تمام رشتههای هنری اروپا از کلیسا الهام میگرفت و از پشتیبانی مادی آن برخوردار بود…
علاوه بر همه اینها، کلیسا، در اوج اقتدار به کشورهای اروپایی یک قانون اخلاقی و یک حکومت بینالمللی اعطا کرد، همان طور که زبان لاتینی که به وسیله کلیسا در مدارس تعلیم میشد وسیله توحیدبخشی برای دانشپژوهی و تحقیق در ادبیات و علم و فلسفه ملیتهای گوناگون بود و همچنان که آیین کاتولیک و مراسم و شعایر آن به اروپایی که هنوز به حکومتهای ملی کوچک قسمت نشده بود وحدت دینی میداد، به همان طریق، کلیسای رم نیز… خود را دادگاهی بینالمللی قلمداد کرد که همه زمامداران و دولتها میبایستی خود را در برابر آن از نظر اخلاقی مسئول بدانند.
***
کشیشها (سمت چپ) و اسقفها (سمت راست) نه تنها رهنمود معنوی میدادند، بلکه اغلب بر مسائل اجتماعی نظارت داشتند. مثلاً، اسقفها اغلب اختلافات قضایی را رفع میکردند.
در چنین محیط سیاسیای، امتیاز کلیسا این بود که به هیچ سرزمینی محدود نمیشد و منحصر به هیچ کشوری نبود. پاپ که در رأس کلیسا بود، در رم زندگی میکرد ولی کلیسا همه جا بود. کشیشها و مبلغان که نیازهای مردم هر منطقه را برآورده میکردند، به اسقفها گزارش میدادند و اسقفها گزارش خود را برای پاپ ارسال میکردند؛ نظامی ساده ولی مؤثر. از آنجا که کشیشها و به خصوص اسقفها تحصیل کردهترین افراد در هر منطقه بودند، مردم علاوه بر راهنماییهای معنوی برای مسائل غیرمعنوی هم به آنها رو میآوردند. برای مثال اسقفها اغلبِ منازعات قضایی را برطرف میکردند. چنین تمایلی به تسلیم شدن به صاحبنظران کلیسا در مسائل اجتماعی با نحوه عمل کلیسا در مورد اعطای مقام اسقفی به اشراف قدرتمند محلی تقویت میشد. این ارتباطات با گروه نجیبزادگان برای کلیسا نیز خوب بود چرا که این خانوادههای متموّل اغلب قسمتی از اموال خود را برای انتصاب به مقام اسقفی در اختیار کلیسا قرار میدادند. همین عمل، خرید و فروش مقامها در کلیسا، یکی از اشکال فساد اداری بود که پروتستانها تصمیم به محو آن گرفتند.
در حدود سال ۱۳۰۰ میلادی، کلیسا بزرگترین مالک اروپا بود و برای دخل و خرجش یک نظام پیچیده و مؤثر مالی تدارک دیده بود. در واقع کلیسا، دولت بزرگی بود که بر روی تمام دولتهای کوچکتر محلّی سایه افکنده بود. کلیسا مدارس و دانشگاهها را اداره میکرد و اکثر هنرها را تحت تکفل داشت. علاوه بر این، کلیسا، به گفته یکی از مورخان، خود را به عنوان دادگاهی بینالمللی معرفی کرده بود که تمام حاکمان و دولتها باید اخلاقا نسبت به آن پاسخگو میبودند.
رستگاری
در قرون وسطی زندگی اکثریت اروپاییان حول محور کلیسا میچرخید. در دورانی که مردم بهدلیل حوادث، سوءتغذیه، نبود دانش پزشکی و بیماریهایی چون طاعون عمر کوتاهی داشتند، مضمون رستگاری خیلی مورد توجه بود. آیا بعد از این زندگی کوتاه و احتمالاً دشوار، انسان نجات مییافت و خداوند برای زندگی جاودان در بهشت انتخابش میکرد؟ این وعده مسیحیت بود، ولی همیشه سؤالاتی باقی میماند: چگونه میتوان اطمینان پیدا کرد؟ برای دستیابی به رستگاری چه باید کرد؟
کلیسا پاسخهای متعددی ارائه میداد، ولی همه به یک نتیجه میانجامید: از قوانین اطاعت کنید. این قوانین شامل ده فرمان و دستورات و محدودیتهای دیگر انجیل بود؛ البته کلیسا به موقع قوانین و توجیهات جدید نیز ارائه میکرد. کشیشها وظیفه داشتند قوانین را برای مردم بیان کنند و آنها را در نحوه اجرای قوانین، زندگی مسیحوار و رسیدن به رستگاری تعلیم دهند. توجه به این نکته مهم است که در سال ۱۵۰۰ میلادی، توده مردم اروپایی سواد خواندن و نوشتن نداشتند ــ احتمالاً دو سوم آنها بیسواد بودند. صنعت چاپ از پنجاه سال قبل به وجود آمده بود ولی کتابها هنوز نایاب و خیلی گران بودند. بنابراین اکثریت آنچه مردم در مورد خدا و دین میدانستند، از طریق گوش سپردن به سخنان کشیشها آموخته بودند. همانطور که فیلیپ هوگز (۶)، تاریخدان، میگوید: «موعظه بود که مردم را به آیین نو درآورد و سلامت بصیرت مسیحیت، اساسا به موعظه وابسته بود.»
گسترش جهان
با شروع قرن شانزدهم میلادی روشهای قدیمی رو به اضمحلال نهاد. در تمام اروپا تغییرات بزرگی جریان داشت. تغییراتی که بر کلیسا و تمام جنبههای دیگر زندگی تأثیر میگذاشت. اروپاییها تا این زمان دنیا را مکان محدودی با مرکزیت دریای مدیترانه (۷) میپنداشتند. ولی در این زمان کاشفان و ماجراجویان گسترش مرزهای جهان را آغاز کرده بودند. هارولد. ج. گریم (۸)، تاریخدان در این مورد گفته است:
در محدوده عمر یک شخص، مثل مارتین لوتر (۹) (۱۴۸۳ ـ ۱۵۴۶)، دریانوردان اروپایی با کشتی آفریقا را دور زدند و به هند و شرق دور دست یافتند. دو قاره بزرگ آمریکای شمالی و جنوبی را کشف کردند و از تنگه ماژلان (۱۰) تا لابرادور (۱۱) در شرق و تا دماغه میندوچینو (۱۲) در غرب با سواحل آشنا شدند، دور کره زمین را پیمودند و ثابت کردند که زمین گرد است و راه مستقیمی برای تجارت با اهالی شرق دور و دنیای جدید یافتند. (۳)
با شروع قرون پانزدهم و شانزدهم گروهی از ماجراجویان به جستجوی جهان برخاستند. در اینجا کریستف کلمب پا به دنیای جدید میگذارد. این رویدادی اساسی بود و به تغییرات بزرگی منجر شد.
گسترش جهان تأثیرات بسیاری داشت. مردم بار دیگر موقعیت خود را در جهان و در نتیجه رابطه خود را با خدا ارزیابی کردند. همچنین افزایش تقاضا برای تجارت کالاهای خارجی به تشکیل یک سازمان مالی و بانکداری در تمام اروپا کمک کرد و این به رشد شهرها و شکلگیری طبقه جدید بازرگانان منجر شد.
افزایش داد و ستد منجر به پیشرفت بازرگانی و بانکداری و در نتیجه منجر به رشد شهرها شد.
این پیشرفتهای جدید نظریه قرون وسطایی را در هم ریخت؛ بنابراین نظریه اجتماع به عنوان هیئتی واحد در نظر گرفته میشد. در این هیئت، روحانیان سر (اقتدار اخلاقی و عقلانی)، اشراف و نجیبزادگان بازوها (اقتدار مدنی) و دهقانان پاها (نیروی کار) را تشکیل میدادند. اما دیگر گروههای جامعه ــ بازرگانان و صنعتگران ــ در کجا قرار میگرفتند؟ آنها نجیبزاده نبودند ولی برخی از آنها با استفاده دقیق از ثروت تازه اندوختهشان به سرعت به قدرت اجتماعی و سیاسی دست مییافتند. این شهروندان که در جستجوی موقعیت خود در جامعه بودند، از اوّلین و محکمترین پیروان کلیساهای اصلاحات به شمار میآیند.