معرفی کتاب: افغانستان
نویسنده : لورل کورنا
مترجم : فاطمه شاداب
مقدمه: افغانستان، گذرگاه جریانهای تاریخی
«جغرافیا تاریخ را میسازد. انسانها فقط کمی رنگ و لعاب به آن اضافه میکنند.»(۱) جیسون الیوتِ (۱) سیاح و سفرنامهنویس، این عبارت را به طور خاص در مورد افغانستان به کار برده و در واقع، در میان تمام کشورهای کره زمین این گفته در باره افغانستان به حقیقت نزدیکتر است. در این کشور، که از کوهستانهای صعبالعبور و دشتهای خشک تشکیل شده است، از یک طرف جدایی و از طرف دیگر ارتباط موجود بین گروههای مختلف، فرهنگهای گوناگون عجیب و گاه حیرتانگیزی پدید آورده است که تنها اخیرا، و گاه با اکراه، به عنوان یک ملت در کنار هم جمع شدهاند. افغانستان در منطقهای به نام آسیای میانه واقع شده است و به دریا راه ندارد. جغرافیای خشن این کشور سبب شده است که بسیاری از مسافران با هدف سفر به سایر مناطق از راه زمینی، یا امروزه با هواپیما، هر چه سریعتر از افغانستان عبور کنند. اگر دنیای خارج این کشور را رها کند تا خود به امور خویش بپردازد، افغانستان یکی از منزویترین مناطق کره زمین خواهد بود، و از بسیاری جنبهها این وضع همچنان برقرار است.
گذرگاه بازرگانان و قشونها
قرنهاست که مردمان مختلف به این سرزمین، که روزگاری آریانا نامیده میشد و امروزه افغانستان نام گرفته است، آمدهاند. حضور این افراد تأثیر زیادی بر تاریخ و وضعیت امور جاری افغانستان داشته است. افغانستان قرنها یکی از مراکز مهم تجاری بوده است، چرا که از نظر سوقالجیشی در امتداد راه زمینی «جاده ابریشم» قرار داشته که از چین تا کناره دریای مدیترانه امتداد مییافت. این منطقه همچنین جولانگاه مهمی برای مهاجمان خارجی از جمله مغولها در قرن سیزدهم بوده است. مهاجمان معمولاً در مسیر دستیابی به اهداف بزرگتر، در این منطقه توقف میکردهاند. به این ترتیب، با گذشت زمان، ساکنان افغانستان از گروههای نژادی مختلف تشکیل و فرهنگها و مذاهب مختلفی را پذیرا شدهاند.
به دلیل دشوار بودن راه زمینی، مسافرانی که این سفر سخت را قبول میکردند، معمولاً اهداف اقتصادی یا نظامی داشتند. افراد بومی، بجز چادرنشینان، معمولاً در نواحی محل سکونتشان باقی میماندند. در نتیجه، جوامع مختلف افغانستان منزوی و از هم جدا ماندهاند. امروزه نیز ملت افغانستان از گروههای نژادی مختلف تشکیل شده است که به واسطه تفاوتهای فرهنگی، دینی و حتی جسمانی از هم متمایز شدهاند. این تفاوتها در گذر نسلها اهمیت بیشتری یافته است.
1
سرپناهی تکافتاده که به واسطه دشت مارگو از جامعه جدا افتاده و بر سر تپهای خشک قرار گرفته است.
هنگامی که به دلیل ارجحیت یافتن مسیرهای دریایی، تعداد سفرهایی که از طریق جاده ابریشم صورت میگرفت رو به کاهش گذاشت، افغانستان به کشوری منزوی تبدیل شد. این انزوا تا قرن نوزدهم، که رقابت بین دو امپراتوری بزرگ آن عصر سبب شد تا هر یک برای جلوگیری از گسترش دیگری تلاش کند، ادامه یافت. امپراتوری روسیه سعی داشت تا از مناطق تحت نفوذش در آسیای میانه به سمت جنوب پیشروی کند. در حالی که امپراتوری بریتانیا میخواست از طریق هند و سرزمین پاکستان امروزی به سمت شمال گسترش یابد. در نتیجه خونریزیها و خیانتهایی که تحت عنوان «بازی بزرگ» شهرت یافت، بسیاری از افغانها نسبت به افراد بیگانه سوءظن پیدا کردند و تمایل بیشتری به انزوا و جدایی یافتند. بعدها، در دهه ۱۹۸۰، اتحاد جماهیر شوروی با برافروختن جنگ و خونریزیهای طولانی بسیار تلاش کرد تا بر افغانستان استیلا یابد، ولی این تلاش سرانجام ناکام ماند. این وقایع افغانها را بیش از پیش نسبت به بیگانگان بیمناک ساخت. در سال ۲۰۰۱، سربازان آمریکایی بر خاک افغانستان قدم نهادند و گرچه آنها با مردم افغانستان هدفی مشترک داشتند ــ براندازی حکومت سرکوبگری که تروریستهای بینالمللی تربیت میکرد ــ افغانها در مجموع نسبت به حضور آمریکاییها در خاک کشورشان مردد باقی ماندند. از نظر آنها، هیچ قدرت خارجی هرگز برای دوستی به خاک آنها قدم نگذارده و حضور این قدرتها همواره با ویرانی همراه بوده است.
محل تلاقی ادیان و سیاستها
یکی دیگر از عوامل عمده عدم اعتماد افغانها به بیگانگان، ایمان شدید آنها به دینشان، اسلام، است. بسیاری از مسلمانان احساس میکنند در نتیجه ارتباط زیاد با ارزشها و شیوههای غربی، دین دچار انحراف شده است. به نظر آنها، دنیای غرب، به خصوص ایالات متحده، مسیر معنویاش را به علت تعقیب منافع مادی گم کرده است. بعضی دیگر، اوضاع را به شکل متفاوتی میبینند. به دلیل نبود دانشگاه در افغانستان، بسیاری از افغانها به منظور دیدن آموزشهای پیشرفته و تخصصی به خارج از کشور سفر میکنند. شمار زیادی از آنها هیچگاه از شهرهای محل تحصیلشان از جمله لندن، نیویورک، برلین و سایر شهرهای غربی به افغانستان بازنمیگردند، چرا که دلیلی نمیبینند که زندگی راحت و وسایل آسایش امروزی را به خاطر ارجحیت دادن به امور معنوی، که حتی در باره آنها شک و شبهه دارند، کنار بگذارند. در نتیجه، نفوذ نظریههای سیاسی میانهرو در افغانستان کمتر شده و در عوض، نظریات بنیادگرایانه قدرتمندتر، بارزتر و آشکارتر شدهاند.
2
در سال ۱۹۹۶، بعد از سالها جنگ داخلی متعاقب خروج نیروهای اتحاد شوروی، گروهی از مسلمانان بنیادگرا که خود را طالبان مینامیدند، کنترل بیشتر قسمتهای افغانستان را به دست گرفتند. تفسیرهای افراطی و خشک طالبان از قرآن به محدودیت شدید آزادیهای فردی، به خصوص برای زنان، منجر شد. طالبان همچنین افغانستان را به مرکزی برای عملیات گروههای تروریستی و محلی جهت اختفای رهبران این گروهها، از جمله گروه القاعده و رهبر آن، اسامه بن لادن، که مشهورترین «میهمان حکومت» بود، بدل ساخته بودند. وقتی سرزمین آنها اولین هدف جنگ جدید علیه تروریسم تعیین گردید، جنگی که بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، روزی که تروریستها به ایالات متحده حمله کردند، اعلام شد، ساکنان معمولی افغانستان مجبور شدند یک دوره جدید خونریزی و تخریب را به دنبال دوران ویرانیهای گذشته تحمل کنند.
گذرگاه آینده
با سقوط طالبان و جانشینی دولت موقت در دسامبر ۲۰۰۱ بسیاری از افراد به آغاز دوران صلح و بازسازی امیدوار شدند. اما وجود قرنها تفرقه در کنار دورانهای مختلف سلطه بیگانگان بر افغانستان یا تلاش آنان برای استیلا بر این سرزمین، سبب شده است که در این کشور زمینهای استوار برای خودگردانی توأم با صلح و آرامش وجود نداشته باشد. در افغانستان حتی دین اسلام نیز نیرویی تفرقهافکن است. اگر چه اسلام از یک نظر، سبب اتحاد تمام افغانها میشود و به شدت احساس داشتنِ وجهی مشترک با سایر مسلمانان جهان را تقویت میکند، اما اختلافات و مجادلاتی که طی قرنها بین گروههای شیعه و سنی وجود داشته، یکی از عوامل عمده اختلافات داخلی افغانستان است.
افغانها کشوری میخواهند که حکومتش بر اساس قواعد و سنتهای اخلاقی اسلام باشد، ولی تفاوتهای بنیادی و شدید عقیدتی در این باره که اسلام واقعا چه میگوید وجود دارد. بعضی عقیده دارند قرآن هر آنچه را جامعه نیازمند آن است، در بطن خود دارد. آنها به شریعت یا فقه اسلامی معتقدند و، بر این اساس، گروهی از روحانیان طبق آنچه به نظرشان مطابق با شریعت است، تصمیمات سیاسی یا اجتماعی را اتخاذ میکنند. عدهای دیگر معتقدند که ملل امروزی باید حکومتی داشته باشند که قوانین مکتوب آن به همهپرسی گذاشته شده باشد، نه این که گروهی بر اساس برداشتهایشان از کتاب مقدسِ قرآن، در مورد سیاست و قانون تصمیمگیری کنند. این مشاجرات تأثیر زیادی بر موضوعات مهمی از قبیل حقوق زنان و نوع آموزش کودکان داشته و خواهد داشت. اگر چه بعد از دوران طالبان عده کمی میخواهند که شریعت مثل سالهای گذشته نقش مهمی در اداره کشور داشته باشد، اما اهمیت قرآن همواره آن را به صورت نیرویی قدرتمند حفظ خواهد کرد.
به نظر میرسد چیزهایی که افغانها بر سر آن با هم توافق دارند بسیار ناچیز است. اگر چه بسیاری از آنها اخیرا برای رهایی کشور از سلطه طالبان با هم متحد شدند، تصور تولد ملتی متحد اشتباه است. دیدگاه مشترکی نیز در این خصوص که افغانستان در آینده باید برای چه چیز مبارزه کند وجود ندارد.
پرسشی که امروز برای دولت موقت حامد کرزای و دولتی که پس از انتخابات به حکومت میرسد مطرح است، این است که آیا افغانستان و جامعه جهانی میتوانند راهی بیابند تا این ملت دوباره روی پای خود بایستد، یا، به عبارت دیگر، آیا افغانها میتوانند در مورد این که مصالحشان چیست با هم توافق کنند.
۱. ساختار کشور: سرزمین و مردم
افغانستان در جایی واقع شده است که ارتفاع منطقه آسیای میانه به تدریج افزایش مییابد تا سرانجام به هیمالیا، بزرگترین و مرتفعترین رشته کوه جهان، برسد. افغانستان از نظر جغرافیایی از کوههای ناهموار و خطرناک و دشتهای مرتفع و خشک، که به آنها اصطلاحا استپ میگویند، تشکیل شده است. به همین دلیل، کمابیش در سرتاسر خاک افغانستان، مردم با دشواریهایی روبرو هستند. فقط کمی بیش از ده درصد خاک افغانستان مناسب کشاورزی است، و حتی در این وسعت کم نیز کشت و زرع نیازمند وجود سیستمهای آبیاری است که آب آنها از رودها و چشمههای اطراف تأمین میشود.
بنابراین، تعجبی ندارد که مردم افغانستان مقاوم و پرطاقت هستند و برای خشنودی و آسایش داشتن در زندگی توقعات کمی دارند. خانوادههای گسترده آموختهاند که برای بقا از خودشان مراقبت و حمایت کنند، و در اغلب مناطق به خصوص نواحی روستایی کشور این حمایت تمام افراد همنژاد یا همقبیله را در بر میگیرد. همین دشواری بقا در منطقه سبب بروز سوءظن، پیشداوری و حتی گاهی خصومت بین گروههای نژادی مختلف میشود که بر سر منابع موجود با هم رقابت دارند.
3
هندوکش
با در نظر گرفتن وضعیت جغرافیای طبیعی افغانستان، نبود هویت مشترک در این کشور عجیب به نظر نمیرسد. دو سوم خاک افغانستان را انتهای غربی رشته کوههای هندوکش فرا گرفته است که یکی از بلندترین وناهموارترین مناطق کوهستانی سراسر دنیا را تشکیل میدهد. با یک نگاه به نقشه افغانستان مشخص میشود که نه تنها کوههای بلند نمای جغرافیایی اصلی افغانستان را تشکیل میدهد، بلکه بسیاری از شهرها، از جمله کابل، پایتخت کشور، نیز به واسطه وجود این کوهها از یکدیگر جدا شدهاند. جوامع کوهستانی کوچکتر، که تعداد ساکنان بعضی از آنها به صد نفر هم نمیرسد، چنان دورافتاده هستند که ارتباط آنها با دنیای خارج بسیار محدود است و گاه در حد عبور یک اتومبیل شخصی است که عدهای را در طول جاده سوار کرده است. جادههای کوهستانی معمولاً کورهراههایی هستند که صخرههای شیبدار را دور میزنند، و در بسیاری از درههای زیر جادهها بقایای زنگزده تانکهای شوروی سابق یا سایر وسایل نقلیهای که به پایین سقوط کردهاند دیده میشود.
کماند کسانی که با مشاهده این کوهها، تحت تأثیر عظمتشان قرار نگیرند. پوشش گیاهی، بسیار ناچیز و هوا چنان صاف و رقیق است که سبب میشود در اوقات مختلف روز و سال، نور و سایه چنان رنگهایی از صخرههای ناهموار و برهنه به اشکال بدیع پدید بیاورند که زیبایی آنها شگفتانگیز است. هر جا که پوشش گیاهی به طور طبیعی به دلیل وجود جریان آب، یا به خاطر کشت و زرع با انحراف مسیر طبیعی آبهای جاری غنیتر باشد، گروههای کوچکی از افراد درآن ساکن میشوند و به دامداری یا کشت و زرع ناچیزی میپردازند. سفر به مناطق بزرگتر جهت فروش محصولاتی از قبیل سیب و پوست حیوانات، افراد را قادر میسازد تا زندگیشان را که از قرنها پیش به همین صورت بوده است ادامه دهند.
گروهها و زیرگروههای نژادی بسیار و گوناگونی در کوهها سکونت دارند. سه گروه عمده آنها عبارتند از هزارهها، تاجیکهای شیعه و نورستانیها. عقیده بر این است که هزارهها، که خود گروهی شیعه هستند، همراه با چنگیزخان، سردار بزرگ مغول که در قرن سیزدهم از چین به این منطقه آمد، به اینجا آمدهاند و چهرهای کاملاً مغولی دارند. اغلب آنها به گلهداری مشغولند، اگرچه عدهای نیز با استفاده از آب چشمهها به میزان ناچیزی کشت و زرع میکنند. هزارهها در کوههای غرب کابل زندگی میکنند و بسیاری از آنها برای یافتن کارهای پست یا پیوستن به ارتش خانه و کاشانهشان را ترک میکنند، زیرا در صورت ماندن در خانه، گذران زندگی بسیار دشوار است.
تاجیکها یکی از گروههای نژادی اصلی افغانستان هستند. اغلب آنها شهرنشینند، اما عده کمی از ایشان نیز در کوههای بدخشان ساکنند. کوههای بدخشان به شکل انگشتهایی است که در شرق کشور، از شمال به سوی تاجیکستان و از جنوب به سوی پاکستان، کشیده شدهاند. این گروه از تاجیکها به واسطه شیعه بودن از سایر تاجیکها جدا شدهاند. جمعیت مسلمانان سنی در افغانستان غالب است. اختلاف شیعه و سنی بر سر چگونگی انتخاب جانشین حضرت محمد [ص]، بنیانگذار و پیامبر اسلام، است. تقابل عقاید و فرهنگ شیعیان و سنیها طی قرنها سبب عمیقتر شدن شکاف بین این دو گروه شده است. در افغانستان مسلمانان شیعه در اقلیت هستند و غالبا مورد تبعیض و تهدید قرار میگیرند. امروزه تاجیکهای شیعه به دلیل دورافتاده بودن محل زندگیشان و نیز به سبب باورهایشان یکی از منزویترین گروهها در افغانستان به شمار میآیند.
نورستانیها در مناطق جنگلی کوهستانهای ناهموار شرق کابل سکونت دارند. اصلیت آنها نامعلوم و حتی تا حدی اسرارآمیز است. آنها شبیه به افراد ساکن در قسمتهای جنوبی دریای مدیترانه هستند، ولی زبانشان گونهای از سانسکریت است که در شمال هند رواج دارد. غالبا نورستانیها را تحت عنوان «کافر» میشناسند، چرا که آنها تا حدود صد سال پیش، یعنی تا سال ۱۸۹۶ که در آن زمان به اجبار عبدالرحمان خان به اسلام گرویدند، هنوز به این دین ایمان نیاورده بودند. این گروه در برابر ارتباط با بیگانگان بسیار مقاومت میکنند و به همین دلیل هم یکی از فرهنگهای اندک شناخته شده موجود در افغانستان به شمار میروند.
بیابانها
لاشه شتری در حال تجزیهشدن در بیابانهای افغانستان، که به دلیل شدت گرما قابل سکونت نیست.
در افغانستان فقط کوهها نیستند که مانع سکونت انسانها میشوند؛ در منطقه جنوب غربی کشور، که ارتفاع متوسط آن ۴۵۰ تا ۶۰۰ متر است، حدود ۱۰۲۴۰۰ کیلومتر مربع بیابان گسترش یافته که در قسمتهای جنوبی به نام دشت مارگو و در قسمتهای شمالی، دشت خاش نامیده میشود. تغییرات آب و هوایی در سراسر سال چنان شدید است که آب معمولاً شبهنگام یخ میزند، ولی روزها دمای هوا حتی تا چهل درجه سانتیگراد میرسد. میانگین بارش باران در سراسر کشور حدود ۱۷ سانتیمتر است، اما میزان بارش در نواحی بیابانی حتی از این هم کمتر است. تفاوت شدید دما و کمی بارش باران سبب شده است که اراضی بیابانی از نظر کشاورزی نامناسب باشند.
4
لاشهٔ شتری در حال تجزیه شدن در بیابانهای افغانستان، که به دلیل شدت گرما قابل سکونت نیست.
رودهایی از بیابان میگذرند، از جمله خاشرود و فراهرود و رود هیرمند، که حدود ۱۱۰۰ کیلومتر طول دارد و طولانیترین رود افغانستان به شمار میرود. رود هیرمند به دریاچه بزرگ باتلاقی هیرمند در مرز ایران میریزد. وسعت این دریاچه در طول سال، بسته به میزان بارش در کوهستانهایی که آب رود هیرمند را تأمین میکنند، متغیر است. در قسمتهای جنوب غربی افغانستان نواحی باتلاقی دیگری هم وجود دارد، اما این آبها به دلیل شور بودن مناسب نوشیدن یا آبیاری نیستند.
در کنارههای رود هیرمند شهرهای کوچکی قرار دارند، ولی در ناحیه بیابانی افغانستان هیچ مرکز پرجمعیت مهمی وجود ندارد. ساکنان این ناحیه اغلب از قوم پشتون هستند که حدود یک سوم تا نیمی از جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند و عمدتا در قسمتهای جنوبی کشور زندگی میکنند. پشتونها در قرن یازدهم از کوهها آمدند تا سلسله غزنوی را در غلبه بر هند یاری دهند. حدود هفت میلیون پشتون دیگر در پاکستان زندگی میکنند. دو گروه اصلی پشتون، غلجهزایی و دُرّانی (یا ابدالی) از نظر سیاسی بیشترین قدرت را در کشور دارند و تمام رهبران سیاسی بجز یک نفر از میان آنها برخاستهاند.