معرفی کتاب «شهرهای ناپیدا»، نوشته ایتالو کالوینو

یادداشت مترجم

چاپ اول شهرهای ناپیدا توسط انتشارات اینائودی در سال ۱۹۷۲ منتشر شد(۱). کتاب حاضر از روی نسخه انتشارات موندادوری چاپ ۲۰۰۲ ترجمه شده است.

ناشر ایتالیایی در مقدمه می‌نویسد:

«برای انتشار مجدد شهرهای ناپیدا در مجموعه کتاب‌های “اسکار” این انتشارات، از نوشته‌های ایتالیایی نویسنده که تاکنون منتشر نشده است و همچنین از متن کنفرانس او تحت عنوان “ایتالو کالوینو در شهرهای ناپیدا” که در ۲۹ مارس ۱۹۸۳ به زبان انگلیسی برای دانشجویان دانشگاه نیویورک ایراد شد، استفاده کرده‌ایم.»

در ترجمه پیش رو سعی شده است خدشه‌ای به آن وارد نشود و نثر کالوینو با دقت و رعایت امانت به فارسی برگردان شود.

در اینجا بر خود لازم می‌دانم از خانم زهرا تعمیدی که در کار ویرایش این اثر ارزشمند تمامی تلاش خود را به کار گرفته‌اند تشکر کنم. از آقایان اردشیر رئیسی و نادر صفایی نیز قدردانی می‌کنم که زحمات ارتباط و پیگیری چاپ در ایران را به عهده داشتند.

 

بهمن رئیسی دهکردی

رم، تابستان ۱۳۸۷


ایتالو کالوینو در شهرهای ناپیدا

در شهرهای ناپیدا از شهرهای عینی موجود و قابل مشاهده خبری نیست. تمام شهرهای آن خیالی هستند، نام زنی را بر هر کدام از آنها گذاشتم. کتاب از فصل‌های کوتاهی تشکیل شده و هر فصل فرصت مناسبی است برای تفحص و تأمل در مسائلی که در مورد شهرها صادق است.

کتاب، قطعه به قطعه به وجود آمد. بعضی مواقع فاصله زمانی بین آنها نیز بسیار طولانی بود؛ همانند اشعاری که بر روی صفحات می‌نوشتم، احساسات پراکنده خود را گرد می‌آوردم. در نویسندگی روش طبقه‌بندی را انتخاب کرده‌ام: کلاسورهای متعددی دارم که اوراق نوشته و حتّی چرکنویس‌ها و دستنویس‌هایی که در آینده خواهم نوشت را طبق آنچه در سر دارم، درون آنها همانند پوشه نگهداری می‌کنم. پوشه‌ای دارم از اشیا، پوشه‌ای دیگر در مورد حیوانات، پوشه‌ای برای انسان‌ها، پوشه‌ای برای شخصیت‌های تاریخی و پوشه‌ای برای قهرمانان اساطیری. در مورد فصل‌های چهارگانه نیز یک پوشه و یکی هم در مورد حواس پنجگانه دارم. در یکی از آنها صفحاتی در مورد شهرها و برداشت خودم از آنها را جمع‌آوری می‌کنم و در پوشه دیگری شهرهای تخیلی، مدینه‌های فاضله‌ای که خارج از فضا و زمان هستند را متصوّر می‌شوم. وقتی پوشه‌ها به اندازه کافی پر ورق شدند، شروع می‌کنم به فکر کردن در مورد اینکه از میان آنها چه معجونی می‌توانم بیرون بیاورم.

بدین طریق نوشته‌های پراکنده شهرها را در طول سال‌های اخیر و تا مدت مدیدی به دنبال خود بردم و اینجا و آنجا، نوشته‌ای بر آنها افزودم. برای مدتی فقط شهرهای مملو از غم واندوه در نظرم مجسم می‌شد و برای مدتی دیگر، فقط شهرهای شاد و سرزنده. زمانی رسیده بود که شهرها را با ستارگان آسمان مقایسه می‌کردم؛ زمانی دیگر چشمم بر آشغالدانی‌های فزاینده‌ای دوخته می‌شد که روز به روز حومه شهرها را بیشتر در خود فرو می‌برند. گویی دفترچه خاطراتی شده بود که احوال و احساسات درونی مرا روزانه دنبال می‌کرد و همه چیز بالاخره به تصویر شهری خیالی تبدیل می‌شد: کتاب‌هایی که می‌خواندم، نمایشگاه‌های هنری که می‌دیدم، بحث‌هایی که با رفقا می‌کردم.

امّا با این حال، این صفحات برای نوشتن یک کتاب کافی نبود: کتاب (به نظر من) احتیاج به آغاز و پایان دارد (گرچه منظورم رمان نیز نیست)، فضایی است که خواننده باید وارد آن شود، خود را درون آن حس کند، لا به لای صفحات آن بگردد، شاید هم که خود را درون آن گم کند امّا دست آخر باید بتواند راه خروج یا راه‌های خروج را پیدا کند و خود را از دنیای تخیلی کتاب به بیرون، به جهان مشخصی که دور و بر او را فرا گرفته است برساند. شاید از میان شما کسی بر من خرده گیرد که این در مورد رمان‌های حادثه‌جویانه پیچ در پیچ صادق است و به درد این کتاب که باید همچون دفتر شعر، رساله نظری یا نقل قولی کوتاه خوانده شود، نمی‌خورد. بر خلاف انتظار باید بگویم که یک نوشته مثل این کتاب برای آنکه واقعاً کتاب باشد، باید ساختمانی داشته باشد؛ به این معنا که خواننده باید درون آن بگردد، در یافتن ردّ پای نهفته آن کند و کاو کند، آن را بیابد تا به راه حل نهایی برسد.

تاکنون کتاب شعر ننوشته‌ام امّا کتاب‌های داستانی بسیاری را منتشر کرده‌ام و با این مسئله رو به رو شده‌ام که چگونه قطعات مختلف را گرد آورم و به آنها نظمی بدهم که بتواند احساس خواننده را به خود جلب کند. این بار از همان ابتدا، عنوانی برای هر صفحه انتخاب کرده و در بالای هر کدام نوشته بودم: «شهرها و حافظه»، «شهرها و آرزو»، «شهرها و نشانه‌ها».

چهارمین مجموعه را «شهرها و شکل‌ها» نام گذاشته بودم، عنوانی که بعدها به نظرم بسیار کلی آمد و آن را به عناوین مختلف تقسیم کردم. برای مدت مدیدی که در حال نوشتن شهرها بودم، در این شک فرو رفته بودم که مجموعه‌ها را گسترش دهم یا تعداد آنها را به چند عدد برسانم (البته دو مجموعه اول اساسی به نظر می‌آمد) یا آنکه بالاخره همگی را از بین ببرم. نوشته‌هایی را نیز نمی‌دانستم در شمار کدام مجموعه قرار دهم و برای آنها به دنبال پیدا کردن عنوانی بودم. می‌توانستم برای آنها عنوان شهرهای آبستره و مجازی را انتخاب کنم؛ بالاخره «شهرهای بلندبالا» را برگزیدم. بعضی‌ها را می‌توانستم در زمره شهرهای دوگانه جایگزین کنم امّا با گذشت زمان حس کردم که می‌توانم برای آنها عناوین دیگری انتخاب کنم. برخی را نیز ابدا پیش‌بینی نکرده بودم: ناغافل بیرون آمدند و نظم طبقه‌بندی قبلی را بر هم زدند، علی‌الخصوص از میان شهرهای «حافظه» و «آرزو»، دو مجموعه دیگر مشتق شد. یکی «شهرها و چشم‌ها» (با ویژگی‌های عینی و قابل مشاهده)، دیگری «شهرها و داد و ستدها» (با ویژگی‌های مربوط به خرید و فروش)؛ داد و ستد امیال و آرزوها، قسمت و عاقبت نیک یا بد انسان‌ها. برعکس «شهرهای پیوسته» و «شهرهای پنهان» را در زمره دو مجموعه‌ای گذاشتم که آنها را برای بیان مقصود مشخصی نوشتم، بدین معنا که وقتی درک کردم به کتاب چه مفهوم و معنای خاصی خواهم داد، این دو مجموعه را انتخاب کردم. برای این کار از میان اوراقی که برای نوشتن کتاب آماده کرده بودم، بهترین ساختار را برای آن دو برگزیدم زیرا می‌خواستم از آنها یک در میان به نحوی استفاده کنم که از طرفی شهرهای دیگر را به هم ارتباط دهند و از طرفی نظم زمانی و مکانی آنها را نیز دگرگون نکنند. دست آخر تصمیم گرفتم دقت خود را بر یازده گروه متشکل از پنج شهر برای هر گروه متمرکز کنم و آنها را در فصل‌های متفاوت که از گروه‌های مختلف همگون ساخته شده و دارای روحی مشترک هستند قرار دهم. گرچه بسیاری از منتقدین در مورد چگونگی آمد و شد گروه‌ها مطالعات بسیار کرده‌اند امّا انتخاب آنها خیلی ساده بوده است.

با این حال مطلبی که قبلاً باید می‌گفتم را هنوز شرح نداده‌ام: شهرهای ناپیدا به عنوان مجموعه‌ای گزارش معرفی می‌شود که مارکو پولو(۲) از سفرهای خود برای قوبلای خان(۳)، امپراطور مغول تعریف می‌کند. (واقعیت تاریخی چنین می‌گوید که قوبلای، نوه چنگیز خان و امپراطور مغول است امّا مارکو پولو در کتاب خود او را خان بزرگ تاتارها می‌نامد و این چیزی است که در سنت ادبی اروپایی از او به یادگار مانده است.) البته نباید تصوّر کرد که قصد داشتم ردّ پای سیاح خوش‌اقبال ونیزی را دنبال کنم و نشان دهم که چگونه و با چه شجاعتی در قرن سیزده میلادی از ونیز به دربار چین رسید و از آنجا به عنوان سفیر خان بزرگ از بخش وسیعی از مشرق‌زمین دیدن کرد. امروزه شرق را باید به متخصصینی سپرد که حقیر از جمع آنان بیرون است. با این حال در تمام قرون تاریخ، شعرا و نویسندگان بی‌شماری بوده‌اند که به کتاب میلیون به عنوان زیربنایی تخیلی و شگفت‌آور نگریسته‌اند: کلِریج(۴) و شعر بسیار زیبای او، کافکا(۵) و کتاب نام امپراطور، بوتزاتی(۶) و بیابان تاتارها مثال‌هایی بیش نیستند. فقط هزار و یک شب می‌تواند رواج ادبی خود را با این اثر مقایسه کند: هر دو، کتاب‌هایی هستند متشکل از دنیای تخیلی و شگفت‌انگیزی که قادر است نوشته‌های ادبی دیگران را از آب خزینه‌های لایتناهی خود سیراب کند، خزینه دنیاهای دیگری که امروزه اثری از آنها باقی نمانده است. به درستی که تمام دنیا به دهکده کوچکی تبدیل شده که همه چیز را به هم شبیه ساخته است.

سیاح خیال‌پرداز برای امپراطور غمگین و افسرده‌حال که دریافته است وسعت امپراطوری و قدرت بی‌پایان او در مقابل نظم دنیایی که در حال فروپاشی است ارزشی ندارد، از شهرهای خیالی و ناپیدایی تعریف می‌کند که وجود آنها غیرممکن است. برای مثال، از شهر بسیار کوچک و ذره‌بینی حرف می‌زند که هر دم بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و به شهری تبدیل می‌شود که شهرهای مدور هم‌مرکزی را می‌سازد؛ از شهری حرف می‌زند که همانند عنکبوت، تارهای خود را بر صخره‌ها بسته و در هوا معلّق مانده است؛ از شهری دو بعدی همانند «موریانا» گزارش می‌دهد.

در ابتدا و انتهای هر فصل کتاب، نوشته‌ای هست که در آن مارکو پولو و قوبلای خان به تفکر و تأمل در مسائل می‌پردازند. بحث ابتدایی بین مارکو و قوبلای را برای مدخل کار در اولین فصل کتاب و آغاز کار نوشته بودم؛ بعدها وقتی در نوشتن شهرها به میزان قابل ملاحظه‌ای جلو رفته بودم، به فکر نوشتن بقیه آنها افتادم. بهتر است این را هم بگویم که وقتی نوشته اول را به پایان رساندم، متوجه شدم که مطالب گفتنی بسیاری باقی مانده است. در آن حال چندین و چند نوع متفاوت از میان آنها ساختم (زبان مختلف سفرا، ایما و اشاره‌های مارکو پولو در حرف زدن و غیره) از میان آنها نوشته‌هایی چند بیرون آمد. کم کم وصف شهرها را نوشتم؛ انعکاس و بازتاب افکار خود بر روی آنها را از زبان مارکو پولو و خان بزرگ به روی کاغذ آوردم، البته هر یک از آنها دیگری را به طرفی می‌کشاند؛ من نیز سعی کردم سرنخ کلام آنها را آزاد گذارم تا به هر طرفی که می‌خواهند بروند. بدین طریق گروه دیگری از نوشته‌ها گرد آمد که سعی کردم آنها را در هم آمیخته، به موازات نوشته‌های دیگر استفاده کنم. سپس آنها را جمع‌بندی کردم، به این معنا که بحث‌هایی را اینجا بریدم و آنجا از سر گرفتم. به یک کلام، کتاب در طول نوشتن همواره از من سؤال می‌کرد، جواب می‌داد و وجود خود را نیز زیر سؤال می‌بُرد.

فکر می‌کنم نظری که کتاب از شهر می‌دهد بی زمان و مکان نباشد بلکه عقیده‌ای است که گاهی به طور واضح و گاهی پوشیده، با آن و درون آن انجام می‌گیرد؛ بحثی است در مورد شهر مدرن و نو. از دوستان شهرساز می‌شنوم که کتاب با مسائل گوناگون مربوط به کار آنها سر و کله می‌زند. بی‌دلیل هم نیست زیرا مسائل و مشکلات پشت تمام جبهه‌ها یکی است. این نکته فقط به پایان کتاب، جایی که شهر «غول‌پیکر» ظاهر می‌شود خلاصه نمی‌شود بلکه در مورد آنچه پیرامون دوباره‌سازی، مرمت و استحکام شهرهای قدیمی با دیدگاه امروزی گفته و نوشته می‌شود نیز صدق می‌کند.

برای ما، شهر امروزی چه چیزی است؟ فکر می‌کنم در این کتاب چیزی همانند آخرین اثر عاشقانه خود در مورد شهرها را نوشته باشم، البته این کار را زمانی انجام داده‌ام که زندگی در آنها مشکل‌تر از همیشه شده است.

شاید به طرف بحران نهایی شهرنشینی نزدیک می‌شویم. شهرهای ناپیدا، خواب و خیالاتی هستند که در دل شهرهای غیرقابل زندگی کنونی به وجود می‌آیند. امروزه به طور جدی و مکرر، هم صحبت از نابودی محیط زیست در میان است و هم آنکه شکست‌ناپذیری قوی‌ترین سیستم‌های تکنولوژی پیشرفته زیر سؤال است؛ تکنولوژی که قادر است ضررهای جبران‌ناپذیر زنجیره‌ای را با خود به ارمغان آورد و نقشی جز فروپاشی نهایی شهرهای غول‌پیکر بازی نکند. بحران شهرهای بزرگ، نقاشی روی ورقی است که نابودی طبیعت تصویر جهت دیگر آن است. مناظر «شهر غول‌پیکر»، شهر ممتد و پیوسته، یکنواخت و یکپارچه که هر روز کش می‌آید و تمام سطح دنیا را پر می‌کند، بحثی است که در کتابم انعکاس دارد. کتاب‌هایی که روز قیامت و سقوط ناگهانی شهرها را پیش‌بینی می‌کنند بسیار فراوان‌اند. نوشتن کتاب جدیدی در این مورد تکرار مکررات است و علاوه بر آن در زمره کارهای مورد علاقه من هم نیست. آن چیزی که مورد علاقه مارکو پولوی من است این است که بفهمد علل نامعلومی که مردمان را به ساختن شهرها وادار کرده و می‌کند، در چه چیزی نهفته است؛ عللی که به طور یقین، صرف نظر از بحران‌های ممکن وجود دارد. شهرها مجموعه‌ای هستند از چیزهای مختلف: متشکل از تخیلات، امیال و آرزوها؛ علائم، اصوات و لهجه‌ها هستند؛ شهرها همان طوری که اکثر کتاب‌های تاریخ اقتصاد می‌گویند، مکان‌هایی برای داد و ستد هستند امّا این داد و ستد فقط به خرید و فروش مال و منال ختم نمی‌شود. کلمات، همانند امیال و آرزوها در میان این و آن رد و بدل می‌شوند و خاطرات دهان به دهان می‌گردند. کتاب من با تصاویر شهرهای شاداب و دلپذیری باز و بسته می‌شود که در خفا، در دل شهرهای نامطلوب شکل می‌گیرند، رشد می‌کنند و در عین حال از بین می‌روند.

تقریباً تمام منتقدین بر روی جمله آخر کتاب تأکید کرده‌اند: «جستجو و توانایی تشخیص اینکه چه کسی و چه چیزی، در میان جهنم، جهنمی نیست، و اینکه آن را تداوم بخشید و برای آن جای باز کرد.» همگی کوشیده‌اند آن را به عنوان جمع‌بندی کتاب به حساب آورند و در آنها «درس اخلاقی قصه» را پیدا کنند. امّا بر خلاف انتظار باید بگویم که این کتاب چند وجهی است و جمع‌بندی‌های متعددی دارد که می‌توان آنها را در تمام صفحات آن پیدا کرد، جملاتی که زیباتر و جالب‌تر از این نیز هستند. امّا مسلم آن است که این جمله بیخود و بی‌جهت نیز در آخر نیامده است.


شهرهای ناپیدا

شهرهای ناپیدا
نویسنده : ایتالو کالوینو
مترجم : بهمن رئیسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]