معرفی کتاب: مروری بر تاریخ ادب و ادبیات امروز ایران
نویسنده : محمد حقوقی
یادداشت مجموعه
ادبیات فارسی به حق یکی از مهمّترین حلقهها، در سلسله آثار ادبیات جهانی و گوهر ممتاز مدنیت و فرهنگ مشرق زمین و دنیای اسلام، و در اصل محصول فرایندی عظیم از مبادلات فرهنگی، برخوردها و تأثیرپذیریهای متقابلی است که در طول قرنها انجام پذیرفته و یکی از بزرگترین مواریث فرهنگ بشری است؛ آنچنان که بسیاری از فرهیختگان جهان، ما را به آثار ادبیمان میشناسند. و اگر بنا باشد بیست سی نفر از نوابغ ادبی جهان را از سپیدهدم تاریخ تا به امروز، انتخاب کنند، بیتردید، چهار پنج تن از بزرگانِ ادبِ ما، در این مجموعه جای خواهند گرفت. با این مقدّمه اگر گفته شود بزرگترین نمود و جلوهٔ فرهنگی ما، در طول قرون متمادی، آثار ادبی فارسی است، سخنی به گزاف گفته نشده است. این میراث عظیم با همهٔ جلالتش نیاز به آن دارد که از نو نگریسته شود، دربارهاش تدقیق شود، ظرایف و لطایفش بررسی گردد. در این بازنگری و تدقیق و بررسی چند نکته هست: نخست آن که غثّ و ثمین از هم باز شناخته شود؛ دیگر آن که مایهای باشد برای ادب امروز و آینده، آنچنان که، تداوم ادب امروز، تداوم منطقی ادب گذشته باشد، نه برگرفتهٔ محض از ادب سرزمینهای دور و نشان خودباختگی و بیاعتنایی به مواریث گذشته؛ و سوّم آنکه تذکاری باشد برای زندگی، از آنکه ساختن جهان امروز، بیتردید، نیاز به ایثار و تزکیه و پاکدلی و پاکاندیشی دارد و این همه را میتوان از ادب گذشته فرا آموخت.
طبیعی است که برای بازنگری و شناخت آثار ادبی باید ابزاری در اختیار باشد. بهخصوص باید این ابزار به زبانی ساده در اختیار جوانان و دانشجویان و دیگر علاقهمندان آثار ادبی قرار گیرد. تا آنچنان که بایسته است این آثار را بشناسند، به آنها بیندیشند و هر کدام را به درستی ارزشگذاری کنند و در جایگاه واقعی خود قرار دهند. فیالمَثَل در شعر خاقانی، سعدی، خواجو، و حافظ و بسیاری دیگر ظرایفی هست که بدون شناخت دقیق آرایههای سخن (بدیع) درک آنها ممکن نیست. در آثار سنائی و عطّار و مولانا و دیگر شاعران عارف نکتههایی هست که بیشناخت مفاهیم و دقایق عرفانی، رهیافت به شعر آنان دشوار و بلکه ناممکن است. علل پیدایی برخی از انواعِ ادبی و افول برخی دیگر در طول زمان، بیشناخت تاریخ تطوّر ادبیات امکان ندارد. همچنان که سنجش و ارزشگذاری این همه آثار ادبی بزرگ و کوچک، نبوغآمیز و متوسّط و ضعیف، بیابزارِ نقد ادبی راه به جایی نخواهد برد. چنین است آنجا که از زبان و ادبیات عربی و تاریخ و اخبار و احادیث و قصص و روایات اسلامی آگاهی نداشته باشیم. و به هر تقدیر آشنایی با انواع ادبی، تاریخ ادبیات، آرایهشناسی، سبکشناسی، عرفانشناسی، تاریخزبان، دستور، عروض و قافیه و… هر کدام به نحوی راه را برای شناختِ بهتر آثار ادبی باز میکنند.
پیش از این گزیدههای «مجموعهٔ ادب فارسی» و گزینههای «گنجِ ادب»، را برای آن پایهگذاری کردیم تا نمونههای مناسبی از آثار ادبی همراه با شرح و توضیح در اختیار جوانان و دانشجویان قرار دهیم و اینک مجموعهٔ «فنون و مفاهیم ادبی» را بنیاد نهادهایم تا ابزاری باشد برای رسیدن به هدفی که در پیش گفته شد و پایگاهی باشد برای جوانان و علاقهمندانِ ادبیات فارسی تا بتوانند آن آثار را بهتر رَصد کنند و در نتیجه به آنها دل بستگیبیشتر پیدا کنند و رشتهٔ پیوند فرهنگ گذشتهٔ کشورمان با روح و اندیشهٔ آنان هر چه بیشتر استحکام پذیرد. نیز گفتنی است که این مجموعه پاسخی هم هست به نیاز برخی از واحدهای درسی دانشگاهی در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی دانشگاهها و امیدواریم در اعتلای کیفیت دروسی که به زمینههای مورد بحث مربوط میشود مؤثّر باشد و بایسته است از همهٔ کسانی که این کتابها را به عنوان کتاب درسی در مطالعه خواهند گرفت ــ چه اساتید دانشمندی که آنها را تدریس خواهند کرد، چه دانشجویان عزیزی که برای پاسخگویی به استادان، به آنها خواهند نگریست ــ خواهش کنیم با یادآوری کاستیهای آنها و نیز آنچه را باید بدانها افزود، بر ما منّت گذارند و ما را یاری دهند.
بهروزی و نیک فرجامی بهرهٔ همهٔ دوستداران زبان و ادبیات فارسی باد.
پیشنوشت
امروزه روز بیش از هزار و دویست سال از عمر ادبیات فارسی میگذرد. ادبیاتی که طی یازده دوازده قرن، از برکتِ ذهن خلاّق و نقش آفرین شاعران و نثرنویسان بزرگ، در بر پای داشتن عظیمترین کاخهای سخن و ادب، همچون شاهنامه فردوسی، تاریخ بیهقی، رباعیات خیام، خمسه نظامی، آثار عطار، مثنوی مولوی، کلیات سعدی و دیوان حافظ، که هر کدام از بناهای آباد و گزندناپذیر ادبیات ایران و از جمله شاهکارهای ادبیات جهان به شمار میروند، به حدّ اعلای تکامل صوری و معنوی خود رسیده است.
با توجّه به این حدّ از عظمت و اعتلا پیداست که تا چه پایه حفظ این کاخها و پیافکندن بناهایی همانند آنها، آن چنان که شایسته شأن و اعتبار ادبیات کهن فارسی است، دشوار خواهد بود. خاصّه در قرنی که همه ارزشها و معیارهایش دگرگون شده است.
میدانیم که در قرن حاضر، زندگی بشر بنیادی دیگر گرفت و همه اشکال و مفاهیم صبغهای و معنایی تازه یافت و به تبع از آن هنر و ادب نیز از پذیرش شکل و محتوای جدید ناگزیر شد. امّا نکته اینجاست که پذیرش این ناگزیری برای شرقیان که بیشتر متأثر بودند تا مؤثر و به ویژه بر سنّتهای دیرینه خود تکیه داشتند، بسیار سختتر بود، تا غربیان که بیشتر مؤثر بودند تا متأثر. زیرا در جبر امتزاج و اختلاط تمدنهای شرق و غرب، آنچه برای مشرق زمین نهایت اهمیت را داشت، این بود که چگونه میتواند اصالت خود را در این برخورد اجباری محفوظ نگاهدارد. همچنان که برای شاعر و ادیب ایرانی نیز که چنان فرهنگ گسترده و عظیم را در پشت سر داشته و چه بسا بارها از تماشای قلّههای آن به شگفتی افتاده، بسیار دشوار بود که شخصیت دوگانه خود را در ضمن این التقاط و اختلاط بشناسد و آنچنان که در شأن گذشته درخشان اوست، در کالبد جدید فرو رود، موقعیت خود را درک کند و با «دید» انسان آگاه امروز به جهان بنگرد و با زبان او سخن بگوید، تا آنجا که از دیدن پیکره جدید و جوان اثر او، روح فرهنگ گذشته وی نیز تجلّی کند.
آنچه مسلّم است شاعر و نویسنده امروز، دیگر فراغت و حوصله اسلاف خود را از دست داده است. و اگر بیش از زمانی کوتاه به یک چشمانداز نمیتواند بنگرد، باید در نظر داشت که آن چشمانداز، گوشهای از جهانی است که در احوال متغیر و متبدل خویش هر روز چهرهای جدید از خود نشان میدهد.
با این همه اگرچه شاعران و نویسندگان معاصر در زمینه خلاقیت آثار ادبی کاری بس دشوار دارند، چرا که از یک سو داستاننویسی ایران هنوز به تلاش بسیار نیازمند است تا در مجموع (و نه مستثنیات) به سطح داستاننویسی غرب برسد، و از دیگر سو نیز نهال بالنده شعر امروز، هنوز در اغلب موارد بسیار جوانتر از آن است که بتواند با درخت تناور شعر کهن فارسی برابری کند، امّا این واقعیت نباید مانع از این شود که دست از آفرینش آثار جدید بشوییم و از تلاش مداوم باز ایستیم. زیرا ملتی که نتواند هنرمندان و شاعران و نویسندگان جدید پرورش دهد، فرهنگش دچار رکود خواهد گردید و رفته رفته در فرهنگهای زندهتر جذب خواهد شد. و هم از این روست که باید به شعر و نثر معاصر چشم دوخت و به کار دشوار آفرینندگان شعر و داستان امروز نظر داشت.
میدانیم که امروزه روز تنها داستاننویسانند که به عنوان «نویسنده» شناخته میشوند و داستاننویسی به شیوه جدید، در کشور ما بیش از چندین دهه سابقه ندارد و (صرفنظر از چند مورد استثنا) پیداست که در برابر رماننویسان و داستاننویسان بزرگ مغرب زمین که از این نظر سنتّی دیرینه دارند، زمانی دراز لازم است تا با ظهور نویسندگانی بزرگ، این نوع از ادب نیز همپایه شعر ما ارزش یابد.
برعکس، چون شعر ما سابقهای هزار ساله دارد، شاعران امروز ایران موقعیت و وظیفهای دیگر یافتهاند و بنا بر عواملی چند، هر دسته از آنها در مسیری خاص قدم نهادهاند. شاعرانی که از یک سو، معنای تکامل فرهنگ شعر فارسی را در حفظ سنّتهای شعری قدیم ــ چه از نظر قالب و چه از لحاظ زبان ــ دیدهاند و در حقیقت، نوگرایی را صرفا در انتخاب موضوعات جدید دانسته و به «شاعران سنتگرا» معروف شدهاند. و از دیگر سو شاعرانی که صرف درک روح زمانه خود و ضرورت تجدیدنظر در قوالب قدیم را به مفهوم تکامل واقعی فرهنگِ شعری گذشته خویش گرفتهاند و به «شاعران نوگرا» شهرت یافتهاند. و به ناگزیر از مجموع کارهای این دو گروه است که شعر امروز ایران شناخته میشود.
چنین است که بخش شعر در مجلّد دوم این کتاب، ناظر به کار هر دو گروه «سنتگرا» و «نوگرا» است و سعی شده است با یکسان نگری به هر دو دسته فراهم آید. هرچند از نظر مؤلف این کتاب، واژه «معاصر» را (به معنی دقیق آن) جز به گروه دوم نمیتوان نسبت داد.
و سخن آخر اینکه: گردآورنده این آثار پیشاپیش از همه نویسندگانی که بنا بر دلائل و عواملی چند، یا داستانی از آنها انتخاب نشده، یا اگر شده، بهترین آنها نبوده است، پوزش میطلبد. و نیز با پوزش از شاعران معاصر، اقرار میکند که نه تنها آن گونه که میبایست حق گروهی از آنان، چه از حیث نقل نمونهها و بحث تحلیلی آنها و چه بیان ارزش واقعی هر یک، ادا نشد، بلکه نام برخی از سخنوران نیز از قلم افتاد. وای کاش چنین نمیشد و چنین نمیافتاد.
محمد حقوقی
اشارهای به گذشته نثر فارسی
بیش از هزار و صد سال پیش، در زمان سامانیان بود که پا به پای شعر، نثر فارسی نیز رواج گرفت؛ و در عرض صدسال کتب متعدّد در موضوعات مختلف تألیف و ترجمه شد. بسیاری از این کتابها در قرون بعد از میان رفت و از آن میان، تنها کتبی معدود باقی ماند که مقدمه شاهنامه ابومنصوری قدیمترین و تاریخ بلعمی، مهمترینِ آنهاست.(۱)ـ(۲) نثر این دوره، نثر ساده یا مرسل، موجز و روان و از هر گونه تکلّف و تصنّع خالی بوده و خاصّه لغات فارسی آن بر لغات تازی سخت فزونی داشته است. این گونه نثر در دوره غزنویان با اندک تفاوت (لغات تازی بیشتر و جملات طویلتر) به دست ابوالفضل بیهقی اوج شیوایی خود را نشان داد. تا آنجا که میتوان با شکوهترین جلوههای زبان فارسی را در خلال صفحات آن باز دید.(۳)
در قرن پنجم نخستین بار خواجه عبدالله انصاری سجع را وارد نثر کرد و مناجات نامه خود را با رعایت سادگی معمول به نثر مسجّع مزین ساخت.(۴) و از این زمان به بعد، رفته رفته صنایع بدیعی اعمّ از سجع و جناس و موازنه و مراعات النظیر و مطابقه و… در آثار نویسندگان مختلف راه یافت و به ویژه در مرزبان نامه وراوینی و مقامات حمیدی بهترین اسلوب خود را نشان داد.(۵)ـ(۶)
قرن ششم را باید قرن نثر فنی نامید. نمونه اعلای آن کلیله و دمنه نصراله منشی است.(۷) و هم این نثر است که دنباله آن به قرن هفتم (دوره سبک عراقی) کشید و صرف نظر از گلستان سعدی که در همین زمان نوشته شد و نمونه ممتاز نثر مسجع و از ارجمندترین متون منثور فارسی به شمار میرود،(۸) به تدریج به نثر مصنوع و متکلّف انجامید و تا قرن سیزدهم ادامه یافت. صنایع بدیعی و لغات ثقیل و اصطلاحات مختلف در اکثر کتابها رو به فزونی گذاشت و نویسندگان در استعمال مترادفات الفاظ عربی تا آن حدّ افراط کردند که کار آنها به لفاظی کشید و معانی و مفاهیم فدای درازگوییها و تفاضلهای بیجای آنان شد و فهم غالب نمونهها را مشکل و دشوار ساخت. این گونه نثر خاصّه در تاریخ وصّاف به اوج تکلّف و تصنّع رسید.(۹) بیهوده نیست که ادوارد براون(۱۰) نویسنده تاریخ وصاف را «نخستین مُفسدِ بزرگ زبان» میداند. کسی که تاریخ در دست او صرفا دستاویزی برای سخن سازی و سجعپردازی بود. و نه عجب اگر خود اذغان کند: «نظر بر آن است که این کتاب مجموعه صنایع علوم و فهرست بدایع فضائل و دستور اسالیب بلاغت و قوالیب براعت باشد و اخبار و احوال که موضوع علم تاریخ است مضامین آن بالعرض معلوم گردد.(۱۱) و عجیب اینکه در دورههای بعد همین گونه نثر مورد تقلید قرار میگیرد. شرفالدین علی یزدی در ظفرنامه و بخصوص میرزا مهدیخان منشی در درّه نادره، آنچنان در استعمال الفاظ مهجور عربی افراط میکند که زبان فارسی تحتالشعاع قرار میگیرد. تا آنجا که در سراسر کتاب جز به روابط و افعال، به هیچ واژه فارسی دیگری نمیتوان برخورد.
اشارهای به تحول نثر فارسی در قرن سیزدهم
از اواخر قرن دوازدهم از نثرهای متصنع و متکلّف دیگر خبری نیست به طوری که آثار نویسندگان این قرن را میتوان به عنوان نخستین سرمشقهای نثر ساده پارسی دورههای بعد به حساب آورد و از آن به عنوان دوره نثر تقلیدی سخن گفت: «در این زمان تقلید از نثر زیبای گلستان با مخلوطی از سبک سعدی و جوینی و وصاف، رواج میگیرد. نثرنویسان این زمان مانند فاضل خان گروسی، عبدالرزّاق بیک دنبلی، میرزا محمد صادق وقایع نگار، میرزا عیسی قائم مقام، میرزا حبیب قاآنی، میرزا عبدالوهاب نشاط و میرزا رضی تبریزی بدون اینکه در صدد ترویج شیوه کهن باشند، همچنان به نثرهای کهن دلبستگی نشان میدهند.(۱۲) و در منشآت خود کمابیش از سبک و شیوه دیرین پیروی میکنند و این وضع با وجود اصلاحات کسانی چون میرزا ابوالقاسم قائم مقام تا اواسط سلطنت ناصرالدین شاه ادامه مییابد. در این زمان، اقتفا از نثر قائم مقام معمول میشود و نویسندگان اگرچه به شیوههای قدیم تفنّن و تتبّع میکنند، از گرایش به سادهنویسی نیز روی نمیگردانند. از نویسندگان این دوره میتوان از امیر نظام گروسی، بدایع نگار، مجدالملک و عبداللطیف طسوجی نام برد که از نثرنویسان مقلد که پیش از این نامشان گذشت، به مراتب سادهتر مینویسند.(۱۳)
با این همه نباید نانوشته گذاشت که «این قائم مقام بود که نخستین بار به مقدار زیادی از عبارات متکلّف و متصنّع و مضامین پیچیده و تشبیهات نابه جا کاست و تا اندازهای انشای خود را ــ مخصوصا در مراسلات خصوصی به سادگی و گفتار طبیعی نزدیک ساخت. نثر وی بر خلاف آثار اسلاف او که پر از جملهها و عبارتهای طویل و قرینهسازیهای مکرّر و سجعهای خستهکننده بود، از جملههای کوتاه ترکیب شد و قرینهها به ندرت تکرار گردید. او صرفا از سجعهای زیبایی که خاص گلستان سعدی است استفاده کرد. از ذکر القاب و عناوین تملّقآمیز اجتناب ورزید و به اشعار فارسی و عربی و آیات قرآنی و اخبار و احادیث که شیوه نویسندگان سابق بود، خیلی کمتر از اسلاف خود تمسک جست و بسیار به جا و به موقع به آنها استشهاد کرد. روی هم رفته سبک قائم مقام تابع گلستان سعدی و مانند آن زیبا و روان و آهنگدار است.»(۱۴)ـ(۱۵)
اشارهای به علل پیدایی نثر معاصر
در قرن سیزدهم رفته رفته آوازه تمدن و فرهنگ غرب به گوش ایرانیان نیز رسید. عباس میرزا پسرِ فتحعلیشاه از نخستین کسانی بود که از پیشرفت فرهنگ و تمدن مغرب زمین آگاهی یافت و با آوردن نخستین چاپخانه در تبریز وسیله طبع کتاب و روزنامه را فراهم آورد.(۱۶) و نیز با فرستادن چند تن از ایرانیان از جمله میرزا صالح شیرازی به فرنگ موجب شد که اولین تحصیل کردگان باختر با آگاهیها و اندیشههای جدید به کشور باز گردند.
جز اینان ورود گروههای نظامی و سیاسی کشورهای اروپا به ایران نیز هر چه بیشتر آشنایی ایرانیان را با ترّقی و پیشرفت غربیان سبب شد. و سال به سال رفت و آمد و ارتباط ایرانیان و فرنگان قوّت گرفت.
ابوالقاسم قائم مقام صدر اعظم مقتول پسر میرزا عیسی قائم مقام از جمله مردان بزرگ سیاسی و ادبی ایران بود که قلم و قدم او سخت در هشدار ایرانیان مؤثر افتاد. ظهور مردی یگانه همچون میرزا تقی خان امیرکبیر و اندیشههای بلند او در زمینه اصلاحات مختلف و خاصه تأسیس نخستین مدرسه در ایران با نام دارالفنون، که یکی از بزرگترین اقدامات او بود، در تحوّل و دگرگونی فضای فکری مردم ایران تأثیر به سزا داشت.(۱۷) معلمین اروپایی به کمک شاگردان ایرانی خود کتب علمی و فنی و نظامی را به فارسی برگرداندند. کتب تاریخی و داستانی به وسیله مترجمین عهد ناصری به تدریج ترجمه و چاپ شد. این کتابها از آنجا که مترجمان آنها از نثر ساده متون اصلی تبعیت میکردند، در تجدید سبک نثر و سادهنویسی بسیار مؤثر واقع گردید. به ویژه ترجمه کتب فرانسه از قبیل تاریخ ناپلئون، تلماک، کنت مونت کریستو، سه تفنگدار و سفرنامه استانلی با توجه به نثر ساده هر کدام، در سادهنویسی نویسندگان فراوان تأثیر گذاشت.
روزنامهنویسی نیز از آغاز سلطنت ناصرالدین شاه، ابتدا در محیط دربار و بعد برای مردم پدید آمد.(۱۸) «شورش بابیه، و خامت اوضاع ایران پس از قتل امیر کبیر، نبودن مردان لایق، تسلط متعصّبان، شدت رقابت دول خارجی و دخالت آنان در حکومت که جز خرابی و تباهی بار نیاورد.»(۱۹) از جمله عواملی بودند که در کنجکاوی و توجّه مردم به اوضاع تأثیر بسیار داشتند.
میرزا حسین سپهسالار، امینالدوله، مشیرالدوله و اعتضادالسلطنه نیز از جمله رجال ترقیخواهی بودند که هر کدام در اصلاح امور اداری و ترویج فرهنگ جدید، بار وظیفهای سنگین را بر دوش گرفتند. سفرهای سیدجمالالدین اسد آبادی به ایران و تبلیغات او بر ضدّ استبداد و کوشش پیروان و مریدان وی هر کدام در بیداری ایرانیان اثری انکارناپذیر داشت. همچنین تلاش وقفهناپذیر روشنفکران خارج از ایران را که با اطلاع از وخامت اوضاع کشور از طریق روزنامه و کتاب یک دم از پای نمینشستند، نمیتوان دست کم گرفت. جز تلاش میرزا ملکم خان که به اشاره گذشت، ترجمه مقالات و نمایشنامههای میرزا فتحعلی آخوندزاده و رسالات و اشعار میرزا آقا خان کرمانی و نوشتههای آزادیخواهانه شیخ احمد روحی و کتابهای میرزا عبدالرحیم طالب اف و «سیاحتنامه» زین العابدین مراغهای از جمله کوششهایی بود که سخت در روشنی اذهان خوانندگان آن روز و پیدایی اندیشههای آزادیخواهی مؤثر افتاد: مجموع موجبات و «عواملی که هر کدام در زمان خود در تار و پود سازمان فاسد اجتماع ایران رخنه کرد و طبقه حاکمه را به وحشت انداخت و مردم را برای قبول تحوّل اساسی در شکل اداره و انتخاب راه و روش نوین زندگی آماده ساخت و بدینسان میل به دگرگون کردن وضع کهنه و فرسوده زندگی اجتماعی و مدنی، که بذر آن از همان نیمههای اوّل قرن سیزدهم هجری پاشیده شده بود، به تدریج و تأنی نشو و نما کرد و انقلاب مشروطیت را بوجود آورد.»(۲۰)
چنین بود که احتیاج روزافزون به چاپ کردن و خواندن که به اتکای صنعت چاپ و وجود روزنامه و کتاب و ایجاد مدارس جدید و زیاد شدن باسوادان و رواج زبانهای اروپایی و هجوم دانشهای نوین، روز به روز بیشتر احساس میشد، اندک اندک باعث آمد که شیوههای قدیم در برابر سیل تجدّد عقب بنشیند و سرانجام کوششهایی که برای پیراستن زبان از الفاظ مهجور و ترکیبات ناهموار، از مدّتها پیش آغاز شده بود، به ثمر برسد و سادهنویسی و روانی جای مغلقنویسی و صنعتگری را بگیرد و به این ترتیب انقلابی راستین در نظم و نثر پدید آید.
نخستین جلوههای نثر امروز
جلوههای انقلاب در نثر را، به مفهومی که بتوان پایه و مایه ادبیات منثور امروز شمرد، باید خاصّه در آثار زین العابدین مراغهای(۲۱) و میرزا عبدالرحیم طالب اف(۲۲) و میرزا علی اکبر خان دهخدا(۲۳) و سید محمد علی جمال زاده(۲۴) چهار تن از نویسندگان دوران مشروطیت و پس از مشروطیت به وضوح باز دید. زین العابدین مراغهای از حیث تازگی موضوع و سادگی زبانی که در کتاب «سیاحتنامه ابراهیم بیک» ارائه داد؛ طالب اف از لحاظ دستیابی به زبان ساده و موضوعهای تربیتی که نخستین بار در ایران مطرح کرد؛ دهخدا به اعتبار قلم شیرین و طنز گزندهاش که در مقالات «چرند و پرند» با زبانی سرشار از تحرّک و در خور فهم و اندیشه مردم به کار گرفت؛ و سید محمد علی جمالزاده با انتخاب نوع «داستان کوتاه» و زبان عامیانه برگزیده او که پر از ضربالمثلها و اصطلاحات مردمی است، از هر لحاظ در ادبیات معاصر تازگی داشت.
چهار نویسنده با آثاری مختلف که موجب شدند اندک اندک انواع نثر قدیم از تداول بیفتد و غیر مستقیم کتاب و کتابخوانی که در قرون قبل صرفا به خواص اختصاص داشت برای مردم و در میان مردم رواج یابد و با توجّه به شیوع انواع ادبی غرب همچون رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه، قصههای کودکان که تا آن روز در مملکت ما سابقه نداشت و نخستین شرط پرداختن به هر یک از آنها آشنایی به زبان مردم بود، راه را برای استقبال صاحبان ذوق و قریحه از انواع ادبیات جدید باز کند.
مشخصات نثر امروز و انواع آن
نثر امروز که در نوشتهها و کتابهای مختلف اعمّ از کتب علمی، هنری، ادبی، رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه، روزنامه، نقدنویسی و کتابهای کودکان دیده میشود، نثری است که صرفا مایهای از سادگی دارد.
در این هفتاد سال اخیر نثرنویسان و داستاننویسان ما به ناگزیر و به اقتضای زمان، به زبان معمول و متداول روز توجّه کردند. دیگر هیچکس با به کار بردن لغات ثقیل و مهجور قصد اظهار فضل نداشت. به عبارت بهتر نویسندگان فهمیده بودند که از این به بعد افراط در استعمال لغات سنگین مبین میزان فضل آنها نخواهد بود، بلکه ارزش هر نویسنده، به اعتبار بلندی اندیشه و توانایی بیان آن به زبان ساده و روان و تسلط در رشته تخصصی و قدرت تحلیل و تشریح اوست. چون هدف وی ارتباط هر چه بیشتر با خوانندگان است و تنها به واژهها و ساختمان زبانی باید توجه کند که در افواه مردم جریان دارد. و پیداست که در افواه مردم، هیچگاه مترادفات و عبارات وصفی و صفات مفعولی جایی نداشته است. بنابراین زبان نگارش نیز همچون زبان مردم از این گونه مترادفات و عبارات خالی شد و مثلها و اصطلاحات مختلف مردم جای آنها را گرفت. مگر نه اینکه وقتی موضوع نوشتهها با زندگی وابستگی مستقیم داشت، زبانی نیز که به طرح این موضوعات میپردازد، باید ویژگیهای زبان مردم را بپذیرد؟
چنین بود که لفاظی و تفنن جای خود را به موضوعات جدّی، طنز و انتقاد داد و صراحت لهجه و شجاعت ادبی و ایجاز و اختصار جای اطناب و درازگویی و صنعتپردازی را گرفت و کنایات و استعاراتی که موضوع و هدف اصلی را تحتالشعاع قرار میدادند، از میان رفت و نثر صرفا وسیله بیان اندیشهها و افکار شد، نه هدف، آنچنان که منظور نظر بسیاری از نویسندگان قدیم بود. خاصّه اینکه ورود لغات علمی و سیاسی و اجتماعی جدید نیز در فضای نوشتهها هوایی تازه دمید و خوانندگان لاجرم با موضوعهایی رو به رو شدند که قبل از آن سابقه نداشت.
بنابراین اگر ما در عین حال که اصل سادگی و توجه به زبان مردم را در همه نوشتهها و کتابهای امروز میبینم، باز هم با جلوههای گوناگونی از نثر (اعمّ از تألیف و ترجمه) رو به رو میشویم، این را باید به اعتبار موضوعات گوناگون، انواع ادبی جدید، رشتههای تخصصی و میزان معلومات و روحیات خاص نویسندگان مختلف و خاصّه تعمّد برخی از داستاننویسان در پیدا کردن نثر مخصوص به خود بدانیم و به اعتبار چند اصل، با اشاره به جلوههای مختلف نثر، با چهرههای نویسندگان، اعمّ از داستاننویس و غیر داستاننویس و در نتیجه با ادبیات منثور معاصر آشنا شویم.
۱ـ نثر کتابهای تحقیقی
با پیدایی و گسترش دانشگاهها و با فراگیری شیوههای علمی تحقیق و پژوهش از ایرانشناسان خارجی، اکثر دانشوران معاصر و استادان دانشگاه، به کارهای پژوهشی و دانشهای نظری جلب شدند و در زمینههای مختلف، اعمّ از تاریخ و فرهنگ و زبانهای ایران باستان، تاریخ و تاریخ ادبیات بعد از اسلام، تصحیح متون، تحقیق در سرگذشت احوال نویسندگان و شاعران کهن و بحث در شیوهها و سبکهای نثر و نظم پارسی و گردآوری منابع و قضاوت صحیح درباره آثار مختلف منظوم و منثور، کارهای ارزشمندی انجام دادند و از این طریق در غنای فرهنگ ایران سخت کوشیدند.
این عدّه از دانشوران را میتوان در سه گروه: نسل اوّل (یا پیرتر) نسل دوم (یا میانه) و نسل سوم (یا جوانتر) باز شناخت.
گروه اول یا نسل پیرتر کسانی هستند که اغلب با تبعیت از راه ایرانشناسان خارجی و توجه به شیوههای علمی نقد و بررسی غربیان، قدم در راه تحقیق نهادند و با تصحیح و تألیف کتب مختلف، تدریجا از جمله دانشمندان و محققان بنام معاصر شناخته شدند. از این گروه میتوان از نامهایی همچون حسن پیرنیا، محمد علی فروغی، علامه قزوینی، سید حسن تقیزاده، علامه دهخدا، عبدالعظیم قریب، ملکالشعراء بهار، احمد کسروی، ابراهیم پورداوود، ذبیح بهروز، احمد بهمنیار، اقبال آشتیانی، رشید یاسمی، سعید نفیسی، جلالالدین همایی، بدیعالزمان فروزانفر، محمد پروین گنابادی، مدرس رضوی، قاسم غنی، مجتبی مینوی، مسعود فرزاد، نصرالله فلسفی و… یاد کرد.
گروه دوم و سوم که از نسل میانه و نسل جوانتر شمرده میشوند، اکثر از جمله شاگردان گروه نخست بودهاند و هر کدام از زمره استادان و محققان نامدار کشور به حساب میآیند. در این گروه میتوان از امثال دکتر محمد معین، دکتر ذبیحالله صفا، دکتر پرویز خانلری، دکتر محمد مقدم، دکتر حسین خطیبی، دکتر حسن یزدگردی، دکتر احمد علی رجایی، دکتر صادق کیا، دکتر سید جعفر شهیدی، دکتر مهدی محقق، دکتر محمد دبیر سیاقی، دکتر محمد جواد مشکور، دکتر عبدالحسین زرینکوب، دکتر محمد جعفر محجوب، دکتر زریاب خویی، دکتر باستانی پاریزی، دکتر ضیاءالدین سجادی، دکتر غلامحسین یوسفی، دکتر عبدالحسین نوایی، دکتر منوچهر مرتضوی، دکتر اسلامی ندوشن، دکتر محمد امین ریاحی، دکتر بهرام فرهوشی، دکتر مظاهر مصفا، دکتر جلیل دوستخواه، دکتر شفیعی کدکنی، دکتر محمد استعلامی و… نام برد.
هر سه گروه چون به زبان و ادب فارسی تسلّط کافی داشتهاند، طبیعی است که در نثر آنان نیز به نسبت، نشانههای این تسلّط و تبحّر را میتوان دید، نثر صحیح و درست، که مطابق اسلوب زبان فارسی است و در آن از هر یک از ارکان جمله در جای خود استفاده شده و معمولاً کمتر از قواعد دستوری تجاوز گردیده است.
تنها فرقی که میان نثر این دو گروه میتوان دید، این است که نثر اکثر افراد گروه اوّل با توجه به نسل آنها و به اقتضای محدوده فکر و کار آنها با لغات و واژههای ادبی بیشتر همراه است تا نثر گروه دوم و سوم، خاصه نثر برخی از اینان، که به نهایت سادگی و سلامت زبان رسیده است.(۲۵)
۲ـ نثر کتابهای ادبی
از آغاز آشنایی ایرانیان با سبکها و مکتبهای ادبی مغرب زمین، مکتب رومانتیسم بیش از سایر مکاتب مورد توجّه قرار گرفت. مکتبی که فضای خیالبافانه و رویایی و فریبنده آن با روحیات ایرانیان بیش یا کم سازگار بود و خاصّه در سالهای آغاز نفوذ آن در ایران ــ زمانی که هنوز مکتبهای دیگر چندان نفوذ نداشتند ــ طراوت و تازگی بسیار داشت.
از نخستین ایرانیانی که به این مکتب روی آوردند، یوسف اعتصام الملک بود که از سال ۱۳۲۸ هجری قمری با طبع مجله «بهار» قدم در راه نهاد و با ترجمه آثار امثال شیللر و هوگو و نیز چاپ منتخباتی از قطعات نظم و نثر اروپایی، تعلق خود را به این گونه آثار نشان داد و حتی در نوشتههای او تأثیر بسیار کرد.(۲۶)
از این به بعد بود که توجّه به آثار رمانتیک اعمّ از تألیف و ترجمه در ایران باب شد و غیر از ترجمه و نوشتن رمان و داستان، برگرداندن و نوشتن قطعات ادبی نیز تداول یافت. خاصّه ظهور نویسندگانی همچون علی دشتی و محمد حجازی و جواد فاضل و حسینقلی مستعان از یک طرف و نیز ترجمه آثار نویسندگان یونان قدیم و نیز نویسندگان رمانتیک مغرب زمین، امثال هانری هاینه، لرد بایرون، آلفرد دوموسه، ویکتور هوگو، لامارتین از طرف دیگر، در اشاعه و ترویج این گونه آثار سخت مؤثر افتاد و دیگر کمتر مجلهای بود که به این نوع نوشتهها توجه نکند. آثاری که بیشتر در دو نوع «داستان» و «قطعه ادبی» نوشته میشد و معمولاً عشق و احساسات فردی، زیباییهای طبیعت، نصایح انساندوستانه، خوشبینی و بدبینی خوشبختی و بدبختی، محتوای اصلی آنها را تشکیل میداد. وصلها و جداییها، حسرتها و آرزوها، غمها و شادیها، وفاداریها و جفاکاریها، پاکدامنیها و تردامنیها، اشکها و آهها، خاطرات تلخ و شیرین، چشمههای زلال، سایبان درختان، گلهای رنگارنگ، از جمله مفاهیم و نشانههایی بود که در این گونه آثار فراوان به چشم میخورد. فضایی خاص با واژههایی معین که معمولاً به نثرهایی از این دست، نما و ظاهری مشخّص میبخشید.(۲۷)