معرفی کتاب: مهاتما گاندی و مارتین لوترکینگ: قدرت مبارزه عاری از خشونت
نویسنده : مری کینگ
مترجم : شهرام نقشتبریزی
پیشگفتار
مدتی قبل، هنگامیکه از مری کینگ خواستم این کتاب را بهعنوان پروژهای تحقیقی برای سازمان یونسکو تألیف کند، هدف اصلیام رساندن پیام عدم خشونت به خوانندگان امروزی و بهخصوص جوانان بود. خانم مری کینگ، طی دهههای ۵۰ و ۶۰، هنگامیکه زنی جوان بود، خود با اندیشه عدم خشونت زیسته و آن را در جنبش حقوق مدنی امریکا به کار بسته است. رخدادهایی که در سالهای اخیر در نقاط مختلف جهان به وقوع پیوسته و در این کتاب به نحوی شایسته بازنمایانده شده، خود دالّ بر ادامهیافتن اندیشه عدم خشونت تا واپسین سالهای این پرخشونتترین قرنِ تاریخ بشر است.
ما الگوی مبارزات مهاتما گاندی و مارتین لوترکینگ و نیز کسانی را که از آموزههای آنها پیروی میکنند و آن را در دنیای امروز به کار میگیرند، برای انجام تعهد سازمانی یونسکو در جهت ایجاد اندیشه صلح بهمثابه سدی دفاعی در ذهن زنان و مردان سراسر جهان بسیار غنیمت و حیاتی مییابیم. و مگر در جایی جز در دل و ذهن خود میتوان برای چرخه جنگ و خشونت که اکنون تاریخ ما را رقم زده ــ و من آن را «فرهنگ جنگ» مینامم ــ چارهای یافت و «فرهنگ صلح» را بهجای آن بنیاد گذاشت؟
فرهنگ صلح بههیچوجه مترادف با فرهنگ انفعال نیست. عدم خشونت، ترفندی برای حرکت است، نه بهانهای برای رخوت یا فرمانبری. ویژگیهای این روش، صراحت، تقید به نظم، تصمیم قاطع و، آنچه اغلب از یاد میبریم، درصد بسیار بالای موفقیتآمیز بودن آن است. پایههای آن بر اندیشههای بزرگ و دستورات والای اخلاقی، برای همه مردم و در هر قدم از زندگی، نهاده شده است: گاندی را میبینیم که بهسوی دریا میرود و در سکوت، مشتی نمک از آن برمیگیرد، روزا پارکس را میبینیم که بر صندلی خود در اتوبوس مونتگامری نشسته و حاضر نیست از آن برخیزد و مارتین لوترکینگ را میبینیم که بههمراه هزاران نفرِ دیگر سوارشدن به اتوبوس را تحریم کرده و با پای پیاده به محل کار میرود. فرهنگ صلح، تعهدی است جدی و همیشگی به بیان صریح اعتقادات و به دوستداشتن همسایگان و سهیمساختن آنها در ایدهآلها و آرزوها.
این، درسی است که گاندی و کینگ به ما میآموزند و سرنوشت و پایان زندگی آنها نیز جز این را نمیگوید: این شخصیتها برای نظم اجتماعی و سیاسی مبتنی بر نابرابری، عدم رواداری و خشونت، تهدیدی بهشمار میآمدند. اندیشه دوری از خشونت و پیام عشق و آزادی که آنها منادی آن بودند، نهتنها در قوانین دنیای پیرامون ما و نحوه حکومت حاکمان، بلکه در درون انسانها دگرگونی پدید آورد و سرانجام نیز تراژدی مرگ آنان به اندیشهها و افکارشان صلابت و استحکام مضاعف بخشید.
سازمان یونسکو به این دو شخصیت بزرگ که در هیاهوی این قرن جنگزده، بهآرامی از «معنای حقیقی قدرت» سخن گفتند و شجاعانه بر آن پای فشردند و اثرش را گستراندند، ارج مینهد. اینک قرن ما شاهد بهکارگیری و نضج روشهای عاری از خشونت بهمثابه نیرویی جدید برای ایجاد دگرگونیهای اجتماعی و پیشبرد مقاصد سیاسی و دستیابی به دموکراسی، عدالت و صلح است.
هنگامیکه بنیانگذاران سازمان یونسکو در نوشتههای خود از لزوم ایجاد استحکام روحی و اخلاقی در بشر برای حرکت بهسوی آزادی، عدالت و دموکراسی سخن میگفتند، درحقیقت قدرت اندیشه را درمقابل اندیشه قدرت در نظر داشتند. بههمین دلیل، مهم این است که از خلال این کتاب دریابیم «فرهنگ صلح» برای خود تاریخی داشته است و مهمتر اینکه آیندهای نیز خواهد داشت.
فدریکو مایور
مدیرکل [ پیشین] سازمان یونسکو
یادداشتی درباره جوجیتسو
اگر شیوه بهکارگیری اقدامات عاری از خشونت و نحوه تأثیرگذاری آن با نگاهی وسیعتر نگریسته و درک شود، عمده انتقاداتی که بهعنوان شیوهای متافیزیکی متوجه آن است، مرتفع میشود.
در بطن چگونگی عملکرد مقاومت عاری از خشونت، شیوهای به نام «جوجیتسو» وجود دارد. این اصطلاح از یک هنر رزمی باستانی ژاپنی که اساس آن آگاهی نسبت به ساز و کار تعادل در انسان و چگونگی برهمزدن آن در حریف میباشد، وام گرفته شده است.
بهطور خلاصه میتوان گفت که با خودداری عمدی از اِعمال خشونت دربرابر خشونت و پافشاری بر رفتارهای عاری از خشونت، با وجود فشارها و تضییقات حریف، میتوان تعادل او را برهم زد و او را از پا انداخت. هنگامیکه افراد دخیل در مبارزه عاری از خشونت، از مقابله به مثل نسبت به خشونتهای حریف امتناع میورزند، صحنه رنجی که ناشی از امتناع آنان از واکنش خشونتآمیز بوده است، موجب تکانخوردن مهاجم میشود و او را نسبت به شیوهای که در پیش گرفته دچار تردید میکند و از اتخاذ تصمیم و واکنش مناسب بازمیدارد. در چنین حالتی، عموما حس همدلی افراد پلیس یا نیروهای نظامی نسبت به حریفانی که از خشونت اجتناب میکنند، برانگیخته میشود.
با تشدید وحشیگریها نسبت به مردمی که خشونت را بهدور افکندهاند، چهره حریف هرچه کریهتر و نفرتانگیزتر میشود و همدلی و حمایت بیشتری را نسبت به مبارزانِ راه عدم خشونت برمیانگیزد. بهاین ترتیب، مردم عادی و عموم شهروندان نیز از نیروهای مهاجم جدا میشوند و چهبسا به صف مقاومتکنندگان میپیوندند.(۱)
درهمینحال، حامیان مبارزه عاری از خشونت، انضباط خود را همچنان حفظ میکنند و اعتماد به نفس بیشتری مییابند. توسل به خشونت از نظر آنان همچنان منتفی است چراکه درغیر اینصورت، حریف در تصمیم خود نسبت به اِعمال خشونت، جریتر میشود و مستمسکی برای سرکوب خشنتر بهدست میآورد و مقاومتکنندگان نیز ضعیف میشوند. حتی اگر فضای مبارزه منجر به سرکوب وحشیانه هم بشود، صف عدم خشونت همچنان آماده یافتن راهحلی مسالمتآمیز باقی میماند.
هرچه خشونتِ حریف شدیدتر شود، توان نیروهای او برای مقابله با قدرتی که معتقدان به عدم خشونت به کار گرفتهاند، کمتر میشود. گاندی چنین حالتی را به فردی تشبیه میکند که با خشونت و نیرویی هرچه تمامتر درصدد شکافتن آب با شمشیر است. نتیجه، چیزی جز از جا دررفتن مفصل کتف او نیست. ماکیاولی نیز به این اصل پی برده بود: «هنگامیکه حاکمی رودرروی مردم قرار میگیرد و میکوشد موقعیت خود را با توسل به وحشیگری حفظ کند، هرچه وحشیگری بیشتری از خود نشان دهد، حکومت خود را ضعیفتر کرده است.» همین توانایی مقاومت عاری از خشونت در ایجاد مشکلات و کشمکشهای درونی در حریف است که موجب شده برای آن جایگاهی ویژه در میان انواع دیگر شیوههای مبارزه قائل شوند. عواقب مقابله وحشیانه با مردم، همواره متوجه خود حاکمان بوده و صحنه نزاع را به درون وجدان حریف کشانده و او را درباره درستی اِعمال خشونت نسبت به افراد غیرمسلحی که دست به اعتراضی صلحآمیز زدهاند، با خود به کشمکش واداشته است. ریچارد گرِگ(۲)، یکی از بصیرترین افرادی که شیوه گاندی را تفسیر کرده است، چنین پدیدهای را «جوجیتسوی اخلاقی» نامیده است. جین شارپ نیز که یکی از نظریهپردازان برجسته در زمینه مقاومت عاری از خشونت است، اصطلاح «جوجیتسوی سیاسی» را به آن نسبت داده است. بههرحال چنین تعابیر زیرکانهای از این شیوه، نشاندهنده نتیجه عملی بهکارگیری سبعیت علیه گروههایی که به عدم خشونت متوسل شدهاند و ایجاد حس همدلی در مهاجمان، بهجای شکستهشدن عزم مقاومتکنندگان است.
گرِگ در کتابی که براساس فلسفه مبارزات گاندی در سال ۱۹۳۵ در هند نوشت، به تعریف جوجیتسو از این دیدگاه میپردازد که خشونتی که حریف بهکار میگیرد، چگونه میتواند پایههای قدرت خود او را سست کند:
خشمی که مدتی طولانی به درازا میکشد، بسیار فرساینده است… و همه انرژی انسان را بهسرعت میبلعد… انرژی مهاجمان جهت معکوس مییابد و علیه خود آنان بهکار میرود. جاذبه ثبات قدم فردی که دست به مقاومت عاری از خشونت میزند، در شخصیت مهاجمِ خشونتطلب، کارگر میافتد… و شخصیت او را چندپاره و تجزیه میکند… اگر تماشاگری نیز در صحنه حضور داشته باشد، مهاجم، هرچه بیشتر وقار و متانت خود را از کف میدهد… هرچه بیشتر اعتماد به نفس درونی خود را میبازد، ناکامی بیشتری به او روی میآورد. او بهنحوی مبهم درمییابد که شهامت حریفی که از خشونت دوری میجوید، برتر از صِرف شجاعت و بیپروایی فیزیکی است.
با پیگیری و پشتکار، و بهویژه اگر وقفه و خللی در شیوه عدم خشونت عارض نشود، فعالان عاری از خشونت میتوانند بدون توسل به خشونت به خواستههای خود دست یابند. اغلب، در چنین شرایطی، همه شگفتزده میشوند و همچنان که خشم، ترس، نگرانی و غرور مهاجمان بهتدریج محو میشود، از وحشیگری آنان نیز کاسته میشود. درعوض، مقاومتکنندگان عاری از خشونت، به دلایلی که گرِگ توضیح میدهد، وقار و قدرت بیشتری مییابند:
کسی که به عدم خشونت متوسل میشود، فعالیت خود را بر اساس اصول اخلاقی آغاز کرده است. رفتار او برای کسی که با خشونت خو گرفته، رفتاری جدید، غیرقابل پیشبینی و بیسابقه است. دوم اینکه، او غافلگیر نمیشود، چراکه میداند… چگونه اوضاع را در کنترل خود بگیرد. سوم خویشتنداری و عاریبودن او از خشم، انرژیاش را ذخیره میکند… آمادگی او برای تحمل رنج و مردن برای آرمان، دلیلی مسلم برای اثبات صدق ایمان اوست… خودداری قربانیان خشونت از بهکارگیری آن، نشانگر احترام آنها نسبت به شخصیت و اعتقادشان به صداقت درونی مهاجمان است… چنین احترامی، که از سوی مقاومتکنندگان عاری از خشونت ابراز میشود، آرامآرام مهاجمان را شرمسار میکند و بر احترام ناظران و تماشاگران نسبت به مقاومتکنندگان میافزاید.
تغییراتی که با توسل به جوجیتسو حاصل میشود، بهتنهایی و بدون همراهی و بهکارگیری روشهای دیگری مانند شیوههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و روانشناختی میسّر نیست. اگر نافرمانی و استحکام عزم و تصمیم مقاومتکنندگان، به قدر کافی گسترده و فراگیر باشد، سرکوبی جنبش عاری از خشونت، ناممکن خواهد بود.
مقدمه
در سراسر قرن بیستم، اقدام مستقیم عاری از خشونت بهمثابه وسیلهای برای به تصویرکشیدن نیروی سیاسی عظیمی بهکار گرفته شده است و هدف از بهکارگیری آن عبارت بوده است از حفظ استقلال، احقاق حقوق، باز و شفافکردن نظامهای غیرشفاف سیاسی، جلوگیری از وقوع کودتا، مقاومت در برابر اشغال نظامی، و ایجاد نظامهای دموکراتیک یا حفظ نظامهای دموکراتیک موجود. شیوههای عاری از خشونت در همه نظامها، اعم از نظامهای کمونیستی، دیکتاتوریهای تمامیتخواه و نظامهای دموکراتیک، کارایی دارد. در مناطق مرتفع و کوهستانی، روستاهای زارعنشین و مناطق شهری نیز نتایج چنین شیوههایی قابلمشاهده است. در برخی مبارزاتِ اینچنینی، مذهب نیز میتواند دخیل باشد، ولی وجود انگیزههای مذهبی، پیشنیاز دستزدن به این شیوهها نیست.
بهویژه طی دهه اخیر، مقاومت عاری از خشونت بهعنوان روشی کارامد برای هدایت انرژی بشر بهسوی دستیابی به اهداف انسانی، رواج دوباره یافته است. دهه ۸۰ شاهد جریانیافتن جنبشهای موفقیتآمیز و متکی بر «نیروی مردم» در کشورهای حوزه بالتیک، لهستان، جمهوری دموکراتیک آلمان، و کشوری در شرق اروپا که امروز نام جمهوری چک را به خود گرفته، اتحاد شوروی سابق، برمه (میانمار کنونی)، گواتمالا، افریقای جنوبی، فیلیپین و دیگر جاهای سراسر جهان بوده است. این مبارزات، در برابر رژیمهای نظامی تا بن دندان مسلح یا نظامهای امنیتی بهظاهر شکستناپذیر کارایی خود را نشان داده و بدون بروز خونریزی، باعث پیروزی انقلابهایی شدهاند. از آنجاییکه لازمه دستزدن به چنین مبارزاتی، قبول مسئولیت دشوار و توانفرسای سازماندهی تودهها از سوی افراد غیرنظامی است، این مبارزات غالبا سبب بروز دورههای طولانی فشار و ارعاب شده است. ولی حتی در کشورهایی که این مبارزات گسترده عاری از خشونت، موفق به بیرونراندن دیکتاتورها نشده، در اغلب موارد توانسته است ماهیت سرکوبگر رژیمها را به نمایش بگذارد.
البته جنبشهای مردمی، با وجود موارد متعدد پیروزی، همیشه نیز به موفقیت دست نیافتهاند. برخی مبارزات سخت، بدون اینکه قصوری از پیشگامان و مبلّغان عدم خشونت سر زده باشد، با رنج فراوان و کشتهشدن افراد بسیاری توأم بوده است. گاهی بسیج تودهها فقط نتایج نسبی ایجاد میکند. جنبش عاری از خشونت دانشجویان چینی در روزهای سوم و چهارم ژوئن سال ۱۹۸۹ در میدان تیانآنمن، با آتش سلاحها سرکوب شد. این واقعه اکنون هشداری است مبنیبر اینکه رهبران جنبش عاری از خشونت چگونه ممکن است در محاسبات خود دچار اشتباه شوند. جنبش مردم برمه تحت رهبری برنده جایزه صلح نوبل، آنگ سان سوکی(۳) هنوز در حال ترمیم زیانهای ناشی از سرکوب و شکستی است که رژیم نظامی میانمار بر آن تحمیل کرد. پس از اینکه «اتحاد ملّی دموکراسی» در انتخابات همگانی ۲۷ مه ۱۹۹۰ اکثریت کرسیهای مجلس ملّی کشور را از آن خود کرد، مقامات بهجای بهرسمیتشناختن نتیجه انتخابات، بسیاری از رهبران و هواداران آن را روانه زندان کردند و نمایندگان منتخب جنبش هرگز اجازه تصاحب کرسیهایی را که در انتخابات از آن خود کرده بودند، نیافتند.
کاربردهای گوناگون روشهای عاری از خشونت
با توسل به شیوه عدم خشونت، هدفهایی گوناگون حاصل شده است. کسب استقلال کشور، ترغیب حکومتها به ایجاد اصلاحات در درون خود، حل و فصل مشکلات در سطح جامعه، ایجاد اصلاحات گسترده اجتماعی و حتی دفاع درمقابل تهاجم نیروهای خارجی از زمره چنین هدفهایی هستند.
حل و فصل منازعات
اکنون عدم خشونت هر روز بیش از پیش برای حل مشکلات یا فیصله دادن به منازعات موجود در درون نظامهای حکومتی بهکار گرفته میشود. اتحادیههای صنفی با توسل به تحریمهای عاری از خشونت به موفقیتهایی چشمگیر در زمینه احقاق حقوق کارگران نائل شدهاند. قبول میانجیگری و جلوگیری از بروز آشوب نیز از نتایج تاکتیکهایی است که اغلب در مبارزات عاری از خشونت بهکار میروند. با بهکارگیری آگاهانه عدم خشونت، منازعات بین همسایهها و اختلافاتی که بین جماعات وجود دارد، بهتر قابل حل و فصل است. نیروهای پلیس نیز بهطور روزافزون به جذب مربیان باتجربه عدم خشونت برای آموزش استفاده از این شیوه به افراد خود برای پایان دادن به جدالها و کنترل و پراکنده ساختن جمعیت گرایش پیدا میکنند.
عدالت اجتماعی و اصلاحات
شیوههای عاری از خشونت در همان حال که در پی ثبات، عدالت و ایجاد اصلاحات هستند، استقرار تساوی اجتماعی را نیز تسریع میکنند. با توسل به شیوههای کارامد عاری از خشونت، کسانی که در گذشته نماینده و نفوذی در مراکز حکومتی نداشتند، اکنون جای خود را در چنین مراکزی یافتهاند. شیوههای عاری از خشونت برای مقابله با تولید مداوم زبالههای اتمی و دفن نسنجیده آنها و همچنین حمایت از پاکسازی محیطزیست نیز به کار گرفته شدهاند.
دفاع ملّی
هجوم و اشغال نظامی کشوری که غیرنظامیان آن، دست به مقاومت جمعی عاری از خشونت میزنند، اگر غیرممکن نباشد، دستکم بسیار دشوار است. جامعهای که غیرنظامیان آن آماده ایفای نقش در دفاع از خویشاند، میتواند از وقوع جنگ جلوگیری و یا تهدیدهای خارجی را فلج و متوقف کند. کشورهای حوزه بالتیک در حال تحققبخشیدن به برنامههای دفاع غیرنظامی در کشورهای لیتوانی، لتونی، استونی و سوئد هستند و تلاشهایی در جهت پایهریزی این نوع دفاع کردهاند. این کشورها نزد خود و همسایگانشان متعهد شدهاند که از ابزارهای غیرنظامی مبارزه که مکمل شیوههای دفاع سنتی محسوب میشوند، استفاده کنند. چنین تعهدی باعث جلوگیری از حمله نظامی کشورهای همسایه و انصراف این کشورها از چنین حرکتی و همچنین موجب ارتقای سطح همکاریهای متقابل میشود.
شهروندان هوشیار و آماده یک جامعه، همانگونه که قادر به جلوگیری از غصب حکومت بهدست تمامیتخواهان هستند، میتوانند از تجاوز خارجی نیز جلوگیری کنند. در هر دو حالت، دفاع غیرنظامی بر این اصل استوار است که بهمنظور به حداقلرساندن توان نظامی کشور، که خود میتواند خطری برای دموکراسی به حساب آید و نیز باعث فرسایش منابع شود و بهمنظور ایجاد نیرویی مکمل برای نیروی نظامی، نیروی مقاومت باید بهدست مردم سپرده شود. چنین رویکردی مستلزم توافقی گسترده و عزمی ملّی است، چراکه بخش عظیمی از جمعیت برای گسترش تواناییهای خود باید تحت آموزشهایی منظم قرار گیرند. از اهداف این آموزشها میتوان به بالابردن قابلیت تسلطناپذیری مردمی که موردهجوم قرار گرفتهاند، مقاومت دربرابر تجاوز نیروهای خارجی و بالابردن هزینه حاکمیت آنها اشاره کرد. مطالعه و بررسی این جنبه از مبارزه عاری از خشونت، هنوز مراحل ابتدایی خود را میگذراند. اگرچه مقاومت گسترده مسلحانه و توسل به عملیات خرابکارانه علیه هیتلر، برای همه کاملاً آشناست و اکثر مردم از آن آگاهاند، ولی باید گفت شیوههای غیرمسلحانهای نیز در مواردی مهم علیه نیروهای اشغالگر نازی بهکار گرفته شده و کارایی خود را نشان دادهاند. مدارک و شواهد جدید، روشنگر جزئیات برخی مقاومتهای عاری از خشونتی است که از آنها نام میبریم: مقاومت معلمان و رهبران کلیسا در نروژ، سازماندهی زیرزمینی پزشکان هلندی، مقاومتهای گسترده در لهستان که شامل تلاشهای شجاعانه معلمان لهستانی و اعضای فرهنگستان این کشور میشد، فعالیتهای گسترده دانشجویان و استادان اهل چک، اعتصابات و راهپیماییهای معدنچیان و کارگران مراکز صنعتی در فرانسه و بلژیک و مقاومتها و تلاشهای انجامگرفته در کلیسای پروتستان آلمان. از آنجاییکه تحقیق درباره مراحل تاریخی مقاومتهای عاری از خشونت که باعث متوقفساختن بخشی از ماشین جنگی هیتلر شد، هنوز مراحل ابتدایی خود را طی میکند، صاحبنظران تاکنون درکی کامل نسبت به این موضوع پیدا نکردهاند؛ ولی همانگونه که دیگر وقایع تاریخی با گذشت زمان هرچه عمیقتر مورد کاوش قرار میگیرند، این رخدادها نیز شاید در آینده بینشی عمیقتر نسبت به ابزارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و روانشناختی برای جلوگیری از تحکیم موجودیت حاکمان خارجی بهدست دهند.
خودمختاری، پایهگذاری کشوری جدید، و حفاظت از دموکراسی
وقوع انقلابهای عاری از خشونت در اروپای شرقی و اتحاد شوروی، بین سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱، یکی از صاحبنظران را بر آن داشت که چنین نتیجهگیری کند: «با توسل به مقاومت مدنی میتوان درست به اندازه سایر روشها دستیابی به دموکراسی و حفاظت از آن را تضمین کرد». لازمه استقرار صلح و امنیت، آموزش تاریخ و چگونگی بهکارگیری عدم خشونت است. اگر جوامع، چگونگی مبارزه در راه عدالت، حقوق بشر و دموکراسی را بدون توسل به خونریزی فراگیرند، تلقی و درک آنها بر رشد نهادهای جدید اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و نیز بر نحوه شکلگیری این نهادها برای اِعمال حاکمیت تأثیر خواهد گذاشت. نحوه زندگی مردم و اینکه آیا رفتار آنها مبتنی بر عدم خشونت هست یا نه، عامل رقمزننده حصول یا عدمحصول خواستههایشان است.
دو غول مبارزه عاری از خشونت
عبارت «عدم خشونت» و کاربرد آن در قرن بیستم، بلافاصله دو چهره و شخصیت برجسته را در اذهان تداعی میکند. موهانداس کرمچند گاندی(۴) یکی از این دو شخصیت است. وی رهبری نهضتی آزادیخواهانه را عهدهدار شد که اساسا در پی بیرون راندن انگلیس از هند با توسل به مقاومت عاری از خشونت بود. توسل به شیوههای عاری از خشونت در هند، دیگر اَشکال خشونت ساختاری ــ یعنی خشونت ناشی از فقر، استعمار، و وجود نظام کاستی یا طبقاتی ــ را نیز هدف میگرفت. شخصیت دوم، دکتر مارتین لوتر کینگ(۵)، رهبر نمادین جنبش حقوق مدنی امریکاست. کینگ مبارزه عاری از خشونت را بهعنوان شیوهای برای ابراز نارضایتی اجتماعی و بسیج مردم برای انجام اصلاحات در چارچوب قانون مورد استفاده قرار داد. در اوایل قرن بیستم و اواخر قرن نوزدهم و همچنین در هزاره قبل نیز افرادی بودهاند که شیوه مقاومت عاری از خشونت را به کار میگرفتند، ولی اکنون چندان معروف نیستند. گاندی خود میگفت اقدام مستقیم عاری از خشونت «به قدمت کوههاست».
هم گاندی و هم کینگ مخالف تعابیرِ سادهانگارانه و توصیفهای سطحی و سریع از مفهوم عدم خشونت هستند. منحصربهفردبودن شخصیت هر یک از آنها دال بر این واقعیت است که عهدهدارشدن رهبری جنبشهای عاری از خشونت، مستلزم وجود قالب و الگوی خاصی نیست. هریک از آنها از فرهنگ، مذهب و دوره خاص خود سر برآورده بود؛ ولی هردو بر این اعتقاد بودند که هر کسی که خواهان ایجاد تغییرات مثبت اجتماعی باشد، میتواند شیوههای عاری از خشونت را بهکار بندد. هر دوی این رهبران به عدم خشونت بهعنوان اصلی جهانی و ارزشی ماورایی معتقد بودند و درعینحال بر این نکته هم وقوف داشتند که همهکس نیز نمیتواند به اندازه خود آنها به این اصل پایبند باشد. این رهبران میدانستند که بسیاری از هوادارانشان در گذشته به خشونت متوسل شدهاند. اگرچه اغلب به این دو شخصیت، نسبت خیالپردازی و دوری از واقعیت داده میشود، ولی نتایج فعالیتهایشان نشاندهنده میزان بالای عملگرا بودن آنها است. هریک از آنها در مبارزات خود درپی به حداقلرساندن نکات منفی و به حداکثر رساندن احتمال موفقیت بود. در چشم هر دوی آنها، رفتار عاری از خشونت، وسیلهای برای دگرگونساختن روابط و انتقال آرام و مسالمتآمیز قدرت بود. هیچیک از آنها التزام به مذهب یا اعتقادات ماوراءالطبیعی را پیششرط شرکت در مبارزات قلمداد نمیکرد و درحقیقت هر دوی آنها درخلال تلاشهای سخت خود آموخته بودند که شیوههای عاری از خشونت، چه با انگیزههای مذهبی و چه بدون آن، بههرحال کارساز و ثمربخش است. هیچیک از این دو مرد در پی قدیسشدن و یا مانند قدیسان کشتهشدن نبودند.
اندیشههای گاندی غالبا در حیطههای گوناگون سیر میکرد و هرگز ساکن و راکد نمیماند؛ دیدگاههایش نیز فراتر از تعابیر و تفاسیر سادهانگارانه بود. مبارزات او از لحاظ زمانی از اواخر قرن نوزده آغاز شد و تا سالهای پس از جنگ دوم جهانی ــ که دوره تغییرات ناگهانی بود ــ به درازا کشید. او طی این دوره، پیشتاز رهبری هشت مبارزه سخت و بیوقفه بود. این هشت مبارزه عبارتاند از: مبارزه علیه نژادپرستی، علیه استعمار، علیه نظام کاسْتی و طبقاتی، علیه استثمار اقتصادی، علیه تحقیر زنان، علیه برتری مذهبی و قومی، مبارزه در راه ایجاد مشارکت دموکراتیک مردمی و مبارزه عاری از خشونت برای ایجاد دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی. میتوان گفت بهدلیل گستردگی و تعدد دلمشغولیهای او، برای هر خواننده یک گاندی جداگانه وجود دارد. در نگاه گاندی، توسل به عمل بسیار مهمتر از نوشتن بود، هرچند که او خود در شکلدادن به افکار عمومی ازطریق نوشتههایش بسیار ورزیده و توانمند عمل میکرد. از آنجا که گاندی در طول نزدیک به هشت دهه عمرش جسارتی شگفتانگیز از خود بروز داد، بهسختی میتوان این نکته را در خاطر نگاه داشت که ردای رهبری، بهآسانی بر تن او پوشانده نشد. آغاز دوره بزرگسالی او مصادف بود با احساس شرم و حیای شدیدی که با شخصیت او عجین بود و باعث میشد حتی در محافل کوچک نیز توانایی سخنگفتن از او سلب شود.
مارتین لوترکینگ نیز بهراحتی به رهبری جنبش نرسید. درحقیقت، مسئولیت رهبری بدون تمایل خودش به عهده او گذاشته شد. کینگ، کشیشی بود که هدفی جز خدمت به اعضای کلیسای خود نداشت و درپی به چنگآوردن ردای رهبری ــ که سیاهپوستان مونتگامری بر شانههایش انداختند ــ نبود. اگر امروز زنده بود، برخی از نسبتهایی را که به او داده میشد نمیپذیرفت. مبارزه حقوق مدنی در جنوب ایالاتمتحده حقیقا جنبشی تودهوار بود. اگر کینگ اکنون در میان ما بود از اینکه نسبتِ تنها رهبر جنبش را به او بدهند شرمگین و ناراحت میشد، چراکه این پدیده در هیئت جنبشهای محلی متعددی ظاهر شد که هریک، رهبر خود را داشت و بسیاری از این رهبران نیز زنان فقیری بودند که تحصیلات رسمی نداشتند. کینگ با توسل به فصاحت کلام و قدرت بیان خود و تواناییاش در نفوذ و تأثیرگذاری هم در تحصیلکردگان و هم در عوام، تبدیل به نماد جنبشی پیچیده، کارامد و آشفته شد که حتی بهسختی قادر بود برای بیش از یک هفته پیش رو برنامهریزی کند.
درست مانند گاندی که در مبارزه خود علیه نظام کاسْتی به سنتهای مساواتطلبانهای که در بطن مذهب هندو وجود داشت متوسل شده بود، مارتین لوتر کینگ نیز به سنت مقاومت که در کلیساهای پروتستانِ سیاهپوستان امریکایی وجود داشت و مبنای آن، الهیات رهاییبخش بود که در کورههای بردگی آبدیده شده بود، توسل جست. هردوی این شخصیتها از پذیرفتن عناوین متعارف سر باز میزدند. موفقیتهای متعدد گاندی در مبارزات محوریاش در هند مرهون وجود همزمانِ دو جلوه از شخصیت او بود: وی در عین پایبندی شدید به مذهب، سیاستمداری زبده و توانمند نیز بود. گفته میشود که او خود یکبار چنین گفته است: «مردم میگویند من قدیسی هستم که میکوشد سیاستمدار شود؛ ولی حقیقت، درست عکس این است».
مارتین لوترکینگ بهدلیل تواناییاش در آمیختن موزون آرمانهای احساسی سیاهپوستان امریکا با پیامهای قوی و روزامد سیاسی، مورد احترام واقع شده بود. هردوی این عناصر در خطابههای شورانگیزش درهم تنیده بود. او توانسته بود با «آمیختن تصویر گاندی با تصویر واعظ سیاهپوست» و با پوشاندن لایهای از نمادها و اشارات کتاب مقدس بر آن، ایمان عمیق و ریشهدار سیاهپوستان را بهسوی اهداف اجتماعی و سیاسی معطوف کند و به این ترتیب «از لایههای مغز سیاهپوستان درگذرد و به روح آنان دست یابد». کینگ علاوهبر دارا بودن توان فوقالعاده تمرکز، از مهارت مذاکره و گفتوگو نیز برخوردار بود. او در راهروهای نشنال پاور(۶) یکی از کسانی بود که همواره با مهارتی خاص به گفتوگو با دیگران میپرداخت و در اتاقهای سردبیران روزنامهها و شبکههای تلویزیونی مهم نیز عاملی برای تشویق و مجابسازی بهشمار میرفت.
راهی که این دو مرد استثنایی برای پایبندی به عدم خشونت پیمودند، از برخی جهات شبیه به یکدیگر است. هردوی آنها عدم خشونت را بهعنوان یک اصل پذیرفتند و آن را آیین زندگی خود قرار دادند؛ ولی در همان حال که به عدم خشونت با یکچنین دیدگاه اخلاقی مینگریستند، به این نکته هم واقف بودند که مبارزه عاری از خشونت عملیترین راه برای استفاده از قدرت و به حداقلرساندن میزان خسارت است. هردوی آنها زندگی خود را الگوی پیروانشان ساخته بودند. هردو، آیین رواداری و گفتوگو را تبلیغ میکردند و با آن میزیستند و هردو نیز با گلولههای یک تروریست از پا درآمدند. هردوی آنها از شخصیتهای برجسته و تأثیرگذار قرن بیستم و از بانیان اندیشهها و جنبشهای قرن بیستویکم بودند.
مادام که نزاع، دشمنی، قتلعام نژادها، ناآرامیهای مذهبی، منازعات داخلی و خطر اشغال نظامی وجود دارد، مردم به گاندی و افکار و شیوههایش روی خواهند آورد. سودمندی و کارایی اندیشههای او به پایان نخواهد رسید، مگر اینکه تنازعات به پایان برسد. مادامکه بیعدالتی، نژادپرستی و ستم بر اقلیتها وجود دارد، نامهای از زندان بیرمنگام که کینگ آن را نگاشته است، خوانده خواهد شد. گاندی و کینگ راه جستوجوی مداوم را هموار ساختند. قدرت و توانمندی جنبشهای امروز که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از اندیشههای این دو مرد تأثیر پذیرفتهاند شاهدی صادق بر این مدعاست که آنها هنوز با ما سخن میگویند.