معرفی کتاب «بهترین سال زندگی تو: روشی اثبات شده برای رسیدن به اهداف بزرگ»
رویاهای کوچک نداشته باشید، چون آنها قدرت حرکت دادن قلب انسان را ندارند.
یوهان ولفگانگ فن گوته
هدفگذاری، مهمترین جنبهٔ تمام برنامهها برای پیشرفت و ارتقای شخصیست. اعتماد به نفس، مهم است؛ تصمیمگیری دقیق، حیاتیست؛ ویژگیهای شخصیتی در موفقیت، موثر است؛ ولی کُلِ اینها در تعیینکردن هدف، متمرکز میشوند.»
پل جی. مهیر
مقدمه
سلام دوستان. شما را میشناسم. شاید شخصا نشناسمتان؛ ولی چیزهایی دربارهتان میدانم. میدانم میخواهید کاری عالی با زندگیتان بکنید. میدانم میخواهید بیشتر داشته باشید، به چیزهای بیشتری دست پیدا کنید و از چیزی که اغلبِ مردم برای زندگیشان به آن راضی میشوند، بالاتر بروید. میدانم که رویاهای به ظاهر غیرواقعبینانه و انگیزههای خیلی بزرگی دارید و میخواهید کار ارزشمندی در زندگیتان بکنید.
این را میدانم؛ چون این کتاب را تهیه کردهاید. میبینید، من و شما شبیهِ هم هستیم. ما به اهدافمان میرسیم. بعضیها از مفاهیم این کتاب میترسند. چیزِ بیشتری نمیخواهند. از داشتن هدفهای بزرگ، در ترس و لرز هستند. از قدم گذاشتن بیرون از گَلهٔ متوسطها و خارجشدن از محدودهٔ آسایشِ میانمایگی میترسند. شما همان کسی هستید که برنامه را برایش طراحی کردهایم.
سهدرصد برتر
با انتخابِ اجرای این برنامه، خودتان را از بقیه یا دستکم ۹۷درصد باقیماندهٔ مردم جدا کردهاید. همانها که به خواستههای زندگیشان توجهی نمیکنند و برنامهای برای خود نمیچینند که زندگیشان را در جهت رسیدن به آن اهداف شکل دهند.
اغلب مردم، بیشتر مایل هستند برنامهٔ خریدِ خواروبار بنویسند تا اینکه برای زندگیشان برنامه بچینند. به همین خاطر است که پیشروشدن در زندگی اینقدر ساده است؛ کافیست بایستید و به جلو حرکت کنید. اغلبِ مردم (۹۷درصدشان) نمیتوانند خودشان را به زحمت بیندازند.
ناراحتکننده است؛ ولی واقعیت دارد… ولی نه برای شما. تبریک میگویم!
آیا جداشدن از گله و جلو افتادن از تمام کسانی که با آنها کار میکنید، با آنها رقابت میکنید، کنارشان زندگی میکنید، با آنها در تماسید و در خیابان میبینید؛ به این سادگیست؟ بله، به این سادگیست!
اگر اینقدر ساده است؛ چرا همه انجاماش نمیدهند؟
در این کتاب، نشانتان میدهم که چگونه در چند ماه به چیزی برسید که بقیه در کل زندگی به آن میرسند. اگر انگیزه و شور فراوان برای دوباره طراحیکردن آیندهتان دارید، این برنامه برای شماست.
هر وقت از من دربارهٔ مهارت شمارهٔ یک برای رسیدن به موفقیت میپرسند، فوری جواب میدهم: توانایی برای مشخصکردن، پیگیریکردن و رسیدن به هدفهای بزرگ.
اصول تعیین هدف را وقتی فقط ۱۸ سال داشتم، یاد گرفتم. یک هدف دستنیافتنی برای رسیدن به درآمدی شش رقمی قبل از روز تولد ۱۹سالگیام در نظر گرفتم (وقتی هنوز دانشگاه میرفتم). به آن هدف رسیدم. بعد، یک هدف برای رسیدن به درآمد یک میلیون دلار در سال تا پنج سال بعد مشخص کردم. به آن هم رسیدم. بعد، یک هدف تعیین کردم که فقط تا سه سال بعد (۲۷ سالگی) چندین میلیون دلار ثروت داشته باشم و در شرکت خودم سالی ۵۰ میلیون دلار درآمدم باشد. به این هدف هم رسیدم! گفتن ندارد که یکی از بزرگترین معتقدان به هدفگذاری در تئوری و عمل هستم.
یک دلیل وجود دارد که چرا هدفگذاری برای اغلب مردم، خیلی جواب نمیدهد. رسیدن به هدف، فقط نوشتن لیست آرزوها نیست. مثل نوشتن لیست کریسمس نیست که امیدوار باشید وقتی فردایش از خواب بیدار میشوید، بابانوئل آنها را آورده باشد. اینطوری کار نمیکند. یک فرآیند تخصصی برای فهمیدن چیزی که واقعا میخواهید و چیزی که برایتان مهم است، وجود دارد؛ ولی علاوه بر آن، طراحی یک برنامهٔ عملی هم احتیاج است تا شما را برای مدت زمان کافی، باانگیزه و مسوولیتپذیر نگه دارد تا به ثمر رسیدن رویاها و اهدافتان را ببینید.
در بیست سال از زندگیام حریصانه مطالعه کردم، تمرین کردم و فرآیند طراحی را هر سال بهینه کردم تا از سال قبلاش بهتر شود و بشود بهترین برنامهٔ سالیانه. میدانم که کار میکند و حالا با شما به اشتراک میگذارماش. حالا این فرمول را در دستانتان نگه داشتهاید؛ بهترین چیزی که تا حالا یادگرفتهام و ثابت شده که برای رسیدن به هدفهای بزرگ، دور از ذهن و جاهطلبانه جواب میدهد.
این برنامه را دنبال کنید تا شما هم با این فرمول، به سمت به واقعیترساندن رویاهای بزرگ، میلها و اهداف هیجانانگیزتان حرکت کنید.
خوش آمدید. وقتی بروید به صفحهٔ بعد، زندگی، دیگر هیچوقت مثل قبل نخواهد شد؛ با من همراه شوید.
بهترین سال زندگیتان مبارک!
راهنما
در جنگ جهانی دوم، دشمنان به یک ناو کروز با بیش از ۱۱۰۰ نیرو با اژدر حمله کردند. وقتی کشتی در آبهای خیلی سرد غرق شد، اعضای کشتی برای پنج روز در آب سرگردان شدند. گرسنه، در حال غرق شدن و در معرض حملهٔ کوسهها. جریان اقیانوس، ۹نفرشان را از بقیه جدا کرد. یکی از افسرهای جوان وقتی دید دارند ارادهشان را از دست میدهند، ازشان دربارهٔ خانوادههایشان و زندگیشان وقتی به خانه برمیگردند، پرسید. از آنها خواست توصیف کنند که وقتی به خانه برمیگردند میخواهند چهکار کنند. پرسید میخواهند به چه چیزی برسند و چه تفاوتی به وجود آورند. کاری کرد تجسم کنند زن و بچهشان چهقدر ترسیدهاند و اینکه والدینشان از آنجا که نمیدانند آنها زندهاند یا نه؛ چه احساسی دارند. از آنها خواست برای زندهماندن بجنگند، نه فقط برای خودشان، که برای آنهایی که در خانه دوستشان دارند. در نهایت یک کشتی گذری پیدایشان کرد. دو-سومِ ۱۱۰۰ نفر جان باختند. البته تمام آن ۹نفر که توسط آن افسر جوان انگیزه پیدا کرده بودند، زنده ماندند.
این داستان کمک میکند اهمیت چشمانداز را بفهمیم. وقتی هیچ چشماندازی نباشد، مردم از بین میروند. چشماندازتان برای زندگی چیست؟ برای این است که از خودتان بزرگتر شوید. میخواهید برای چه چیزی بجنگید؟ برای چه کسانی؟ یا… برای چه زندگی کنید؟
اسم من دارن هاردیست، ناشر مجلهٔ ساکسس. در این کتاب کمکتان میکنم جواب بعضی سوالها را پیدا کنید که زندگیتان را عوض میکند: مقصود اصلیتان در زندگی چیست؟ چه چیزهایی به شما انگیزه میدهند و راهتان میاندازند؟ چه چیزی کمک میکند تا شور و اشتیاقتان آنقدر دوام بیاورد تا به عجیبترین و دستنیافتنیترین اهدافتان برسید؟
آیا تمام رویاهای بزرگ کودکیتان یادتان میآید؟ رویاهاییهایی که برای رسیدن به آنها نمیتوانستید صبر کنید تا بزرگ شوید؟ آن رویاها را به یک دلیل داشتید؛ پتانسیل درونیتان مشغول شکل دادنبه چشماندازی بود از چیزهایی که برای شما ممکن است. جایی میان سفرها، سعیها و مشکلات زندگی، احتمالا رویاهایتان را فراموش کردهاید، پریشان شدهاید یا باور کردهاید چون بقیهٔ مردم به رویاهایشان نرسیدهاند، شما هم احتمالا همینطور خواهید بود.
میخواهم کمکتان کنم این رویاها را دوباره بکارید و نشان دهید نه تنها ممکناند که قابل رسیدن هم هستند. این راه را خواهیم ساخت تا شما را مستقیم و سریع به رویاهایتان برساند.
یاد داستانی افتادم دربارهٔ یک دامنهٔ کوه بزرگ و باشکوه که لانهٔ شکنندهٔ عقابی در آن بنا شده بود. در لانهٔ عقاب، چهار تخم عقاب وجود داشت. یک روز زلزلهای کوه را لرزاند و باعث شد یکی از تخمها از کوه بلغزد و بیفتد در یک مرغدانی در روستای پایین. مرغها به صورت غریزی میدانند باید از تخمها مراقبت کنند و بنابراین یک مرغ پیر، داوطلب شد تا از تخم بزرگ مواظبت کند.
یک روز تخم، تَرَک خورد و یک عقاب زیبا به دنیا آمد. ولی عقاب، جوری تربیت شد تا مرغ باشد. خیلی زود باور کرد فقط یک مرغ است. عقاب، عاشق خانه و خانوادهاش بود، ولی روحش طلب چیزی بالاتر داشت. یک روز، وقتی در مزرعه با دوستان جوجهاش بازی میکرد، نگاه کرد به آسمان و گروهی از عقابهای باشکوه را دید که در آسمانها اوج میگیرند. گریه کرد: «آه کاش من هم میتوانستم مثل این پرندهها اوج بگیرم.» جوجهها مسخرهاش کردند: «نمیتوانی مثل این پرندهها اوج بگیری. تو مرغی، مرغها پرواز نمیکنند.»
عقاب همینطور خیره مانده بود به آسمان، خیره به آن بالا، به خانوادهٔ واقعیاش؛ و آرزو میکرد بتواند با آنها باشد. هر بار که رویایاش را مطرح میکرد به او میگفتند نمیتواند به آن برسد. در نهایت، بعد از یک زندگی طولانی، به عنوان یک مرغ-عقاب مُرد؛ به شکل یک مرغ.
نتیجهٔ داستان چیست؟ اگر به مرغهایی که اطرافتان هستند گوش دهید، مثل همانها زندگی میکنید و میمیرید؛ مثل یک مرغ. درون شما یک عقاب است. از کجا میدانم؟ اگر چیزی درونتان شما را به این کتاب وصل نمیکرد، انتخاباش نمیکردید. این ندای درونتان است برای اوجگرفتن. شما عقابید. حالا وقتاش است که رویاهایتان را دنبال کنید، نه کلماتِ مرغها را.
حالا، دورهٔ شماست. حالا وقتیست برای اوج گرفتنتان. باور دارم که همه چیز به یک دلیلی اتفاق میافتد و هیچ «تصادفی» در کار نیست. این فرصت شماست؛ زمانهٔ شما و شانس شماست… ولی به شما بستگی دارد که بتوانید این نکته را بگیرد و به این ندای درونی جواب دهید.
جوری زندگی میکنید که برای خودتان مجسم کردهاید؟ جایی هستید که میخواستید الان باشید؟ فکر میکنید میتوانستید ثروتمندتر و سالمتر باشید، روابط صمیمی و بهتری داشته باشید و دوستهای بیشتر و تجربههای لذتبخشتر داشته باشید و ذهنتان نسبت به الان، آرامش بیشتری داشته باشد؟
میخواهم کمکتان کنم این رویاها را دوباره درونتان بکارید و به خودتان نشان دهید که نه تنها ممکناند که شدنیاند. ما راه را برای رسیدن مستقیم و سریع به آن رویاها میسازیم.
حالا وقت یک نقطهٔ عطف است.
احتمالا معنی دیوانگی را میدانید؛ انجام یک کار مشابه، بارها و بارها و انتظار برای رسیدن به نتایج مختلف. اگر میخواهید امسال با سال قبل، فرق داشته باشد، وقتاش شده که کاری متفاوت بکنید.
یک باور بسیار انگیزهبخش
مهم نیست چه گذشتهای داشتهاید، شما آیندهای بینقص خواهید داشت.
انسانها منحصر به فردند. ما تنها گونهای هستیم که میتوانیم جریان زندگیمان را کاملا عوض کنیم. مورچهها نمیتوانند؛ سوسمارها و شیرها هم. اگر یک غاز بخواهد زمستان به جای غرب به جنوب پرواز کند، نمیتواند. حیوانات، کلا از طرف محرکهایی که در کد ژنتیکیشان نوشته شده است، کنترل میشوند. ولی ما فرق میکنیم. به عنوان یک انسان، اگر داستان زندگیتان را تا حالا دوست ندارید، میتوانید بیندازیدش دور و یکی، جدیدش را بنویسید.
از هر کسی که در زندگی به موفقیت بالایی رسیده بپرسید؛ همهشان یک نقطهٔ عطف تاثیرگذار داشتهاند؛ وقتی یک تصمیم واضح و سفت و سخت گرفتهاند، از آن موقع به بعد، زندگیشان هیچوقت مثل قبل نبوده است. آنها یک خط نمادین روی ماسه کشیدهاند و عادتهای گذشتهشان را از دیدگاه جدید نسبت به خودشان و آن زندگی که میخواهند به سرانجام برسانند، جدا کردهاند. بعضیها این نقطهٔ عطف را در ۱۵ سالگی به وجود آوردهاند، بعضیها هم در ۵۰ سالگی؛ بعضیها این کار را چند بار در عمرشان کردهاند و بعضیها هم هیچوقت انجاماش ندادهاند.
چالش من برای شما این است؛ همین حالا نقطهٔ عطفتان را بسازید.
امسال، این ماه، امروز، این لحظه؛ کاری که تا حالا انجام دادهاید، فقط بخش کوچکیست از چیزی که واقعا برایتان ممکن است. شما خیلی قدرتمندتر، تواناتر و بااستعدادتر از چیزی هستید که به خودتان اجازه دادهاید، باشید. تنها چیزی که از والاترین چشماندازتان به زندگی، جدایتان میکند، جرات است. جراتتان را جمع کنید تا اعلام کنید: امسال، نقطهٔ عطف شماست.
یک تصمیم بگیرید. وقتی ساعت تحویل، سال بعد را نشان داد، میتوانید به این لحظه و این سال به عنوان نقطهٔ عطف اساسیتان برای رسیدن به زندگی رویایی که از آن لذت میبرید، نگاه کنید.
چگونه از این برنامه استفاده کنیم؟
هر قدم از این برنامه یک لایهٔ جدید از کیک است. خیلی مهم است که قبل از رفتن به مرحلهٔ بعد، هر قدم را تکمیل کنید. اگر قبل از کامل شدن کیک، روی آن خامه اضافه کنید، خراب میشود. برنامهتان هم اینجوریست.
حالا بگذارید هشداری دهم. شاید هیجانزده شده باشید و بخواهید برنامهٔ بهترین سالتان را بچینید، ولی زندگی، سختیهای خودش را دارد. احتیاج خواهید داشت که دائم خودتان را مجبور کنید برای این کار زمان بخرید، بعد به سیستم هفتگی مدیریت دستاوردها (سمد!) وفادار بمانید.
این، مهارت اصلی برای موفقیت است؛ پس اگر این کار را نکنید، نتیجهای نمیگیرید. نمیتوانم سادهتر از این به شما بگویم. اینجور نباشد که از این فرآیند جا بمانید و بعد، شکایت کنید که زندگیتان آنطوری که میخواستید و فکرش را میکردید، نیست. همین است و همین؛ نیاز دارید کار کنید. با من همراه باشید. خیلی ساده است و انجام دادنش پیچیده نیست؛ مطمئنا سادهتر از بهانهتراشیست و میگوید چرا از پتانسیلهایتان دست کشیدهاید و همچنان با رنج و نارضایتی زندگی میکنید؟
بگذارید سفر شروع شود
حالا وقتاش شده که بهترین سال زندگیتان را برنامهریزی و زندگی کنید!
کتاب بهترین سال زندگی تو: روشی اثبات شده برای رسیدن به اهداف بزرگ
نویسنده : دارن هاردی
مترجم : محمد میرزایی