معرفی کتاب: جنگ ویتنام
نویسنده : فیلیپ گوین
مترجم : سهیل سمّی
پیشگفتار: قرنها کشمکش
ظهر سیام آوریل سال ۱۹۷۵، ستونی از تانکهای تحت فرمان نیروهای ویتنام شمالی دروازههای کاخ ریاست جمهوری ویتنام جنوبی را در سایگون فرو ریختند و وارد محوطه کاخ شدند. رهبر ویتنام جنوبی طی پیامی تسلیم بیقید و شرط خود را اعلام کرد. تسلیم ویتنام جنوبی در برابر ویتنام شمالی در سال ۱۹۷۵، پس از دو هزار سال درگیریهای خارجی و داخلی برای تعیین سرنوشت کشور، نقطه عطف بزرگی بود. در خلال قرون متمادی، مردم ویتنام برای راندن متجاوزان گوناگون خارجی ظفرمندانه دست به دست همدیگر داده، اما در این راه بارها و بارها نیز به قهقرای جنگهای تلخ داخلی افتاده بودند.
آن گونه که در تاریخ ثبت شده، ویتنام نخستین بار در سال ۱۱۱ قبل از میلاد توسط امپراتوری چین تسخیر شد. تا چند هزار سال بعد از این تاریخ، ویتنام حکم یکی از استانهای چین را داشت. ویتنامیها به چینیها به دیده تحسین مینگریستند و بخش اعظم فرهنگ چین را در فرهنگ خود ادغام کرده بودند، اما در عین حال سودای استقلال نیز داشتند. در سال ۹۳۸ ویتنامیها برای مطالبه استقلالشان به قدر کفایت نیرو بسیج کرده بودند. نیروهای تحت فرمان ژنرال نِگو چوین چینیها را در نبردی در شمال ویتنام، نزدیک هایفونگِ امروزی، شکست داد. قبل از جنگ، سربازان ژنرال نِگو چوین در بسترِ رودی پُر جزر و مد در باچ دانگ دیرکهای نوک فلزی فرو کردند. با بالا آمدن سطح آب، وقتی دیرکها زیر آب بودند و دیده نمیشدند، ویتنامیها قایقهای چینی را با ترفند به صحنه کارزار کشیدند. با پایین رفتن آب، قایقهای چینی در میان دیرکها به دام افتادند و به سهولت توسط ویتنامیها نابود شدند.
تسلط فرانسویها بر ویتنام
ویتنام، صرفنظر از تسلط ادواری و گاه و بیگاه چین، تقریبا به مدت نهصد سال بیش و کم مستقل بود. در قرن نوزدهم، وقتی دولت فرانسه به پشتوانه ارتش فرانسه در آسیای جنوب شرقی مستعمرههای متعددی تأسیس کرد، دوره استقلال ویتنام نیز به سر رسید. تسخیر ویتنام توسط فرانسه در سال ۱۸۵۸ با اشغال توران(۱) (دا نانگِ امروزی) در مرکز این کشور آغاز شد. و بعد نوبت به سایگون و مناطق پیرامونش در جنوب رسید. سرانجام نیروی دریایی فرانسه در سال ۱۸۸۳ پایتخت سلطنتی هیو را بمباران و ویتنامیها را وادار به امضای قراردادی کرد که به موجب آن فرانسه بر سرتاسر خاک این کشور مسلط شد.
3
ویتنام یک بار دیگر استقلالش را از کف داده بود. بسیاری از ویتنامیها، آرام و بیجنجال، اربابان فرانسوی را پذیرفتند، اما بقیه فشار یوغ را بر گردنشان نپذیرفتند و به درگیریهای پراکنده و نامنظم روی آوردند. یکی از فرماندهان نظامی فرانسوی در باب مشکلاتی که مردانش با چریکهای گریزپای جنگلی داشتند میگوید: «ما در اِعمالِ اقتدارمان مشکلات عظیمی داشتهایم…. [چریکهای ویتنامی] ناگهان با نفرات زیاد از ناکجا سر برمیآورند، همه چیز را نابود میکنند، و بعد در ناکجا غیب میشوند.»(۱)
فرانسویها به تلافی این حملات، به اقدامات وحشیانهای متوسل میشدند. آنها هر روستایی را که به گمان خودشان مأوای چریکها بود نابود میکردند و کدخداهای این روستاها را یا گردن میزدند یا به گلوله میبستند. نیروهای فرانسوی با استفاده از این شیوههای قاطعانه توانستند مقاومت ویتنامیها را سرکوب کنند، و در نهایت در اوایل قرن بیستم به گمان خود صلح و آرامش را در ویتنام برقرار کردند.
«آن کس که روشنگر است»
اما آرامش عمری کوتاه داشت. فرانسه خود به تسخیر آلمان نازی درآمد و در سال ۱۹۴۰ ژاپن، متحد آلمان، در راستای تلاش برای تسلط یافتن بر سرتاسر آسیا، به ویتنام حمله کرد. در پنج سال بعدی مقامات حکومت استعماری فرانسه با همکاری مقامات ژاپنی ویتنام را دو شقّه کردند و هر یک بر بخشی از آن مسلط شدند. در مارس سال ۱۹۴۵ ژاپنیها در حیص و بیص شایعه حمله احتمالی آمریکا و در واکنش به شکی که نسبت به اتحاد این دو استعمارگر داشتند، فرانسویها را به طور کامل از ویتنام اخراج کردند و به یگانه قدرت مسلط بر این کشور تبدیل شدند. اما در همین زمان، نیروهای نظامی ژاپن در سرتاسر اقیانوس آرام جنوبی در برابر ایالات متحده و متحدانش شکستهای نظامی پیاپی و زنجیرهواری را متحمل شده بودند. در اوت سال ۱۹۴۵، پس از بمباران اتمی دو شهر ژاپن توسط ایالات متحده، این کشور تسلیم شد. بر اساس مفاد پیمان صلح، دست ژاپن از تمامی سرزمینهایی که تسخیر کرده بود، من جمله ویتنام، کوتاه شد.
در میانه این هنگامه و آشوب، در ویتنام رهبری جدید به نام هو شی مین سر برآورد. او کمونیستی بود که رهبری سازمانی قدرتمند به نام ویت مین (اتحاد استقلال ویتنام) (۲)را بر عهده داشت. هدف او پایهریزی ویتنامی کاملاً مستقل تحت رهبری حزب کمونیست ویتنام بود. اما هو شی مین و مریدانش در این راه با مشکلی عظیم روبرو بودند: با پایان جنگ جهانی دوم، فرانسویها قصد خود را برای حفظ ویتنام به عنوان مستعمره خود علنی کردند.
هو شی مین و پیروانش به شدت با تبدیل مجدد وطنشان به مستعمره فرانسه مخالفت کردند، و هو شی مین در دوم سپتامبر سال ۱۹۴۵ رسما استقلال ویتنام را اعلام کرد. با پیاده شدن سربازان فرانسوی در خاک ویتنام برای احیای قاطعانه حکومت استعماریشان در این کشور، خصومت و درگیریها بلافاصله آغاز شد. در بندر هایفونگ، در نزدیکی هانوی، تیراندازی و سپس درگیری خانه به خانه میان سربازان فرانسوی و افراد ویت مین آغاز شد. ناوهای جنگی فرانسه نیز در جواب هایفونگ را بمباران کردند و همزمان پیادهنظام و واحدهای زرهی فرانسه نیز به این بندر حمله کردند و قوای ویت مین را پس راندند. وقتی سربازان فرانسوی به عمق ویتنام پیشروی کردند تا هانوی را تسخیر کنند، هو شی مین و مبارزان ویت مین شهر را ترک و به جنگلهای پیرامون هانوی عقبنشینی کردند.
هیچ کشوری به لحاظ دیپلماتیک دولت هو شی مین را به رسمیت نشناخت، اما او از تلاش برای کسب استقلال ویتنام دست برنداشت. مبارزان ویت مین، تحت فرمان هو شی مین، در حریم نسبتا امن جنگل تا آنجا که میتوانستند اسلحه جمع کردند ــ از شمخالهای قدیمی و کهنه گرفته تا تفنگهای غنیمت گرفته شده از سربازان فرانسوی و ژاپنی ــ و سپس به انتظار نشستند. در نوزدهم دسامبر سال ۱۹۴۶ وو نگوین جیاپ، فرمانده نظامی ویت مین، خواستار آغاز شورشی شدید و قهرآمیز در برابر فرانسویها شد: «در تلاش برای کسب استقلال و وحدت سرزمین مادری تا آخرین قطره خون خویش را نثار کنید. مقاومت بسیار سخت و طولانی خواهد بود، اما حق با ماست و ما پیروز خواهیم شد.»(۲)
نخستین جنگ ویتنام
فراخوان جنگ از جانب جیاپ آغاز نبردی هشت ساله بود که ضمن آن ویتنامیها، با حمایت تسلیحات اضافهای که جمهوری خلق چین در اختیار آنها قرار میداد، به کرّات به پایگاههای نظامی فرانسه حمله کردند. مبارزان ویت مین با هر حمله متحمل تلفات و خسارات شدیدی میشدند. گاهی فقط در خلال یک رویارویی با فرانسویها، پنج تا شش هزار سرباز ویت مین کشته میشدند. اما هو شی مین معتقد بود که این تلفات فاجعهآمیز قابل پذیرش است، و به رغم تمام این لطمات، جسورانه وعده پیروزی میداد: «ممکن است به ازای هر فرانسوی، ده ویتنامی را از دست بدهیم، اما در پایان پیروزی با ماست.»(۳)
تا اواخر سال ۱۹۵۳، شمال ویتنام شاهد نبردهای کوچک و بزرگ متعددی بود. فرانسویها با توجه به تلفات رو به فزونی و پیشبینیناپذیر بودن درگیریهای خونین، برای بهبود بخشیدن و ارتقاء جایگاه استراتژیکشان دست به حرکتی جسورانه زدند. آنها در دل جنگلهای نفوذناپذیر شمال غربی ویتنام، در روستایی مرزی به نام دین بین فو پایگاه هوایی کوچکی ساختند و پیرامون آن را با پایگاههای مستحکم نظامی تقویت کردند. فرانسویها قصد داشتند از دین بین فو به عنوان پایگاهی بین راهی برای حمله به عقبه نیروهای ویتنامی استفاده کنند. ویتنامیها در کمال حیرت و ناباوری متوجه این اقدام فرانسویها شدند و بر این باور بودند که آنها در گزینش این مکان دورافتاده و مهجور مرتکب اشتباهی فاحش شدهاند. ویتنامیها به امید وارد آوردن ضربهای سنگین و فلج کردن فرانسویها، حملهای گسترده و عظیم ترتیب دادند. فرانسویها بیتوجه به خطر بزرگی که نیروهایشان را تهدید میکرد، بدنه اصلی سپاهشان را در پی اجرای وظایف دیگر در مرکز ویتنام حفظ کردند؛ به این ترتیب، تعداد سربازان فرانسوی در برابر ویتنامیها در دین بین فو یک به پنج شد.
4
نبردی که تحت عنوان نبرد دین بین فو معروف شد، در سیزدهم مارس ۱۹۵۴ آغاز شد، جنگی که در آن پنجاه هزار سرباز ویت مین به ده هزار فرانسوی مستقر در پایگاههای مستحکم حمله کردند. آتش سنگین ویتنامیها باعث شد که پایگاه هوایی فرانسویها به سرعت بلااستفاده شود. بعد از نابود شدن باند فرود فرانسویها، سربازان فرانسه از دریافت نیروهای کمکی محروم و به شدت نیازمند مهمات و آب و دارو شدند. نیروهای ویت مین پایگاههای پرت و دور فرانسویها را یک به یک تسخیر کردند و گام به گام حلقه محاصره را بر پایگاه هوایی و پایگاه فرماندهی فرانسویها تنگتر کردند.
فرانسویها از سر یأس و استیصال از ایالات متحده تقاضای کمک کردند. اما دووایت دی. آیزنهاور، رئیس جمهور وقت آمریکا، که به درگیر کردن نیروهای آمریکایی در جنگی بیحاصل تمایلی نداشت، هیچ اقدامی نکرد. کل نیروی فرانسه پس از چند هفته مقاومت در دین بین فو، در هفتم مه سال ۱۹۵۴ تسلیم شد. ارتش فرانسه پس از شکست فاجعهبار دین بین فو، به کلی از خاک ویتنام خارج شد، و به این ترتیب، نخستین جنگ ویتنام به پایان رسید.
فرجام نامعلوم
پس از رفتن فرانسویها از ویتنام، هو شی مین تصور کرد که حال میتواند سرتاسر ویتنام را تحت لوای رهبری خود یکپارچه و متحد کند. اما به زودی با موانعی جدّی روبرو شد. بسیاری از مردم ویتنام در جنوب این کشور از حکومت فرانسه سود برده بودند و همین امر باعث شده بود که جنوب ویتنام استقلالی قابل ملاحظه بیابد. این جنوبیها، که در خلال حکومت استعماری فرانسه ثروتمند و مرفّه شده بودند، به شدت ضد کمونیست بودند و هیچ تمایلی به پذیرش حکومت هو شی مین و همقطاران کمونیستش نداشتند. به زودی شعله اختلاف میان شمالیها و جنوبیها زبانه کشید. رهبران سیاسی سرتاسر جهان با یأس و ناامیدی شاهد این اختلاف بودند و بیم آن داشتند که این مجادله به درگیری نظامی منجر شود.
برای کم کردن از میزان تنشها، در ژوئیه سال ۱۹۵۴، در کنفرانس سیاسی بینالمللی ژنو راه حلی موقتی پیشنهاد شد. بر اساس این طرح، ظرف دو سال برای تعیین رهبر ملی انتخابات سراسری برگزار میشد. اما تا آن زمان ویتنام در امتداد مدار هفدهم جغرافیایی میان هو شی مین و پیروان کمونیستش در شمال و دولتی غیرکمونیست در جنوب به دو نیم تقسیم میشد.
در جنوب، نگو دین دیم، ضد کمونیست دوآتشه، بر مسند رهبری نشست. ایالات متحده در راستای تلاش جهت جلوگیری از شیوع کمونیسم در آسیا، تصمیم گرفت از دیم حمایت کند. نگو دین دیم از بیم پیروزی هو شی مین و کمونیستها و با رخصت ایالات متحده، انتخابات زمانبندی شده در جنوب را به تعویق انداخت.
اما ویتنامِ شقّه شده نمیتوانست برای همیشه در آرامش روزگار سپری کند. خود دیم پیشبینی میکرد که به زودی «جنگ مرگبارتر دیگری»(۴) آغاز خواهد شد. پیشبینی شوم او در سال ۱۹۵۹، وقتی هو شی مین سعی کرد ویتنام را به جبر و زور یکپارچه کند، به واقعیت پیوست. ایالات متحده به قصد جلوگیری از تسخیر جنوب توسط کمونیستها، مستشاران نظامی و تدارکات خود را راهی جنوب ویتنام کرد تا به ارتش نوپای جنوب کمک کند. اما نیروهای جنوب در برابر کمونیستهای جنگدیدهای که هدف از مبارزه را کسب استقلال ویتنام میدانستند، کاری از پیش نبردند. با تشدید درگیری، مستشاران و امکانات و تسهیلات آمریکایی مستقیما تحت حمله قرار گرفتند. این مسئله باعث شد که لیندون جانسون، رئیس جمهور ایالات متحده، در فوریه سال ۱۹۶۵ از پی تصمیمی بزرگ، نیروهای رزمی آمریکایی را به ویتنام جنوبی گسیل کند. آنچه در قالب درگیری داخلی ویتنامیها آغاز شده بود، حال به جنگی آمریکایی بدل میشد.
۱. جنگ آمریکا
جنگ ویتنام به طولانیترین و یأسانگیزترین جنگ آمریکا تا به آن زمان تبدیل شد. سربازان ایالات متحده از مارس ۱۹۶۵ وارد ویتنام شدند و خیلی زود مانند سربازان فرانسوی با آتش دشمن روبرو شدند. هو شی مین و فرماندهان نظامیاش درست مانند نبردشان با سربازان فرانسوی، مطمئن بودند که با تلفیق جنگ چریکی و تاکتیکهای جنگ کلاسیک میتوانند آمریکاییها را شکست بدهند.
شیوههای ویت کنگ
سربازان ایالات متحده مدام از جانب چریکهای کمونیستی که به ویت کنگ معروف شدند، مورد حمله قرار میگرفتند. ویت کنگهای شبحوار در بهرهگیری از پوشش جنگل یدِ طولایی داشتند. آنها صبورانه منتظر میشدند تا گشتیهای آمریکایی در تیررس قرار گیرند و سپس حمله میکردند. بعد به همان سرعتی که میآمدند، غیب میشدند. سربازان ویت کنگ در استتار کردن خود چنان کارآمد بودند که بعضی از سربازان آمریکایی در یک سال نخست خدمت خود آنها را به چشم نمیدیدند. یکی از کهنهسربازان آمریکایی در مرور خاطرات آن ایام میگوید:
عجیب بود…. در رسته ما اسم ویت کنگها را گذاشته بودند شبح…. هیچ وقت آنها را نمیدیدیم. وقتی به سمت ما شلیک میکردند، شعله سلاحشان را میدیدیم. گاهی سایهای میدیدیم و بَس، آن هم بسیار به ندرت. اما به نظر کارهای فوقالعادهای از دستشان برمیآمد… کارهای فوق طبیعی. ما که این طور فکر میکردیم و همین طور هم بود. و به تدریج در ذهن ما تصویر دشمنی شکل گرفت که توان انجام خارقالعادهترین کارها را نیز داشت.(۵)
چریکهای ویت کنگ برای ممانعت از شناسایی شدن موقعیتشان شبکهای وسیع از تونلهای زیرزمینی حفر کردند که بسیاری از آنها کیلومترها زیر مناطق روستایی و حومهها امتداد مییافتند. ویت کنگها علاوه بر سربرآوردن از این تونلها و حملات و عقبنشینیهای برقآسا، در مزارع و جادهها مینهای بسیاری کار میگذاشتند که تلفات بسیار سنگینی بر نیروهای گشتی آمریکا وارد میکرد. ویت کنگها همچنین پنهانی به شهرهای ویتنام جنوبی نفوذ میکردند و در مکانهایی که آمریکاییها در آنها آمد و رفت داشتند بمبهای ساعتی کار میگذاشتند و به خرابکاریهایی چون منفجر کردن انبار سوخت آنها مبادرت میورزیدند.
***
سوگند شرافت ویت کنگها
سربازان جدیدی که به قوای ویت کنگ ملحق میشدند، سوگند شرافت یاد میکردند. متن این سوگندنامه مفصل از کتاب ویت کنگها و ارتش ویتنام شمالی از درون: داستان واقعی نیروهای مسلح ویتنام شمالی به قلم مایکل لی لانینگ و دَن کراگ برگرفته و در اینجا چاپ شده است.
۱. سوگند میخورم که همه چیز را فدای ویتنام کنم. تا آخرین نفس علیه امپریالیسم، استعمار و خیانتکاران ویتنامی و تجاوز خواهم جنگید تا ویتنام مستقل، دموکراتیک و یکپارچه شود.
۲. سوگند میخورم که تمام دستورات فرماندهانم را اطاعت کنم و از صمیم قلب، فورا و به دقت به آنها عمل کنم.
۳. سوگند میخورم که بدون شکایت و بدون ناامیدی و قاطعانه برای مردمم بجنگم، حتی اگر زندگی سخت یا خطرناک شود. بدون ترس در نبرد پیشروی خواهم کرد و صرف نظر از هر گونه رنج وسختی، عقبنشینی نخواهم کرد.
۴. سوگند میخورم که بهتر جنگیدن را فراگیرم و به سربازی انقلابی و راستین تبدیل شوم و با امپریالیستهای متجاوز آمریکایی و نوکرانشان ستیز کنم تا ویتنام کشوری دموکراتیک، ثروتمند و قوی باشد.
۵. سوگند میخورم که اسرار سازمانی را حفظ و نقشههای واحدم را مخفی و نام فرمانده واحد و دیگر مسائل مربوط به دیگر واحدهای انقلابی را چون راز حفظ کنم.
۶. سوگند میخورم که در صورت اسارت، حتی تحت شکنجههای غیرانسانی نیز هیچ اطلاعاتی به آنها ندهم. من به انقلاب وفادار خواهم بود و از دشمن هیچ رشوهای قبول نخواهم کرد.
۷. من به نام وحدت کشورم سوگند میخورم که در واحد خود دوستانم را چون خودم عزیز بدارم و در نبرد و در دیگر مواقع همراه و همکار آنها باشم.
۸. سوگند میخورم که سلاحهایم را حفظ و از آنها مراقبت کنم و هرگز اجازه ندهم که آنها آسیب ببینند یا توسط دشمن به غنیمت گرفته شوند.
۹. سوگند میخورم که در ارتباطم با مردم سه کار را انجام بدهم و از سه کار بپرهیزم. به مردم خود احترام بگذارم، از آنها محافظت کنم و مددکارشان باشم؛ و هرگز از آنها دزدی نکنم، تهدیدشان نکنم و موجب ناراحتی آنها نشوم. من برای جلب اعتماد آنها از هیچ کاری دریغ نخواهم کرد.
۱۰. سوگند میخورم که همواره منتقد خویش و سرباز نمونه انقلاب باشم و هرگز به ارتش آزادیبخش یا ویتنام آسیبی نرسانم.
***
5
زنان در میان خرابههای برجا مانده از حمله چریکی ویت کنگها راه میروند.
بعضی دیگر از ویت کنگهای آموزشدیده، به عاملان ترور شخصیتهای سیاسی تبدیل میشدند و هموطنان ویتنامی خود را که با آمریکاییها همکاری میکردند هدف قرار میدادند. یکی از عاملان ویت کنگ که به دام افتاده بود در خلال بازجویی اقرار کرد که،
وقتی برای کشتن کسی دستور میگرفتیم، فعالیتهای او را زیر نظر میگرفتیم، و همچنین در منطقهای که قرار بود ترور انجام شود، شبکهای از مأموران خود را به کار میگرفتیم تا در مورد اتفاقات روزمره آن منطقه خاص به ما اطلاعات بدهند…. بعد از وقوف کامل به جوانب امر، نقشهای عملیاتی طرح میکردیم…. من مجموعا در حدود سی ترور مشارکت داشتم، و عمدتا در ترور پلیسها [ی ویتنام جنوبی] و سرکردهها [ی روستاها].(۶)
برای سربازان پیادهنظام آمریکا تلاش برای یافتن و نابود کردن ویت کنگها کاری عبث و بسیار یأسانگیز بود. نخست به این دلیل که ویت کنگها لباس غیرنظامی میپوشیدند و از این رو تشخیص آنها از دیگر ویتنامیها غیرممکن بود. یکی از افراد سابق نیروی دریایی آمریکا، که به چشم خود کشته شدن چند تن از رفقایش را با مینهای ویت کنگها دیده بود، میگوید که تاکتیکهای جنگ چریکی ویتنامیها باعث شده بود که سربازان آمریکایی در مورد حامیان احتمالی ویت کنگها اشتباهات مرگباری مرتکب شوند:
میروید بیرون، گروهی گشتی را فرماندهی میکنید. کسی با مین برخورد میکند. یکی دو نفر کشته میشوند…. و بعد از مدتی به این فکر میافتید که این مردم [روستایی] حتما از محل دقیق مینها آگاهند ــ چون در غیر این صورت، چطور ممکن است که هرگز پا روی مینها نگذارند؟ پس حتما ویت کنگ هستند. حتما حامی ویت کنگها هستند. و به این ترتیب، بعد از مدتی نسبتا کوتاه با همه ویتنامیها مثل دشمن رفتار میکنید. اگر از همان آغاز مطمئن نباشید، اول شلیک میکنید و بعد میپرسید.(۷)
6
در شرایط دیگر، آمریکاییها به لحاظ نبرد با شرایطی سنتیتر روبرو بودند. سربازان یونیفورمپوش و شدیدا منضبط ارتش ویتنام شمالی، با استفاده از پیشرفتهترین جنگافزارهایی که جمهوری خلق چین و اتحاد جماهیر شوروی در اختیارشان قرار میدادند، با سربازان ایالات متحده روبرو میشدند. این سربازان نیز درست به اندازه همقطاران ویت کنگِ خود با انگیزه و ثابتقدم بودند. در میان این مردان کسی که دست کم سه آمریکایی را میکشت، مدال «آمریکاییکش دلیر»(۸) را دریافت میکرد.
سربازان ویتنام شمالی و ویت کنگها، چه در جنگهای چریکی و چه در نبردهای معمول و کلاسیک، معمولاً هر وقت که با سربازان آمریکایی درگیر میشدند، قاطعانه شکست میخوردند. اما صرفنظر از این تلفات سنگین، مقارن با ورود سربازان و تدارکات از ویتنام شمالی به ویتنام جنوبی از طریق مسیر هو شی مین، آنها همیشه چند روز یا چند هفته بعد از آخرین شکستشان دوباره بازمی گشتند. این شبکه ۲۵۰۰ کیلومتری از جادههای خاکی و کورهراههای جنگلی در مرزهای غربی ویتنام امتداد مییافت و هرازگاه به درون مرزهای لائوس و کامبوج نیز وارد میشد و سپس دوباره به این سوی مرزها بازمیگشت. بمباران گسترده این مسیر توسط هواپیماهای آمریکایی نیز نتوانست در ورود سربازان کمونیست و تدارکات به ویتنام جنوبی وقفه ایجاد کند. مردم ویتنام جنوبی یا بخشهای آسیبدیده مسیر را دور میزدند یا به سرعت آسیبهای وارده را برطرف میکردند.
چه اطلاعات جالبی. با اینکه جنگ زشت ترین اتفاق دنیاست، اما جزییات جنگ ها میتونه شنیدنی باشه. ممنون