بینظیر بوتو -نخستوزیر پاکستان- معرفی یک کتاب

فصل ۱: نخستین نخستوزیر زن پاکستان
بینظیر بوتو با شلوار و قمیز ابریشمی سبز و روسری سفیدی که موهای مشکیاش را پوشانده بود از پلههای پهن کاخ ریاست جمهوری در اسلامآباد پایتخت پاکستان بالا رفت و دوشادوش رئیسجمهور وارد سالن شد. نگهبانان با یونیفورمهای سفید و سربندهای طلایی هردویشان را همراهی میکردند. در دو سوی فرش قرمز، ژنرالهای ارتش و رهبران اسلامی و سیاستمداران ایستاده بودند و رفتن بوتو به سمت تریبون را نظاره میکردند.
حزب خانم بوتو به نام حزب مردم پاکستان، بعد از یازده سال برندهٔ انتخابات آزاد شده بود. به این ترتیب بینظیر بوتو در دوم دسامبر ۱۹۸۸ مقابل هواداران و منتقدانش ایستاد تا در مقام نخستوزیر جمهوری اسلامی پاکستان قسم یاد کند. زمانی که دستش را روی قانون اساسی پاکستان گذاشت تا رسماً سوگند بخورد، نه تنها نخستین نخستوزیر زن کشورش، بلکه نخستین زن دنیا شد که رهبری ملتی اسلامی را به دست میگرفت.
بوتو به هنگام احراز پست نخستوزیری ۳۵ ساله بود. تنها یک سال از ازدواجش میگذشت و دو ماه پیش از انتخابات فرزند اولش را به دنیا آورده بود. پیش از آن هیچگاه منصب سیاسی نداشت و هرگز قصد نداشت سیاستمدار شود، هرچند در خانوادهای سیاسی بار آمده بود و پدرش اولین رهبر پاکستان بود که به صورت دموکراتیک انتخاب شده بود. خودش چنین به یاد میآورد: «بچه که بودم، بارها میخواستند پدرم را بکشند، سیاست مرا میترساند.»[۱] میدانست که در پاکستان، داشتن باورهای سیاسی ممکن است به مرگ بینجامد. خود او هم به دلیل حمایت فعالانهاش از انتخابات دموکراتیک بیش از هفت سال در زندان یا بازداشت خانگی گذرانده بود. اما زمانی که حزب مردم پاکستان از او خواست تا نامزدی انتخابات را بپذیرد، به دلیل احساس وظیفه در قبال پدر و کشورش این مبارزهطلبی را پذیرفت.
بینظیر بوتو بسیاری از پاکستانیها را یاد پدرش ذوالفقار علی بوتو میانداخت که حزب مردم پاکستان را تأسیس و مدتی در مقام رهبر کشور خدمت کرده بود. این ارتباط برای آنان یادآور دورهای از تاریخشان بود که به ملت نوپایشان بسیار امیدوار بودند. اما منتقدانش معتقد بودند که بوتو ارزشهای اسلامی آنها را به خطر میاندازد. در جامعهٔ اسلامی و محافظهکار پاکستان، زنان نمیتوانستند بدون همراه از خانه خارج شوند. از این رو، فکر روی کار آمدن یک نخستوزیر زن برخلاف باورهای سنتی آنها بود.
توضیح تصویر: پدر بوتو هم قهرمان زندگی او بود و هم قهرمان بسیاری از مردم پاکستان.
فصل ۲: از کودکی تا نوجوانی در پاکستان
بینظیر بوتو در ۲۱ ژوئن ۱۹۵۳ به دنیا آمد. در آن هنگام پاکستان کشوری نوپا بود. این کشور درست شش سال پیش از تولد او و پس از آن تأسیس شد که هند مستعمرهٔ انگلستان به دو کشور مستقل هند و پاکستان تقسیم شد. آن زمان، محمد علی جناح، رئیس حزب مسلم لیگ، برای حق حاکمیت مسلمانان هند میجنگید. او با برنامهٔ حکومتی متحد برای سراسر هند موافق نبود و مصرانه خواستار تشکیل پاکستان، سرزمینی برای مسلمانان هند، بود.
پاکستان در سال ۱۹۴۷، رسماً به کشوری مستقل بدل شد، اما به دو بخش تقسیم شد. این بخشها که پاکستان شرقی و پاکستان غربی نام گرفتند، ۱۶۰۰ کیلومتر از هم فاصله داشتند و تفاوتهای فرهنگی و زبانیشان زیاد بود.
بوتو در شهر کراچی به دنیا آمد که بندری بزرگ در کنار دریای عرب است و آن هنگام پایتخت پاکستان غربی بود. پدرش ذوالفقار علی بوتو، سنت ازدواج توافقی میان خانوادهها را زیر پا گذاشت و با دختری به نام نصرت اصفهانی ازدواج کرد که دوستش داشت.
توضیح تصویر: پاکستان بعد از کسب استقلال در ۱۹۴۷، به صورت کشوری دوپاره تاریخش را آغاز کرد.
ذوالفقار قبلاً یک بار ازدواج کرده بود. در سیزده سالگی خانوادهاش توافق کردند که با دخترعمویش، امیر، ازدواج کند. این ازدواج توافقی تجاری بود برای اطمینان یافتن از اینکه زمینهای باارزش خانوادهٔ بوتو در دستشان باقی میماند. اما ذوالفقار مقاومت کرد و هرگز با همسر اولش زیر یک سقف نرفت. دختر در خانهٔ پدرش ماند و ذوالفقار هم با خانوادهاش زندگی کرد.
وقتی پدر بینظیر برای تحصیل به دانشگاه برکلی در کالیفرنیا و بعد از آن به دانشگاه آکسفورد در انگلیس رفت، حضور مؤثر زنان در جامعهٔ غربی را دید و متقاعد شد که زنان پاکستانی به آزادی بیشتری نیاز دارند. در سال ۱۹۵۱، با نصرت اصفهانی ازدواج کرد. نصرت ایرانی بود و با تربیت پاکستانی بزرگ نشده بود. برقع نمیزد، اتومبیل شخصی داشت، خودش رانندگی میکرد و در کالج درس خوانده بود. در مقابل، زنان سنتی پاکستان بهندرت تحصیل کرده بودند و بعد از ازدواج جدای از مردها در اندرونی خانهها زندگی میکردند.
بینظیر بزرگترین فرزند خانواده بود. خانوادهاش او را «گلی» صدا میکردند چون در کودکی صورتش خیلی گلگون بود. برادرش میرمرتضی در سال ۱۹۵۴ به دنیا آمد و بعد از او خواهرش صنم در سال ۱۹۵۷ و برادر دیگرش شهنواز به سال ۱۹۵۸.
خانوادهٔ بوتو در کراچی زندگی میکردند، اما بیشتر تعطیلاتشان را در مزرعهٔ خانوادگی المرتضی در شمال کراچی میگذراندند. این مزرعه ۴۰۴۷ هکتار وسعت داشت و در کرانهٔ رودخانهٔ سند در ایالت سند واقع بود. پدر بینظیر و خواهرانش در المرتضی به دنیا آمده بودند و بسیاری از عکسهای اجدادشان به دیوار خانه آویزان بود. بوتو در زندگینامهاش با عنوان دختر بخت چنین نوشته است:
المرتضی جان خانواده بود، خانهای که همهٔ ما همیشه از چهار گوشهٔ دنیا به آنجا برمیگشتیم تا تعطیلات زمستانیمان را آنجا بگذرانیم، در پایان ماه رمضان عید فطر را جشن بگیریم و جشن تولد پدر را برگزار کنیم. [۳]
کمی آنسوتر از المرتضی، ویرانههای شهر موهنجودارو قرار دارد. موهنجودارو بیش از ۴۵۰۰ سال پیش شهری شلوغ بوده با پنجاه هزار نفر جمعیت. بینظیر در کودکی نام این شهر باستانی را اشتباه فهمیده بود. فکر میکرد نام این شهر مونج جو درو است. مونج جو درو به زبان محلی به معنی «جایگاه من» است. فکر میکرد این محل باستانی خانهٔ اجدادش بوده است و جای تعجب نیست: درِ اصلی المرتضی با کاشیهای آبی و سفیدی تزیین شده بود که مردان و زنان موهنجودارو را در حال کار کردن نشان میداد.
بینظیر بوتو (نخستوزیر پاکستان و فعال سیاسی)
نویسنده : مری انگلر
مترجم : مهسا ملک مرزبان
ناشر: گروه انتشاراتی ققنوس
تعداد صفحات : ۱۱۰ صفحه
معرفی کتاب: کتابهای خواندنی را با سایت « یک پزشک » دنبال کنید.