معرفی کتاب: «زبان بدن»، نوشته آلن پیز
وقتی اولین بار اصطلاح «زبان بدن» در سال ۱۹۷۱ در همایشی به گوشم خورد، آنقدر ذوقزده شدم که همان موقع تصمیم گرفتم مطالب بیشتری دربارهاش فرا بگیرم. سخنران از برخی پژوهشهای پروفسور رِی بردوستیل در دانشگاه لوئیسویل برایمان گفت که طبق آنها بیشتر تعاملات انسانی با استفاده از حرکات، قیافهها، طرز قرار گرفتنها و فاصلهها صورت میپذیرند.
آن زمان، چند سال سابقه در فروشندگی داشتم و دورههای سخت و طولانی بسیاری را در فنون فروش گذرانده بودم، اما در هیچکدام از آنها حتی یکبار هم از جنبههای ارتباط غیرکلامی سخنی به میان نیامده بود.
طی بررسیهایم مشخص شد که اطلاعات کمی دربارهٔ زبان بدن وجود دارد و گرچه در برخی کتابخانهها و دانشگاهها مکتوباتی به چشم میخورد، بیشترشان مجموعهای محدود از فرضیات افرادی بود که تجربهای عملی دربارهٔ نحوهٔ رفتار با دیگران نداشتند و اگر هم داشتند تجربهای جزئی بیش نبود. منظورم این نیست که تلاش آنها اهمیتی نداشته است؛ فقط آنکه کارشان آنقدر فنی بوده که فردی نامتخصص مانند من نمیتوانست کاربردی از آن استفاده کند.
در کتاب حاضر، خلاصهای از مطالعات پیشگامان علوم رفتاری را نیز آوردهام و آنها را با تحقیقات مشابه صورتگرفته در علومی نظیر جامعهشناسی، مردمشناسی، جانورشناسی، آموزش، روانپزشکی، مشاورهٔ خانواده، مذاکره و فروش حرفهای تلفیق کردهام. این کتاب همچنین تجربیاتی از فیلمها و نوارهای ویدئویی بیشمار خودم و دیگران در سراسر استرالیا و جهان را در برمیگیرد. بهعلاوه، به بیان برخی از تجربیاتم طی پانزده سال گذشته از رویارویی با هزاران نفر حین مصاحبه، استخدام، تعلیم، مدیریت و فروشندگی نیز پرداختهام.
این کتاب بههیچوجه در حیطهٔ زبان بدن حرف آخر را نمیزند و نیز هیچیک از فرمولهای معجزهآسایی را در برنمیگیرد که در برخی کتابهای موجود در کتابفروشیها تضمین میشود، بلکه هدفش آگاه ساختن بیشتر خواننده از نشانههای غیرکلامی خود و آشکار کردن چگونگی برقراری ارتباط افراد با یکدیگر با استفاده از این واسطه است.
گرچه حرکات کمی هستند که برخی افراد بهطور مستقل و جداگانه آنرا انجام میدهند، این کتاب هرکدام از اجزای حرکت و زبان بدن را بهطور مجزا بررسی میکند، به همین سبب سعی کردهام تا از ساده کردن بیشازحد موضوع اجتناب کنم. بههرحال ارتباط غیرکلامی فرایندی پیچیده است که افراد، واژگان، زیروبمی صدا و حرکات بدن بر آن مؤثرند.
همیشه افرادی هستند که دستهایشان را با وحشت بالا میآورند و ادعا میکنند که مطالعهٔ زبان بدن فقط روشی دیگر است که علم بهوسیلهٔ آن میتواند با راه یافتن به اسرار و افکار دیگران در جهت استثمار و سلطهگری بهکار گرفته شود. کتاب حاضر به دنبال آن است که به خواننده بینشی گستردهتر برای ارتباط با دیگران ببخشد؛ بهگونهای که شاید دیگران و در نتیجه خود را بهتر درک کند. فهم چگونگی عملکرد یک مسئله، زندگی با آنرا سادهتر میکند، حال آنکه ناآگاهی از آن ترس و خرافه را گسترش میدهد و دید ما را به یکدیگر نقادانهتر میکند. کسی که بهتماشای پرندهها مینشیند، این کار را بدین منظور نمیکند که بتواند را سرنگون کند و آنها را نشان افتخار خود سازد؛ و البتهکه کسب دانش و مهارت در ارتباط غیرکلامی برای این است که رویارویی با دیگران را به تجربهای شورانگیز تبدیل کند.
این کتاب در ابتدا راهنمایی مؤثر برای کارکنان و مدیران فروش و مدیران اجرایی در نظر گرفته شده بود، اما طی ده سالی که صرف پژوهش و گردآوریاش شد، بهگونهای بسط یافت که هر کسی بدون توجه به پیشینه یا موقعیتش در زندگی میتواند آنرا بهکار گیرد تا پیچیدهترین رویدادهای زندگی، ارتباط چهرهبهچهره با دیگران، را بفهمد.
آلن پیز
۱: چهارچوبی برای ادراک
از اواخر قرن بیستم شاهد ضرورت حضوری متفاوت از کارشناس اجتماعی، کارشناس غیرکلامی، هستیم. درست همانگونه که تماشاگری از تماشای پرندگان لذت میبرد، به همان میزان نیز یک کارشناس غیرکلامی از تماشای نشانههای غیرکلامی انسانها به وجد میآید. کارشناس غیرکلامی در مراودات اجتماعی، در ساحل، تلویزیون، محل کار یا هر جای دیگری که انسانها به ارتباط متقابل میپردازند، به تماشا مینشیند. او دانشجوی علوم رفتاری است که میخواهد رفتارهای انسانهای همتای خود را فرا بگیرد، بهگونهای که شاید در نهایت دربارهٔ خود و چگونگی ارتقای روابطش با دیگران چیزهای بیشتری بیاموزد.
به نظر تقریباً باورکردنی نیست که با گذشت میلیونها سال یا بیشتر از تکامل بشر، جنبههای غیرکلامی ارتباط در هر مقیاسی فقط از دههٔ ۱۹۶۰ به بعد فعالانه مورد مطالعه قرار گرفته است و عموم مردم نیز فقط از وقتی ژولیوس فاست کتابی دربارهٔ زبان بدن در سال ۱۹۷۰ منتشر کرد، از آن آگاهی یافتهاند که خلاصهای بود از تلاش کارشناسان علوم رفتاری در زمینهٔ ارتباط غیرکلامی تا آن زمان. باوجوداین، امروزه نیز بیشتر مردم هنوز از وجود زبان بدن بیخبرند، چه برسد به اهمیت آن در زندگیهایشان.
چارلی چاپلین و بسیاری از هنرپیشگان فیلمهای صامت، پیشگامان مهارتهای ارتباط غیرکلامی بودند؛ آنها تنها وسیلهٔ ارتباط موجود در صحنه بودند. هر کدام از بازیگران بر مبنای توانایی استفاده از حرکات و علامتهای بدن برای برقراری ارتباط مؤثر به خوب یا بد طبقهبندی میشدند. وقتی فیلمهای ناطق به ظهور رسیدند و تأکید کمتری بر جنبههای غیرکلامیِ بازی شد، بسیاری از بازیگران فیلمهای صامت کمکم به دالان گمنامی رانده شدند و بازیگران ماهر کلامی ظهور کردند.
تا زمانیکه مطالعهٔ فنی زبان بدن ادامه دارد، شاید مؤثرین تلاش پیش از قرن بیستم کتاب اظهار عواطف در انسان و حیوانات از چارلز داروین باشد که در ۱۸۷۲ منتشر شد. مطالعات امروزی حالات چهره و زبان بدن نیز از همینجا ریشه میگیرد و از آن زمان تاکنون، پژوهشگران حدود یک میلیون علامت و نشانهٔ غیرکلامی را ملاحظه و به ثبت رساندهاند. آلبرت مهرابیان پی برد کل تأثیر یک پیام حدود ۷ درصد کلامی (فقط واژگان)، ۳۸ درصد صوتی (شامل زیروبمی صدا، آهنگ و دیگر صداها) و ۵۵ درصد غیرکلامی است. پروفسور بردویستل نیز ارزیابیهایی مشابه از میزان ارتباط غیرکلامی میان انسانها داشته است. او تخمین زده است که انسانی معمولی در واقع روزانه بهطورکلی ده تا یازده دقیقه به بیان واژگان میپردازد و جملهای معمولی فقط حدود ۵/ ۲ ثانیه طول میکشد. او نیز مانند مهرابیان دریافت بخش کلامی مکالمهای چهرهبهچهره کمتر از ۳۵ درصد است و بیش از ۶۵ درصد ارتباط بهصورت غیرکلامی انجام میگیرد.
بیشتر پژوهشگران عموماً معتقدند بخش کلامی در اصل برای انتقال اطلاعات بهکار میرود، حال آنکه از بخش غیرکلامی برای مذاکرهٔ رویکردهای میانفردی استفاده میشود و در برخی موارد همچون جایگزینی برای پیامهای کلامی کاربرد دارد؛ برای مثال، فردی میتواند «نگاهی نافذ» به دیگری بیندازد؛ با این کار بدون آنکه چیزی بگوید، پیامی بسیار واضح را بهطرف مقابل منتقل خواهد کرد.
واژگان و حرکات، بدون در نظر گرفتن فرهنگ، بهگونهای قابل پیشبینی توأم میشوند که بردویستل میگوید فرد خوب تعلیمدیده باید قادر باشد با گوش سپردن به صدای یک نفر بگوید او در حال انجام دادن چه حرکتی است. به روشی مشابه بردویستل آموخت چگونه با تماشای حرکات یک فرد بگوید که او داشت به چه زبانی صحبت میکرد. برای خیلیها پذیرش این دشوار است که انسانها هنوز هم از نظر زیستشناختی حیواناند. نژادهای بشری گونهای از نخستی(۱) هستند؛ بزرگمیمونهای بدون مویی که آموختهاند روی دو پا راه بروند و مغز زیرک و پیشرفتهای دارند. ما هم، مانند سایر گونهها، تحتالشعاع قوانین زیستشناختی هستیم که رفتارها، واکنشها، زبان بدن و حرکات ما را هدایت میکنند؛ موضوع مبهوتکننده این است که حیوان انسانی بهندرت میداند که ممکن است حین بازگویی داستانی، وضعیت، حالات و حرکات او میتواند داستانی دیگر را برملا سازد.
ژرفنگری، درونیابی و گمانهها
از نظر فنی، هر بار که کسی را «ژرفنگر» یا «درونیاب» مینامیم، در واقع، به توانایی او در فهم نشانههای غیرکلامی دیگران و مقایسهٔ این نشانهها با علائم کلامی اشاره میکنیم. بهعبارتدیگر، وقتی میگوییم «احساس» یا «حس درونی»مان این است که شخصی به ما دروغ گفته است، در واقع، منظورمان این است که زبان بدن و کلام او با هم منطبق نیستند؛ این همان چیزی است که سخنرانان آنرا آگاهی شنوندگان مینامند. برای مثال، اگر شنوندگان نشسته باشند و با چانههای افتاده و دستبهسینه به صندلیشان تکیه کرده باشند، یک سخنران «ژرفنگر» به این گمان یا حس میرسد که منظورش خوب بیان نمیشود و احتمالاً پی میبرد که برای درگیر کردن شنوندگان باید رویکردی متفاوت را برگزیند. همینطور سخنرانی که «ژرفنگر» نباشد با بیتوجهی مرتکب اشتباه خواهد شد.
بهطورکلی، زنها از مردها ژرفنگرتر هستند و این حقیقت موجب طلوع چیزی شده است که اغلب از آن با عنوان «شمّ زنانه» یاد میشود. زنها از قدرتی درونی برای تشخیص و رمزگشایی علائم غیرکلامی برخوردارند، درست به همان میزان که چشمی بیخطا برای دیدن جزئیات و ظرایف دارند؛ به همین خاطر است که شوهران کمی میتوانند به همسرانشان دروغ بگویند و از آن قِسِر در بروند و نیز به همین دلیل است که در مقابل، اکثر زنها میتوانند بدون آنکه همسرانشان متوجه شوند، آنها را فریب دهند.
شم زنانه بهخصوص در مادرانی که فرزندانی را تربیت و بزرگ کردهاند، آشکار است. در چند سال اول زندگی، مادر برای برقراری ارتباط با فرزندش فقط بر روش غیرکلامی تکیه میکند و عقیده بر این است که به همین دلیل، زنان اغلب مذاکرهکنندگانی ژرفنگرتر از مردان هستند.
علائم مادرزادی، ژنتیکی، اکتسابی و فرهنگی
برای فهمیدن علائم غیرکلامی مادرزادی، اکتسابی، ژنتیکی یا موارد دیگر تحقیقات و مناظرات بسیاری صورت گرفته است. مدارک و شواهدی از مشاهدهٔ نابینایان و ناشنوایانی که نمیتوانستند علائم غیرکلامی را از روشهای دیداری یا شنیداری بیاموزند؛ از مشاهدهٔ رفتار حرکتی بسیاری از فرهنگهای متفاوت در سراسر جهان و از مطالعهٔ رفتار نزدیکترین خویشاوندان مردمشناختیمان، میمونها، بهدست آمد.
بنا بر نتایج این پژوهش برخی حرکتها در هر گروهی قرار میگیرند؛ برای مثال، بیشتر فرزندان نخستی با توانایی غریزی مکیدن به دنیا میآیند، بدین معنا که یا مادرزادی هستند یا ژنتیکی. دانشمند آلمانی اپیل ایسفلدت(۲) دریافت حالتهای لبخند در نوزادانی که ناشنوا یا نابینا متولد میشوند، مستقل از آموختن یا تقلید رخ میدهد، بدین معنا که این حرکات نیز میبایست مادرزادی باشند. اِکمان، فریزن و سورنسون(۳) زمانیکه به مطالعهٔ حالتهای صورت افراد از پنج فرهنگ کاملاً متفاوت پرداختند، برخی عقاید اولیهٔ داروین را در مورد حرکات مادرزادی تأیید کردند. آنها دریافتند هر کدام از این فرهنگها برای نشان دادن عواطف، حرکات اولیهٔ یکسانی را در صورت بهکار میبردند که به این نتیجه منجر شد که این حرکتها باید مادرزادی باشند. وقتی دستبهسینه میشوید، دست چپ را روی دست راست میگذارید یا راست را روی چپ؟ بیشتر افراد نمیتوانند با اعتمادبهنفس توصیف کنند چگونه این کار را انجام میدهند، مگر آنکه آنرا امتحان کنند. وقتی روشی به آدم احساس آسایش دهد، روش دیگر کاملاً غلط به نظر میآید. مدارک بهدستآمده حاکی از آن است که این امر دقیقاً حرکتی ژنتیکی است که نمیتواند تغییر کند.
هنوز بر سر آنکه آیا برخی حرکات اکتسابی فرهنگی بوده و تبدیل به عادت میشوند یا اینکه ژنتیکی هستند، بحث و جدل وجود دارد. برای مثال، بیشتر مردها اول آستین راست کتشان را میپوشند، ولی زنها آستین چپ را. وقتی مردی در خیابانی شلوغ از کنار یک زن عبور میکند، معمولاً هنگام عبور بدن خود را بهسمت زن میگرداند و زن معمولاً بدنش را از مرد دور میکند. آیا زن بهطور غریزی این کار را انجام میدهد تا از بدنش محافظت کند؟ آیا این یک واکنش مادرزادی زنانه است یا با تماشای ناخودآگاه زنان دیگر آموخته است که این کار را انجام دهد؟
بسیاری از رفتارهای غیرکلامی اولیهٔ ما اکتسابی هستند و معنای بسیاری از حرکتها و رفتارها از نظر فرهنگی معین میشود. حال اجازه دهید که جنبههای زبان بدن را بررسی کنیم.
برخی رفتارهای اولیه و ریشهٔ آنها
بیشتر حرکات اولیهٔ ارتباط در سراسر جهان یکسان هستند. مردم وقتی خوشحالند، لبخند میزنند؛ وقتی ناراحت یا خشمگین هستند، سگرمههایشان در هم میرود یا ترشرو میشوند. خم کردن سر تقریباً در همه جای دنیا نشانهٔ «بله» یا تصدیق است و ازآنجاکه این حرکت را ناشنوایان و نابینایان نیز انجام میدهند، به نظر میآید که احتمالاً حرکتی مادرزادی باشد.
تکان دادن پهلوبهپهلوی سر نشاندهندهٔ «نه» یا نفی است که این هم عمومیت دارد و ممکن است حرکتی باشد که در دورهٔ نوزادی آموخته شده باشد. وقتی نوزادی بهقدر کافی شیر خورده باشد، سرش را پهلوبهپهلو میچرخاند تا از شیر خوردن امتناع کند و همچنین، زمانیکه خردسالی بهقدر کافی غذا خورده باشد، همین عمل را انجام میدهد تا از تلاش والدین برای خوراندن غذای بیشتر به او جلوگیری کند و بدینترتیب، خیلی زود میآموزد حرکت تکان دادن سر را برای نشان دادن مخالفت یا نظر منفی بهکار ببرد.
ریشهٔ تکاملی برخی حرکات را میتوان در گذشتهٔ حیوانی نخستینمان دنبال کرد. نمایان کردن دندانها برگرفته از رفتار هجومی است و باوجودیکه با دندانها دست به حمله نخواهد زد، هنوز هم بشر امروزی در قالب نیشخند و سایر حرکات خصمانهٔ اینچنینی آنرا بهکار میبرد. ریشهٔ لبخند زدن حرکتی تهدیدی بود، اما امروزه، با حرکات غیر تهدیدآمیز توأم میشود تا نشاندهندهٔ خوشایش باشد.
بالا انداختن شانه نیز نمونهٔ خوبی از حرکتی عمومی است که بهکار بردن آن نشان میدهد فرد نمیداند یا متوجه نمیشود شخص مقابل راجع به چه موضوعی حرف میزند. بالا انداختن شانهها حرکتی چندگانه است که سه بخش اصلی دارد: ۱. کف دستهای نمایان شده، ۲. شانههای قوز کرده و ۳. ابروهای بالا رفته.
درست همانطور که زبان کلامی از فرهنگی تا فرهنگ دیگر متفاوت است، زبان غیرکلامی نیز ممکن است متفاوت باشد؛ درحالیکه شاید حرکتی در فرهنگی خاص رایج باشد و تعبیر روشنی برای خود داشته باشد، در فرهنگ دیگر بیمعنا است یا حتی میتواند معنای کاملاً متضادی دارد. برای مثال، معانی و تعابیر فرهنگی سه حرکت متداول دست را در نظر بگیرید، حرکت حلقه، شصت رو به بالا و علامت V.
زبان بدن
نویسنده : آلن پیز
مترجم : سمیرا اباذری